6 بحرانآفرینی بنیصدر در 6 استان کشور
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ابوالحسن بنیصدر در دورانی که ریاست کل قوا و منصب ریاست جمهوری را در اختیار داشت، با اقداماتی که انجام داد، زمینه بحرانآفرینی در کشور را فراهم کرد. سخنرانیهای جنجالی او در نقاط مختلف کشور و اقدامات وی، بخشی از این بحرانآفرینی را رقم زد که از آن جمله میتوان به غائله 14 اسفند 1359 در تهران اشاره کرد. اما بنیصدر با اقدامات و سخنرانیهای خود، در استانهای مختلف کشور نیز بحرانهایی خلق کرد.
در این نوشتار به 6 نمونه از بحرانآفرینیهای بنیصدر در 6 استان کشور از جمله ایلام، همدان، مشهد، اصفهان، خوزستان و سیستان و بلوچستان اشاره میشود که هر کدام از این بحرانآفرینیها خسارتهایی را نیز به مردم آن استانها متحمل شد.
1- بحرانآفرینی بنیصدر در ایلام
در اوایل جنگ تحمیلی اختلاف بین بنیصدر و سایر شخصیتهای انقلابی مثل شهید بهشتی و شهید رجایی زیاد شده بود. از آنجا که امکان داشت در سخنرانیها مطالبی بیان شود که به این اختلافات دامن بزند، امام خمینی این سه نفر را از انجام سخنرانی منع کرده بودند. شهید بهشتی و شهید رجایی به این کار التزام داشتند و سخنرانی نمیکردند. اما بنیصدر بدون اعتنا هر جا که میرفت با سخنرانیهای خود جنجال به پا میکرد. یکی از این موارد در ایلام رخ داد که به درگیری محافظان بنیصدر با مردم ختم شد.
آیتالله عبدالله محمدی، امام جمعه وقت ایلام در این رابطه میگوید: قبل از آمدن من به ایلام یک بار شهید رجایی جهت بازدید از جبههها به ایلام آمده و در نماز جماعت مسجد جامع شرکت کرده بود. مردم زیادی هم جمع شده و از ایشان خواسته بودند در آن مسجد سخنرانی کنند اما ایشان میگوید که من مقلد امام هستم و امام هم سخنرانی من و آقای بهشتی و آقای بنیصدر را تحریم کرده است. اما بعد از ورود من به ایلام بنیصدر جهت سرکشی به جبهههای ایلام و میمک به این استان آمد.
آیتالله محمدی ادامه میدهد: وقتی که ما متوجه شدیم آقای بنیصدر میخواهد به ایلام بیاید به عنوان سیاسی امنیتی استاندار تلفن زدم و گفتم: شنیدهام که آقای بنیصدر میخواهد به ایلام بیاید. گفت: «درست است چنین برنامه ای دارد.» گفتم شما به آقای استاندار بگویید به آقای بنیصدر بگوید که آمدن ایشان به ایلام صلاح نیست. معاون گفت: «آقای ابراهیمی استاندار است و من هم معاون ایشان هستم. بنیصدر رئیس جمهور است. ما نمیتوانیم برای ایشان تکلیف تعیین کنیم.» گفتم شما برای رئیس جمهور تعیین تکلیف نکنید بلکه وضعیت ایلام را برای او شرح دهید.
ولی قبل از ظهر روز بعد بنیصدر به ایلام آمد و به ارتفاعات میمک رفت و هنگام برگشت به امامزاده صالح رفت... وقتی مردم متوجه حضور بنیصدر میشوند، علیه او شعار میدهند... آنها با شعار به سمت بنیصدر میروند.
به گفته آیتالله عبدالله محمدی در این هنگام بین محافظان بنیصدر و مردم درگیری رخ میدهد. چنانکه آیتالله محمدی میگوید: یکی از محافظان درصدد تیراندازی به سوی یکی از بچههای حزباللهی ایلام برمیآید. که به او میگویند این کار را نکن... بالاخره بنیصدر و همراهانش از گلزار امازاده صالح خارج میشوند.
با انتشار خبر این ماجرا در داخل شهر، مسئله جدیدی رخ میدهد؛ طرفداران بنیصدر وارد خیابان میشوند و شروع به تظاهرات میکنند. در این حین مردم نیز وارد جریان شده و با آنها درگیر میشوند.
امام جمعه وقت ایلام ادامه میدهد: حدود ساعت پنج یا شش عصر بود که این خبر به ایلام رسید. موافقان و مخالفان بنیصدر در شهر اجتماع کردند و به تظاهرات پرداختند. سرهنگ آهنگران که رئیس شهربانی بود با من تماس گرفت و گفت اینها دارند شلوغ میکنند و زد و خورد صورت میگیرد.
به گفته آیتالله محمدی: در این درگیری دو جوان حزباللهی با چاقو مجروح شدند.[1] که این نتیجه اغتشاشآفرینی بنیصدر در ایلام بود.
2- جلوگیری از مبارزه با قاچاق در سیستان و بلوچستان
یکی دیگر از خیانتهای بنیصدر مربوط به حمایت او از قاچاقچیان در سیستان و بلوچستان است به طوری که او حتی با کارشکنی در کار ماموران نظامی، با توقف قاچاق مخالفت میکرد.
امیر سرتیپ منوچهر نجفدری که در زمان بنیصدر مسئول امنیت استان سیستان و بلوچستان بود در این رابطه میگوید: یک بار ما توانستیم چنان ضربتی در سیستان و بلوچستان به قاچاقیان وارد کنیم که مثل توپ صدا کرد و حتی در روستاها هم پیچید.
این افراد قاچاقچی به بنیصدر خیلی وابسته بودند. یکی از آنها تلفنی به بنیصدر گزارش داده بود که نجفدری قبل از انقلاب هم اینجا خدمت کرده است و پس از انقلاب زندانی بوده است. یک زندانی را فرمانده ناحیه کردهاند و او سیستان و بلوچستان را به هم ریخته است. او را از اینجا عوض کنید. بنیصدر هم به تیمسار ظهیرنژاد، فرمانده ژاندارمری فشار آورده بود که این سرهنگ کیست که زندانی بوده است و الان رفته سیستان و بلوچستان دارد این طوری میکند؟ کی گفته این برود قاچاق بگیرد؟ فقط باید امنیت را آنجا برقرار کند.
ظهيرنژاد هم از من تعریف کرده بود که نجفدری از بهترین افسران و همدوره من است. در مدرسه نظام ما با هم همکلاس بودیم و از دانشکده افسری همدیگر را میشناسیم. بنیصدر هم گفته بود بهتر است او را جای دیگر ببرید، جای دیگر هم آدم بهتر میخواهد! از آنجا عوض کنید. اما ظهیرنژاد ایستادگی کرد و من در همان جا بودم.
بنیصدر به آقای مولوی عبدالعزيز، استاندار و فرماندار چابهار به نام آقای شهبخش به امضاء رئیسجمهور بنیصدر فرمانده کل قوا تلگراف کرده بود. آقای شهبخش از افراد محلی بود. آخر هم نوشته بود رونوشت سرهنگ نجفدری، فرمانده ناحیه. بنیصدر نوشته بود سرهنگ نجفدری، مأموریت شما در آن استان تأمین امنیت است، اصلا در کار قاچاق دخالت نکنید و فوری به مرکز فرماندهی خود در زاهدان برگردید و جهت برقراری امنیت اقدام کنید.[2]
3- خسارتهای بنیصدر به مردم استان خوزستان در دوران جنگ تحمیلی
نمونهای دیگر از کارشکنیهای بنیصدر به دوران جنگ تحمیلی بازمیگردد؛ جایی که او در جریان عملیات آزادسازی سوسنگرد کارشکنی میکرد.
در طرحی که برای شکستن محاصره سوسنگرد با حضور فرماندهان سپاه و ارتش، استاندار خوزستان و نماینده امام در شورای عالی دفاع تنظیم شده بود، عمده برنامه و پیشبینی این طرح روی عمل تیپ 2 لشکر 92 زرهی ارتش بود، به شرط آنکه سپاه همراه تیپ به عنوان نیروی پیاده با استعداد دو گروهان 120 نفری عمل کند. اما بنیصدر مانع این همکاری میشد.
داوود کریمی مسئول عملیات سپاه خوزستان در این رابطه میگوید: «در ساعت 12شب طی تماس تلفنی با استاندار خوزستان مطلع شدم که به دستور رئیس جمهور از حرکت تیپ2 جلوگیری شده است. حذف نیروی مذکور تمامی ارتش و سپاه را ضربهپذیر میکرد. با توجه به قتل عام روز گذشته سپاه و مردم و ارتش و سهلانگاری مسئولین، تلفنی با آقای خامنهای تماس گرفتم و نسبت به حذف تیپ2 بشدت اعتراض کردم و گفتم اگر مساله از طرف بنیصدر به این صورت عمل شود، مطالب را به اطلاع تمام فرماندهان سپاه ایران و علما خواهم رساند. آقای خامنهای و دکتر چمران با بنیصدر و ظهیرنژاد صحبت کردند و مساله منتفی شد.»[3]
نمونه دیگری از این کارشکنیها را در حصر آبادان نیز میتوان مشاهده کرد. هاشمی رفسنجانی در این رابطه در خاطرات خود میگوید: «وقتی آبادان در محاصره بود من به آنجا رفتم و مشاهده کردم که به بچههای سپاه آرپیجی و گلوله توپ نمیدهند. میگفتند نداریم. در حالی که اطلاعاتی که داشتیم نشان میداد حداقل برای آن روزها سلاح و مهمات به حد کافی داریم... یک گردان از توپخانه با توپهای جنگی را پشت آبادان مستقر کرده بودیم و آمادگی حمله داشتیم. اما به آنها گلوله نمیدادند. فرماندهان آنها پیش ما میآمدند و التماس میکردند که گلوله بدهید. ما هم مسئله را به بنیصدر منتقل میکردیم و خواستیم اقدامی بکند ولی او تعداد کم گلولهها و قیمت بالای آن و مشکلات خریدشان را بهانه عدم تحویل گلولهها قرار میداد و از انجام این کار خودداری میکرد...»[4]
یکی دیگر از کارشکنیهای بنیصدر، باعث سقوط خرمشهر شد. آیتالله عبدالله محمدی، امام جمعه وقت خرمشهر در این رابطه میگوید: محاصره خرمشهر توسط نیروهای رژیم بعثی تنگتر شد و نیروهای ما در داخل شهر در حال دفاع از خرمشهر بودند و در بیرون از شهر حضور نداشتند. ما در این مدت هرچه تقاضای كمك و نیرو میكردیم تا نیروهای ما تقویت شوند خبری از كمك نبود. در آن زمان بنیصدر به اهواز آمده بود؛ ما دو نفر را مامور كردیم تا به اهواز بروند و با بنیصدر دیدار كنند و بگویند كه حداقل چند گلوله توپ و خمپاره به ما بدهد. بنیصدر هم جواب داده بود كه گلوله توپ و خمپاره مگر نقل و نبات است كه به شما بدهیم؟! دوستان ما هم دست خالی برگشتند.
از طرف دیگر توپخانه اصفهان برای دفاع از خرمشهر و جلوگیری از سقوط آن عازم خرمشهر شده بود اما این توپخانه در 60 كیلومتری خرمشهر متوقف شده بود. به آنها گفته بودند كه صلاح نیست جلوتر بروید. ما رفتیم و با فرمانده توپخانه صحبت كردیم و گفتیم پس چرا به خرمشهر نمیآیید؟ خرمشهر در محاصره است و در معرض سقوط است. گفتند چه كنیم كه به ما اجازه نمیدهند. میترسیدند كه بگویند بنیصدر اجازه نداده است.... خیانت از طرف بنیصدر بود که باعث شده بود نیروها خودشان را ضعیف میشمردند و میگفتند ما در مقابل دشمن که این همه تجهیزات و امکانات دارد، چه کار میتوانیم بکنیم.[5]
4- بحرانآفرینی توسط دفتر هماهنگی بنیصدر در همدان
روز 11 خرداد 1360، احمد سلامتان، مسئول دفتر هماهنگی رئیسجمهور، از طرف ابوالحسن بنیصدر ماموریت یافت شعبه این دفتر در همدان را افتتاح کند، اما هنگامی که با مخالفت و تجمع مردم همدان با این تصمیم مواجه شد، با استفاده از اسلحه کمری خود اقدام به تیراندازی هوایی کرد. همین موضوع باعث ایجاد درگیری بین مردم همدان و عدهای از طرفداران بنیصدر شد.
روزنامه جمهوری اسلامی درباره این اتفاقات گزارش داد: «صبح دیروز (11 خرداد) همزمان با سالروز بعثت حضرت محمد(ص)، احمد سلامتیان به منظور افتتاح دفتر هماهنگی مردم با رئیسجمهور –شعبه همدان- در محل تعیین شده در بلوار خواجه رشید به سخنرانی میپردازد. در این جلسه مطالبی علیه مقامات مسئول کشور گفته میشود. در این هنگام بین حضار به عنوان مخالف و موافق درگیری رخ میدهد و این درگیری به داخل ساختمان دفتر هماهنگی کشیده میشود. در این هنگام احمد سلامتیان با اسلحه کمری اقدام به تیراندازی هوایی میکند.»[6]
به دنبال این وقایع، فرمانداری همدان با صدور اطلاعیهای، اجتماع طرفداران بنیصدر در 11 خرداد را غیر قانونی اعلام کرد و گزارش داد: «اجتماع مزبور بدون دریافت هیچگونه مجوزی از مقامات مسئول تشکیل شده و ضمن دادن شعارهای ضد و نقیض و سخنرانی آقای سلامتیان، درگیری بین افراد شرکت کننده ایجاد میشود...» فرمانداری همدان همچنین اعلام کرد که صدور اطلاعیه دعوت برای افتتاح دفتر هماهنگی رئیسجمهور نیز قبل از کسب اجازه از مقامات مسئول انجام گرفته بود.
روز 14 خرداد 1360 هم گروهی از طرفداران بنیصدر در همدان بنای اغتشاش گذاشتند. روزنامه جمهوری اسلامی در شماره روز شنبه 16 خردادماه در این رابطه نوشت: ساعت 7 بعد از ظهر پنجشنبه حدود 200 الی 300 نفر از طرفداران آقای بنیصدر در مسیر خیابانهای شهر همدان دست به تظاهرات زدند و در حالیکه بر علیه برخی مقامات مسئول مملکتی شعار میدادند موجب اخلال در امر عبور و مرور و تعطیل مغازههای مسیر خود شدند.[7]
همین گزارش افزود: این عده پس از چند بار راهپیمایی در مسیر میدان امام خمینی، خیابان بوعلی و دیگر نقاط شهر در حالی که به طرفداری از آقای بنیصدر شعار میدادند به مراکز فعالیت گروههای مسلمان در میدان امام خمینی و خیابان بوعلی حملهور شدند و دکهها و وسایل تبلیغی گروههای مسلمان را تخریب کردند.
5- سخنرانی جنجالی بنیصدر در اصفهان
از جمله اقدامات بنیصدر که باعث ایجاد بحران شد، سخنرانی او در اصفهان بود. او که با دولت شهید رجایی مشکل داشت و تمام تلاش خود را به کار میبست تا در برابر آن کارشکنی کند، طی یک سخنرانی در اصفهان، کوشید تا مردم را به مقاومت در برابر اقدامات دولت تحریک کند. این سخنرانی باعث ایجاد فضای دو قطبی و بروز درگیری بین طرفداران بنیصدر و مردم شد.
آیتالله بهشتی طی نامهای که در 22 اسفند 1359 به امام خمینی نوشت به این بحرانآفرینی بنیصدر در اصفهان اشاره کرد و خطاب به امام نوشت: «برادران گفتند که نوارهای مربوط به سخنرانی رئیسجمهور در اصفهان را خدمتتان دادهاند که دانشآموزان و کارمندان را به مقاومت در برابر اقدامات دولت که با نظرات شخصی رئیسجمهور منطبق نیست دعوت میکرد...»[8]
6- نمونهای از بحرانآفرینی بنیصدر در مشهد
حسن غفوریفرد که از سال 1358 تا 1360 استاندار خراسان بود، معتقد است «زمان ریاست جمهوری بنیصدر برای مسئولین دوران بسیار سختی بود...»[9] وی دلیل اصلی مشکلات استان خراسان را کارشکنیها و عدم همراهی بنیصدر میداند که «میتوانست کمک و یاری کند امام متاسفانه فقط ضربه میزد.»
غفوری فرد سرمنشا بسیاری از مشکلات استان خراسان را فعالیتهای دفتر هماهنگیهای بنیصدر در مشهد میداند. وی با اشاره به یک نمونه از اقدامات این دفتر در مشهد میگوید: دفتر هماهنگی که بسیار هم قوی عمل میکرد، برنامهریزی مراسم استقبال از رئیسجمهور را اجرا میکرد و حتی آنها به استانداری کارت ورود میدادند. گروه هماهنگی با سلاخهای شهر هماهنگ میکردند که بیایند آنجا و گوسفندهای خود را پیش قدم بنیصدر قربانی کنند و به ازای هر قربانی هم 100 تومان به سلاخها میدادند. یک بار قرار بود بنیصدر به مشهد بیاید اما هواپیمای او نتوانست بنشیند؛ سلاخها آمدند و پولشان را از ما میخواستند و ما هم آنجا فهمیدیم که چه خبر است. تازه آن وقت کشتن گوسفند در بیرون ممنوع بود. چون گوشت دولتی میدادند و اینها علاوه بر آن صد تومان که از بنیصدر میگرفتند گوشت را هم به صورت آزاد به مردم میفروختند.
وی درباره برخورد ناشایست محافظان بنیصدر با مردم مشهد و خدام حرم امام رضا (ع) نیز میگوید: وقتی بنیصدر به مشهد آمد، داخل حرم اسلحه درآوردند و با ته اسلحه به سر خادمها میزدند. یک محافظی داشت که رزمی کار بود و آدم بسیار خشنی هم بود. وقتی که در گناباد زلزله آمده بود یکی از پیرمردها آمد که دست رئیسجمهور را ببوسد که این محافظ او را به شکل بدی پرت کرد و زمین زد. واقعا برخورد خیلی بدی داشتند.
حجتالاسلام علیاکبر مهدوی خراسانی نیز درباره سخنرانی جنجالی بنیصدر در مشهد میگوید: «بنیصدر در ماه رمضان به مشهد رفت و در آنجا سخنرانی کرد، این سخنرانی از تلویزیون پخش شد. در آنجا بنیصدر خیلی شیطنت کرده بود. خودش را به جای امیرالمومنین و شهید بهشتی و دیگر بزرگان نظام را به عنوان قاسطین و ناکثین و مارقین معرفی کرد.»[10]
این اقدامات تنها بخشی از بحرانآفرینیهای بنیصدر در نقاط مختلف کشور بود و در نهایت نیز مقدمات سقوط وی را فراهم کرد به طوری که در 31 خرداد 1360، نمایندگان مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت سیاسی بنیصدر رای دادند و اندکی بعد او مجبور به فرار از کشور شد.
پینوشتها:
1- خاطرات آیت الله عبدالله محمدی, تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 187 و 188.
2- پشت دروازه های شهر، خاطرات امیر سرتیپ منوچهر نجفدری، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 385.
3- بنی صدر از ظهور تا سقوط، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 249.
4- عبور از بحران، ص 324 تا 326.
5- خاطرات آیتالله عبدالله محمدی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 154
6- روزنامه جمهوری اسلامی، سه شنبه، 12 خرداد 1360، ص 1.
7- روزنامه جمهوری اسلامی، شنبه، 16 خرداد 1360.
8- بنی صدر از ظهور تا سقوط، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 259
9- خاطرات دکتر حسن غفوری فرد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 194.
10- خاطات حجتالاسلام والمسلمین علی اکبر مهدوی خراسانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 151.