کد خبر: ۵۳۲
"خاطرات ناب"/ برشی از خاطرات شهید محلاتی

تصمیم سرنوشت‌ساز امام/ شنود بیسیم‌ها و سقوط کلانتری‌ها

بعد از اعلام حکومت نظامی ما آمدیم به امام عرض کردیم: تکلیف چیست؟ امام فوری فرمودند: بروید با بلندگو توی خیابانها به مردم اعلام کنید تمام مردم باید ساعت چهار بعد از ظهر بیایند توی خیابا‌ن‌ها. این اعلام امام عجیب بود.
سه‌شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۵:۴۵

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهید شیخ فضل‌الله محلاتی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است؛ درباره وقایع شب پیروزی انقلاب و تصمیم سرنوشت‌ساز امام می‌گوید: « از جریانات تاریخی، همان جریان شب ۲۲ بهمن بود. وقتی که دولت بختیار آخرین رمق‌هایش را طی می‌کرد اینها تصمیم گرفتند که حکومت نظامی اعلام کنند و شب هر جوری که می‌توانند مردم را بزنند و بکشند آن شب دولت اعلام کرد، هرکس از ساعت چهار بعد از ظهر از منزل بیرون بیاید به او تیر می‌زنیم.

بعد از اعلام حکومت نظامی ما آمدیم به امام عرض کردیم: تکلیف چیست؟ بعضی از آقایان هم نظرشان این بود که فعلاً مردم بروند توی خانه و فردا صبح بیایند راهپیمایی کنند. امام فوری فرمودند: بروید با بلندگو توی خیابانها به مردم اعلام کنید تمام مردم باید ساعت چهار بعد از ظهر بیایند توی خیابا‌ن‌ها. این اعلام امام عجیب بود. عکس آن که حکومت نظامی اعلام کرده بود. از تصمیم‌های تاریخی و سرنوشت‌ساز امام همان تصمیم بود، اگر آن تصمیم نبود و آن شب حکومت نظامی بود، خدا می‌داند که چه می‌شد. بعدش ما هم رفتیم با بلندگو اعلام کردیم که امام می‌فرمایند که همه بیایند توی خیابانها، و همه آمدند توی خیابانها و آن شب غوغا بود.»


*** شنود بیسیم‌ها و سقوط کلانتری‌ها***

« آن شب ما منزل امام بودیم و مرتب در تماس بودیم. بیسیم‌های آنها را ما می‌گرفتیم. وسیله‌ای داشتیم که بیسیم‌های دستگاه را می‌گرفتیم. دائم خبر می‌آمد فلان کلانتری ساقط شد. به رحیمی فرماندار نظامی می‌گفتند که ما را محاصره کرده‌اند، او می‌گفت: فرمانداری نظامی را هم محاصره کرده‌اند. ما چه کنیم؟ می‌گفتند: پس این همه هلیکوپتر و هواپیما برای چه می‌خواهید؟بفرستید هواپیماها این‌ها را بمباران کنند. او می‌گفت: خیلی خوب. رئیس کلانتری ۱۰ بود که استغاثه می‌کرد، او هم می‌گفت که الان به هلیکوپترها می‌گوییم که بیایند و بمباران کنند. ما بیسیم‌های آنها را می‌شنیدیم ، به مجرد اینکه این دستور را به آنها دادند، ما فوری می‌گفتیم: برق آن منطقه را قطع کنند. برق منطقه را قطع می‌کردند و اینها نمی‌توانستند کاری کنند. بالاخره دستور داد بیسیم‌ها را آتش بزنند و اوراق را بسوزانند و بیایند بیرون. آخرین کلانتری مثل اینکه کلانتری ۶ بود که صبح سقوط کرد. بعد هم ملت ریختند توی پادگان‌ها.»


این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات