رفتارشناسی جریان اصلاحات در انتخابات سال 88

بررسی وقایع بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نشان از این دارد، که جریان اصلاحات به دنبال تحولاتی رادیکال‌تر و حتی انقلابی‌ ‌بود که در نهایت براندازی نظام جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه را پیگیری می‌کرد. این جریان برای رسیدن به اهداف خود با طرحی از پیش تهیه شده سعی کرد با به راه انداختن انقلاب رنگی به هدف خود دست یابد که در نهایت با خشم میلیونی و تاریخی مردم با شکست مواجهه شدند. هرچند در وقایع بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست‌جمهوری سران قدرتمندترین کشورهای جهان در کنار براندازان با همه امکانات علیه نظام جمهوری اسلامی بسیج شده بودند؛ اما رفتارشناسی جریان اصلاحات به عنوان تکه‌ای از این پازل نیاز به بررسی و واکاوی دارد.
سه‌شنبه ۰۹ دی ۱۳۹۹ - ۰۹:۲۱
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ واکاوی انتخاباب دهیمن دوره ریاست‌جمهوری در سال 88، و وقایع بعد از آن نشان از یک برنامه و نقشه‌ راهی دارد که سال‌ها قبل از این انتخابات توسط برخی از تئوریسین‌های جریان اصلاحات طرح‌ریزی شده بود. هر چند این طرح توسط مردم خنثی شد؛ اما رفتار شناسی جریان اصلاحات همچنان نیاز به بررسی و واکاوی دارد.

«جنبش همبستگی»؛ الگویی فراتر از «انقلاب مخملی»
با نزدیک شدن به انتخابات سال 1384 زمزمه‌های انقلاب رنگی و مخملی در میان نظریه‌پردازان اصلاحات شنیده می‌شد. آنها معتقد بودند با انتخابات مجلس هفتم که اصولگرایان به مجلس راه یافتند «آخرین میخ به تابوت اصلاحات کوبیده شد». با وجود این، سعید حجاریان معتقد بود انجام انقلاب رنگی در ایران در حال حاضر مقدور نیست. زیرا انقلاب رنگی به سه شرط بستگی دارد که هیچ‌کدام از آنها در ایران محقق نشده است: جامعه مدنی قوی، بروز شکاف عمیق در دولت و تصرف بخشی از کشور توسط اپوزیسیون قوی.

اما به تدریج سخن از «جنبش همبستگی» به میان آمد تا جایی که کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت ایالات متحده نیز در روز 26 بهمن 1384 ضمن سخنرانی در کنگره خواستار توجه ایرانیان به شیوه عمل سیاسی «جنبش همبستگی» لهستان شد. توجه به الگوی جنبش همبستگی در میان نظریه‌پردازان داخلی همسو با اصلاحات نیز طرفدار داشت. رامین جهانبگلو، از نظریه‌پردازان انقلاب مخملی در ایران، چه پیش از حوادث سال 88 و چه در سال‌های پس از آن «جنبش همبستگی» لهستان را الگوی مناسب برای ایران می‌دانست. اما از همه مهم‌تر سعید حجاریان بود که آن را گمشده روش مورد نظر خود می‌دانست. زیرا او معتقد بود نظریه «فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا» چنانکه باید و شاید در میان اصلاح‌طلبان جانیفتاد و وی باید بیش از این بر روی نظریه مذکور کار کند. حجاریان معتقد بود در دوران اصلاحات «اساساً هیچ فشاری وارد نشد.» او تحقق کامل نظریه خود را با پیروی از الگوی جنبش همبستگی میسر می‌دانست.
به عبارت دیگر، تأکید بر جنبش همبستگی اقدام به براندازی با روش‌های نرم و از طریق «استحاله‌گری» بود. لذا تلاش می‌شد تا جای ممکن از سه پدیده «سرعت»، «خشونت» و «تظاهر به تقابل» دوری شود. چرا که امکان موفقیت تنها از این طریق حاصل می‌شد. از سوی دیگر، اصلاح‌طلبان پس از آنکه دولت را واگذار کردند، در دوره جدید که هم برخاسته از ضعف بود و هم چیزی برای از دست دادن نداشتند نسبت به گذشته راحت‌تر درباره انقلاب رنگی و پدیده‌های مبارزه اجتماعی سخن می‌گفتند و چنانکه حجاریان نیز بیان می‌کرد: «ما انکار نمی‌کنیم که می‌خواهیم بازگشت به قدرت داشته باشیم و می‌خواهیم کاملاً به همه قدرت بازگردیم نه بخشی از آن.»

منشور راهبردی و تسخیر ریزبدنه‌های جامعه
جبهه اصلاحات در دوران انتخابات دهم ریاست جمهوری برای جهت بخشیدن به فعالیت‌های سیاسی خود اقدام به جمع‌آوری اصول و روش‌هایی برای مبارزه سیاسی کرد که به «منشور راهبردی» مشهور شد. اساس این منشور دستیابی به ماکرو فیزیک قدرت (یعنی دولت و حکومت) از طریق میکروفیزیک قدرت (یعنی قدرت‌های کوچک و پراکنده جامعه) بود. این منشور راهبردی در عمل شباهت‌هایی به دو تئوری «فشار از پایین و چانه‌زنی از بالا» و «فتح سنگر به سنگر» داشت. اما این تفاوت مهم را نیز داشت که مرکز‌زدا و گروهک‌گرا بود، نه آنکه به یک ستاد مرکزی متصل باشد و به شیوه‌های سازمانی و تشکیلاتی عمل کند. منشور راهبردی، هدف را کسب قدرت هژمون در آینده معرفی می‌کرد و به این منظور روش‌های زیر را پیشنهاد می‌کرد: تسخیر میکروفیزیک قدرت، تسخیر جامعه مدنی از طریق سیاست‌های خرد و پراکنده، از طریق جنگ در هر موضع (هر زمان، هر مکان)، از طریق پیشتازی فرهنگی – اجتماعی، مستغرق شدن در جامعه مردمان، از طریق جذب دیگران، از طریق ایجاد مدیریت و سوار شدن بر امواج بحران؛ ایجاد گسست‌های کوچک و انقلابی ذره‌ای (مولکولی) بی‌پایان، از طریق مبارزه و مقابله با قدرت در محل اعمال.

چیزی هم که به همه این فرایند هویت واحدی می‌بخشید (در عین تکثری که داشت) و از وجود گسیخته آنان هویتی واحد، تحریک‌برانگیز، تشویق‌کننده و سرنوشت‌ساز ایجاد می‌کرد برگزیدن یک «نماد» بود تا آنان بتوانند همدیگر را پیدا کنند، مایه قوت قلب همدیگر باشند و مزاج جامعه را بسنجند. این نماد همان رنگ سبز بود. نماد سبز همان تسخیر میکروفیزیک قدرت بود که اینچنین عینیت می‌یافت. رنگ سبز می‌توانست تمام جنبش‌های خرد را تحت یک جنبش کلان گرد آورد و در آن از مذهبی‌ها که سبز را نماد سادات بودن می‌دانند تا گروه‌های محیط زیست و حتی همجنس‌گرایان یک‌جا جمع کند.

توسل به انقلاب رنگی 
انقلاب رنگی را حد واسط اصلاحات و انقلاب می‌دانند. در پروژه انقلاب رنگی، نیروهای مخالف تلاش می‌کنند با گسترش روش‌های مبارزاتی و نافرمانی مدنی از استقرار دولت جدید جلوگیری کنند و با برگزاری یک انتخابات جدید دولت خویش را روی کار بیاورند. در انتخابات سال 88 اصلاح‌طلبان پس از آنکه در یک رقابت سیاسی مردم‌سالارانه شرکت کردند و در آن شکست خوردند، روش خویش را تغییر دادند. از زمان معلوم شدن نتیجه آرای عمومی، به مانند آنچه که در الگوی انقلاب رنگی رخ می‌دهد، ادعای کاذب «تقلب» در انتخابات را مطرح کردند تا با این بهانه پروژه خویش را پیش ببرند.
در پروژه‌ای که سال 88 در ایران توسط رادیکالیسم سبز به اجرا گذاشته شد از روش‌های زیر استفاده شد:
1. انتشار بیانیه‌های تند و ساختارشکن در جهت عدم پذیرش نتیجه انتخابات، 
2. دعوت به تجمعات غیرقانونی و تهییج عواطف عمومی با اردوکشی‌های خیابانی،
3. نامشروع جلوه دادن مراسم تنفیذ و تحلیف ریاست جمهوری،
4. بهره‌گیری از روش تحصن و اعتصاب غذا،
5. تحریک دانشگاهیان و نخبگان اجتماعی به نافرمانی مدنی،
6. جعل خبر و تصویر برای تحریک عواطف جامعه،
7. انجام پروژه کشته‌سازی و ایجاد فضای رسانه‌ای مسموم علیه جمهوری اسلامی.

اصلاح‌طلبان پس از آنکه روش‌های فراوانی را در دوره‌های گذشته و حتی انتخابات سال 88 آزمودند و نتیجه نگرفتند در پیگیری پروژه انقلاب رنگی با شفافیت وارد مبارزه سیاسی شدند و این تجربه را نیز آزمودند که با استقرار دولت جدید در 12 مرداد 1388 شکست آن را مشاهده کردند. لذا تحولات پس از این تاریخ را دیگر نمی‌توان با عنوان «انقلاب رنگی» مورد بازشناسی قرار داد، بلکه تحولاتی رادیکال‌تر و حتی انقلابی‌بود که در نهایت براندازی نظام جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه را پیگیری می‌کرد.


تکمیل بحران‌های اربعه به منظور فروپاشی نظام سیاسی
نظریه‌پردازان اصلاحات مدعی بودند که پس از دوران اصلاحات، جمهوری اسلامی با سه بحران ایدئولوژیک، همبستگی ‌و کارآمدی مواجه شده است و اگر یک بحران دیگر رخ دهد نظام سیاسی کشور فرومی‌پاشد. آن بحران و ضلع چهارم فروپاشی «بحران اقتدار» بود. لذا در طول سال‌های گذشته همواره یکی از اهداف این نظریه ایجاد بحران اقتدار در کشور بوده است.
و این زمانی حاصل می‌شد که نیروهای مذهبی، وفاداران به انقلاب و نیروهای نظامی – انتظامی دست از حمایت خویش از حکومت دینی بردارند. در این میان تأکید بیشتر بر سپاه و بسیج بود. در این باره نیز از روش‌های متعددی بهره برده‌اند که یک نمونه آن در دوران حوادث سال 88 زمانی بود که برخی روحانیان مانند آیت‌الله منتظری و یوسف صانعی در بیانیه‌هایی که خطاب به سپاه و بسیج صادر کردند خواهان پیوستن آنان به رادیکالیسم و یا دست کم کنار کشیدن آنان از حوادث بودند.
 از اين منظر هر آنچه كه به سست شدن اراده نيروهاي نظامي و وفاداران به انقلاب بينجامد چون تكميل‌كننده حلقه چهارم است مورد تأييد اصلاح‌طلبان تندرو قرار دارد.

فرافکنی و نسبت کذب
اصلاحات به رغم ادعاهای مبتنی بر دمکراسی، توسعه سیاسی و قانون‌مداری اما از سال 1384 و واگذاری دولت هیچ‌گاه رأی جامعه به دولت جدید را نپذیرفت. آنها چون خود را حاملان دمکراسی و مدعی مردم می‌دانستند از روش‌های گونگون بهره بردند تا واقعیت رخ داده را کتمان کنند تا اقرار نکنند که مردم آنها را به رغم تمام شعارهایشان پس زده‌اند. اصلاح‌طلبان نمی‌خواستند بپذیرند که در انتخابات سال 84 شکست خورده‌اند و اکثریت جامعه بر مبنای اصول دمکراسی جریان دیگری را برگزیده است. اما از آنجا که گفتمان آنها ادعای مردم‌سالاری و توسعه سیاسی داشت باید از روشی بهره می‌گرفتند که در آن گفتمان خللی ایجاد نکند. بر این اساس، روش فرافکنی را برگزیدند تا شکست خود را به عواملی همچون دست‌های پنهان و مهندسی در انتخابات نسبت دهند.
روش دیگر نسبت کذب بود. آنها به جای آنکه به حقوق ایرانیان در حق تعیین سرنوشت خویش اقرار کنند همواره اصرار داشتند که روی کار آمدن دولت نهم را به عوامل دیگری همچون سپاه، رهبری و نظام سیاسی کشور نسبت دهند.
 در این باره باید گفت اصلاح‌طلبان هرگاه خود در یک انتخاباتی به پیروزی می‌رسیدند آن را یکسره به خواست و اراده عمومی نسبت می‌دادند و به طور مثال از دوم خرداد 76 افسانه‌سازی کردند، اما هرگاه جبهه رقیب رأی می‌آورد با سیاست یک بام و دو هوا آن را با عوامل جانبی می‌سنجیدند و آن مجلس و دولت را به جای آن که به «مردم» و اراده آنان نسبت دهند به عوامل دیگر می‌چسباندند. نپذیرفتن اراده عمومی تنها به سال 88 منحصر نمی‌شد، بلکه در انتخابات نهم نیز اصلاح‌طلبان از پذیرش آرای عمومی سر باز زدند، اما به دلیل مهیا نبودن شرایط و نیز عدم همراهی رقیب رئیس‌جمهور منتخب این حوادث در سال 84 پی‌گیری نشد.

روش «اسب تروا» یا روش انگلی
مطابق این روش، تلاش می‌شود از مناسبت‌های موجود در جمهوری اسلامی علیه خود آن استفاده شود. یا از همان روش‌هایی که انقلاب اسلامی بهره می‌برد علیه خود آن به کار گرفته شود. مهم‌ترین نمونه این روش که البته به شکست انجامید در روز 22 بهمن 1388 اتفاق افتاد. مطابق این سیاست قرار بود با پوشش خبری رسانه‌های مخالف انقلاب اسلامی که گزارش مراسم را به طور مستقیم مخابره می‌کردند، هواداران رادیکالیسم سبز در روز 22 بهمن ابتدا به طور پنهان در راهپیمایی شرکت کنند (تا ازاین طریق از سد حافظان امنیت عبور کنند و کسی مزاحم آنان نشود) و در فرصت مناسب نقاب خویش بردارند و نمادهای سبز عیان سازند و با مغلوبه ساختن جنگ، راهپیمایی به سود مخالفان جمهوری اسلامی تغییر یابد. این روش که از سوی افرادی چون عطاءالله مهاجرانی ارائه شد به دلیل عدم موفقیت با انتقادهای گسترده‌ای مواجه شد.

منبع: اصلاحات و براندازی نرم؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات