روایت شاهدان عینی از نحوه شهادت آیتالله صدوقی/ آخرین جملات شهید صدوقی خطاب به منافقین چه بود؟
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سازمان مجاهدین خلق در راستای اهداف شوم خود علاوه بر ترور مسئولین رده بالای کشوری و لشگری ائمه جمعه چند شهر را به شهادت رساند. شهید آیتالله صدوقی همانند سایر شهیدان محراب از چهرههای خدوم و محبوب شهر خود به حساب میآمد که در 11 تیرماه 1361 توسط منافقین ترور شد.
در کتاب «انقلاب اسلامی در یزد» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است به نقل از علیاصغر گرانمایه استاندار وقت یزد و یکی از شاهدان عینی شهادت آیتالله صدوقی میخوانیم: «روز جمعه قبل از شروع خطبهها به مسجد ملااسماعیل رفته و در صف اول نمازگزاران در چند قدمی آیتالله صدوقی جای گرفتم.
پس از پایان نماز جمعه و به فاصله قرائت یک تسبیح حضرت زهرا، طولی نکشید که نماز عصر را شروع کرد و حتی اجازه نداد که یک اطلاعیه خوانده شود. بلافاصله پس از نماز عصر، آیتالله صدوقی با عجله خاصی از جای برخاستند، گویی که به سوی معبود میشتابد. ایشان موازی با صف اول، به طرف شبستان سمت چپ مسجد حرکت کردند. در انتهای فرش درحالیکه هنوز بیش از ده قدم برداشته بودند، توقف کرده، نعلینشان را پوشیدند و درحالیکه برادران پاسدار اطراف ایشان را گرفته بودند، راه افتادند.
من در حال پوشیدن کفشهایم بودم که ناگهان متوجه شلوغی اطراف شدم. سر بلند کردم، دیدم یک نفر از پشت سر به آیتالله صدوقی چسبیده و پاسداران سعی میکنند او را جدا کنند. در همین لحظه صدای انفجاری که خیلی هم شدید نبود، به گوش رسید و دودی به طرف بالا متصاعد شد. مردم که برای یک لحظه عقب کشیده بودند، بلافاصله برگشتند و دور آقا حلقه زدند. موج انفجار لحظهای مرا گیج کرد، وقتی از پشت جمعیت حلقهزده در آن نقطه به صحنه نگاه کردم، شخصی را با لباس کار ارتشی دیدم که بیجان افتاده بود. سپس یکی از برادران محافظ مرا به بیرون هدایت کرد و بلافاصله به بیمارستان افشار رفتیم. سراسیمه وارد اتاق اورژانس شدیم که با جنازه مطهر شهید آیتالله صدوقی، این قهرمان اسلام روبهرو شدم، درحالیکه چهرهاش خندان بود.»
یکی دیگر از همراهان شهید صدوقی، این واقعه را چنین توصیف کرده است: «بعد از افطاری شب دهم رمضان سال 1361 در بیت شهید صدوقی با حضور استاندار و تعدادی از معتمدین بازار، جلسهای در خصوص تعیین اعضای شورای اصناف تشکیل شد. در پایان جلسه بحث نماز جمعه فردا (روز دهم رمضان) مطرح شد که چه کسی نماز میخواند. ایشان به رئیس دفتر خود گفتند: من خسته هستم، به آقای مدرسی بگویید فردا برای اقامه نماز جمعه بروند.
روز جمعه شهید محراب بعد از غسل جمعه، استخارهای میگیرند و میگویند خودم برای نماز میروم. به آقای مدرسی بگویید. شهید محراب در مسجد ملااسماعیل حاضر شدند و آن خطبه را با صلابت ایراد کردند و با شجاعت به منافقین اعلام نمودند که «به فرض که مرا ترور کردید، مرغابی را از آب میترسانید... من در صف دوم نماز بودم. در کنارم استاندار وقت، مهندس گرانمایه، قرار داشت. بعد از اقامه نماز و خواندن دعای ماه مبارک، امام جمعه از محراب خارج گردید تا به سمت درب خروجی برود. جوانی از صف دوم خود را به ایشان رساند و به قصد مصافحه و روبوسی ایشان را در آغوش کشید و ناگهان صدای مهیب انفجار مسجد را در بر گرفت.»