نگاهی به مبارزات شهید لاجوردی در دوران نهضت اسلامی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهيد سيد اسدالله لاجوردي از جمله کساني بود که در نهضت انقلابي و اسلامي مردم ايران نقش داشت و پس از پيروزي انقلاب نيز وظيفه مهمي در استحکام نظام اسلامي به عهده گرفت. او که در دوران کودکي حکومت استبدادي رضاخان و اشغال ايران در1320 را درک کرده بود، در دوران جواني هم حوادث مهمي چون نهضت ملي نفت و کودتاي 28 مرداد 1332 را به چشم دید.
وی در دهه 30 به همراه ياران خود در تشکیلاتی موسوم به گروه شيعيان به فعاليتهاي فرهنگي- مذهبي مشغول شد. و از آنجايي كه در جريان مبارزات فداييان اسلام و آيتالله کاشاني قرار گرفته بود، به فعالیتهای سیاسی روی آورد و با آغاز نهضت امامخميني(ره) به سمت مبارزه کشیده شد. شهيد لاجوردي در سالهاي تبعيد امام به دليل فعاليتهاي مبارزاتي سه بار دستگير و به زندان محکوم ميشود و مورد شکنجه قرار ميگيرد.
يکي از ويژگيهاي منحصر به فرد وي مقاومت در برابر شکنجههاي سنگين ساواک بود بطوری که هيچگاه نتوانستند از وي اعتراف بگيرند؛ حبيبالله عسکراولادي میگوید: «شهيد لاجوردي از مقاومترين نيروهاي خط امامت بود که در دوران طاغوت سه بار دستگير و زنداني شد و صدمات جسمي شديدي را تحمل کرد که شکستگي يکي از مهرههاي کمر، جمجمه و پهلو، از جمله آن بود که مدتي باعث شد وي شنوايي و بينايياش را از دست بدهد.»
در ادامه به طور مختصر، کارنامه مبارزاتی شهید سید اسدالله لاجوردی علیه رژیم پهلوی مورد بررسی قرار میگیرد.
عضویت در گروه شیعیان
دوران نوجواني و جواني اسدالله لاجوردی در کوران حوادثي چون نهضت ملي نفت، ترور رزمآرا، قيام سيام تير و کودتای 28 مرداد سپري شد. وی در همان دوران وارد فضای کار در بازار شد و در آنجا با حاج صادق اماني آشنا شد. آشنايي و مراوده لاجوردي با شهيد اماني، او را به «گروه شيعيان» کشاند. اين تشکّل سياسي ـ ديني، به منظور خودسازي از طريق کارهاي فرهنگي به وجود آمده بود. گروه شيعيان هر صبح جمعه تشکيل جلسه ميداد و به مباحثي نظير احاديث، نهجالبلاغه، احکام، مباحث فرهنگي و اصولي اسلامي، مسائل روز و پرسش و پاسخ ميپرداخت. اين گروه به فريضه امر به معروف و نهي از منکر اهميت فراواني ميداد و سعي داشت به اين وسيله، به تبليغات مبلّغان مارکسيسم و روشنفکران غربزده پاسخ بدهد و جامعه را از گرايش به جريانات غيرديني، که در اين زمان به شدت فعال بودند، باز دارد.
يکي از دلايل تشکيل «گروه شيعيان»، احساس سرخوردگي نيروهاي مذهبي از مبارزهي سياسي پس از خانهنشين شدن آيتالله کاشاني، بود. در اين زمان، بسياري از نيروهاي مذهبي، بهطور موقت از فعاليتهاي سياسي دست کشيدند؛ اما در مقابل، تشکلهايي چون گروه شيعيان، گامهاي مؤثري در ترويج مسائل مذهبي و فرهنگي اسلام برداشتند.
همراهی با نیروهای مذهبی
با آغاز نهضت اسلامی، لاجوردی که در گروه شیعیان فعالیت میکرد، خود را تابع روحانیون میدانست و به هیچ یک از گروههای ملیگرا و یا غیردینی اعتماد نداشت. چنانکه خودش ميگويد: «در آن شرايط همه اميد ما به مذهبيها بود و تنها به آنها فکر ميکرديم و روي نيروي آنها حساب ميکرديم و حتي به خودمان اجازه نميداديم در آن شرايط با کساني که به مسائل مذهبي به يک علاقه وافر و بهعنوان يکي از مقدسترين اهداف نمينگريستند، رابطهاي برقرار کنيم. بالاخص جبهه ملي که چيزي بهعنوان ايدئولوژي اسلامي برايش مطرح نبود، يعني جبهه ملی را يک تشکيلات بدون ايدئولوژي ميشناختيم و يا تشکيلاتي که ايدئولوژيهاي متناقض در آن جمع هستند. نهضت آزادي که بهوجود آمد، همان موقع ميتوانست بهعنوان يکي از بهترين گروههاي سياسي مورد اعتماد براي ما مطرح باشد؛ به دليل اينكه مذهبي بودند و ايدئولوژي اسلام را پذيرفته بودند، اما باز در عين حال، بهخاطر بدبينيهايي که نسبت به حرکتهاي سياسي آن زمان در ما بهوجود آمده بود، يگانه اميدمان همين مذهبيها بودند و از اين جهت تمام همّ وغمّ ما مصروف اين ميشد که با کساني که مذهب قبل از هر چيز برايشان مطرح است، رابطه برقرار کنيم و خوشبختانه به اين هدف رسيديم.»
آشنايي با امام خمینی
در اوایل دهه 40، سیداسدالله لاجوردي براي نخستين بار در اعلاميهاي به امضاي «روحالله الموسوي الخميني» برخورد کرد و برانگيخته شد تا شخصيت امام را بشناسد. لاجوردي در اين باره ميگويد: «...اثرات و شعاع نفوذ اين اعلاميه در ما شايد مثل يک چراغ چند هزار شمعي بود که يکدفعه جلوي ما مجسم شد و نورش را بر دل و جان ما گسترد... با بعضي از برادران شروع کرديم به تحقيق درباره ايشان، چون هنوز ايشان را نميشناختيم.... چند هفته پس از اين جريان، ما به اين فکر افتاديم که خوب است برويم با امام تماس بگيريم و از نزديک آشنا بشويم.» و از همین زمان بود که لاجوردي و دوستانش با اشتياق وصفناپذيري شروع به تکثير و توزيع اعلاميههاي امام كردند. لاجوردي به همراه دوستانش در حادثه فيضيه نيز در اعتراض به رژیم پهلوی و اعتصاب مغازهدارها و برگزاري مراسم چهلم کوشا بودند.
اولین تجربه زندان پهلوی
در 13 اسفند 1343، سید اسدالله لاجوردی که با جمعيت مؤتلفه اسلامي ارتباط داشت، در رابطه با پرونده ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر رژیم پهلوی، دستگير و در زندان قزل قلعه محبوس شد. ساواک در پي شناسايي تشکيلات هيئت مؤتلفه بود، شروع به شکنجه او کرد ولي بررسي متن بازجوييها نشان ميدهد که لاجوردي به رغم آزارهاي شديد روحي و جسمي تا چه اندازه از خود مقاومت نشان داده است تا جايي که مدتها حتي از شناسايي نام مؤتلفه، براي تشکيلاتي که خود از اعضاي کميته مرکزي آن بود، سرباز ميزد.
او در بازجوییها در مورد فعالیتهای سياسي خود ميگفت: «آقاي خميني را يک بار در روز آزادي در تهران ديده بودم و تماسي با ايشان نداشتم. اعلاميه علما و مراجع تقليد را در حدود پنج، شش برگ توزيع ميکردم و شايد دو سه بار اين عمل را انجام دادم...»
پس از اتمام بازجوييهاي در تاريخ 6 اردیبهشت 44 لاجوردي از زندان قزلقلعه به پادگان عشرتآباد تحويل داده شد و بعد از مدتی، ساواک گزارش بازجويي او را ارائه داد. در اين گزارش، اتهام لاجوردي «اقدام بر ضد امنيت داخلي مملکت» ذکر شده بود. سرانجام بعد از بازجوییهای متعدد، دادستنانی نیروهای مسلح شاهنشاهی در اسفند همان سال حکم لاجوردی را صادر کرد. در این حکم لاجوردي به هجدهماه حبس تأديبي با احتساب بازداشت قبلي محکوم شد و تا 2 شهریور 1345 در زندان بود.
فعالیتهای سیاسی و فرهنگی بعد از آزادی
لاجوردي پس از آزادي در سال 1345، فعاليتهاي مخفيانه خود را عليه رژيم ادامه داد. در نيمه خرداد 48، ساواک گزارش داد که شخصي به نام لاجوردي به طور سيار، در روزهاي يکشنبه تشکيل جلسه ميدهد و شيخ علياکبر رفسنجاني در اين جلسات سخنراني ميکند. ولي ساواک احتمالاً به دليل آنكه نتوانست اطلاعات بيشتري از اين جلسات به دست بياورد، در اين باره دست به اقدامي نزد.
در همین زمان، لاجوردی در امور فرهنگی فعال بود. او در تأسيس بنياد تعاون و رفاه اسلامي که به منظور کمک به فقرا و امور خيريه تأسيس شد نقش داشت. بنياد تعاون در لفافه فعاليتهاي فرهنگي و خيريه خود، در عمل به خانوادههاي مبارزان که در تنگناي مالي قرار داشتند، کمک ميکرد و با راهاندازي مدرسه رفاه به تربيت نسل جوان پرداخت. علاوه بر این ردپای او را در اموری چون رسيدگي به خانوادههاي زندانيان سياسي و خانوادههاي شهدا، رسيدگي به محرومان و مستضعفين، تأمين خانههاي مخفي و پناهگاه براي مبارزان فراري و ساير فعاليتهايي که نيازهاي مختلف نهضت را برآورده ميساخت نیز میبینیم.
مبارزات ضدامریکایی در سال 1349
در اوايل سال 1349 تعدادي از سرمايهداران آمريكايي، به منظور سرمايهگذاري در بخشهاي مختلف اقتصادي، وارد ايران شدند. بلوک غرب که پس از کودتاي 28 مرداد در عرصههاي مختلف سياسي، اقتصادي و فرهنگي ايران، حضور پررنگي داشت، از سال 1340 به بعد، از طريق شرکتهاي چند مليتي به سرمايهگذاري مستقيم در ايران پرداخت و در واحدهاي کشتوصنعت، پتروشيمي، صنايع دارويي، شيميايي، آلومينيوم و بخش رو به رشد بانکداري در ايران فعاليت ميکرد؛ به ويژه، بانکهاي آمريكايي نقش مهمي در امور بانکداري ايران بر عهده داشتند و اين امر آمريكاييها را به سرمايهگذاران درجه اول خارجي در ايران تبديل کرده بود.
در اعتراض به اعلام جريان کنسرسيوم اقتصادي از طريق رسانههاي گروهي و روزنامهها، لاجوردي در ادامه مبارزات خود و همزمان با ورود سرمايهگذاران آمريكايي، در فروردين 1349 به تکثير اعلاميهاي با عنوان «گامي ديگر در راه تشديد غارتگري» مبادرت كرد. اعلاميه «هجوم وحشيانه و کشتار مردم مبارز در حوادث 16 آذر 1332، اول بهمن 1340، دوم فروردين (حادثهي فيضيه) و 15 خرداد 1342»را در راستاي توطئههاي امپرياليسم آمريكا، نفوذ در ايران و تلاش مذبوحانه رژيم براي جلب حمايت اين کشور امپرياليستي، ارزيابي ميكند.
در بخشی از اين اعلاميه آمده بود: «با کودتاي 28 مرداد، آمريكا و انگليس بر سر تقسيم ثروتهاي ملي و حمايت از دولتهاي دستنشانده خيانتپيشه به تفاهم رسيدند و سلطه اسارتبار خود را بيش از پيش بر کشور ما گسترش دادند.» این اعلامیه که در نسخههای زیادی تکثیر شده بود، بین مردم توزیع و باعث روشنگری هر چه بیشتر مردم شد.
در همان سال لاجوردی در چاپ و توزیع اعلامیه دیگری با عنوان «پيروز باد نهضت انقلابي خلقهاي فلسطين» که سياستهاي رژيم در قبال اسرائيل را افشا ميکرد نقش داشت. این اعلامیه در 21 فروردین 49 در سطح وسیعی توزیع شد و طولی نکشید که (در 23 اردیبهشت) ساواک با شناسایی لاجوردی به عنوان یکی از عاملان توزیع و انتشار این اعلامیه، وی را بازداشت کرد.
مقاومت «مرد پولادین» در برابر شکتجههای ساواک
به صورت بازجویی از وی آغاز شد. او به اتهام تکثير اعلاميههاي مختلف عليه رژيم و تکثير و توزيع جزوه «ولايت فقيه» امامخميني(ره)، بازداشت شده بود و ساواک انتظار داشت با کسب اطلاع از او، مخالفان رژيم را شناسايي کند؛ اما لاجوردي در بازجوييها هیچ اطلاعاتی نداد و در برابر شکنجهها هم سرسختانه مقاومت کرد. شکنجههاي آسيبرسان مثل شکستن کمر، ضربهزدن به پرده گوش، کم کردن بينايي چشم و فشار بر رباطهاي پا هم نتوانست لاجوردي را به اعتراف وادار کند. گاهي سرنيزهها را طوري در اطراف سر او قرار ميدادند که کوچکترين لغزش منجر به زخمهاي مهلک ميشد و او 48 ساعت تمام، بدون حرکت ميان سرنيزهها ميايستاد. با این حال شکنجههاي ساواک او را به مرد پولادين ملقب ساخت.
ساواک لاجوردی را کسی که «طي مدتي که در زندان بهسر برده، به اصطلاح آبديدهتر شده و نسبت به افکار قبلي خود راسختر گشته است و پس از آزادي از زندان، جسورانهتر از قبل، دست به فعاليتهاي خلافقانون زده» معرفی میکرد و درصدد محکومیت او بود. از این رو در اواسط سال 1349 دادگاه ارتش لاجوردي را به چهار سال حبس مجرد محکوم کرد.
ایام تبعید
لاجوردي در زندان نيز دست از مبارزه برنميداشت. هنوز مدت زيادي از محکوميت او نگذشته بود که گزارشهاي پي در پي از اقدامات لاجوردي مبني بر «ايجاد بينظمي در زندان»، «اغوا و اغفال کردن ساير زندانيان»، «تحريک افکار آنان» و ايجاد «تشنج و ناراحتي در زندان» داده شد. لذا مقامات زندان، براي چارهجويي تقاضاي تبعيد او را مطرح كردند. دوماه پس از درخواست زندان مبني بر تبعيد لاجوردي، ساواک موافقت خود را اعلام کرد و در 24 آبان 51 لاجوردي محکوم شد که باقيمانده حبس خود را در زندان مشهد بگذراند.
برخورد با خط نفاق در زندان پهلوی
برجستهترين رويداد اين دوره از حبس لاجوردي، مواجهه او با افراد وابسته به سازمان مجاهدين خلق بود. او در دورانی که در زندان مشهد به سر میبرد، با اعضاي سازمان مجاهدين خلق هم بند بوده و در آنجا با افکار و ایدئولوژی آنها آشنا شد و به زودي متوجه انحراف در افکار و انديشههاي آنها شد. در اين زمان، اگرچه عدهاي از مجاهدين به مارکسيسم گرويده بودند، ولي به دستور و صلاحديد مرکزیت سازمان، تغيير مواضع خود را اعلام نکرده و کماکان رفتار مذهبي از خود نشان ميدادند.
در ابتدا لاجوردي قصد داشت با بحث و گفتگو آنها را متوجه «حقايق اسلام و کفر کمونيستي» کند، اما پس از مدتي دريافت که اين افراد «عناد دارند، نه اينكه اطلاع و آگاهي نداشته باشند»؛ به اين ترتيب، او نخستين کسي بود که پس از امام به وجود التقاط در افکار و عقايد منافقين پيبرد و دوستانش او را داراي بينشي خاص در تشخيص دوگانگي و نفاق ميدانند.
با شناختي که لاجوردي از سازمان منافقين پيدا کرده بود، سعي ميکرد ساير زندانيها را نسبت به انحراف گروه آگاه سازد و آنان را از گرايش به عقايد انحرافي سازمان دور نگه دارد. منافقين هم در برخورد با افشاگريهاي لاجوردي تلاش ميکردند تا او را منزوي سازند. در سوی مقابل لاجوردي و دوستانش از هرگونه تماس و ارتباط با منافقين تبرّي جسته، حاضر به غذا خوردن با آنها نبودند و ناني را که آنها دست زده بودند، تناول نميکردند.
محکومیت 18 ساله!
محکوميت چهارساله لاجوردي در تاريخ 30 فروردین 1353 در زندان مشهد خاتمه يافت. او در طول اين مدت از فعاليتهاي انقلابي خود غافل نشد و از طريق ملاقاتهاي حضوري و مکاتبه، با محيط بيرون در ارتباط بود. بعد از آزادی هم ساواک به «مراقبت کامل از اعمال و رفتار وي و افراد خانوادهاش» اقدام کرد. فعالیتهای او موجب شد تا در 7 اسفند 53 بار دیگر ساواک خانه او را بازرسی کند و بعد از یافتن مدارک و اوراقی که به اذعان آنها «مضره» تلقی میشد وی را دستگیر کردند.
این بار نیز همانند دفعات گذشته، شکنجه و آزار و اذیت لاجوردی شروع شد اما باز هم هیچ سستی در کار او مشاهده نگردید و پرونده وی «جهت رسيدگيهاي قانوني» به اداره دادرسي نيروهاي مسلح شاهنشاهي ارسال شد و طولی نکشید که سید اسدالله لاجوردی به 18 سال حبس درجه 2 محکوم شد.
آزادی از زندان تا پیروزی انقلاب
در پی فضای باز سیاسی، سید اسدالله لاجوردی همچون بسیاری از مبارزان و زندانیان سیاسی آزاد شد. لاجوردي پس از آزادي به يارانش در جمعيت مؤتلفه پيوست و مبارزه را پی گرفت. در طول ماههاي پاياني سال 1356 و در سال 1357، لاجوردي در تمام صحنههاي مبارزه حاضر و فعال بود و حتی در پاریس به ملاقات امام شتافت. وی در بهمن 57 و به هنگام بازگشت امام خمینی به وطن، در ستاد استقبال به فعالیت پرداخت. و اندک اندک برای در دست گرفتن مسئولیتهای مهم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی آماده شد.