نقش روحانیت میانه در ساماندهی مبارزات انقلابی/ اولین شعار "مرگ بر شاه" در میانه
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله علی احمدی میانجی در 21 شهریور 1379 درگذشته است. او
از شمار عالمانی بود که ضمن برخورداری از درجه بالای اخلاق اسلامی، در عرصه اجتماعی
و همچنین مبارزاتی یدی توانا داشت. در این راستا در پیشبرد نهضت
اسلامی و مخالفت با رژیم پهلوی در میانه با دیگر علما همگام بود. در این زمینه در
کتاب «خاطرات آیتالله احمدی میانجی» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی
منتشر شده در مورد فعالیتهای انقلابیاش میخوانیم:
*** نقش روحانیت مبارز
میانه در ساماندهی مبارزات انقلابی ***
در ماه محرم من دو تا منبر داشتم... آقاى حججى تند صحبت مىكرد، ولى من ملایم صحبت مىكردم. حتى بعضى از آقایان اگر مىخواستند روى منبر اعلامیه بخوانند دستشان مىلرزید و مىترسیدند روى منابر چیزى بخوانند. مثلاً اعلامیه آقاى شریعتمدارى یا امام و امثال ذلك را نمىخواندند.
در آن روزها امام اعلامیهاى داد كه موضوع آن پیروزى خون بر شمشیر بود. آن اعلامیه را
من روى منبر خواندم تا اگر رفتارى باشد، براى من باشد.
من و آقاى اشراقى و حاج شیخ هادى نیرى یك جلسه خلوتى تشكیل
مىدادیم
و در مورد مسائل شهر تصمیم مىگرفتیم. حاج شیخ هادى نیرى كه در انقلاب هم بسیار مؤثر بود،
از تصمیم خود برنمىگشت. در این جلسه فقط ما بودیم و اگر دیگران را در این جلسه راه مىدادیم، ادامه نمىیافت و نمىگذاشتند حاج شیخ تصمیم بگیرد؛ مخصوصاً طرفداران آقاى شریعتمدارى
را كه طبع تند و انقلابى نداشتند.
*** ماجرای اولین شعار
"مرگ بر شاه" در میانه ***
اولین تصمیم آیتالله حاج شیخ هادى نیرى این بود كه یك راهپیمایى آرام و بىسروصدا برپا شود. این راهپیمایى را ظاهراً از مسجد آقاى حاج
شیخ شروع كردیم و تقریباً به همانجا هم خاتمه پیدا كرد. هیچكس حرفى نزد و فقط راه رفتیم. در این راهپیمایى مردم و حاج
شیخ و دیگر علما حضور داشتند. آقاى حاج شیخ جلوى جمعیت مىرفت. كسى جرأت حرفزدن نداشت. حاج شیخ جوانب تظاهرات را حفظ و مراعات مىكرد. یكبار كه قرار شد شعار آهسته داده شود، منزل آقاى حاج شیخ
بود، گفتند آقاى آشیخ مرتضى اشراقى آن شعارها را تعیین كند، او گفت نه من قبول نمىكنم، اگر من قبول كنم شعارهاى تندى مىدهم.
من به او گفتم قبول كن و او قبول كرد. شعارهاى تندى داد،
گفتم اشكالى ندارد و مهم نیست. دیگران هم با این گفته از ترسشان كاسته شد. ولى باز
حاج شیخ به شهربانى مىگفت كه پاسبانها را
از خیابانها
بردارید، ما مىخواهیم
تظاهرات بكنیم. اگر مأمورهاى شما باشند، مردم آنها را مىبینند و تحریك مىشوند. طلبههاى جوان به حكم حاج شیخ خیلى تند عمل مىكردند و سعى داشتند جلوى افراطىگرىها را بگیرند. بالاخره این تظاهرات به شعار مرگ بر شاه
انجامید.
ما یك امامجمعه داشتیم [که] امامجمعه دوران شاه بود. من با ایشان، كه گفته بود من تا پاى
جان پشت سر آقایان هستم، قرار گذاشته بودم. گفتم آقاى امامجمعه ما در شهر عملاً هر اقدام و فعالیتى كه مىكنیم به شما نمىگوییم، با شما مشورت هم نمىكنیم تا شما در محذور واقع نشوید. اما اگر كسى دستگیر شد.
شما چون نمىدانستید
و در جریان نبودید، براى رهایى آنها اقدام كنید. گفت عیبى ندارد.
یكروز روضه بود. آن امامجمعه به مسجد حاج شیخ آمد. مردم آمدند، از امامجمعه پرسیدند چرا شما در تظاهرات ما شركت نمىكنید؟ او تعلل
كرد، در آخر گفت اگر آقاى احمدى بگوید، من مىآیم. من خواستم مردم را خاموش كنم، اما نشد. با توكل بر خدا
رفتیم و به امامجمعه
گفتم شما هم بیایید. به آقاى حاج شیخ نیز خبر دادیم كه بیاید، ایشان و آقایان دیگر
همه آمدند.
براى بار سوم تظاهرات سنگینى به راه افتاد. وقتى در خیابان
به خانه آقاى امامجمعه
رسیدیم، تظاهرات به شعار مرگبرشاه هم انجامید. تظاهرات خیلى تند شد، به افرادى كه مىترسیدند، با زبان تركى گفتم باكى نیست، ولى شعارها فارسى
بود و بالاخره ترس آقاى امامجمعه هم از بین رفت.