علت تغییر محل استقرار امام از مدرسه رفاه به علوی چه بود؟
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ پس از ورود امام خمینی به کشور در 12 بهمنماه، با نظر کمیته استقبال ایشان در مدرسه رفاه مستقر شدند. اما بنا به دلایلی، اندکی بعد، محل استقرار ایشان را به مدرسه علوی انتقال دادند. درباره این انتقال نظرات متفاوتی وجود دارد، عدهای کوچک بودن مدرسه رفاه را برای دیدارهای عمومی علت این امر میدانند و عدهای دلایل دیگری را در این رابطه عنوان میکنند.
علت انتقال امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوی
شهید محلاتی کم بودن فضای مدرسه رفاه را علت اصلی انتقال امام به مدرسه علوی میداند و میگوید: «چند نفر از آقایان آمدند دیدند که مدرسه رفاه کوچک است، قرار بود آنجا ملاقات باشد، مردم هم صف کشیده بودند. دیدیم آنجا مناسب نیست، مرحوم شهید مطهری با آقای منتظری امام را سوار ماشین کردند و از جلوی صف و جمعیت هم گذشتند و مردم هم نفهمیدند و از آنجا آوردند مدرسه راهنمایی علوی که بزرگ بود. آنجا دیگر مقر امام شد برای آمد و شد مردم...»[1]
محسن رفیقدوست هم با اشاره به همین موضوع عنوان میکند: «امام حدود ساعت 30/10 شب به مدرسه رفاه تشریف آوردند و از فردا، هجوم مردم به مدرسه رفاه طوری نبود که بتوان در آنجا زمینه دیدار عمومی را ترتیب داد؛ بنابراین مدرسه علوی را برای دیدارهای عمومی مردم برگزیدیم؛ بخصوص که مدرسه علوی دو مجموعه بود و یک در ورودی از خیابان ایران داشت و یک در خروجی به طرف مدرسه رفاه و به همین دلیل مردم به راحتی میتوانستند از یک در وارد شوند و امام را زیارت کنند و از در خروجی خارج شوند تا دسته دیگری بیایند. بنا به این شرایط، امام را در دفتر مدرسه علوی مستقر کردیم. این دفتر سرسرایی داشت که امام به آنجا میآمد و به ابراز احساسات مردم پاسخ میگفت و اگر سخنرانی داشت، سخنرانی میکرد و دوباره به دفتر باز میگشت.»[2]
آیتالله منتظری نیز دلیل تغییر محل استقرار امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوی را به این شکل تشریح میکند: «در ابتدا سایر رفقا مدرسه رفاه را برای ملاقاتهای امام مشخص کرده بودند، ولی من گفتم اینجا مناسب نیست؛ چون جای کوچکی بود و از همان در که جمعیت میآمدند، از همان در هم باید بیرون میرفتند، من گفتم جمعیت زیاد میآیند و این جمعیت زیاد در این جای کوچک مناسب نیست...»[3]
حجتالاسلام ناطق نوری، خاطرات خود از صبح روز سيزدهم بهمنماه و علت تغییر محل استقرار امام خمینی را اینگونه روایت میکند: «صبح زود كه به طرف رفاه ميرفتم، شهيد مطهري و آقاي منتظري را ديدم. آقاي مطهري گفت: آقاي نوري بيا اينجا. اين جايي كه امام را ميبرند، جاي خوبي نيست، درش كوچك است و مردم كه براي ملاقات ميآيند اذيت ميشوند. گفتم: ميفرماييد چه كار كنيم؟ فرمود: برويم مدرسه شماره 2 علوي را ببينم، اگر آنجا خوب است آقا را ببريم آنجا.
من چون فرزندم آقامصطفي آنجا درس خوانده بود، محيط مدرسه را خوب ميشناختم؛ لذا همراه آقاي مطهري به مدرسه شماره 2 رفتيم. مدرسه شماره 2 حياط بزرگي داشت و در ورودي و خروجي جداگانه هم داشت. طبقه اول مخصوص دفتر و تشكيلات و طبقه دوم آن ميتوانست محل اقامت امام باشد.»
ناطق نوری ادامه میدهد: سپس «همراه امام، داخل يك پيكاني كه از قبل آماده بود، نشستيم و از جلوي مردم رد شديم و به اين ترتيب امام را به مدرسه علوي آورديم. آقاي مطهري به من گفت: «تو برو به مردم بگو به مدرسه علوي شماره 2 بيايند.» لذا آمدم پشت بلندگو اعلام كردم: اينجا تنگ است و شما به زحمت ميافتيد و امام به اين زحمت راضي نبودند لذا تشريف ببريد علوي...»
چنانکه از خاطرات آیتالله مهدویکنی برمیآید، انتقال امام به مدرسه علوی علت دیگری هم داشت: «...نهضت آزادی هم [از تغییر محل استقرار امام] ناراحت بودند، همین آقای صباغیان... بعد که خدمت آقای مطهری رفتیم ایشان فرمودند: من احساس کردم اینها [نهضتیها] دارند امام را دوره میکنند... از این رو خواستم که رابطه امام را از اینها قطع کنم و امام به اینها وابسته نشوند که این برای انقلاب مضر است...»[4]
حمید نقاشيان که خود در آن زمان شاهد و ناظر وقایع بود هم خاطراتش از آن روزها را اینگونه روایت میکند: «...[ماجراي انتقال امام از این قرار است که در شب ورود امام به رفاه] آن کلاس که محل سکونت موقت ایشان تهیه شده بود را بازکردیم و ایشان رفتند داخل و شروع کردیم به پذیرایی. چون زمستان بود ما تقریباً از 5-5/4 بعدازظهر تقریباً تاریکی داریم، یک شام مختصری تهیه شده بود برای حضرت امام بردیم و رختخوابی تهیه شد برای ایشان انداختیم، بسیار خسته بودند و ایشان مشغول استراحت شدند. قرآن برای ایشان بردم، امام عادت داشتند قبل از خوابیدن یک مقداری قرآن بخوانند... آمدیم بیرون امام را تنها گذاشتیم برای استراحت.
ساعت از 10 گذشته بود که ما مشغول نگهبانی بودیم. من در طبقه دوم، دوستان زیاد دیگرمان همه در طبقات پایینتر و نگران از هر اتفاقی که ممکن است بیفتد. مطلع شدم که آقای مطهری به اتفاق آقای منتظری آمدند داخل با بچههای ما صحبت کردند و آمدند بالا و به من گفتند که ما میخواهیم امام را ببینیم. ابتدا با اعتراض من مواجه شدند که الان ساعت خوبی نیست ایشان در حال استراحت هستند. گفتند هر طوری هست ما میخواهیم با ایشان ملاقات کنیم و برو بیدارشان کن... من هر دو بزرگوار آقای منتظری و مطهری را دعوت کردم به یک اتاقی نزدیک همان پلهها که آماده کرده بودیم برای انتظار مهمانها... آمدم بیرون... دوباره آمدم داخل اتاق و به آقایون گفتم حالا مطمئنید که باید بیدارشان کنم، آیا آنقدر موضوع ضروری است؟
آقای مطهری فرمودند که ما امام را از اینجا میخواهیم ببریم، مرا به اسم کوچک صدا میکردند، فرمودند حمید آقا تو که دیدی اینجا کی حاکمه. من متوجه شدم که اصلاً موضوع چیست.... آقای مطهری متوجه شدند که... هر آن مخاطرات اینجا ممکن است گریبانگیر انقلاب و امام و این جایگاه شود و آمدند برای تدبیر و اندیشه. وقتی متوجه قضیه شدم، مصمم شدم که حضرت امام را صدا کنم.
آمدم پشت در کلاس [= اتاق] خیلی به آهستگی دستگیره در را گرفتم و بردم پایین، لای در را شاید به اندازه 3-2 سانت بازکردم، حضرت امام فرمودند اتفاقی افتاده؟ دیدم امام بیدارند؛ در را باز کردم و رفتم داخل و به عرضشان رساندم که آقای مطهری و منتظری آمدند و میگویند همین لحظه حتماً باید شما را ببینند. گفتند عیبی ندارد بگو بیایند...آنها... آمدند و نشستند یک دیدار گرمی کردند.
من در حدی در اتاق بودم که آقای منتظری گفتند امروز خیلی خسته شدید، این صحبت شروع شد و رفتم برای اینکه چایی آماده کنم و بیاورم در مرحله برگشتم دیدم که تقریباً با امام به این نتیجه رسیدند که امام این محل را ترک کنند و این بحث مطرح بود که آیا تمهیدات لازم امنیتی و غیره که مردم به زحمت و عذاب نیفتند آنجا که شما آماده کردید، دیده شده؟ این پاسخش داشت گفته میشد که بله آنجا گروهی با ما همکاری میکنند، اینگونه و اینگونه است و ما این امکانات را با هماهنگی آقای مهدی عراقی آماده کردیم و امام متقاعد شدند که هیچ مانعی ندارد. گفتند پس الآن که خیلی دیر است ولی صبح اول وقت به آنجا میرویم. جلسه ترک شد و امام استراحت خودشان را کردند.
ساعت 7 صبح آقای ناطق با همان ماشین پیکان آبیشان از درب پایین مدرسه رفاه آمدند داخل راهروی سمت چپی مدرسه رفاه و حضرت امام را سوار اتومبیل کردیم و مستقیم رفتیم به مدرسه علوی که اساساً دیگر آنجا شد محل کمیته استقبال رسمی حضرت امام و دیدارها از روز سیزدهم ساعت 8-7 صبح آنجا انجام شد...»[5]
به گفته اسدالله بادمچیان: «همان شبی که شهید مطهری، اعضای شورای مرکزی جمعیت ادارهکننده جریانات سالهای 56-57 متشکل از روحانیت مبارز، و عناصر باسابقه در خط امام و انقلاب اسلامی، و برخی دیگر از یاران انقلاب را به منزل خویش فراخواند تا نظر امام را درباره آمدن به ایران طرح نماید، در آن جلسه سرّی که ساعت 5 صبح در منزل شخص شهید مطهری تشکیل شد، از طرف آقای شفیق، مدرسه رفاه به عنوان محل استقرار امام پیشنهاد گردید؛ زیرا شهید مطهری فرمود که امام فرمودهاند: محل استقرار از میدان سپه به پایین باشد، و متعلق به اشخاص نباشد، و امکنه دولتی هم نباشد. از این رو، مدرسه رفاه بهترین محل به نظر آمد و مورد تصویب جمع قرار گرفت تا برای تصمیم نهایی به محضر امام عرضه شود. در همین صبح بحث شد که دو سه جای دیگر نیز در نظر گرفته شود و یکی از برادران پیشنهاد کرد که مدرسه علوی هم جای مناسبی است. شهید مطهری که قرار گذاشتند که بازدیدی از این محل به عمل آورند و این کار را کردند، لذا مدرسه علوی از همان روزها به عنوان محل احتمالی در نظر گرفته شد و یک آمادگی مخفی در آنجا به عمل آمد. ستاد اصلی گرداننده جریانات هم، در اختیار نهضت آزادی یا جبهه ملی و یا گروههای دیگر نبود، بلکه تحت هدایت امام، از طریق شهید مطهری و شهید بهشتی، و در اختیار روحانیت مبارز و یاران امام که از سالها قبل امتحان داده و تجربه آموخته بودند قرار داشت.»
محل استقرار و استراحت امام در مدرسه علوی
بعد از انتقال امام به مدرسه علوی، محل استقرار و اقامت ایشان بسیار ساده و بدون تجملات آماده و مهیا شد. به گفته دکتر عارفی: «اتاقهای کلاس درس مدرسه علوی با سادهترین امکانات زندگی مفروش شده بود، حضرت امام در اتاقی که چند پله بالاتر از انتهای راهرویی بود اقامت داشتند. اتاق محقر (5/3×5/2 متر) مفروش بود به فرشهای ارزانقیمت و بدون تجهیزات اضافی، در کنار آن پتویی چندلا شده و پشتیای که محل نشستن حضرت امام بود وجود داشت. محل سکونت و مقر فرماندهی حضرت امام به قدری ساده بود که انسان را در بدو ورود به خود جذب میکرد. مردی که با دستهای تهی از اسلحه ولی مشتهای گرهکردهاش کاخهای طاغوتیان را به لرزه درآورده بود، در اتاقی فرمانروایی میکرد که در آن حداقل امکانات زیستن وجود نداشت.»[6]
رعایت مسائل امنیتی در محل استقرار امام
به گفته حجتالاسلام ناطق نوری: «مرحوم عراقي كه ذاتاً آدم زرنگ و تشكيلاتي و مورد اعتماد نيروهاي انقلابي بود، كار تدارك نيروها را به عهده گرفت. انتظامات داخل مدرسه، بردن و آوردن امام براي ديدار با شخصيتها و اينكه چه كسي داخل بيايد و چه كسي نيايد، با من بود. در آن موقع فردي را شهيد عراقي به عنوان محافظ امام گذاشته بود كه در بعضي از عكسهاي بهجا مانده از آن زمان، پشت سر امام ايستاده است. چون من خيلي او را نميشناختم، به فكر افتادم كه بايد كسي را محافظ امام بگذارم كه خودم خاطرجمع باشم؛ لذا او را كنار گذاشتم و با توجه به سوابق انقلابي و كارهاي تشكيلاتي، اخوي، مرحوم عباسآقا، را محافظ امام گذاشتم و همچنين آقاي حميد نقاشان را كنار عباسآقا گذاشتم.»[7]
پینوشتها:
1- خاطرات شهید محلاتی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 111
2- خاطرات محسن رفیقدوست، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 148-149
3- تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام خمینی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 164
4- خاطرات آیتالله مهدوی کنی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 196-197
5- تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام، ص 165
6- تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام خمینی، ص 167
7- خاطرات حجتالاسلام ناطق نوری، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 180