مروری بر نتایج توهین به روحانیت در ادوار تاریخ
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی-محمدعلی صدرشیرازی؛ روحانیت، علما و در راس آن مراجع عظام تقلید در جامعه ایرانی، همواره از مهمترین و محوریترین نیروهای اجتماعی به شمار آمدهاند. این جایگاه هرچند در سطوح بالای تقسیمبندی، گاه تحت تاثیر سیاستهای تعاملی یا تقابلی حکومتها با آنان بوده، اما در سطح تودهای و رابطه متقابل علما و مردم کمتر تزلزل و فرودی به خود دیده است. به ویژه اعتقاد به انتساب اعظم مراجع به نیابت عام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در آموزههای شیعی، برای آنها قداست و احترام بیشتری در پی داشته است. چه، آنکه همین جایگاه بی بدیل، نقطه عزیمت بسیاری از تطوّرات اجتماعی و سیاسی ایران از جمله تحریم تنباکو، ایستادگی در برابر ارتش روس، مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، قیام 30 تیر، تحولات منتهی به انقلاب شکوهمند اسلامی از جمله قیام نوزدهم دی 56 شده است.
بدیهی است سازش ناپذیری بخشهای مهمی از بدنه و راس این قشر اصطکاکاتی جدی با صاحبان قدرت را موجب شده که واکنش آنان گاه حذف و یا تبعید فیزیکی و گاه سنگاندازی به ساحت معنوی علما و تلاش برای گسستن رشته عمیق تعامل آنان و مردم بوده است؛ هتاکیهایی که هرچند بخاطر جایگاه علما و ترس از واکنش مردم پرتعداد نبوده اما همین موارد نیز سرآغاز حوادثی در قامتِ نقطه عطف، در تاریخ میهن بوده است.
در نوشتار حاضر ضمن بازخوانی اهمّ موارد فوق در تاریخ معاصر ایران، بازخوردهای اجتماعی و واکنشهای مردمی در برابر توهین به مقام شامخ روحانیت شیعه بررسی شده است:
در سالهایی که بیکفایتی، وطن فروشی و فساد شاهان قاجار بخشهایی مهمی از ایران بزرگ را از خاک کشور جدا ساخته و فشارهای اقتصادی بر مردم روزافزون بود؛ عینالدوله، داماد مظفرالدین شاه به صدارت عظما رسید و اختناق را به اوج رساند. او که دریافته بود مهمترین خطر بالقوه برای کیان قاجار جایگاه علما نزد مردم است، در همان اوان قدرتیابی چهارده طلبه تهرانی را دستگیر کرد و ضمن ضرب و شتم در شهر گرداند و به نحو اهانتآمیزی به اردبیل تبعید کرد.
به نوشته کسروی، در پی اهانت عینالدوله، در تهران و دیگر مردم بهپاخاستند. چنانکه وی میگوید: «این رفتار عینالدوله به همه گران افتاد. تا آن روز چنین رفتاری با طلبهها دیده نشده بود. آن روز مردم به ملا و طلبه ارج نهادندی، به ویژه اگر سید بودند و به گمان بسیاری از ایشان اگر کسی به کفش آخوند کفشکه گفتی، کافر گردیدی. در تهران و دیگر جاها رنجیدگی بسیار نمودند و در زنجان مردم بازارها را بسته، بر آن شدند که بریزند و دستگیران را از دست سواران دولتی بگیرند.»[1]
این اقدام عینالدوله آتشی زیر خاکستر برپا کرد که مرور روزها عمق تاثیر مهلک آن را هویدا ساخت.
مهاجرت صغری، ریشه در رفتار اهانت آمیز مسیو نوز بلژیکی و برکناری وی از سمتش داشت. این حادثه که از اهانت به روحانیون آغاز شد؛ به باور برخی از اندیشمندان کلید حرکت نهضت مشروطه است. «نوز فردی بلژیکی بود که برای اصلاح گمرک ایران آمده بود. وی با استفاده از مقام خود چنان بر اوضاع مسلط شده بود که به دستور کسی توجه نداشت و عامل اجرای مقاصد روسها بود و چون حضور روحانیت در نهضت مشروطه غلبه داشت و روسها مخالف آن بودند، نوز بلژیکی را لباس روحانیت پوشاندند و از او در حال مسخرهای عکس گرفتند».[2]
انتشار این عکس در آستانه محرم سال 1322 قمری موجی از تنفر را بین مردم برانگیخت. در تهران، در بسیاری از منبرها گله و بدگویی از نوز میشد. آیتالله بهبهانی در بالای منبر و در مجلس درس به تشریح این اقدام پرداخت. «طلاب علوم اطراف آقا را گرفته بنای داد و فریاد را گذاردند که این لباس مذهبی ما است. اهانت به لباس مذهبی در هیچ مذهبی روا نیست. این رویداد بدبینی مردم را نسبت به حکومت برانگیخت».[3]
اما سیاست سران قاجار، مشت آهنین بود؛ بی تفاوتی به واکنشها و تداوم و توسعه سرکوب و اهانت نسبت به علما و روحانیون. سلسله اهانتها، ضرب و شتمها و تبعیدها در شهرهای مختلف از سوی والیان و حکام محلی آغاز شد. چوب خوردن محمدرضا مجتهد کرمانی توسط ظفرالسلطنه،(حاکم کرمان) و تبعید او به رفسنجان، اهانت حاکم سبزوار به روحانیت و اهانت وزیر اکرم به آقای سیدجمالالدین قزوینی از جمله مواردی به شمار میروند که سنگ بنای شوم آن را موسیو نوز بلژیکی گذاشته بود.
این اتفاقات، در کنار وقایعی هم افزا چون چوب زدن بازاریان، و اهانت عوامل علاء الدوله حاکم مستبد تهران به سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی در جریان اعتراضشان به این اقدام، واکنشهای فوری و گستردهای میان مردم و سایر روحانیون داشت. در مدت کوتاهی فضایی سراسر خشم و التهاب نسبت به هتاکیهای زننده و مشمئز کننده حکام قاجار نسبت به مقدسات شیعه را ایجاد کرد؛ برپایی مراسمات مختلف و سخنرانیهای کوبنده و تحرکات مردم از جمله بازاریان از جمله این واکنشها بود. اما این پایان ماجرا نبود و از آنجا که اهانت به روحانیت را تبدیل به رویهای کلان کردند، واکنشی کلانتر از موارد فوق را میطلبید؛ که در مهاجرت صغری تجلی یافت.
علما تصمیم گرفتند با تحصن در حرم عبدالعظیم، شاه را تحت فشار قرار دهند که به مهاجرت صغری مشهور شد. در مدت کوتاهی مدارس علمیه تعطیل شد و جمع متحصنین به 2000 نفر رسید که اوتادی از علما از جمله آنان بودند. نهایتا خواستههای مکتوب علما به دست شاه رسید که پس از مجبور کردن حکومت به برقراری عدالت میان مردم، برکناری موسیو نوز و علاء الدوله _دو عامل اصلی اهانت به ساحت علما_ از جمله آن بود و شاه، با خواری تمام این خواستهها را پذیرفت و تحصن به پایان رسید و نهایتا متحصنین در میان استقبال شکوهمند مردم بازگشتند.
3-اهانت به شیخ محمد واعظ و تاثیر آن بر عزل عین الدوله و پیروزی مشروطه
سران فاسد قاجار که از تبعات تقابل با علما در جریان مهاجرت صغری درس نگرفته بودند، در وفای به عهد خود در برپایی عدالتخانه کوتاهی کرده و توهین و سرکوب علما را نیز تداوم بخشیدند. اما این بار، ملتهب و مناسبتر بودن فضا و تجربه روحبخش پیروزی در گام نخست، فرصت زیادی به اهانتکنندگان نداد و بلافاصله دستاوردی بزرگتر را رقم زد. عین الدوله که بهخاطر بیکفایتی و بیماری شاه بیشترین قدرت را داشت، کینه خود از علما را محور و مبنای رفتارهای خویش ساخت.
او به منظور ارعاب مخالفین، اقدام به دستگیری و تبعید عدهای از علما کرد. بهدنبال این اتفاقات و اجرا نشدن درخواستهای مردم، علما و وعاظ، مجلسی علیه دولت عینالدوله با سخنرانی شیخمحمد واعظ ترتیب میدهند که ضمن حمله ایادی حکومت به مجلس، واعظ دستگیر میشود. هر چند وی با تلاش مردم آزاد شد، اما در جریان درگیری، یکی از طلاب شهید شد.
این موضوع خشم و اعتراض مردم و علما را برانگیخت. این بار علما خواستار خروج از تهران شده و به سمت قم حرکت کردند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بست نشستند که به مهاجرت کبری معروف شد.
در طی این حرکت، شمار متحصنین روز به روز افزایش یافت و به چندین هزار نفر رسید. «در تهران کار از این گذشت و به مأمورین و متصدیان رسید. پارهای از افسران و افراد نظامی نیز متمایل به مردم شدند و با استعفای از خدمت به متحصنین پیوستند.»[4]
عینالدوله با مشاهده حضور مردم، وحشتزده در صدد برآورده ساختن وعدههای داده شده چون تأسیس عدالتخانه برآمد. اما مردم به این اقدام توجهی نکردند و علاوه بر تأسیس عدالتخانه، افتتاح مجلس شورای ملی را نیز مطرح کردند.
به دنبال تحصن مشروطه طلبان
و متعاقب آن بروز ناآرامی در بسیاری از شهرها، مظفرالدین شاه که بنیان سلطنت خود
را متزلزل میدید، با برکناری عین الدله فرمان مشروطیت را امضا کرد و چند روز بعد
از آن درگذشت.
در سال 1331 و در فضایی که
حامیان مصدق، هم آوا با ایادی رژیم پهلوی قصد تنزل جایگاه روحانیت را داشتند،
نشریهای غیر دولتی مطلبی توهینآمیز نسبت
به آیتالله بروجردی را منتشر ساخت. واکنشهای عمومی بسیار فراتر از انتظار
مسئولان نشریه بود و به سرعت گسترش یافت.
اعتراضها در مدتی کوتاه به بروجرد نیز تسری یافت. مردم این شهر وارد
ساختمان فرمانداری بروجرد شدند و در آن تحصن کردند. از سویی ارسال پیامهای اعتراضآمیز
به نخستوزیر وقت از سوی گروههای مختلف مردم فشار را بر مصدق مضاعف ساخت. نهایتا
دولت دستور به توقیف نشریه موهن و تصویب قانونی داد که بر مبنای آن توهین به مرجع
تقلید و زعیم حوزه به توقیف نشریه و تعقیب عاملان آن میانجامید. این دستاورد بزرگ
مبنای مصونیت نسبی علمای عظام در برابر حملات معارضان و ایادی رژیم شد و آزادی عمل
آنان را برای پویایی اجتماعی و سیاسی مضاعف ساخت.
5-مفتضح شدن رضاخان و توطئه جمهوریخواهی وی، نتیجه توهین به آیتالله مدرس
پس از سفر احمدشاه قاجار به اروپا که در اوج ضعف قرار داشت و از نگاه انگلیس نماینده با کفایتی برای تامین منافع استعماری نبود، تصمیم به قدرتیابی فردی مستبد گرفته شد تا با سرکوب نیروهای اجتماعی معارض مشکل فوق را برطرف کند. بهترین راه برای جلب نظر مردم و نمایندگان تظاهر به آزادیخواهی و عنوان «جمهوری» بود. رضاخان با جمهوری خود قصد داشت عملا با تجمیع اختیارات نخستوزیری و ریاست جمهوری در خویش، بهصورت نرم، طومار مشروطه را پیچیده و خود را رییس جمهور مستبد و مادام العمر سازد؛ ترفندی که از همتای ترک خویش، آتاتورک آموخته بود.
شهید مدرس، نماینده آزادی خواه مردم در مجلس شورا اما، با تیزبینی تمام قد در برابر جو ایجاد شده در مجلس به نفع توطئه رضاخان ایستاد. در مجلس بین آیتالله مدرس، رهبر جبهه اقلیت، و سیدمحمد تدین سردسته جناح اکثریت مجلس درگیری لفظی رخ داد و در نتیجه اعضای تشکیلات خود را به ترک مجلس دعوت کرد. در هنگام آبستراکسیون نمایندگان و در مسیر خروج التهاب بالا گرفت و احیاءالسلطنه بهرامی نماینده شیراز و از حامیان رضاخان سیلی محکمی به گونه مدرس زد و عمامه آن بزرگوار نقش زمین شد.
سید محی الدین مزارعی نماینده دیگر شیراز با سیلی محکمتری اهانت بهرامی را بیپاسخ نگذاشت اما صدای سیلی بر گونه آیتالله مظلوم بسان آب سردی بر اکثریت موافق رضاخان بود و به یکباره فضای مجلس به نفع شهید مدرس و علیه جمهوری کذایی دیکتاتور جدید شد.[5] پیچیدن خبر سیلی چون سِیلی خروشان تمام کشور را به قیام واداشت و ملت یک صدا و خشمگینانه علیه رضا خان و توطئه او به تظاهرات پرداختند.
مردم در مقابل مجلس با شعار "زنده باد مدرس مرده باد جمهوری" به مخالفت با حرکت سردار سپه پرداختند. لحظه به لحظه بر تعداد قوای بی رحم قزاق افزوده شد. بعد از لحظاتی رضاخان در محل حاضر شد و با عصای خود به سخنران حمله کرد و مردم خشمگین تکه آجری به سوی او پرت کردند و سپس قزاقهای رضاخان به ناگاه به مردم حمله ور شدند.
موتمن الملک، رئیس مجلس تاب این صحنه را نیاورد و با ناراحتی به سوی رضاخان که وارد صحن مجلس شده بود رفت و درحالی که از خشم میلرزید رو به منشی مجلس فریاد زد: سید محمود زنگ مجلس را بزن تا تکلیف این مرد را روشن کنم. با این حرکت رضا خان دچار هراس شد با فضاحت و خواری از موتمن الملک پوزش خواست و نزد مردم انصرافش را از توطئه خویش اعلام کرد.[6]محمد تقی بافقی از علمای پرتلاش و شجاع قم بود که بی هراس، به رضاخان نامه عتابآمیز مینگاشت و منفور دربار بود. رضا میرپنج که در اوان حکومت خود، برای بقای قدرت خویش در جامعه دیندار ایران تظاهر به گرایش به مذهب میکرد از برخورد با وی سرباز میزد.
در آخرین روز سال 1306، همسر رضاخان و گروهی از زنان دربار، برای حضور در مراسم نوروزی، وارد حرم حضرت معصومه(س) شدند و دقایقی با پوششی نامناسب خودنمایی کردند. وقتی بافقی از این ماجرا آگاه شد، پیغامی برای زنان فرستاد و به حضور آنان در حرم، بدان وضع اعتراض کرد و چون مؤثر واقع نشد، شخصاً به آنجا آمد و از آنان خواست تا حرم را ترک کنند.
خانواده شاه واقعه را به تهران خبر دادند. رضاخان خشمگین همراه با یک گروه مسلح زرهی، روانه قم و با چکمه وارد حرم مطهر شد. افراد گارد، عدهای را مضروب و بافقی را دستگیر کردند. رضاشاه شخصاً بافقی را به شدت مضروب ساخت و حین لگد زدن به وی، حسب عادت خود ناسزا میگفت؛ بافقی تنها ذکر یا صاحبالزمان را تکرار میکرد. رضاخانه نظامیان را در شهری که میدانست جدیترین خطر برای سرنوشت حکومت وی است مستقر کرد و منتظر بهانهای برای خونریزی و تسویه حساب با علما و روحانیتون بود؛ همانسان که حین ورود به حرم نیز نعره زد: «ذریاتتان را بر میاندازم».[7] لذا الله حائری که فضا را مناسب برخورد متقابل ندیده بود فتوا داد «صحبت و مذاکره در اطراف قضیه اتفاقیه مربوط به شیخ محمدتقی (بافقی) برخلاف شرع انور و مطلقاً حرام است» و البته با تلاشهایش بافقی را از زندان رهانید.
هرچند در ظاهر، جز تظاهرات سرکوب شده همان روز طلاب، واکنشی عملیاتی به این هتک حرمت رضاخان صورت نگرفت، اما در فضای سیاسی و اجتماعی اوضاع به گونهای دیگر بود. رضاخان که با حضور ریاکارانه در مجالس روضه قصد محبوبیت زایی و زدن بنیان مذهب از درون پارادایم مذهب را داشت، در این اقدام احساسی، در قالب چهار مقوله کشف حجاب دربار در حرم، ورود وحشیانه و موهن به صحن مطهر، ضرب و شتم زوار و نیز اهانت به یک عالم پیر رنجور و محبوب، تیرخلاصی به محبوبیت ساختگی خود و تاکتیک تظاهر مذهبی زد. این اقدام آغازی بر تقابل تمام عیار وی با جامعه مذهبی ایران بود. برخی محققان برآنند که جو ایجاد شده علیه رضاخان بهخاطر این هتک حریم حرم و روحانیت، کشف حجاب رضاخانی را که ملکه از ابتدا به دنبال آن بود، هشت سال به تاخیر انداخت. آنچه مسلّم است اینکه، حماسه شجاعانه بافقی خونی تازه در رگهای طلاب مبارز ساری کرد؛ تا آنجا که امام خمینی (ره) در همان سالها، وی را مبارزی معرفی کرد که باید الگوی طلاب در قیام باشد. [8]
هرچند در علتکاوی پدیدارهای اجتماعی احصای عوامل موجِد دشوار است، اما سیر حوادث مقطع منتهی به کودتای 28 مرداد 1332، گواه تاثیر قطعی تلاش مصدق و ملی گرایان در دوری از جریان مذهبی و هتک حیثیت و به تعبیر خود مصدق «لجنمال» کردن آیت الله کاشانی بود؛ همان آیتاللهی که محبوبیت وی مصدق را در غائله سی تیر به قدرت بازگرداند.
ابزار مصدق در برافروختن آتش اختلاف و هتک حیثیت آیتالله، روزنامههای حامی یا متعلق به دولت وی بودند. روزنامه هتّاک «شورش» (متعلق به کریم پور شیرازی) یکی از برجستهترین آنها بود. نخست وزیر نیز تظاهر میکرد بی تقصیر است؛ اما ضمن حمایت از اهانتها، آنان را حرف دل ملت میخواند. محمود شروین از فعالان نهضت ملی که همزمان با هر دو شخصیت ارتباط داشت میگوید: «در این گیر و دار که های مخالف، به تبلیغات و اتهامات علیه یکدیگر برخاسته بودند، روزنامههای طرفدار دولت [مصدق]، مهار گسیخته نسبت به آیتالله کاشانی چه تهمتها و نارواگوییها که انتشار نمیدادند.»
روزنامه شورش کار جسارت و اهانت را به جایی رساند که حتی مورد ملامت طرفداران مصدق قرار گرفت. در صفحه اول روزنامه شورش، عکس آیتالله کاشانی را ترسیم، پرچم انگلیس را بر عمامه آن زعیم روحانی نقش و طی مقالهای به ایشان توهین کرد.
محمود شروین میگوید: «آیتالله کاشانی با دیدن آن مطالب سخت متأثر شد. تلفن را برداشت و در تماس با مصدق، او را مورد گله قرار داد. من خود شاهد و ناظر بودم، آیت الله گفت: جناب آقای نخستوزیر، گذشته از سوابق دوستی طولانی چگونه اجازه میدهید که در روزنامه شورش این چنین مرا مورد اهانت قرار دهند و پرچم انگلیس را بر عمامه من نقش نموده و در مقاله آن، کلمات شرم آوری نوشته شود؟ آقا، اگر من انگلیسی باشم شما هم قطعاً انگلیسی هستید، زیرا هر دوتای ما پیشگامان نهضت ملی بودهایم، مگر آنکه نهضت اصالت ملی نداشته باشد. دکتر مصدق گفت: آقا، روزنامه مال ملت است، این ملت است. (یعنی این ملت است که شما را انگلیسی میداند و شما را شایسته آن الفاظ رکیک میشمارد!) آیتالله کاشانی جواب داد: آقا، کریم پورشیرازی در دربند یک ویلای دولتی دارد و ماهانه از بیمه، حقوق یک وزیر را دریافت میکند، به کمر اسلحه بسته و در برابر افراد پلیس روزنامهاش منتشر میشود و شعار داده میشود؛ باز هم میفرمایید ملت است ؟»[9]
امام خمینی(ره) موضعی آشکار و قاطع در برابر این اقدام مصدق و یارانش گرفتند و فرمودند: «یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیتاللّه کاشانی دید که اینها خلاف دارند میکنند و صحبت کرد، اینها [این] کار کردند [که] یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را "آیتاللّه" گذاشتند! این در زمان آن [محمد مُصدّق، رهبر جبهۀ ملّی] بود که اینها فخر میکنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زدهاند و به اسم "آیتاللّه" توی خیابانها میگردانند. من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسلام میزد.» [10]
این اهانتها نه تنها موجب محبوبیت و عزت مصدق نشد بلکه به سرعت وی را در مسیر قهقرایی قرار داد. نتیجه این اقدامات تنهایی مصدق و جدایی از یاران پیشین خود از سویی و نیز افت فاحش محبوبیت او بود. هرچند وی تا آخرین ساعات پیش از کودتا بر موضع خیالی خود در همراهی ملت با وی پای فشرد و در پاسخ به نامه دلسوزانه آیتالله در 27 مرداد و هشدار وی در خصوص کودتا ، آخرین سطور خویش را نیز با اهانت به پایان برد و با کنایه، تنها نگاشت: «اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت هستم». و البته بیتفاوتی مردم نسبت به برکناری وی توسط آمریکا به کمک چندتن از اوباش و فواحش، گواه آخرین خطای وی بود.[11]
8-آغاز نهضت اسلامی بعد از بازداشت امام خمینی در خرداد 1342
در سحرگاه پانزدهم خرداد سال 1342و پس از سخنرانی کوبنده امام خمینی علیه جنایات محمدرضا پهلوی، دژخیمان رژیم به گونهای وحشیانه و اهانتآمیز به خانه ایشان یورش بردند و این مرجع عالی قدر را دستگیر و پنهانی به زندانی در تهران منتقل کردند.
محمدرضا پهلوی نمیدانست ابعاد این اقدام موهن تاریخ ایران را به گونهای دیگر رقم خواهد زد. تنها چند ساعت وقت نیاز بود که خیابانهای شهر قم، زیر پای مردم خشمگین و غمزده به لرزه در آید.
با انتشار خبر، مردم تهران و چند شهر دیگر نیز به خیابانها ریختند. حدود ساعت 10 صبح، با ورود نیروهای مسلّح رگبار مسلسلها شروع شد و تعداد زیادی از مردم مجروح و شهید شدند. تا حدی که امکان انتقال زخمیها و اجساد شهیدان وجود نداشت. کشتار قم، تا ساعت پنج عصر ادامه یافت.
انبوه جمعیت مردم تهران با شعار «یا مرگ یا خمینی» و «مرگ بر شاه» تهران را دگرگون ساختند. محمدرضا که اساس حکومت ننگین خود را در خطر یافت با رگبار مسلسل چنان حمام خونی از مردم به راه انداخت که حتی اربابان غربی وی در بهت فرو رفتند.
اما این بار نیز رفتار توهین آمیز طاغوت در قبال وارثان انبیاء زمینهساز زوال موهن شد. تاثیر این حادثه و پیامد آن یعنی کشتار 15 خرداد در پیروزی انقلاب اسلامی چنان عمیق است که تحلیل آن مجالی نو میطلبد.
9-حماسه 19 دی و آغاز شمارش معکوس حیات طاغوت؛ نتیجه اهانت به امام خمینی
پس از چهارده سال اختناق در ساحت سیاسی کشور، شهادت آیتالله مصطفی خمینی موجی از خشم علیه رژیم پهلوی را ایجاد کرد و برپایی مراسمات مختلف، تابوی ذکر علنی نام امام خمینی و خروش علیه محمدرضا پهلوی را در هم شکست. در این فضا محمدرضا پهلوی در یکی از احمقانهترین اقدامات حیات خویش، برای ضربه به محبوبیت امام و نیز تخلیه احساسی خشم خود تصمیم به انتشار مقالهای توهین آمیز علیه ایشان گرفت.
در اواسط دي ماه 1356، مقاله به صورت ممهور به مهر رسمی دربار به روزنامه اطلاعات رسید که نام جعلی رشیدی مطلق به عنوان نویسنده انتخاب شده بود. اسناد متعدد گواه آگاهی کامل محمدرضا از مفاد مقاله و نقش او در نشر آن دارد. مقاله ضمن معرفی بيحجابي به عنوان فضليت و حجاب به عنوان کهنه پرستي و ارتجاع، به اهانت مستقیم به امام خمینی پرداخته بود.
با انتشار اين مقاله اولين واکنشها در شهر قم و حوزههای علمیه آغاز و دروس حوزه در روز 18 دي تعطيل اعلام شد. انبوه محصلین و مدرسین به خانه مراجع رفتند و از آنان خواستند دستگاه جبار را وادارند که این اهانت را جبران کنند.[12].
بازاريان قم با مشاهده حرکت حوزه علميه، تصميم به تعطيلي مغازههاي خود در 19 دي گرفتند. در این روز تعداد زیادی از طلاب و اساتید و نیز اقشار مختلف مردم با راهپيمايي به سوي منازل بزرگان حوزه، رفته رفته خروشانتر ميشدند. در عصر این روز بیش از 3000 نفر [13] به سمت بیوت علما رهسپار شدند و قاطبه مراجع و علما با مواضعی قاطع علیه محمدرضا پهلوی از نهضت امام خمینی حمایت کردند. نيروهاي رژيم پهلوی از پیش و با طرحی که از تهران ابلاغ شده بود به قصد کشتاری همچون 15 خرداد در صحنه حضور داشتند. مردم که بر اساس گزارش ساواک[14] تعداشان به 10 هزار نفر رسیده بود، از بیت آیتالله نوری به سمت بیت آیتالله مشکینی راهی شدند.[15] آنان برای ندادن بهانه به مسلحین به آرامی از جلوی صفشان درحال عبور بودند که با شکسته شدن شیشه بانک ملی توسط یکی از ماموران، دستور تیر صادر شد و رژیم پهلوی حمام خونی دیگر برپا کرد. تعداد شهدا و زخمیها به حدی زیاد بود که جدای از مجروحینی که به منازل برده شد، تختها، راه روها و کف اتاق بیمارستانها مملو از شهدا و مجروحین بود. [16]
حماسه مردم قم در نوزدهم دی 56 تبلور بیداری مردم، عشق آسمانی آنان به مرجعیت و خیزشی بیانتها به رهبری امام بود. ایشان در سخنرانی کوبنده خود پس از جنایت رژیم پهلوی، این اقدام را به مثابه پایان عمر ننگین رژیم پهلوی دانسته و مرگ آن را نوید دادند. سیر تطوّر حوادث بعدی نهضت نیز نمایاند که این اهانت به ساحت مرجعیت تیر خلاصی بر پیکر رژیم پهلوی بود. حماسه 19 دی نقطه عزیمت چهلمهای پیاپی بود که مردم شهرهای مختلف در تکریم شهدای نهضت میگرفتند و با خون خود پیروزی انقلاب شکومند اسلامی را امضا کردند
پینوشتها
1. احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیر کبیر، 1357، ص 34
2 . سید جلال الدین مدنی، تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی، ج 1، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1391، ص 114
3. روح الله حسینیان، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 275
4. مدنی، سید جلالالدین؛ پیشین، ص 117
5 . پیامدهای سیلی زدن به مدرس، وبگاه موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، به نقل از علی مدرسی، «مدرس و بحرانهای سیاسی مجلس دوم»، فصلنامه مجلس و پژوهش، ش 12، ص 226 و حمیدرضا ملکمحمدی، مدرس و سیاستگذاری عمومی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، 1383، صص 55-21
6 . ن ک حجتالاسلام حسینیان، روح الله، پیشین، ص 385-386
7 . حجتالاسلام حسینیان، روح الله، پیشین، ص 421-423
8. برای مطالعه بیشتر در این موضوع ن ک همان
9 . حمید کرمی، خاطرات دکتر محمود شروین، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ص 193
10 . صحیفه نور، جلد ۱۵
11 . برای مطالعه بیشتر در خصوص تحلیل روند منجر به کودتا ن ک: صدرشیرازی، محمدعلی، دولت موقت، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1388
12 . علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج7 و 8، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1394، ص 35
13 . دوانی این آمار را برای حاضرین در سخنرانی آیت الله حسین نوری همدانی ذکر می کند و در آستانه درگیری به این جمعیت اضافه شده است.
14. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، گزارش 21شهریور56
15 . حجتالاسلام حسینیان، روح الله، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، 1387، ص 964
16 . دوانی، پیشین، ص 36