برگزارى مراسم چهلم شهداى تبريز در نوروز 57
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ با اوجگیری چلههای انقلابی در اواخر سال 56 و اوایل سال 57 همه شهرهای کشور رنگ و بوی مبارزه به خود گرفته بود. اگر چه چهلم شهدای 19 دی قم، در 29 بهمن ماه در تبریز برگزار شد، اما در فروردین 1357 شهرهای بیشتری اقدام به برگزاری بزرگداشت شهدای 29 بهمن تبریز کردند. یکی از این شهرها زادگاه رهبر نهضت اسلامی یعنی شهر خمین بود.
حجتالاسلام رسول منتجبنیا در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده در همین رابطه میگوید: «به مناسبت چهلم شهداى تبريز، آقاى ديانت را به قم فرستادم تا از دوستى در آنجا براى سخنرانى و شركت در مراسم دعوت كند. در بين دوستان، كسى كه مدنظر ما بود آقاى حسنزاده كاشمرى (از طلاب انقلابى) بود؛ بنابراين ايشان را با عمامهاى سياه و عينك دودى غليظ وارد شهر كردند و اسم مستعار سيد حسنى را براى او برگزيدند.
جالب اين است كه چون ماشين شخصى نداشتند و با اتوبوس مىآمدند فكر كرديم مأموران آنها را كنترل كنند، لذا ماشينى را در نظر گرفتيم كه در صورت توقف اتوبوس بهوسيلهى مأموران، آقايان را سوار كرده، از بيراهه به خمين برساند. از قضا اين ماشين كه فرستاده بوديم توى راه چپ كرد و خسارت زيادى ديد و نتيجه نگرفتيم؛ اما خوشبختانه، در قم آقايان يكى از روحانيون خمين به نام آقاى خاتمخانى را ديده بودند و ايشان با ماشين پيكانش آنها را به خمين رساند. از طرفى جمعى از دانشجويان تهران و قم هم كه اطلاعيهى ما را ديده بودند عازم خمين شدند به اين ترتيب جلسه را در مسجد جامع خمين برگزار كرديم درحالىكه جمعيت زيادى آنجا شركت كردند. مسجدجامع، مسجد بزرگى بود و حياط و شبستان آن پر از جمعيت شد.
آقاى حسنزاده بالاى منبر سخنرانى تند و آتشينى ايراد كرد و جنايات رژيم را برشمرد و قطعنامهاى ده مادهاى را هم بالاى منبر قرائت نمود و مردم با گفتن تكبير مفاد آن را تأييد كردند. يكى از بندهاى قطعنامه، درخواست بازگشت زعيم عالىقدر آيتالله خمينى به ايران بود. بند ديگر، بهدرخواست آزادى زندانىهاى سياسى، كه نام اشخاصى چون آقايان سيدمحمود طالقانى و حسينعلى منتظرى نيز برده شده بود اختصاص داشت. بند ديگر بازگشت تبعيدىها و بخش ديگر آزادى قلم و بيان بود.
كار زيبا و انقلابى ديگرى كه در آن روز انجام شد اين بود كه آقاى ديانت كه از قم آمد هديهاى براى ما آورد؛ وى گفت: «چند روز قبل آيتالله زاهدى (از علماى قم) فوت كرد و در تشييع جنازه ايشان درگيرى شديدى اتفاق افتاد و بعضىها مجروح شدند. ايشان قطعهاى از عمامه سفيد طلبهاى را كه آغشته به خون شدهبود، براى ما آورد.»
من به آقاى حسنزاده گفتم كه در زمان مقتضى عمامه خونين را در حين سخنرانى به مردم نشان دهد. ايشان هم وقتى قطعنامه را خواند گريزى به انقلاب كربلا زد و كربلاى ايران و عاشورا را مورد بررسى قرار داد. تأكيد كرد كه در كربلاى ايران هزاران نفر به خاك و خون كشيده شدند. سپس صحبت از قم را به ميان كشيد و گفت كه حالا سند مجسمى را برايتان مىآورم و نشان مىدهم كه اينها چه جناياتى كردند. بعد عمامه خونآلود را به مردم نشان داد. با ديدن اين صحنه شور و هيجان و ولوله شديدى در مردم ايجاد شد و مرد و زن شروع به ضجه زدن كردند. او گفت: «اين عمامه خونآلود شاگرد امام است و سند جنايت آمريكا و رژيم پهلوى است.» اين امر بسيار مؤثر واقع شد و به دنبال آن تظاهراتى صورت گرفت و مردم به طرف خيابان حركت كرده، شعار مرگ بر شاه سر دادند.
بعد از تمام شدن سخنرانى به اتفاق جمعى از روحانيون، مردم را به داخل شهر هدايت كرديم. وقتى از محلى كه اتاق اصناف در آن قرار داشت مىگذشتيم جوانان شيشههاى آنجا را خرد كردند و از سياست اصلى ما مبنى بر حفظ اموال عمومى تخطى شد. من و دوستان طبق روشى كه داشتيم تصميم به فرارى دادن آقاى حسنزاده گرفتيم. لذا قبلا جمعى را مأمور كرده بوديم كه بعد از اتمام سخنرانى لباس او را عوض كرده، به بيرون مسجد ببرند و با موتورسيكلت ايشان را به خارج از شهر برسانند.
اين كار انجام شد، در حالى كه مأموران هم گلوگاهها را براى دستگيرى او گرفتهبودند؛ اما ايشان به هرحال به قم رسيد. رژيم از اين حادثه خيلى عصبانى شده بود. لذا از آنجا كه من را عامل اصلى مىدانستند دستگيرم كرده، به زندان اراك انداختند؛ اما به لحاظ عصبانيت شديد مردم و حساسيت رژيم به خشم مردم و توجه به افكار عمومى خمين و عدم خواست انجام اعمال تند بهوسيلهى رژيم در خطه زادگاه امام، من را آزاد كردند تا به خمين برگردم. در آن واقعه حدود 12 تن از فرهنگيان را دستگير كردند كه از جملهى آنها مرحوم انصارى، اخوان نظرىها، صمدىها و تعدادى ديگر بودند كه بعد از مدتى آزاد شدند. با افزايش فشار و آزار رژيم، مصلحت ديدم كه مدتى متوارى باشم؛ به همين خاطر از خمين خارج و به قم رفتم و بعد از مدتى در تهران و شيراز متوارى شدم.