تلاش ساواک برای جلوگیری از انتشار نخستین اثر آیتالله خامنهای +سند
«ادارهی اطلاعات» در تیرماه 1345 طی دستوری به «سرپرستی شهربانیهای خراسان» ابلاغ کرد: هر چه زودتر، نسخههای توزیع شدهی «آینده در قلمرو اسلام» را جمعآوری کنند.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، «مبارزهی فرهنگی» مهمترین بعد از خیزش عمومی علیه سلطنت 2500 سالهی شاهنشاهی بود؛ مبارزهای که در آن، قلم بهسان شمشیری بران «دل شب میدرید و پیش میرفت».
روحانیت آگاه که بهخوبی گسترهی این سبک از مبارزه را درک کرده بود، در مبارزهی فرهنگی پیشگام و پیشرو محسوب میشد. در این نوع مبارزه، روشنگری بهواسطهی نگارش مقاله، تألیف یا ترجمهی کتاب، ثبت و نشر یک تصویر، ضبط و انتشار یک سخنرانی، تولید و تکثیر اعلامیه و... نقش مؤثری در افشای ماهیت ضد ملی رژیم پهلوی داشت.
در سوی دیگر، رژیم پهلوی نیز که به خوبی از اثرات این سبک از مبارزه مطلع بود، با تمام توان و امکانات، در راستای مقابله با مبارزهی فرهنگی گام برمیداشت. در این میان، تحرکات روحانیون اسم و رسمدار، بیشتر حساسیت ساواک را برمیانگیخت. آنچه در ادامه میخوانید، گوشهای از مبارزات فرهنگی روحانیون انقلابی و نوع مواجههی رژیم با این سبک از مبارزه را نشان میدهد.
آیتالله سیدعلی خامنهای، روحانی شناختهشده و انقلابی، علاوه بر حضور فیزیکی در میدان مبارزه، در مسیر مبارزهی فرهنگی نیز پیشگام بودند. ایشان از اواخر دههی 30 بهواسطهی آمد و شد به منزل شیخمحمد کرمی- از علمای خوزستانی ساکن قم- مطالعه و سپس ترجمهی کتابهای عربی را آغاز کردند. «اشک و لبخند» جبران خلیل جبران، نخستین کتابی بود که توسط معظمله از عربی به فارسی ترجمه شد.
در میانهی دههی 40 علاقهی آیتالله خامنهای به سید قطب موجب شد به زودی کار ترجمهی کتاب «المستقبل لهذا الدین» را شروع کنند. جالب اینکه «بیشتر آن ترجمهها در داخل سلولهای زندان صورت گرفت.» این کتاب پس از ترجمه، با عنوان «آینده در قلمرو اسلام» در اختیار چاپخانهی خراسان قرار گرفت تا بهسرعت منتشر شود. اما روند چاپ، با موانعی مواجه گشت؛ ساواک بلافاصله از ماجرای چاپ کتاب مطلع شد و طی یک شبیخون به چاپخانهی خراسان، بسیاری از نسخ کتاب «آینده در قلمرو اسلام» را جمعآوری کرد.
آیتالله خامنهای در تهران، از حملهی ساواک به چاپخانهی خراسان مطلع میشوند. خبر میرسد که همهی نسخههای موجود در چاپخانه مصادره شده است. به ایشان اطلاع میدهند که: «ساواک به دنبال شماست تا شما را دستگیر کند.» ایشان درمییابند که «ساواک در اتخاذ موضعی سخت نسبت به کتاب و مترجم آن جدی است» لذا خانواده را به مشهد میفرستند و خود همچنان در تهران میمانند.
چند روز بعد، خبری غیرمنتظره آیتالله خامنهای را خوشحال میکند: «یکی از برادران 50 نسخه از ترجمهی کتاب را برایم آورد. معلوم شد برادران احساس خطر کرده و پیش از حملهی ساواک 100 نسخه از کتاب را حفظ کردهاند. از چاپ کتاب خیلی خوشحال شدم، زیرا نخستین اثر من بود که چاپ میشد، چاپ خوبی هم شده بود و طرح روی جلد زیبایی داشت. نسخههایی از آن را میان دوستان توزیع کردم؛ بقیه را هم نزد یکی از بستگانمان به امانت گذاشتم و به او گفتم که اینها کتابهای ممنوعه و خطرناکی است.»
«ادارهی اطلاعات» در تیرماه 1345 طی دستوری به «سرپرستی شهربانیهای خراسان» ابلاغ کرد: هر چه زودتر، نسخههای توزیع شدهی «آینده در قلمرو اسلام» را جمعآوری کنند. در این ابلاغیه، با قید «محرمانه» آمده:
دربارهی کتاب آینده در قلمرو اسلام
بهموجب اعلام وزارت فرهنگ و هنر، چون کتاب مزبور بهقلم آقای سیدعلی خامنهای، بدون تحصیل مجوز قانونی در چاپخانهی خراسان (مشهد) بهچاپ رسیده و حاوی مطالب برخلاف مصلحت میباشد، خواهشمند است دستور فرمایید مأمورین مربوطه با تحقیق و تجسس در مغازههای کتابفروشی، کیوسکهای مطبوعاتی، بساط روزنامه و کتابفروشان دورهگرد، فعلا از توزیع کتاب مزبور جلوگیری بهعمل آورده و کلیهی نسخ موجود آن را جمعآوری و تا اطلاع بعدی در آن سرپرستی نگهداری نمایند.

ساواک در گزارش دیگری، به بررسی ابعاد مختلف کتاب «آینده در قلمرو اسلام» پرداخت و بهزعم آن اداره، دو فقره از مندرجات این کتاب را «تحریکآمیز و خلاف مصالح کشور» تلقی کرد. در این گزارش میخوانیم:
«در صفحهی 164 ضمن پاورقی بهقلم مترجم چنین نوشته شده است: فیالمثل اگر دیدیم دستگاههای استعماری و استبدادی با برخی از شعائر به اصطلاح دینی، نهتنها مخالفتی ابراز نمیدارند بلكه تا آنجا كه موجب جلب وجههی ملی و مقدور آنان است، به آنهم كمك میكنند و مثلا حتی اسب هم برای تعزیهخوانیها و شمشیر هم برای قمهزنیها میفرستند و یا در مراسم جشنها و سوگواریهای مذهبی با ملت در سرخ و سیاه پوشیدنیها همكاری میكنند و در محافل سوگ و شادی شركت میجویند یا خود مجالسی از این قبیل بر پا سازند، باید كشف كنیم كه این ظواهر و تشریفات یا اساسا از مذهب نیست و یا اگر هست بهقدری از واقع حقیقت دور مانده و منحرف گشته است كه نهتنها با نقشههای ضددینی این عناصر مخالف مذهب مخالفتی ندارد بلكه حتی مددكار و زمینهساز آن نقشهها است؛ و بهعكس اگر مشاهده كردیم كه همین دستگاهها با آن تظاهرات مزورانه و ریاكارانه و با ادعای خندهآور حمایت از دین هرجا با تعلیماتی عمیق و آموزنده مواجه میشوند- هرجا جلوهای از تحرك و خروش مذهبی احساس میكنند- با زبان و قلم؛ با اسلحهی سرد و گرم و خلاصه با هر وسیلهی مقدور به مخالفت بر میخیزند، زندانها را پر میكنند، مردان را از وطن آواره میسازند، زبانها را میبرند، دستها را به زنجیر میبندند، میكشند و غارت میكنند، میكوبند و با خاك یكسان میكنند. هرگاه با این عكسالعملها مواجه شدیم، لازم است بفهمیم كه گمشدهی خود را بازیافته و دین صحیح را بهدست آوردهایم...
همچنین در صفحهی 171 ذیل پاورقی به قلم مترجم چنین نگاشته شده: «و در این روزگار نیز كه روزگار بحران تپشها و عصیانها است، روحانیت شیعه به پیروی از سلف صالح خویش در برابر بدعتهای حاكمان كارفرمای زمان خود آرام ننشست و زعیم بالاستحقاق تشیع ابوذرصفت به زندان و تبعید تن درداد و دیگر رجال دینی هر یك به شكلی و گونهای او را در این اقدام افتخارآمیز همقدم شدند و آنانكه همچون سلول سرطانی از این مانور یكنواخت و عمومی سر باز زدند و از راه منحرف گشتند و به صف دشمن پیوستند، جز لعن و نفرین همگانی و همیشگی طرفی برنبستند و امید كه با تیغ خشم و انتقام ملت مسلم از بیخ و بن قطع شوند.»
در انتهای این سند که امضای نصیری پای آن دیده میشود، تأکید شده: «نسبت به جلوگیری از توزیع آن [کتاب] به هر نحوی كه آن وزارتخانه مانعی بدانند، اقدام و از نتیجه، این سازمان را مستحضر فرمایند.»
هرچند ساواک طی چند مرحله کوشید تا مانع از انتشار کتاب «آینده در قلمرو اسلام» شود، اما آنچه در بهمن 1357 و سالهای پس از آن رخ داد ثابت کرد این «اسلام» است که آینده تحت سیطرهی اوست. امروز ما در همان «آینده» به سر میبریم؛ جایی که نه نشانی از محمدرضا وجود دارد و نه نشانهای از سلطنت در قاموس سیاسی ایران دیده میشود. آری! حال و آینده تنها در قلمروی اسلام محقق میشود.