تأملی در پیشینه روابط سازمان مجاهدین خلق با بعث عراق
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- هادی اسفندیاری؛ خوشخدمتیهای فرقه رجوی به رژیم
بعث صدام در طول جنگ تحمیلی که مصداق تام و تمام آن در عملیات موسوم به فروغ
جاویدان به نمایش درآمد، با گرفتاری منافقان در دام مرصاد به منجلاب اسفباری منجر شد. در واقع
عملیات مرصاد افشاگر هشت سال خیانت مجاهدین ضد خلق علیه ملت خود در همکاری با دشمن
بعثی در طول هشت سال جنگ تحمیلی بود.
اما در این میان یکی از ابعاد بازخوانینشده حضور منافقین در عراق در
دهه 60، پیشینه روابط سازمان مجاهدین خلق
و رژیم بعث عراق است. مسعود رجوی در 17 خرداد 1365 در حالی وارد بغداد شد که اعضای
سازمان یک سال پیش از آن بطور رسمی در عراق مستقر شده بودند و صدام در حالی در 25
خرداد 65 میزبان سرکرده منافقین شد که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی رژیم بعثی
شناخت کافی و آشنایی بیش از پیشی با سوابق و نوابغ تروریستی سازمان داشتند.
نوشتار پیشرو برآنست با مروری اجمالی به پیشینه روابط سازمان
مجاهدین خلق و رژیم بعثی عراق بپردازد تا
ریشههای تاریخی روابط مذکور هر چه بیشتر واکاوی و بررسی شود.
اولین درگیری؛ اولین ارتباط
سازمان مجاهدین خلق در سال 1348 با هدف یادگیری فنون نظامی و آموزش
اعضای خود و همچنین به منظور تأمین سلاح، مهمات و تجهیزات اقدام به ارتباط با
سازمان «الفتح» و مبارزان فلسطینی کرد. حسین احمدی روحانی که سال 1348 را شروع
فعالیتهای خارج از کشور سازمان میداند در این رابطه مینویسد: این تماسها به خاطر
تأمین آموزش نظامی افراد سازمان بود که یکبار در پاییز سال 1348 در پاریس و سپس در
دوحه برقرار گردید و این هر دو تماس، خود زمینه را برای ملاقات و مذاکره نهایی
هیئت نمایندگی سازمان با نمایندگان سازمان الفتح در امان(مرکز اردن) در تابستان
سال 1349 فراهم آورد.[1]
این توافق منجر به اعزام اعضای مجاهدین خلق به سوریه و لبنان از طریق
دوبی شد. در هنگام حضور هیئت نمایندگی سازمان در بیروت و امان، برای سید جلیل
سیداحمدیان، محسن نجاتحسینی، محمود شامخی، حسن خوشرو، کاظم شفیعیها و موسی
خیابانی شناسنامه جعلی تهیه شد. آنان که از راه دریا و در پوشش کارگر به دوبی وارد
شده بودند بنا داشتند از طریق هوایی به بیروت بروند اما پلیس در 6 مرداد 1349 آنها
را دستگیر کرد.
تلاش دو ماهه سران سازمان برای آزادی مجاهدین دربند و عدم تحویل آنها به رژیم پهلوی سودی نبخشید تا اینکه طی یک تصمیم غافلگیرکننده اقدام به ربودن هواپیمای 8 صبح دوبی- بندرعباس در روز 18 آبان 1349 کردند. ابتدا هواپیما را در قطر نشانده و پس از سوختگیری در فرودگاه بغداد فرود آمدند.[3] این فرود سرآغاز حضور مجاهدین در عراق شد.
این اتفاق در حالی رخ داد که در طول سال 1349 اوج اختلافات ایران و
عراق بر سر حاكمیت بر شطّ العرب یا اروندرود جریان داشت.
سابقه ترور بختیار در خاک عراق، مقامات رژیم بعث را به شدت به این
هواپیمابایی بدبین و مشکوک کرد و لذا دست به شكنجه مجاهدین زدند. محسن نجاتحسینی در
خاطرات خود مینویسد: تناقضگویی ما در بازجویی شب اول، عراقیها را شدیداً به ما
مشكوك كرده بود... شایعهپراكنیهای ساواك نیز به تردید عراقیها میافزود. عراقیها
گمان میكردند كه ما فرستاده ساواك هستیم و به بهانه پناهندگی قصد نفوذ در عراق
را داریم.
اما سابقه آشنایی یکساله سازمان با فلسطینیها باعث شد که سرانجام با وساطت «سازمان آزادیبخش فلسطین» PLO مشكل پس از چهل روز حل شد. نجات حسینی مینویسد:تراب ]حق شناس[ همراه «ابونضال»[4] نماینده سازمان الفتح در بغداد با كادرهای رهبری عراق تماس گرفت تا سوءظن نابهجای آنان را نسبت به ما برطرف كند.
رابطه سازمان و جریانهای فلسطینی تحت حمایت رژیم بعث
حضور افرادی از جبهه ملی سوم در عراق ـ كه مورد اعتماد بعثیها
بودند ـ و نوع روابط آنان با مجاهدین خلق فرصتها و امكاناتی را ایجاد كرد. مجاهدینخلق
از طریق این افراد و بعداً مستقیم از خود عراقیها به این امكانات تبلیغاتی و
عملیاتی دست یافتند. ابونضال رابط اصلی مجاهدینخلق بود که دو مكان را در بغداد
برای سازمان تهیه كرد.
احمدرضا کریمی از اعضای سازمان مجاهدین در دهه پنجاه معتقد است: «ابونضال»
به عنوان نماینده PLO (به طور عام) و «الفتح» به طور خاص، پروسه آزادی مجاهدین زندانی
را مدیریت كرد... در واقع، مجاهدینخلق كه در وهله اول فقط با «الفتح» مربوط
بودند، روابط خود با جنبش فلسطین را از طریق سه سازمان كه در عراق متمركز بودند
دنبال نمودند.
«سازمان ژوئن سیاه» تحت رهبری ابونضال، مركّب از عناصر افراطی فلسطینی
بود كه با كمك و حمایت دولت بعثی عراق تشكیل شد و مركز آن در بغداد بود. جبهه
التحریر العربیه (جبهه آزادیبخشعربی) و سازمان ودیع حداد از جمله سازمانهای
دیگر فلسطینی در ارتباط با مجاهدین خلق بودند.
ثمره این ارتباطات برای مجاهدین خلق تا جایی بود که شاخه خارج از
کشور سازمان علاوه بر اقدامات نظامی اقدام به فعالیتهای تبلیغاتی و رسانهای کرد.
به گفته حسین احمدی روحانی «رابطه با دولت عراق از سال 1351 شروع و تا سال 1353
ادامه داشت. این ارتباط از طریق جبهه ملی دوم (بخش خاورمیانه) و به خاطر اجرای
برنامه رادیویی انجام گرفت. در سال 1351 «رادیو انقلابیون» و پس از یک دوره تعطیلی
در سال 1352 و 1353 رادیو «میهنپرستان» و «رادیو سروش» به کار افتاد که روزانه هر
یک ساعت، برنامه پخش میکردند و صدای آنها در کلیه نقاط ایران و حتی افغانستان
نیز به گوش میرسید. در زمستان 1353 به دلیل بهبود روابط ایران و عراق و قرارداد
1975 الجزایر، این رادیوها و همچنین هرگونه ارتباطی با دولت عراق قطع گردید.»
پایگاه و جایگاه سازمان در عراق
هرچه بر دامنه فعالیتهای سازمان در خارج از کشور بیشتر میشد،
تشکیلات سازمان و سطح دسترسی آنها نیز بیش از پیش افزایش مییافت. در تابستان
1353 بیش از ده نفر از افراد سازمان كه اغلب هویت واقعی یكدیگر را نمیدانستند، در
بغداد به سر میبردند. افرادی نظیر حسین خوشرو، مرتضی خاموشی، محسن فاضل( رأس
تشکیلات سازمان در بغداد)، حسین روحانی(مسئول بخش خارج از كشور سازمان) تراب حقشناس(مسئول
روابط عمومی و تبلیغات خارج از كشور) و محمد یقینی که از اعضای زبده سازمان بودند.
یکی از مهمترین اتفاقات در این دوره ماجرای کشته شدن مرتضی هودشتیان
از اعضای نابغه سازمان بوده که روایت تلخی دارد. هودشتیان با سوءظن محسن فاضل مورد
بازجویی و شكنجه مسئولان سازمان در بغداد
قرار میگیرد و در اثر جراحات وارده کشته میشود. این مسئله به خوبی میزان امکانات
تشکیلات سازمان در عراق و حمایتهای معنوی رژیم بعث را نشان میدهد.
در همین رابطه تحلیل احمدرضا کریمی با توجه به درک پسینی وقایع بسیار
قابل توجه است. کریمی مینویسد: « سازمان مجاهدینخلق در طول سال 1353 از چنان
امكانات و اختیارات استثنایی و قابلتوجهی در عراق برخوردار بوده كه میتوانسته
شكنجه كند، افراد زیر شكنجه را به قتل برساند، جنازه مقتول را ـ به نحوی ـ سر به نیست
یا دفن كند و آب هم از آب تكان نخورد! روابط ویژه مجاهدینخلق با دولت عراق تا
آنجا نزدیك بود كه به عنوان یك گروه بیگانه خارجی میتوانست از آزادی عمل یك حكومت
استبدادی برخوردار باشد و در هیچ امری هم مورد سؤال قرار نگیرد! همانطور كه مشهود
است، در واقع الفت سازمان مجاهدینخلق و دولت عراق در سال 1353 نیز از نوع و جنس
همان روابطی است كه در دهههای 1360 و 1370 برقرار بوده است.»
از بغداد تا تهران؛ رابطه مجاهدین با سفارت عراق در ایران
ارتباطات مجاهدین خلق با رژیم بعث عراق به همان اقدامات خارج از کشور
محدود نشد. در داخل نیز خط همکاری اعضای سازمان با سفارت عراق در تهران از طریق
دانشجوی عراقیالاصلی به نام فاضل البصّام راهاندازی شد.
در بهار و تابستان 1352 گروهی مرتبط با سازمان مجاهدینخلق توسط ساواك ضربه خورد كه ارتباطی ارگانیك با عوامل سفارت عراق در تهران داشتند. در رأس این گروه فاضل البصّام قرار داشت که در دانشكده فنی دانشگاه تهران تحصیل میكرد. وی در پاییز 1351 تابعیت ایرانی گرفت و نام خود را به فاضل مصلحتی[7] تغییر داد.
فاضل در عراق نفوذی «جبههالتّحریرالعربّیه« در گروه ابونضال بود و
پیشتر با دفتر تبلیغاتی و فرهنگی «الفتح» در بغداد ارتباط داشت. وی از طریق یكی
از اعضای اطلاعاتی ـ امنیتی دولت عراق با دو تن از اعضای برجسته سفارت عراق در
تهران ارتباط برقرار كرد و اطلاعاتی را كه در سازمان مجاهدینخلق جمعآوری میشد
به آنها میداد؛ «جعفر السّودانی» (با نام مستعار فؤاد) كاردار سفارت و «فائقالخطیب»
(با نام مستعار سعید) وابسته فرهنگی سفارت. در پی كشف این گروه و افشای نقش عوامل
سفارت عراق، آن دو عضو به عنوان عناصر نامطلوب از ایران اخراج شدند.
اما این رابطه در همان سالهای دهه پنجاه محدود نماند. سالهای پس از پیروزی انقلاب این ارتباط دقیقتر و عمیقتر شد. نوع فعالیتهای تروریستی مجاهدین ضد خلق در حدود سال 60 حکایت از اقرار ناگفته منافقین به هماهنگی و همکاری وثیق با دیپلماتهای بعثی در تهران دارد. محمدجواد آسایش از اعضای اطلاعات سپاه در آن دوران میگوید: زمانی كه در سپاه بودم، منافقین خیلی در میدان ولیعصر اتوبوس آتش میزدند. دفترشان هم این ساختمانی بود كه الان وزارت بازرگانی است. در اطلاعات آن وقت تحلیل عمومی بر این بود كه به این علت در میدان ولیعصر اتوبوس آتش میزنند كه آنجا راه فرارش خوب است. یعنی اتوبوس آتش میزنند، بعداً فرار میكنند. من چون كه آن سابقه هماهنگی در ذهنم بود، و قبل از انقلاب من با آقای علی خوشرو کتابهای شناخت را میخواندیم و تقریباً هر چه شناخت بود، آن وقت مطالعه كرده بودم. برایم جالب بود که شناختی كه منافقین دارند، با شناخت حزب بعث یكی است. فقط چند تا آیه قرآن اضافه دارد. با آقای خوشرو هر دو به این جمعبندی رسیده بودیم كه مجاهدین خلق بعثی هستند. در اطلاعات تحلیل من بر این بود كه علتی كه اینجا اتوبوس آتش میزنند، این است که جلوی اربابشان یعنی سفارت عراق، میخواهند مانور بدهند و قدرت و هیمنهشان را به سفارت عراق نشان بدهند. من گزارش نوشتم كه مطمئنم كه ساختمانی هم كه آنجا گرفتند، به خاطر ارتباط با سفارت عراق است و الّا ساختمان بزرگتر از این، كوچكتر از این، بالاتر، پایینتر هست. اینجا به خاطر ارتباطات و رفتوآمدهایشان به سفارت عراق كه قطعاً آن زیر تونل زدند، كه بعدها كه این ساختمان را سپاه گرفت مشخص شد كه همین طور بوده و آن زیر رفتوآمد داشتند و كارهایی انجام میدادند.»[9]
از پیروزی انقلاب
تا جنگ تحمیلی
با پیروزی انقلاب اسلامی
سازمان که خود را از عرصه قدرت به کنار دید با راهاندازی فاز سیاسی اقدام به
رویارویی و مواجهه با نظام جمهوری اسلامی ایران کرد. بسیاری از پژوهشگران معتقدند
که فاز سیاسی سازمان مجاهدین بستر و زمینهای برای ورود آنها به فاز نظامی بوده و
هدف منافقین از ابتدا به کارگیری مشی مسلحانه علیه انقلاب اسلامی بود.
اما نگاهی به اسناد و خاطرات
نشان از تأیید این مفروضات دارد. در سالهای 1357 تا 1359 سازمان همچون گذشته
ارتباط خاص خود با رژیم بعث را حفظ کرده و درصدد بهرهگیری از آن برای جنگ در
ایران است. اسناد نشان میدهد که رابطه سازمان با عراق پس از انقلاب به دیدارهای
آنها به سال 1358 برمیگردد. به عنوان نمونه یکی از اسناد منتشره در این رابطه به
گفتگوی نماینده مجاهدین خلق و افسر اطلاعات عراق درباره انتخابات اولین دوره مجلس
شورای اسلامی اشاره دارد که در 24 اسفند 1358 برگزار شد.
این اسناد نشان میدهد که
چگونه حداقل شش ماه پیش از آغاز جنگ تحمیلی منافقین در صدد همکاری با صدام بودند.
ابراهیم خدابنده از اعضای جداشده سازمان در همین رابطه معتقد است: «نکته مهم در
این ملاقاتها آنست که مشوق اصلی صدام حسین برای حمله به ایران منافقین هستند.»
در همان ایام و در هفته
پایانی فروردین 1359 و در حالی که پنج ماه تا آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران
باقی مانده بود، بخش فارسی رادیو بغداد به تجلیل و تمجید بنیانگذاران و سران
مجاهدین خلق پرداخته بود.
طرفه حکایت آنکه این همکاریها
و هماهنگیها در عالیترین سطوح و بصورت پنهانی برقرار بوده است. تا جایی که نقشه
مشترک هر دو طرف به مثابه دو لبه قیچی علیه جمهوری اسلامی ایران طرحریزی و در دست
اقدام قرار میگیرد. ابراهیم خدابنده در
این زمینه میگوید: « رجوی قبل از سفرش به پاریس در سال 1360 دو بار بصورت مخفیانه
به پاریس سفر داشته و از طریق مقامات فرانسوی با مقامات عراقی ارتباط گرفته و طی یک هماهنگی قرار بود که بعثیها از خارج و
منافقین از داخل شروع کنند. خود رجوی هم در صحبتهایش میگفت که با واسطهگری
فرانسه به آنجا رفته است. اصلاً قیام مسلحانه مجاهدین که در سال 60 شروع شد با
تأخیر اتفاق افتاد چون قرار بود زودتر انجام بگیرد و همزمان با حمله صدام باشد...»
پس از فرار رجوی به پاریس دیدارهای
طارق عزیز -معاون نخستوزیر بعث عراق- و مسعود رجوی -رئیس شورای ملی مقاومت- در
اسفند 1361 پیوندهای ناگسستنی را ایجاد کرد. این قرار و مدارها راه را برای حضور
همهجانبه منافقین در عراق هموار کرد تا جایی که در سالهای آتی سطح این همکاریها
به بالاترین درجه خود رسید و فرقه رجوی به عنوان پیادهنظام صدام وارد جنگ شد. به
تعبیر ابراهیم خدابنده «سازمان از ابتدا خط همکاری با عراق را داشت ولی در سال
1365 با کنار گذاشتن بنیصدر توسط رجوی سازمان به زائده جنگ تبدیل شد.»
به هر ترتیب اسناد و شواهد
نشان میدهد که میزبانی صدام از رجوی و میهمانی مجاهدین در بغداد محصول آشنایی چند
روز و هفته نبود بلکه این همکاری و هماهنگی ریشههای تاریخی دارد که منجر به خیانت
عریان منافقین علیه ملت خود در طول هشت سال جنگ تحمیلی میشود.
1.سازمان مجاهدین
خلق ایران، حسین احمدی روحانی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 75
2.از مجاهدین تا
منافقین، مهدی حقبین ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 41
3.همان، ص 41
4.با نام اصلی «صابری خلیلالبّنا»
5.سازمان مجاهدین خلق ایران،پیشین، ص 142
6.تقی شهرام به
روایت اسناد، احمدرضا کریمی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 130
7.فاضل البصّام (مصلحتی) در
دی 1357 همراه با مسعود رجوی و موسی خیابانی از زندان آزاد شد و سالها مترجم عربی
رجوی در ملاقاتها و مذاكراتش با شخصیتهای عرب بود. در سازماندهی سِرّی مجاهدینخلق،
فاضل مصلحتی نفر دوم بخش اجتماعی (پساز محمد ضابطی) و عضو كمیته مركزی بود و در
ضربات اردیبهشت 61 كشته شد.
8.تقی شهرام به روایت اسناد، ص 126
9.خاطرات محمدجواد آسایش، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 67
10.خوابگردها، صفاالدین تبرائیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 391
11.همان ، ص
52