کد خبر: ۴۷۹۲
درنگی در خاطرات حسن گرامی

زمزمه ملی کردن نفت چگونه شکل گرفت؟/ اکراه اولیه مصدق از حضور در مبارزات نهضت ملی نفت

دکتر مصدق ابتدا با بیان اینکه «حالا دیگر موقع بازنشستگی من است» برای انجام این کار اکراه داشتند. حتی مذاکره‌ آنها کمی به تندی رفته بود. گویا مکی به ایشان اظهار کرده بود که اگر شما در این موقع به داد ملت نرسید پس چه کسی باید برسد. من اگر این موضوع را به مردم اظهار بکنم که شما از این راهنمایی و بزرگی سر باز زدید مردم چه فکر می‌کنند. بالاخره ایشان راضی شد که در رأس این عده قرار بگیرد.

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ با طرح ملی شدن صنعت نفت توسط نمایندگان مجلس، به آن علت که آیت‌الله کاشانی در تبعید به سر می‌برد، با مشورت با او نمایندگان مجلس برای پیش برد اهداف ملی شدن صنعت نفت به مصدق رجوع کردند. حسن گرامی در خاطران خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است با اشاره به این موضوع می‌گوید: با طرح موضوع درخواست نفت شمال در مجلس چهاردهم، وقتی که قرار شد جوابی به آن داده شود قبلا آقای غلامحسین رحیمیان یکی از وکلای مجلس با درخواست اعطای نفت شمال به روس‌ها مخالفت کرده بود و بعد هم خود دکتر مصدق در نطق معروفی گفت که اگر دست راست کسی قطع شد برای موازنه نمی‌توان دست چپ‌اش را هم قطع کرد. بنابراین دادن نفت شمال به مصلحت مملکت نیست.

دکتر مصدق اعلام کرد توده‌ای‌ها و دولت شوروی همیشه مدعی بودند که باید در ایران موازنه‌ سیاسی ایجاد شود برای اینکه روس و انگلیس ایران را حریم امنیتی خودشان می‌دانستند. گویا آقای رحیمیان هم در آن لحظه در مجلس پیشنهاد کرده بود، برای جلوگیری از حقوق از دست رفته‌مان در شرکت نفت، یک ماده قانونی بگذرانیم که استیفای حقوق بکنیم و لذا مجلس یک لایحه‌ای را به تصویب رساند که آن لایحه دولت را موظف می‌کرد نسبت به حقوق از دست رفته‌ ملت ایران با انگلستان مذاکره کند و حقوق ایران را از آن‌ها بگیرد. این دست‌آویزی بود تا ایران بتواند وارد مذاکره شود؛ اما انگلیسی‌ها تمکین نمی‌کردند و به هیچ صورت حاضر نبودند. مثلا یک وقت می‌گفتند دو شلینگ اضافه می‌کنیم و زمانی اظهار می‌کردند یک درصد اضافه به شما می‌دهیم. هر روز یک بهانه‌ای می‌آوردند تا اینکه زمزمه‌ ملی شدن نفت از طرف آقایان ابوالحسن حائری‌زاده، عبدالقدیر آزاد، دکتر مظفر بقایی و حسین مکی مطرح شد. با این همه انگلیس به هیچ وجه حاضر نبود حقوق ملت ایران را در شرکت نفت تامین کند و دولت هم نسبت به این مسئله اعتراض داشت. ادعاها بالا گرفت و مردم خواهان خلع ید از انگلیسی‌ها شدند و شعار ملی شدن صنعت نفت توسط این آقایان در مجلس شروع شد.

در آن موقع آیت‌الله کاشانی در لبنان تبعید بودند و از آنجا با این آقایان که از دوستان آیت‌الله بودند تماس می‌گرفتند و پیغام می‌دادند که بهتر است برای اینکه فعالیت شما اعتبار داشته باشد یک شخصیت سیاسی معتبر در رأس این جریان قرار گیرد تا مردم توجه بیشتری داشته باشند و بهتر است از دکتر مصدق استفاده شود...

آقای مکی مأمور مذاکره با دکتر مصدق شد. البته دکتر مصدق ابتدا با بیان اینکه «حالا دیگر موقع بازنشستگی من است» برای انجام این کار اکراه داشتند. حتی مذاکره‌ آنها کمی به تندی رفته بود. گویا مکی به ایشان اظهار کرده بود که اگر شما در این موقع به داد ملت نرسید پس چه کسی باید برسد. من اگر این موضوع را به مردم اظهار بکنم که شما از این راهنمایی و بزرگی سر باز زدید مردم چه فکر می‌کنند. بالاخره ایشان راضی شد که در رأس این عده قرار بگیرد.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات