کد خبر: ۳۱۴۹

6 جنایت رژیم پهلوی در مساجد کشور

مساجد از جمله مهم‌ترین پایگاه‌‌های مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی بود و از دیرباز کار سازماندهی مبارزات اغلب از مسجدها شروع می‌شد. منبرها، زمینه روشنگری مردم را فراهم می‌کرد و مردم را برای مبارزه علیه ظلم و ستم پهلوی آماده می‌ساخت. لذا این پایگاه‌ها همواره از سوی رژیم پهلوی تهدید می‌شد. نمونه‌های فراوانی نیز در تاریخ وجود دارد که نشانگر جنایت‌های رژیم پهلوی علیه مساجد کشور است. جنایت رضاخان در مسجد گوهرشاد در سال 1314، حمله ماموران رژیم پهلوی به مردم در مسجد حبیب شیراز در سال 1357، فاجعه مسجد جزایری اهواز، فاجعه آتش‌سوزی مسجد جامع کرمان و حمله ماموران رژیم پهلوی به مسجد جامع ارومیه و مسجد لرزاده از جمله نمونه‌هایی است که به عنوان جنایت‌های رژیم پهلوی در تاریخ ثبت شده است.

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- امین میرزاده؛ مساجد از جمله مهم‌ترین پایگاه‌‌های مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی بود و از دیرباز کار سازماندهی مبارزات اغلب از مسجدها شروع می‌شد. منبرها، زمینه روشنگری مردم را فراهم می‌کرد و مردم را برای مبارزه علیه ظلم و ستم پهلوی آماده می‌ساخت. لذا این پایگاه‌ها همواره از سوی رژیم پهلوی تهدید می‌شد. نمونه‌های فراوانی نیز در تاریخ وجود دارد که نشانگر جنایت‌های رژیم پهلوی علیه مساجد کشور است. جنایت رضاخان در مسجد گوهرشاد و‌ هجوم عمال پهلوی دوم به مساجد کرمان، ارومیه، شیراز و اهواز و نیز مسجد لرزاده تهران را می‌توان مهم‌ترین نمونه‌های تاریخی از جنایات رژیم پهلوی در مساجد کشور عنوان کرد که این نوشتار به بازخوانی آن جنایت‌ها می‌پردازد.


کشتار مردم مشهد در مسجد گوهرشاد توسط رضاخان

یکی از بزرگ‌ترین جنایت‌های رضاخان در 21 تیرماه 1314 در مسجد گوهرشاد مشهد رخ داد. رضاخان که در سودای غربی کردن ایران بود کوشید با ضرب و زور دستگاه پلیسی خود فرهنگ غربی را جایگزین فرهنگ اسلامی ایرانی کند اما با مقاومت مردم مواجه شد. قیام گوهرشاد یکی از نمونه‌های مقابله مردم با اقدامات ضد دینی رضاخان بود که به شدت سرکوب شد و هزاران نفر از مردم مشهد در این ماجرا به شهادت رسیدند.

در 21 تیرماه 1314، مردم مشهد به رهبری شیخ بهلول و علمای این شهر در اعتراض به اقدامات ضد دینی رضا شاه در مسجد گوهرشاد تجمع کرده بودند که با هجوم عمال رضاخان مواجه شدند. در این روز شعارهای ضد رضاخانی سر داده می‏شد و مسجد یک‏پارچه سرود مقاومت سر می‌داد. سرانجام به دستور شخص رضاخان ماموران آماده حمله به مسجد و کشتار مردم شدند.

روایت شاهدان این فاجعه، ابعاد تازه‌ای از این جنایت را بر ملا می‌کند. حسینعلی ذوالفقاری گل‌مکانی از پاسبانان حاضر در جریان گوهرشاد می‌گوید: «برای روز پنج‌شنبه و جمعه 20 نفر از ما را (هشت پلیس و دوازده نظامی، یک سرهنگ و یک سرپاسبان یکم و یک ستوان یکم و یک گروهبان یکم) مأمور کردند رفتیم به مسجد، وقتی رسیدیم به مسجد دیدیم همه نشسته‌اند و شیخ بهلول هم بالای منبر موعظه می‌کند. ساعت دوازده شب وارد مسجد شدیم. بهلول داشت صحبت می‌کرد. سه چهار نفر هم مثل نواب احتشام و بحرالعلوم و حسن اردکانی و حاج سید ابوالحسن اصفهانی پای منبر نشسته بودند. یک دفعه تیراندازی شروع شد و تمام مردم حرکت کردند.

ایرج مطبوعی به ما گفت فرار کنید. من به صحن نو آمدم و از صحن نو به دم بست پایین خیابان جلوی گاراژ سعادت رفتم. صدای تیر در مسجد بلند شد و تک تک بود و بعد پر زور شد و ما رفتیم جلوی دارالسیاده. در را از تو شکستند، آن وقت از آن در شکسته من با دو نفر وظیفه آن طرف رفتیم دیدیم خدا بدهد برکت هزار نفر هزار نفر فرار می‌کنند. تیر هم بی‌شمار در می‌رفت، همه می‌افتادند این طرف و آن طرف. تا ساعت ۵ صبح مردم را پرت‌وپلا کردند...»

وی درباره تعداد شهدای آن روز می‌گوید: «رضا کوه‌سرخی پشت مسلسل بود، آن شب حدود دو سه هزار نفر را کشتند و بردند بیرون دروازه پایین خیابان در قبرستان بالا خیابان که الان درخت کاشته‌اند، خندق کندند هر کسی که کشته می‌شد مثل جوال گندم همه را می‌ریختند توی ماشین می‌بردند می‌ریختند توی آن خندق و خاک روی آن‌ها می‌ریختند.»[1]

شهربانی مشهد طی گزارشی درباره تعداد شهدای این واقعه نوشت: «مامورین نظمیه در رفع غائله با نظامیان تشریک مساعی نموده لذا چون عده مقتولین در مسجد را نظامیان جمع‌آوری کرده‌اند مدرکی برای تعیین تعداد مقتولین وجود ندارد.»[2]

بدین ترتیب، فاجعه مسجد گوهرشاد به عنوان یکی از بزرگ‌ترین جنایت‌های رژیم پهلوی در تاریخ ثبت شد.


حمله ماموران رژیم پهلوی به مردم در مسجد حبیب شیراز

در دوران پهلوی دوم نیز، مساجد به عنوان پایگاهی برای مبارزه با ظلم و جور دستگاه استبدادی، جایگاه خود را حفظ کرده و در سال 1357 به محلی برای مقابله مردم با رژیم پهلوی تبدیل شد. در این میان، محمدرضا پهلوی نیز با الهام از پدرش رضاخان، به سرکوب قیام‌های مردمی در مساجد پرداخت و جنایت‌های بزرگی را رقم زد. یکی از این جنایت‌ها در مسجد حبیب شیراز رخ داد.

از اوایل سال 1357، مردم شیراز بعد از سخنرانی روحانیون در منبرهای مساجد مختلف این شهر، اقدام به برپایی راهپیمایی و تظاهرات علیه رژیم پهلوی می‌کردند تا اینکه در آبان همین سال در یک حرکت برنامه‌ریزی شده عمال رژیم پهلوی با حمله به مسجد حبیب شیراز اوج قساوت خود را نشان دادند.

در روز 28 آبان 1357مصادف با عید غدیر خم، مردم شیراز در مسجد حبیب اجتماع كرده و مشغول استماع سخنرانی بودند. در اثناي سخنراني علي‌اكبر مكارم مشهور به رضواني، با دخالت افسري به‌نام سرهنگ عطا‌الله قاسمی بین ماموران و تجمع کنندگان در مسجد درگيري به وجود آمد. طولي نكشيد اجتماع‌كنندگان به گلوله بسته شدند. در این جریان سه نفر به شهادت رسيدند و عده زیادی هم مجروح شدند.

روزنامه اطلاعات واقعه مزبور را چنين گزارش كرده است: «حدود سه هزار نفر از مردم اين شهر [شيراز] در مسجد جامع حبيب اجتماع كردند. پليس راه را بر تازه ‌واردين بست و با شليك گلوله و گاز اشك‌آور اجتماع‌كنندگان را متفرق كرد، در نتيجه سه نفر به نام‌هاي محمود دهقاني ( ٤٤ ساله)، علي‌اصغر خلفي‌نژاد (١٩ ساله)، جواد زاهدي (اهل استهبان) به ضرب گلوله به شهادت رسيدند و هفت نفر ديگر به نام‌هاي اصغر و جعفر ذوالقدر، علي عليخواه، خسرو عابدي، علي توكليان، علي حكيمي و حسن حسني مجروح شدند. براي متفرق كردن اجتماع‌كنندگان بيش از سی تانك و ديگر خودروهاي ارتش مقابل مسجد مستقر شده بودند.»

کنسولگری آمریکا در شیراز هم درباره وقایع مسجد حبیب گزارش داد: «وقایع تیراندازی 19 نوامبر/ 28 آبان هر چند که تحت تاثیر پوشش خبری بین‌المللی قرار گرفت، تعداد کشته‌ها شاید به اندازه 10 درصد 200 نفری مخالفان بوده باشد، اما حقایق هر چه باشد این واقعه احتمالا تبدیل به "میدان ژاله" شیراز خواهد شد.»[3]

به دنبال جنایت رژیم پهلوی در مسجد حبیب، آيت‌الله بهاءالدين محلاتي اعلاميه‌اي منتشر كرد که در بخشي از این اعلاميه آمده بود: «وا اسفا، با اینکه این مجلس مذهبی در کمال آرامش در گوشه‌ای از شهر بزرگ شيراز برگزار مي‌شد و هيچ‌گونه بي‌نظمي و تخريب كه مجوز مداخله نيروهاي نظامي به زعم آنان باشد، مشهود نبود و شعاري جز صلوات و اداي احترام به پيشوايان مذهبي كه رژيم مدعي علاقه و احترام به آنان است مشهود نبود، درحاليكه خطيب گوياي اهميت عيد غدير در اسلام بود، ناگهان بدون هيچ اخطار قبلي تانك‌هايي كه از ثروت عمومي مردم خريده شده و بايد براي حفظ جان و مال مردم در موقع هجوم بيگانگان به كشور به كار برده شود، مردم را گلوله‌باران كرد و عده‌اي را مقتول و مجروح نمود.»

پس از این جنایت، به پیشنهاد آیت‌الله محلاتی يك هفته عزاي عمومي اعلام شد و در شيراز مردم با نصب پرچم سياه بر دكاكين و مغازه‌ها و مؤسسات در اين عزاي ملی شرکت کردند.[4]به گزارش کنسولگری امریکا پس از این اعلامیه «دوشنبه و سه‌شنبه (29 و 30 آبان) بازار و نصف دیگر مغازه‌های شهر و امروز بالقوه تمام شیراز به عنوان اعتراض بسته بود.»


فاجعه مسجد جزايري اهواز

در سال 1357، به مناسبت بزرگداشت شهداي تبريز مجلسی در مسجد جزايري اهواز برگزار شد که مردم بسیاری در آن شرکت کردند و در نهایت، اين مجلس به صحنه مبارزات خونين مردم عليه رژیم تبدیل شد.

در این مراسم که به مناسبت چهلم شهدای تبریز برگزار می‌شد، نیروهای رژیم پهلوی با حمله به مسجد تعداد بسیاری را زخمی و عده‌ای را شهید کردند.

آيت‌الله موسوي جزايري این حادثه را این چنین روایت می‌کند: «شروع چهلم شهداي تبريز مصادف شده بود با فروردين... شب چهاردهم فروردين57 در مسجد جزايري جلسه‌اي برپا شد و از آقاي هادي غفاري جهت سخنراني دعوت به عمل آمد. جلسه‌ بسيار عظيمي بود كه ظاهراً از سطح استان هم مردم آمده بودند. آقاي غفاري سخنراني خوبي كردند، صداي گريه و ناله‌ مردم بلند بود و البته در اين هنگام به ما اطلاع دادند كه مسجد محاصره است و بسيار خطرناك بود. از اين جريان به بعد بود كه قضاياي شهر اهواز بسيار جدي شد.»

هادي غفاري وقایع آن روز را اینگونه روایت می‌کند: «بعد از برنامه‌ريزي‌ها در مسجد جزايري، با لباس روحاني بالاي منبر رفتم و سخنراني را آغاز كردم. در حين صحبت رئيس شهرباني داخل مسجد آمد، وي مي‌خواست براي دستگير كردن من جلو بيايد كه داد زدم بنشين مرد! من اگر اشاره كنم اين مردم تو را تكه‌تكه خواهند كرد. صداي «صحيح است» مردم برخاست. سخنراني تندي كردم، رسماً از شاه نام بردم، حوادث قم(19دی) را گفتم، همه‌ اين‌ها را توضيح دادم، مردم بسیار اندوهگین شدند، بعد هم از امام و تبعيد بودن ايشان گفتم؛ زماني كه نام امام را مي‌بردم مسجد از صلوات مي‌لرزيد. يك ساعت و نيم صحبت كردم. از منبر كه پايين آمدم... ديديم جلوي مسجد بدجوري مردم را مي‌زنند و گاز اشك‌آور هم داخل مسجد انداخته‌اند و پليس‌ها هم كه به كلاه‌هاي طلق‌دار مجهزند با باتوم به جان مردم افتاده‌اند. در اين بين يك دفعه مردم فرياد زدند: كتانباف شهيد شد. كتانباف بدجوري تير خورده بود. لباس آقاي يحيوي پر از خون بود. تمامي ماشين‌هاي اطراف مسجد را هم ساواك از آن جا دور كرده بود.»[5]

این حمله به مسجد اگرچه با سنگدلی تمام به وقوع پیوست و حرکت مردم به شدت سرکوب شد اما به عنوان نقطه عطف مبارزات مردم اهواز در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت شد.


فاجعه آتش سوزی مسجد جامع کرمان در سال 57

روز دوشنبه 24 مهرماه 1357، به دعوت جامعه روحانیت و انقلابیون شهر کرمان مجلس بزرگداشتی به مناسبت چهلم شهدای 17 شهریور تهران و اولین سالگرد شهادت فرزند امام، آیت‌الله سیدمصطفی خمینی منعقد شد، بازار کرمان در آن روز به کلی تعطیل شد و در سطح شهر تعداد محدودی مغازه که ارزاق عمومی را عرضه می‌کردند، باز بود.

مردم دسته دسته از ساعات اولیه صبح روز دوشنبه راهی مسجد جامع شدند و در اندک زمانی صحن و شبستان مسجد از حضور انبوه جمعیت پر شد. در سوی دیگر عمال رژیم با اجیر کردن تعدادی از افراد و فراهم ساختن امکاناتی نظیر چوب و چماق درصدد سرکوب حرکت مردم بودند. این سرکوب از طریق یک اقدام موازی در مقابل حرکت مسالمت‌آمیز مردم در مسجد جامع آغاز شد و عمّال رژیم با گردآوردن عده‌ای موسوم به کولی در مسجد صفا، دستورالعمل‌های لازم را به آنان دادند.

فضای نظامی حاکم بر شهر، نحوه‌ سازمان‌دهی این افراد و ابزارها و آلات تدارک دیده شده، حکایت از وقوع حوادثی ناخوشایند داشت. با وجود حاکم بودن چنین شرایطی بر شهر، مراسم بزرگداشت در مسجد جامع با روالی عادی آغاز شد. ابتدا آقای حسین جلال‌کمالی از مبارزین شهر کرمان سخنانی پیرامون مسیر پیروزی ملت مسلمان ایراد کرد. بعد از آن حجت‌الاسلام صمدانی در مقام سخنرانی برآمد و در انتهای جلسه حجت‌الاسلام نیشابوری بر منبر وعظ نشست اما هنوز خطبه آغاز منبر آقای نیشابوری پایان نیافته بود که همهمه‌ای از بیرون به گوش رسید.گروهی سراسیمه از شبستان مسجد بیرون رفته و به سوی درب‌های خروجی راه افتادند، این عده با سر دادن شعار مرگ بر شاه خائن به استقبال گروه اجیرشده رفتند در همین حال از سوی پلیس تیراندازی‌های هوایی آغاز شد و مردم ناچار به داخل مسجد و شبستان‌ها بازگشته و درب شرقی مسجد را بستند. دیگر درب‌های مسجد از صبح توسط مأموران امنیتی بسته شده بود بدین ترتیب افراد در داخل مسجد به‌طور کامل در محاصره تعداد زیادی از مأموران امنیتی و حدود 300 نفر از کولی‌ها قرار گرفتند.

گروه مهاجم که در معیت مأمورین امنیتی رژیم بودند در لباس‌های خاص و به رنگ‌ها و هیبت‌هایی درآمده بودند که رعب و اضطراب در دل‌ها ایجاد می‌کرد و چوب و چماق‌هایی در دست داشتند که به انتهایشان قلابی نوک تیز برای ایجاد زخم و جراحت متصل بود. این عده در حدود ساعت 11:30 هجوم خود را به مسجد آغازکردند.

این عده بعد از پایین آمدن از پلکان شرقی چون با درِ بسته مسجد مواجه شدند، ابتدا به آتش زدن موتورسیکلت‌ها و دوچرخه‌های متعلق به مردم در پشت درب شرقی مسجد اقدام کردند که در جلوی این درب پارک شده بود در اثر این آتش‌سوزی به یک‌باره شعله‌های آتش زبانه کشید و ستونی از دود غلیظ به هوا برخاست؛ شعله‌های آتش چنان بلند بود که به ساعت بالای سردر شرقی مسجد آسیب رساند. مشاهده‌ این ستون آتش و دود، وحشت زیادی در افراد پناه‌گرفته در مسجد ایجاد کرد آنچه بر این وحشت و ترس افراد پناه‌گرفته در مسجد افزود، ظهور یکباره‌ این گروه هراس‌انگیز بر پشت بام‌های مسجد بود، این کولی‌ها با همراهی مأموران انتظامی و نظامی از پشت‌بام مسجد با سنگ و آجر و هر آنچه که به دستشان می‌آمد، مردمی را که در صحن مسجد حضور داشتند هدف قرار دادند.

از دیگر اقدامات عمال رژیم پهلوی در این هنگام، پرتاب گازهای اشک‌آور و گازهای خفه‌کننده به داخل شبستان‌ها از طریق نورگیرهای سقف بود. طولی نکشید که فضای شبستان‌ها را گازهای خفه‌کننده پر کرد. در این حادثه تعداد زیادی از مردم مجروح و یک‌ نفر به نام «محمد باقدرت جوپاری» در صحن مسجد توسط یکی از نیروهای شهربانی با شلیک مستقم گلوله به سرش شهید شد.

یکی دیگر از شهدای این فاجعه «غلامرضا یزدان‌شناس» بود که بر اثر ضربات چماق و چاقوی مهاجمان به‌شدت در مسجد زخمی شد و دو روز بعد در 26 مهر ماه بر اثر شدتِ جراحات وارده به فیض شهادت نائل آمد.[6]


حمله رژیم پهلوی به مسجد اعظم ارومیه در بهمن 57

یکی دیگر از جنایات رژیم پهلوی در مسجد جامع ارومیه رخ داد. در روز دوم بهمن 1357‌، مسجد اعظم ارومیه که پایگاه انقلابیون این شهر بود ناگهان از سوی عوامل رژیم پهلوی مورد حمله قرار گرفت که طی آن تعدادی شهید و بسیاری مجروح شدند.

در این ماجرا، نظامیان رژیم پهلوی كه نیروهای نظامی ارتش، ژاندارمری و شهربانی در آن حضور داشتند و علاوه بر آن یك گروهان پیاده و چهار تانك اسكورپیون لشكر 64 پیاده آنان را پشتیبانی می‌كردند، در اطراف مسجد اعظم سنگر گرفتند.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین حسنی در آن روز همراه چهار نفر دیگر بر فراز مسجد اعظم، به دفاع از مردم مشغول بود. با شروع درگیری، ابتدا حجت‌الاسلام حسنی به سخنرانی پرداخت و فریاد زد: ای خونخواران زمان، اینجا خانه‌ خداست و اینجا مقدس است.

اما این سخنان مانع هجوم عمال پهلوی به مسجد نشد. حجت‌الاسلام حسنی درباره‌ این حادثه در خاطرات خود می‌گوید: «ناگهان‌ صدای‌ غرش‌ تانك‌ها از دور به‌ گوش‌ رسید، به‌ دستور من‌ افراد مسلح‌ در پشت‌ سنگرهای‌ خود قرار گرفتند. تانك‌ها، درختان‌ و سایر موانع‌ را شكستند و نزدیك ‌محوطه‌ شدند. من‌ در پشت‌بام‌ مسجد كنار گنبد قرار گرفته‌ بودم‌. درحالی‌كه‌ یك‌ كلاشنیكف‌ در دستم‌ بود، می‌خواستم‌ ببینم‌ عكس‌العمل‌ تانك‌ها چه‌ خواهد شد. در همین‌ فكر بودم‌ كه‌ ناگهان‌ تانك، كه‌ در جلو حركت‌ می‌كرد، یك‌ توپ‌ به‌ سمت‌ گنبد شلیك‌ كرد... گلوله‌‌ توپ‌ درست‌ از یك‌ متری‌ بالای‌ سرم‌ عبور كرد و به‌ گنبد اصابت‌ نمود، بعد از آن‌ طرف‌ گنبد خارج‌ شد...»

روزنامه‌ كیهان در3 بهمن 57 درباره حمله عوامل رژیم پهلوی به مسجد اعظم ارومیه گزارش داد: «روز دوم بهمن ابتدا یك گروه 500 نفری درحالی‌كه عكس شاه را در دست داشتند، در خیابان پهلوی رضائیه تظاهراتی به نفع رژیم برپا كردند. دقایقی بعد یك تانك ارتشی همراه با تعدادی درجه‌دار به آنان ملحق شدند و آنها هم شروع به تظاهرات كردند. در همین حال هزاران نفر از مردم رضائیه كه در مسجد اعظم گرد آمده بودند، تصمیم گرفتند مانع تظاهرات طرفداران شاه شوند و در خیابان پهلوی مقابل آنان صف‌آرایی كردند. در این هنگام چند تانك و خودروی نظامی به حمایت از موافقان وارد شهر شدند و مخالفان پس از مدتی مقاومت متفرق شدند. اما زدوخورد و تیراندازی تا ساعت یك بعدازظهر به شدت ادامه داشت. گزارش شاهدان عینی از رضائیه حاكی است كه صدای تیراندازی تا نیمه‌های شب شنیده می‌شد.»

روزنامه‌ اطلاعات نیز در گزارشی در 2 بهمن 57 جزئیات بیشتری از این جنایت را افشا كرد و نوشت: «صبح امروز یك تانك مسلح به مسلسل چرخان، وارد خیابان پهلوی رضائیه شد و در یك رفت‌وبرگشت، كلیه‌ فروشگاه‌ها و مغازه‌ها بسته شد. سپس عده‌ای از مأموران شورشی شهربانی و ارتشی رضائیه درحالی‌كه مسلح بودند، به خیابان ریختند و شروع به تیراندازی كردند. عده‌ای چماق­ به‌دست نیز مأمورین را همراهی می‌كردند. مأمورین در مسیر خیابان‌ها درحالی‌كه تیراندازی می‌كردند، تمام عكس‌های آیت‌الله [امام] خمینی را از پشت شیشه‌های فروشگاه‌ها برداشته پاره می‌كردند. همچنین تانكی وارد چهارراه عسگرآبادی این شهر شد و جمعیتی را كه در جلوی مسجد اعظم اجتماع كرده بودند به گلوله بست.»

درباره‌ تعداد شهدای آن روز، روایات متعددی نقل شده است. روزنامه‌ آیندگان تعداد شهدا و زخمی‌ها را بالغ بر 15 نفر ذكر كرد. در سالگرد این حادثه مطالبی درباره‌ تعداد شهدای این روز ذكر شد كه تعداد شهدای آن روز را هشت نفر و تعداد زخمی‌ها را 18 نفر اعلام كرده بود.[7]


حمله به مسجد لرزاده تهران در سال 57

به مناسبت سالگرد حوادث خونین قم و تبریز، تصمیم گرفته شد مجلسی در مسجد لرزاده تهران برگزار شود. در شب 26 مرداد 1357 مصادف با یازدهم رمضان، احساسات جوانان پرشور و انقلابی به هیچ وجه قابل کنترل نبود. همه شعار می دادند و مسجد و خیابان‌های اطراف پر از جمعیت شده بود.

حجت الاسلام عمید زنجانی خاطرات خود از آن روز را اینگونه روایت می‌کند: «شب یازدهم رمضان بود که مسجد پر بود و جمعیت خیلی زیادی در اطراف مسجد گرد آمده بودند که خبر رسید آقای چاوشی را موقع آمدن به مسجد سر راه دستگیر کرده‌اند. مردم هیجان زده بودند. نمی‌دانستند چه کار باید بکنند و ما هم سعی می‌کردیم که از متفرق شدن مردم جلوگیری کنیم تا ببینیم که چه تصمیم نهایی‌ای باید گرفت... در آن شب جمعیت آماده یک راهپیمایی‌ بودند که احتمالا این راهپیمایی، یا منجر به درگیری با افراد نظامی و یا احیانا منجر به گردهمایی جمعیت بیشتری می‌شد که بالاخره در ضربه زدن به حکومت نظامی می‌توانست مفید باشد. در همین شرایط خبر آوردند که مسجد در محاصره است و افرادی را ما فرستادیم، تأیید کردند که نیروهای زیادی از قبیل نیروی انتظامی و ارتش را آماده کرده اند... ما بعد از پیروزی انقلاب اسناد و مدارکی به دست آوردیم که در آن شبی که مسجد لرزاده محاصره شد، یعنی شب یازدهم ماه رمضان، سه کلانتری مشارکت داشتند: کلانتری بیست که در میدان شهدا مستقر بود، کلانتری چهارده که در میدان خراسان مستقر بود و کلانتری سیزده که قسمت جنوب غربی خیابان خراسان، که بیشتر شامل بازار می‌شد. این سه کلانتری به اضافه چند کامیون سرباز حکومت نظامی و به صورت فرماندهی مشترک حکومت نظامی، ساواک و نیروی انتظامی مسجد را محاصره کرده بودند.»

در این زمان به داخل مسجد خبر رسید که پیوسته بر افراد پلیس افزوده می‌شود. تا اینکه کم کم کار به درگیری کشید. سید احمد موسوی از شاهدان این واقعه در این‌باره چنین می‌گوید: «پلیس به درون مسجد حمله کرد و نارنجک‌های حامل گاز اشک آور را به درون مسجد رها کرد. با انفجار نارنجک مردم وحشت زده به این طرف و آن طرف می‌رفتند. پلیس هرچه را می‌یافت به آتش می‌کشید... مأموران مردم را مورد هجوم قرار دادند و زیر ضربات چوب و چماق گرفتند. مردم به ناچار دوباره به درون مسجد بازگشتند. مأموران نیز وحشیانه آنها را دنبال کردند و به ضرب و شتم پرداختند. سپس آنها را مجبور کردند که از مسجد خارج شوند، اما مأموران در دو سوی درب ورودی مسجد نیز صف کشیده بودند و کسانی را که از مسجد خارج می‌شدند زیر ضربات می‌گرفتند. این عملیات تا ساعت‌ها طول کشید و عده ای از جوانان زخمی و مجروح شدند.»

آخرین عملیات نظامیان در ساعت 2 بعد از نیمه شب انجام گرفت و بار دیگر به داخل شبستان مسجد حمله کردند. کلیه چراغ‌ها و مهتابی‌ها را شکسته و قرآن‌ها و کتب دعا را به زمین ریختند و مورد بی‌حرمتی قرار دادند. در این روز عده‌ای نیز شهید شدند. از جمله شهدای مسجد لرزاده در دوران اوج مبارزات مردم انقلابی ایران شهید احمد تاری است. وی در جریان حمله به مسجد لرزاده درحالی‌که می‌کوشید تا نوجوان مجروح حمیدرضا بیابان را نجات دهد، هدف گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید.[8]


پی‌نوشت‌ها

 -1 قیام گوهرشاد؛ تهران: موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛صص 115الی 120

-2 حجت‌الاسلام والمسلمین روح‌الله حسینیان، چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 635.

-3 روزشمار انقلاب اسلامی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، جلد 8 ، ص 26

4- انقلاب اسلامی در شیراز، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 591- 593

5- خاطرات هادي غفاری، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، ص 228

- انقلاب اسلامی در کرمان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص63 الی 367

7- انقلاب اسلامی در ارومیه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ص 181 الی 187

8- تاریخ شفاهی مساجد تاثیر گذار انقلاب اسلامی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 142 الی 146

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات