مروری بر 6 اقدام "ضد ملی" رهبر جبهه ملی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- محمدعلی صدر شیرازی؛ ساحت فکری و سیاسی هر جامعهای برساخته از تعاملات و تقابلات گفتمانهای مختلف است. در جامعه ایرانی، در کنار گفتمان همواره مسلط اسلام گرا، ملی گرایی دارای حیات و اثراتی بوده است. اما آیا براستی، ملی گرایان همان گونه که ادعا میکنند ملی گرا هستند؟ آیا ملیت و خدمت به آن، بخشی جداییناپذیر از مولفههای فکری و رفتاری آنان بوده است؟
امام خمینی(ره) همواره به این سوال پاسخ منفی داده و در افشای چهره حقیقی ملیون کوشش داشتهاند. ایشان گاه از "سیلی"های ملی گرایان به ملت ایران گفتهاند و گاه در صحت عنوان "ملی گرایی" تشکیک کردهاند: «ما چقدر سيلي از اين "مليت" خورديم، من نميخواهم بگويم كه در زمان مليت، در زمان آن كسي كه اين همه از آن تعريف ميكنند چه سيلي به ما زد آن آدم...»
در این نوشتار برخی مصادیق رفتارها و یا رویکردهای ضد ملی مدعیان ملی گرایی به ویژه رهبر جبهه ملی مورد واکاوی قرار میگیرد.
1- همراهی مصدق با انگلیس در سرکوب مبارزان تنگستانی
براساس اسناد متعدد، مغازلات و بدهب ستانهای دوسویه مصدق و انگلستان نقشی بنیادین در شکلگیری اولیه سرنوشت مصدق داشته است. از جمله عطایای انگلستان به وی، استانداریهای مختلف بود. مصدق اذعان دارد كه «... وزير مختار انگليس سر پرسي لورن گفته است كه من انتصاب فلاني [مصدق] را براي ايالت آذربايجان به دولت تذكر دادم.» و در جای دیگر میگوید: «اعتراف میکنم که سیاست انگلیس... در انتصاب من به ایالت آذربایجان نیز اثر بهسزایی داشت.»
مصدق با همین سفارشات به استانداری فارس رسید؛ استانی که تحت سلطه مستقیم انگلستان بود. مصدق در خاطرات خود درباره نقش انگلیس در انتصاب او به والیگری فارس میگوید: «سیاست انگلیس در انتصاب من به ایالت فارس اختیار تام داشت.» وی در سالهای اوج جنایات انگلیس در جنوب میگوید: «... بنده مأمورين خوبي از انگلستان ديدهام. من مأمورين بسيار شريف و وطن دوست از انگلستان ديدهام، من مذكراتي در شيراز و تهران با اينها دارم»[1]
یکی از اتفاقاتی که در دوران انتصاب مصدق در فارس رخ داد، سرکوب مبارزان تنگستانی بود. نیروهای انگلیسی بعد از جنگ جهانی اول هنوز در فارس مستقر بودند و با نیروهای نظامی مختلطی تحت عنوان پلیس جنوب به اقدامات تجاوزکارانه خود ادامه میدادند. در این زمان مبارزان تنگستانی با عملیات پارتیزانی خود، مزاحمتهایی برای انگلیسیها به وجود میآوردند. انگلیسیها تصمیم به سرکوبی آنها گرفتند، اما مصدق به این امر اعتراض کرد و خود مسئولیت سرکوبی آنها را به عهده گرفت.
مصدق این جریان را اینگونه روایت میکند: «یک روز ماژور هور، قنسول انگلیس در شیراز آمد، به من که والی بودم گفت: «ما حکم دادهایم تنگستانیها را تنبیه کنند.» من حالم بهم خورد. او گفت: شما چرا حالتان بهم خورد؟ گفتم: شما از پلیس جنوب شکایت دارید و میگویید که پلیس جنوب در شیراز منفور است؛ پس وقتی که شما پلیس جنوب را مامور تنبیه تنگستانیها کنید بر منفوریت آنها افزوده میشود. تنگستانیها اگر شرارت میکنند، من تصدیق میکنم. اگر بعضی از آنها راهزنی میکنند من تصدیق دارم، ولی اگر آنها را پلیس جنوب تنبیه کند، آنها [تنگشتانیها] جزو شهدا و وطنپرستها میشوند و من راضی نیستم. ولی اگر من که والی هستم آنها را تنبیه کنم به وظیفه خودم عمل کردم و کار صحیحی است... بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژور هور آمد از من تشکر کرد.» به گفته مصدق همین امر موجب محبوبیت وی نزد انگلیسیها شد.
2- حمایت مصدق از رضاخان در مجلس پنجم
در دوره پنجم مجلس شورای ملی، مصدق به اين مجلس كه تحت نفوذ كامل انگليس قرار داشت وارد ميشود. در اين دوره است كه رضا خان بخاطر اعتراضاتي كه به وي شده بود قهر كرده، از حكومت كنارهگيري و به بومهن رفته بود. در اين شرايط فضاي بسيار مناسبي براي ايجاد حكومتي ضد استبدادي فراهم ميشود. آیتالله شهيد مدرس شديدا با بازگشت شاه مخالفت ميكند. اما اكثريت نمايندگان مجلس و در صدر آنان مصدق از شاه خواهش ميكنند كه باز گردد.
نطقهاي مصدق در مجلس پنجم در تاريخ ثبت شده است، در این نطقها، رضاخان اينگونه مورد عنايت مصدق قرار ميگيرد: «ما نسبت به آقاي رضاخان پهلوي، بنده نسبت به شخص ايشان علاقهمند هستم و ارادت دارم... بنده براي حفظ خودم و خانه و كسان و خويشان خودم مشتاق و مايل هستم كه شخص رييسالوزراء رضاخان پهلوي نام، در اين مملكت باشد. براي اينكه من يك نفر آدمي هستم كه در اين مملكت امنيت و آسايش ميخواهم و حقيقت از پرتو وجود ايشان، ما در ظرف اين دو سه سال اينطور چيزها را داشتهايم و اوقاتمان صرف خيرعمومي و منافع عامه شده.»[2]
3- مصدق و تایید استعمار نفت ایران توسط انگلیس
در 28 تير 1328، قراردادي ميان دولت ايران و انگليس بر سر نفت ایران به امضاي گس، نماينده دولت انگليس و گلشائيان، وزير دارايي ايران رسيد. قراردادي كه براي نهايي شدن نياز به تصويب مجلس پانزدهم داشت. مصدق در دوره چهاردهم بهمجلس شورای ملی راه يافت. اما وی نه تنها براي الغاء امتيازات نفت جنوب به انگليس اقدامي نكرد بلکه حتي تلاشهاي رحيميان را با اين توجيه كه «از اين به بعد به هيچ دولتي بر خلاف مصالح خود چيزي نميدهيم» قراردادهاي گذشته از جمله امتيازات نفت جنوب را ماداميكه «طرفين رضايت به الغا ندهند»[3] ساري و معتبر دانست.
پس از انقضاي دوره چهاردهم و به قدرت رسيدن قوام السلطنه، مصدق نتوانست به مجلس پانزدهم راه يابد و بعنوان اعتراض، چند روزي در دربار شاه براي دادخواهي متحصن شد و پس از نومیدی، به احمدآباد رفت و زندگي آرام و بيسروصدا را بر مبارزه ترجيح داد و به قول خود بازنشسته سياسي شد.
مجلس پانزدهم روزهاي آخر خود را سپري ميكرد. در ايام تزلزل مجلس و در روزهايي كه اكثريت نمايندگان وابسته در طمع انتخاب مجدد در دور بعدي مجلس بودند، در حاليكه آيتالله كاشاني در تبعيد بود و در حاليكه مصدق نيز در احمدآباد به استراحت و «بازنشستگي» خود ميپرداخت، انگليسيها لايحه قرارداد الحاقي كه از هر جهت به نفع انگليسيها تنظيم شده بود را به مجلس تقديم كردند. انگليسيها هم تمام اميد خود را به تصويب اين قرارداد بسته بودند.
در این زمان اقليتي 5 نفري به مقابله برميخيرند و با سخنرانيهايي كه همراه با اطناب طراحي شده بود همه وقت روزهاي باقيمانده مجلس پانزدهم را گرفتند و با انقضاي مجلس پانزدهم انگليس موقتا ناكام ماند. اين جريان يكي از نقاط عطف مبارزه عليه استعمار و جرقهاي براي آغاز نهضت ملي به شمار ميرود. اما مصدق که عموما از مبارزه واهمه داشت در این زمان اقدامی نکرد و ماندن در انزوا را ترجیح داد.
در اين ايام مخالفين تصويب لايحه، به شدت به حمايت مصدق كه سياستمداري با نفوذ محسوب میشد احتياج داشتند. حسين مكي همزمان با طرح اتلاف وقت با مراجعه به مصدق به وي ميگويد شما كه مخالف دادن امتياز نفت به دولتهاي خارجي بوديد اكنون فرصت مناسبي است كه مخالفت خود را با قرارداد گسگلشائيان ابراز داريد، اما مصدق تقاضاي مكي را رد ميكند.
در اسناد بدست آمده از منزل ريچارد سدان، سندي در این رابطه وجود دارد. در اين سند پس از ذكر بيوگرافي و معرفي مصدق به عنوان يكي از ملاكين ثروتمند تهران آمده است: «... بطور خصوصي به دكتر علوي گفته بود كه بينهايت مشتاق تصويب لايحه الحاقي است».[4]
4- قانون امنیت اجتماعی؛ ریشه ساواک
جبهه ملی و شخص مصدق همواره با قانون حكومت نظامی به ویژه ماده پنجم آن كه دست قوه مجریه را برای توقیف تمام افرادی كه مشكوك به مخالفت با دولت بودند باز میگذاشت، مخالفت كرده و اینگونه برخورد با منتقدان را به ضرر منافع ملی میدانستند. اما مصدق پس از تصدی نخستوزیری بر اصل حكومت نظامی تكیه كرد و آن چیزی را كه خود روزی منافی دموكراسی عنوان كرده بود تهدید به اجرا كرد.
حسین مكی مینویسد: «مصدق با خنده گفت: آقا! تمام حكومتها از ماده پنج حكومت نظامی علیه مخالفین خود استفاده نمودهاند،من هم میخواهم استفاده كنم. من [مكی] به محض شنیدن این جمله، دو دستی محكم بر سر خود كوفتم و گفتم ای خاك بر سر من كه همیشه تصور میكردم دكتر از ماده پنج حكومت نظامی كه همواره خودش میگفت «قانون حكومت نظامی برخلاف تمام قوانین دموكراسی و قوانین اساسی است» و همیشه در دوران نمایندگی، با آن مخالف بود، استفاده نخواهد كرد! …»
مظفر بقایی از جمله افرادی بود که به این اقدام مصدق اعتراض کرد و: «پس از خواندن آن ورق پاره ملموس ضد آزادی "قانون امنیت اجتماعی"، آن را مچاله کرده و به سینه مصدق کوبیده و گفتم ما برای این سالها مبارزه کردیم و این است نتایج مبارزات؟ و بدون خداحافظی در را به هم کوبیده بیرون آمدم و در حالی که سرم گیج میرفت درمانده و پشیمان خود را در اتومبیل دوستی که دم در معطلم بود، انداختم و گفتم برویم منزل. دوستم گفت: آقای دکتر حالتان خوب نیست؟ گفتم: از دست این عجوزه چه کنم؟ مملکت را به باد میدهد. ملت را هم روی آن.»[5]
پروفسور احمد خلیلی که از شاهدان عینی حوادث دوران نهضت ملی نفت بود قانون امنیت اجتماعی مصدق را ریشه تشکیل ساواک میداند و در این رابطه میگوید: « پس از جریانات 30 تیر 1331، مجلس، اختیارات شش ماهه به دكتر مصدق داد. وضع اقتصادی هم روز به روز بدتر میشد. بنابراین به طور ملموس چیزی وجود نداشت. فقط یك قانون بود و آن الغای حکومت نظامی بود. مجلس فشار میآورد كه حكومت نظامی تقریباً نباشد و ملغی بشود؛ مصدق هم با حکومت نظامی مخالف بود اما برای جلوگیری از آن، یك قانون تحت عنوان "امنیت اجتماعی" به وجود آورد که خیلی شدیدتر از قانون حکومت نظامی بود و بعداً ساواك از درون آن بیرون آمد.»
5- بیتوجهی به خواست مردم پس از 30 تیر
پس از قیام 30 تیر، مجازات مسببین سرکوب قیام مردم، خواسته ملت ایران بود. اما مصدق در اقدامی مخالف خواست مردم، قوام را تحت حمایت خود گرفته و به دستگاه دادگستری اجازه پیگیری جنایات وی را نداد. علاوه بر این سرلشكر وثوق، مشاور نظامی قوام و فرمانده كل ژاندارمری و یكی دیگر از عوامل جنایت 30 تیر، از سوی مصدق به معاونت وزارت دفاع ملی منصوب شد.
بدین ترتیب مصدق نه تنها خائنین به وطن را مجازات نکرد بلکه هیچ ابایی از ادامه همکاری با مهرههای نشاندار انگلیس از خود بروز نداد؛ جاسوسهایی که حتی خود مصدق با عامل بیگانه بودن آنان اعتراف داشت.[6]
کریم سنجابی از اعضای برجسته جبهه ملّی و وزیر کابینه مصدق در این باره اعتراف دارد :«در کابینه اول مصدق، خود او آشکارا به ما میگفت: آقا ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم؛ یک عدهای از افراد که جزء مبارزین و مجاهدین آزادی خواهی و وطندوستی نبودند، حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند بر اینکه ممکن است ارتباطی با خارجیها داشته باشند را وارد کابینه کرد.»[7]
6- انحلال مجلس هفدهم
بارزترین شاهد در اقدامات ضدملی مصدق، برگزاری همهپرسی به منظور انحلال مجلس هفدهم بود. مصدق كه یك بار توانسته بود تا به مدت شش ماه از مجلس اختیارات ویژه دریافت كند این بار خواستار اعطای اختیارات یكساله از سوی مجلس بود؛ خواستهای كه به شدت با مخالفت مجلس مواجه شد. در واكنش به مخالفت مجلس، مصدق در تاریخ 12 مرداد 1332 با برگزاری یك همهپرسی، مجلس هفدهم را منحل كرد. این درحالی بود كه در قانون اساسی، بندی مبنی بر انجام همهپرسی از سوی دولت برای انحلال مجلس وجود نداشت.
ژان پیر دیگار، برنار هورکاد و یان ریشاردر خصوص رفراندوم مصدق اذعان داشتهاند: «...نخستوزیر به منظور انحلال پارلمان و در دست گرفتن اختیارات تام در 3 اوت به آراء عمومی مراجعه کرد. اما صندوقهای رأی آری و نه را در فاصله دوری از یکدیگر قرار داد. این کار نه تنها دموکراتیک نبود بلکه برخلاف قانون اساسی بود که حق را به جانب دشمنان جبهه ملی داد و در ضمن به شاه اجازه داد، دولت را تغییر بدهد.»
آیتالله كاشانی در نامهای كه یك روز پیش از کودتا برای مصدق ارسال كرد انحلال مجلس را یکی از اشتباهات بزرگ مصدق بر ضد منافع ملی برشمرد و عنوان کرد: «...مجلس را كه ترس داشتید شما را ببرد بستید و حالا نه مجلسی است و نه تكیهگاهی برای ملت گذاشتهاید.»
عملکرد محمد مصدق به عنوان بنیانگذار جبهه ملی به اندازهای "ضد ملی" بود که امیرعبدالله کرباسچیان، از اعضای فدائیان اسلام درباره اقدامات وی میگوید: مگر انحلال مجلس قانونگذاری در بدترین شرایط سیاسی که مملکت دچار آن بوده است، کار کوچکی است؟ مگر برگزاری یک رفراندم با "چادر سفید برای رأی دهندگان موافق" و "چادر سیاه برای رأی دهندگان مخالف" به منظور شفافسازی و شناسایی و سرکوب في المجلس خیابانی مخالفین آن رفراندوم خائنانه، که برای اولین بار کار رسوا و مفتضحی انجام شد، کار هر کسی است؟ مگر نوشتن "قانون امنیت اجتماعی" با استفاده از اختیارات اجباری یا یاسای چنگیزی دوم، سلب آزادیهای فردی و اجتماعی را از فرد فرد ملت ایران که جاده قتلگاه و شکنجهخانهها و میادین تیرباران و زندانهای مجرد را به روی آزادیخواهان و مجاهدین و عناصر ضد ظلم و فساد درباری و مصدقی گشود، از عهده کسی جز او بر میآید؟ مگر و مگر... [8]
پینوشتها:
1- دكتر مصدق و نطقهاي تاريخي او ـ حسين مكي، جاويدان، ص 230
2- موازنه منفي، كي استوان، ج 1، ص 79
3- همان، ص 25
4- نفت و نطق مكي، اميركبير، ص 109 و همچنين ص 531
5- زندگینامه و خاطرات امیرعبدالله کرباسچیان، تهران: موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص215
6- پیشیننفت و نطق مكي، ص67
7- سنجابی، کریم، خاطرات سیاسی، صدای معاصر، تهران، 1381،، ص186
8- زندگینامه و خاطرات امیرعبدالله کرباسچیان، ص206