واقعیتهایی از جنایت رژیم پهلوی در سینما رکس آبادان
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ساعت حدود 21:30 بيست و هشتم مرداد 1357 هم زمان با شب پانزدهم رمضان سالگرد تولد امام حسن(ع) در حالي كه صدها نفر در سينما ركس آبادان مشغول تماشاي فيلم گوزنها بودند سينما دچار حريق شد و از آن میان، 377 نفر زنده زنده سوختند و به شهادت رسیدند. این واقعه یکی از جنایتهای رژیم پهلوی بود که تاکنون بسیاری از ابعاد آن پوشیده مانده است.
حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان در بخشی از کتاب "یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه" که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، درباره فاجعه سینما رکس آبادان مینویسد: در هنگام آتشسوزی سینما رکس، با اينكه كلانتري مركزي در صد متري سينما بود، براي نجات محبوسشدگان در حريق اقدام فوري به عمل نيامد. مراكز مسئول هم پس از حضور در محل آتشسوزي فاقد امكانات اطفاء حريق بودند.
به گزارش ساواك «مأمورين آتشنشاني شهرداري كه با سه دستگاه ماشين به محل اعزام شده بودند، فاقد آب بودند و همچنين بلندگو براي اعلام خطر و راهنمايي مأمورين آتشنشاني وجود نداشت. آتشنشاني شركت نفت پس از يك ساعت و نيم تأخير به محل حادثه رسيد، لذا متأسفانه دير شده بود و بوي سوخته شدن اجساد به بيرون نيز رسيده بود.»
بنا به گزارش مورخ27مهر 1357 آقاي ضرابي دادستان وقت آبادان به وزير دادگستري، ساعت 1 بامداد از طرف شهرباني خبر آتشسوزي را به دادستان اعلام كردند. دادستان فوراً خود را به محل حادثه رساند. «بعضي از مسئولين معتقد بودند كه شبانه تمام اجساد يكجا دفن شوند»، ولي دادستان اين تصميم را ردّ كرد و پيشنهاد داد اجساد شبانه به گورستان شهر برده و چيده شوند تا خانوادههايشان آنها را شناسايي و بقيه يكجا دفن شوند. پيشنهاد دادستان عملي شد و خود نيز به همراه بازپرس و پزشك قانوني در قبرستان براي صدور جواز دفن حاضر شد. در نتيجه از تعداد «306 نفر مقتولين 106 جسد شناخته شد كه جداگانه دفن گرديدند و 80 نفر از گورستان خارج و به محل سكونت آنان برده شد و 120 جسد ديگر به علّت شدت سوختگي شناخته نشدند، تقريباً به طور دسته جمعي در كنار يكديگر دفن شدند.»
خبر فاجعه در فرداي آن روز از رسانههاي داخلي و خارجي پخش گرديد. روزنامه اطلاعات در سوتيتر صفحه اوّل نوشت: «600 نفر را در سينما ركس آبادان زنده زنده سوزاندند. 377 تن كشته و بقيه وضع وخيمي دارند.» كيهان نيز نوشت: 377 نفر در حريق سينماي آبادان زغال شدند. عزاي عمومي در سراسر كشور اعلام شد. دستها و پاهاي جدا شده و تكه پارههاي بدن تماشاگران در سالن فيلم پخش شده بود. ناله و شيون ماتمديدگان از سراسر شهر آبادان بهگوش ميرسد. پدران و مادران داغدار در ميانه ويرانههاي سوختهي سينما به دنبال اجساد فرزندانشان ميگشتند. فقط 10 نفر از تماشاگران توانستند از راه بام سينما جان سالم بهدر برند.
خبرگزاري دولتي پارس بلافاصله اين آتشسوزي را به خرابكاران نسبت داد و اعلام کرد كه: شب گذشته عدهاي از عوامل خرابكار با اجراي يك نقشهي شيطاني سينما ركس آبادان را به آتش كشيدند.
اين موضعگيري زود هنگام و قبل از روشن شدن حادثه، چيزي جز شك مردم را برنينگيخت. نكته ديگري كه بلافاصله شكّ همگان را دامن زد، دو مقالهاي بود كه بدون نام و با يك مضمون روزنامه كيهان و اطلاعات در صفحه تشريح حادثه به چاپ رساندند. روزنامه اطلاعات اين مقاله را تحت عنوان «گوشهاي از وحشت بزرگ» نوشت: «سه روز پيش رهبر ايران در مصاحبهاي با سردبيران و خبرنگاران جرايد داخلي سخن از وحشت بزرگ گفته بود. آن لحظه شايد بسياري از مردم عظمت اين وحشت را درك نكردند... دستهايي درهاي سينما را ميبندد، هيچ كس نبايد سالم بيرون آيد، وحشت بزرگ بايد واقعيت پيدا كند».
كيهان نيز مقالهاي با همين مضمون تحت عنوان «حادثهاي كه فاجعه ملي شد» نوشت: «اين واقعه دردناك چه ميتواند باشد؟ خبر وحشتي بزرگ كه ملّتي را به خشم درميآورد و از فرط بيرحمي اشك را در چشمها ميخشكاند. هنوز طنين صداي شاهنشاه در ايران به گوش ميرسد كه فرمودند: ما به سوي تمدن بزرگ ميرويم و آنها كه اهل ايجاد حريق و تخريباند به سوي وحشت بزرگ». در همان روز قضاوت بسياري از خوانندگان روزنامهها اين بود كه اين دو مقاله از ساواك ارسال شده و سؤال ميكردند: اين دو مقاله هم معني، بدون نام و قبل از مشخص شدن علّت حادثه چه مفهومي ميتواند داشته باشد؟
هنوز پاسخ اين سؤالات روشن نشده بود كه اطلاعات شاهدان حادثه، زبان به زبان پيچيد كه درهاي سينما قفل بوده و پليس از ياري رساندن مردم سخت جلوگيري ميكرده است. روزنامهها با اينكه هنوز در سانسور دولت بودند نتوانستند حقايق را ناديده بگيرند.
كيهان در اين رابطه نوشت: «مردم ميگويند بايد به آنها اجازه كمك به حريقزدگان داده ميشد». بنابر همين گزارش مردم در مساجد خواستار رسيدگي به مسئله اهمال رئيس شهرباني و مأمورانش در جريان اطفاي حريق بودند.
دولت نيز هيئتي را براي بررسي اعزام كرد. هيئت پس از بررسي با اينكه نميخواست همه وقايع را تشريح كند، ولي در گزارش خود اعتراف كرد كه آتشسوزي در ساعت 21:45 اتفاق افتاده، ولي به علت نبودن مسئولين در محل و از طرفي به علت نبودن ارتباط مستقيم تماشاچيان با خارج و نيز عدم ديد مردم اطراف ساختمان سينما به محل وقوع حادثه، اطلاع از وقوع حريق با تأخير انجام ميشود. به محض اطلاع شهرباني از حريق مراتب تلفني به آتشنشاني پالايشگاه آبادان در ساعت 22:22 اعلام و وسايل اوليه آتشنشاني در محل حاضر ميشوند و براي اطفاي حريق سعي مينمايند. شير آب، واقع در فاصله 60 متري سينما به علّت شكستگي قابل استفاده نبوده، مجدداً به شير آب خيابان زند كه به فاصله 160 متري سينما ميباشد مراجعه، ولي به علت آنكه با موزاييك مفروش بوده قابل استفاده نگرديده. بالاجبار به شير آب خيابان اميري كه 160 متري است و در نبش بازار و در جهت مخالف لولهكشي ميباشد مراجعه، ولي متأسفانه به علّت نبودن آب و فشار كافي قابل استفاده نبوده، لذا از تانك 4 هزار ليتري ماشين آتشنشاني شركت نفت آب گرفته و شروع به اطفا مينمايند كه به همين علل در حدود پانزده دقيقه مبارزه به تأخير ميافتد.
امّا مهمترين موضوعي كه مسئله را بيشتر پيچيده ميكرد مسئله قفل بودن درهاي سالن نمايش سينما بود. نجاتيافتگان غلامحسين نماينده، عليرضا دريسزاده، شيرين قنبرزاده، نادر ناصري و رسول رهنما همگي اظهار كردند كه هنگام آتشسوزي كليه درهاي خروجي و اضطراري قفل بوده و آنها توانستهاند با شكستن يكي از درهاي اضطراري خود را نجات دهند. شهود كه در لحظه اوّل به كمك آمده بودند نيز بر قفل بودن درها اذعان كردهاند. دادستان آبادان نيز در گزارش خود به وزير دادگستري نوشته است «كليه نجاتيافتگان متفقاً بسته بودن درهاي سالن را تأييد ميكنند.»
اين موضوع حتي در روزنامهها نيز منعكس شد. كيهان از قول خانواده رامهرمزي نوشت كه: «شاهدان عيني ميگويند ما چند لحظه قبل از شروع آتشسوزي از سينما خارج شديم و هيچ يك از درهاي سالن بسته نبود، امّا هنگام بازگشت به سالن با درهاي بسته روبهرو شديم».
مسئله ديگر كه شك مردم را برانگيخته بود ممانعت از ياري مردم به حريقزدگان توسط شهرباني بود. تمام شهود در بازپرسي شهادت دادهاند كه مأمورين با باتوم و شلاق از كمك مردم جلوگيري ميكردند. آقاي جعفر سازش، پدر 5 جانباخته سينما در بازپرسي گفته است: بعد از اينكه از ماجرا خبردار شدم خودم را به سينما رساندم، ولي هر كس ميخواست كمك كند كتك ميخورد.
حميد يكي از نجاتيافتگان گفته است: «حتي يك نفر ميخواست داوطلبانه جلو برود و درب را با ماشين خورد كند، امّا مانع شدند».
از همان ساعات اوّليه انگشت اتّهام به سوي سرتيپ رضا رزمي رئيس شهرباني آبادان نشانه رفت. مردم آبادان شعار ميدادند رزمي بايد سوزانده شود. به گزارش ساواك «احساسات شديد و انتقامجويانه عليه رئيس شهرباني آبادان بين مردم متعصب آبادان برانگيخته شده است... مردم عليه رژيم و رئيس شهرباني شعار ميدهند و اعلام ميكنند به هر ترتيبي است يا رئيس شهرباني كنار برود يا او را ميكشيم».
با اينكه راديو و تلويزيون و كارگزاران دولتي سعي ميكردند از اين حادثه عليه انقلابيون استفاده كنند، ولي فشار اجتماعي به حدي شد كه دولت دست به عقبنشيني زد و سه روز بعد ازحادثه سرتيپ رزمي را به مركز فراخواند و هرگز بازنگشت. به دستور آموزگار كليه مأموران سهلانگار، فرماندار، رئيس فرهنگ و هنر و مسئول آتشنشاني شركت نفت به تهران احضار شدند.
امام خميني در 31 مرداد با ارسال پيامي ضمن تسليت «اين مصيبت بزرگ به ملت مسلمان ايران بهخصوص مردم ستمديده آبادان و به خانوادههاي داغديده» اعلام كردند كه «من گمان نميكنم هيچ مسلماني، بلكه انساني دست به چنين فاجعه وحشيانهاي بزند، جز آنان كه به نظاير آن عادت نمودهاند و خوي درندگي و وحشيگري آنان را از انسانيت بيرون برده باشد. من تاكنون اطلاع كافي ندارم، لكن آنچه مسلم است اين عمل غيرانساني و مخالف با قوانين اسلامي از مخالفين شاه كه خود را براي حفظ مصالح اسلام و ايران و جان و مال مردم به خطر انداختهاند و با فداكاري از همميهنان خود دفاع ميكنندـ به هر مسلكي باشندـ نخواهد بود». امام خميني در اين پيام اتّهام را متوجه رژيم نمودند و فرمودند: «قراين نيز شهادت ميدهد كه دست جنايتكار دستگاه ظلم در كار باشد كه نهضت انسانيـ اسلامي ملت را در دنيا بد منعكس كند. آتش را به طور كمربندي در سراسر سينما افروختن و بعد توسط مأمورين درهاي آن را قفل كردن كار اشخاص غيرمسلط بر اوضاع نيست». امام خميني قرينه ديگر را مصاحبه شاه دانستند كه وي گفته بود: «تظاهركنندگان مخالف من وحشت بزرگ را وعده ميدهند و تكرار آن پس از واقعه كه اين همان وعده بوده است، شاهد ديگري بر توطئه است، نه اينكه واقعاً شاه يك غيبگوي بزرگ است». شاهد ديگري كه ایشان بر اين ادعا آوردند اين بود كه هيچ گروهي از اين عمل نفعي نميبرد و تنها «شاه و بستگانش اميد نفعي داشتهاند».
موجي كه عليه رژيم شاه از اين فاجعه دردناك ايجاد شد، رژيم را در تنگنا قرار داد. دستگاههاي امنيتي رژيم براي آرام كردن اين موج از همان روزهاي اوّل خبر از دستگيري عاملين دادند. سرتيپ رزمي رئيس شهرباني در فرداي روز حادثه در مصاحبهاي گفت: به دنبال تلاش مأمورين سرنخهايي بهدست آمده و حدود 10 نفر دستگير شدهاند كه اميد ميرود عاملان اصلي به زودي شناسايي و دستگير شوند. آنچه مسلم است آتشسوزي بهدست خرابكاران انجام شده است.
واقع اين بود كه چنين ادّعايي از اساس دروغ بود و هيچ فردي كه سرنخي از اين ماجرا باشد دستگير نشده بود. هفتم شهريور روزنامهها اعلام كردند: عامل فاجعه آبادان دستگير شد. اطلاعات از قول خبرگزاري عراق اعلام كرد: يك ايراني به نام عبدالرضا آشور در عراق دستگير شده و اعتراف كرده در فاجعه سينما ركس دست داشته است. خبرگزاري عراق افزود چون وي تقاضاي پناهندگي سياسي نكرده به مقامات ايراني تحويل داده خواهد شد.
همان روز آقاي آشور را با يك فروند هواپيما به تهران آوردند. متهم در واقع هاشم منيشدزاده معروف به هاشم مقدم، فردي معتاد و بيكار بود كه براي يافتن كار به عراق رفته بود. هاشم را در كميته مشترك تحت شديدترين شكنجهها قرار دادند و وي را مجبور به اعترافات ضد و نقيض نمودند، سپس وي را به آبادان انتقال دادند. وي تحت شكنجه نام چند تن از دوستان خود را به عنوان همكاران آتشسوزي اعلام نموده بود.
يكي از اعضاي ساواك تحت عنوان يك مقام مطلع اعلام كرد كه افراد معرفي شده از سوي متهم، دستگير شدند. چند روز بعد وزير دادگستري دكتر باهري در يك مصاحبه مطبوعاتي اعلام كرد: متهم اصلي يك نفر را اقرار كرده و وي دستگير شده، ولي بازپرس ميگويد من هنوز قانع نشدهام.
هاشم پنج نفر را به عنوان همدستان خود معرفي ميكند كه دادستان و بازپرس معتقد ميشوند كه متهم تحت فشار اين اعترافات را نموده است. ساواك كه تلاش داشت تا هر چه زودتر موضوع را رسانهاي كند و متهمين را پشت تلويزيون بياورد، با مخالفت دادستان و بازپرس روبهرو ميشود. ساواك به تهران گزارش ميكند: «اكنون كه موضوع براي ارائه به مردم كه بيصبرانه در انتظار معرفي عاملين قضيه ميباشند آماده است، مسئولين قضايي آبادان عملاً از انتشار موضوع جلوگيري مينمايند».
مسئولين مركز از جمله شاه اصرار داشتهاند تا هر چه زودتر عليه عبدالرضا آشور كيفرخواست صادر و به قول خودشان قال قضيه را بكنند؛ امّا بازپرس پرونده آقاي صرافي و دادستان، متهم را بيگناه تشخيص ميدهند و حاضر به ارتكاب چنين ظلمي نميشوند. آقاي ضرابي در يك مصاحبه مطبوعاتي بعد از پيروزي انقلاب از ماجرا پرده برداشت و گفت: «بارها مرا زير فشار قرار دادند كه بازپرس دادسراي آبادان را وادار كنم براي عبدالرضا آشور كيفرخواست صادر كند، امّا من زير بار اين دروغ بزرگ نرفتم، در نتيجه اختلاف بين باهري و شريفامامي اوج گرفت. شريفامامي از باهري مصراً ميخواست كه در جهت اجراي نيات شاه براي خواباندن سر و صداي فاجعه سينما ركس عبدالرضا آشور را عامل اين جنايت معرفي كنم و باهري همه اين فشار را به من منتقل ميكرد؛ امّا ميدانستم كه آشور شخص بيكاري بيش نيست كه ميخواسته از طريق مرز عراق براي كار به كشورهاي خليجفارس برود».
وي اضافه كرد: «مرا در تهران در جلسهاي با حضور ارتشبد ازهاري، شريفامامي و سپهبد مقدم رئيس ساواك شركت دادند. در اين جلسه بار ديگر مرا تهديد كردند كه بايد براي فيصله دادن به ماجراي سينما ركس، آشور را به عنوان عامل اين جنايت معرفي كنم. من زير بار نرفتم. در نتيجه شريفامامي دكتر باهري راـ كه قبلاً تمايلي به اين كار نداشتـ به كاخ شاه فرستاد. در آنجا بود كه شاه، باهري را از وزارت دادگستري بركنار كرد».
بار ديگر ضرابي را به تهران احضار كردند. ضرابي بر اعتقاد خود پافشاري كرد و خواستار ارسال پرونده به تهران شد. پرونده را به تهران ارسال كردند و قضات تهران نيز نظر دادستان آبادان را تأييد كردند، امّا آنها را تحت فشار قرار دادند و «رئيس ساواك به قضات گفت كه شاه براي او مهلت تعيين كرده است تا آشور را به عنوان عامل اصلي جنايات آبادان معرفي كند و سر و صداها را بخواباند».
شاه نيز در آخرين كتاب خود به اين موضوع اشاره ميكند و مينويسد: «مقصر واقعي به عراق گريخت و در آنجا دستگير شد. اعترافات او ثبت شد؛ ولي قضاتي كه مرعوب شده يا جبون بودند بر اين قضيه سرپوش نهادند. فقط اين شخص بود كه ميتوانست بگويد اين جنايت را به نيابت از طرف چه كسي مرتكب شده بود». البته شاه ميدانست اگر قرار بود قضات مرعوب شوند، در آن زمان بايد مرعوب ساواك و شهرباني رژيم ميشدند.
آقاي صرافي بازپرس پرونده سينما ركس نيز به دادسراي ويژهاي كه بعد از انقلاب براي رسيدگي به اين موضوع تشكيل شد اظهار كرد: هاشم آشور كه بعداً معلوم شد هاشم منيشدزاده، كارگر ريل شادگان و ساكن خرمشهر است، فقط به خاطر فقر و بدبختي و براي كار به عراق رفته بود. وي تحت فشار در كميته مشترك تهران افراد بيگناهي را به عنوان همدست معرفي كرده بود، ولي من زير بار صدور قرار مجرميت نرفتم.
رژيم تلاش ميكرد كه وانمود كند مسببين حادثه، روحانيت مبارز تحت رهبري امام خميني بودهاند، «روياي طلايي و خيالي ساواك به اين شكل بود كه اينجانب در مقابل راديو و تلويزيونهاي دنيا كه قرار بود در آبادان حاضر باشند، حاضر شوم و با متهمي كه ساخته دست آنها بود و به اقارير بيسروته او و معرفي افراد بيگناه ميخواستند جامه حقيقت پوشانده و چنين اعلام كنند كه سينما ركس توسط عمّال بيگانه منجمله قذافي در ارتباط با رهبر انقلاب و به دستور روحانيون مبارز اين فاجعه به وجود آمده» امّا «با مقاومت اينجانب مواجه شد حتي حاضر به استعفا از شغل خود شدم».
ساواك بعد از شكست در اين سناريو، گزارشي را مبني بر اينكه عبدالرضا آشور مهندس برق و مرتبط با چريكهاي بينالمللي بوده در اختيار روزنامه ديلي تلگراف ميگذارد و روزنامه نيز مبادرت به چاپ ميكند. امّا اين نيز مورد قبول مردم داخل و خارج قرار نگرفت.
فاجعه سينما ركس خشم مردم ايران را در سرتاسر كشور برانگيخت. آبادان يكپارچه عليه رژيم قيام كرد. گرچه دولت از اعلام حكومت نظامي در آبادان شرمگين بود، ولي عملاً در آبادان حكومت نظامي برقرار كرد و تا هفتم كشتهشدگان تعداد بسياري از مردم آبادان با ضرب گلوله نيروهاي رژيم شهيد و مجروح شدند.
مردم در شهرهاي مشهد، كرمان، تهران، قم و چند شهر ديگر تظاهرات خونيني به دفاع از مردم آبادان برپا كردند. رژيم نه تنها نتوانست از اين اقدام ناجوانمردانه استفاده كند، بلكه شدت نفرت مردم موجب سقوط دولت آموزگار گرديد.