روایتی از شروع حمله سربداران به شهر آمل/ ایثار و فداکاری مردم آمل در مقابله با ضدانقلاب
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حماسه
مردم آمل در 6 بهمن 1360 در خنثی کردن توطئه گروهکهای معاند ماندگار شد. یکی از
این حوادث تلاش کمونیستها برای تصرف ساختمان مرکزی بسیج آمل بود. معاندین با این
خیال که مردم با آنها همراهی خواهند کرد دست به اقدام زدند که با شکست و فرار و
ختم غائله روبهرو شدند. در این زمینه در کتاب «مقاومت مردمی در حماسه آمل»
که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده میخوانیم:
طرح عملیاتی سربداران جهت تصرف شهر آمل توسط یكی از اعضاء
كادر رهبری اتحادیه به نام "شهاب" (سیامك زعیم) ارائه شده بود كه با
عبارت «اسب تروا» معروف بود وی معتقد بود: «كه ما باید مخفیانه و با استفاده از
اصل غافلگیری و با لباسهای نظامی وارد شهر شده و مراكز حساس شهر را تصرف نموده و
با همكاری مردم شهر را آزاد كنیم.» بر این اساس، جمعبندی شورای فرماندهی و
فرماندهی كل عملیات (كاك اسماعیل) در طرح حمله به شهر آمل كه سربداران با تصرف پنج
نقطه مهم شهر را انتخاب نمودند و شورای فرماندهی 92 نفر از نیروهای خود را به پنج
تیم متوسط بیست نفره تقسیم و برای هر یك فرماندهی مستقل برگزید.
حادثه قبل از آغاز حمله
سربداران به شهر
در ساعت 22:45 دقایقی قبل از آغاز حمله سراسری جنگلیها به
شهر، 2 نفر از برادران تبلیغات سپاه به مناسبت نزدیک شدن ایام دهه فجر قرار بود
یکسری تصاویر شهدای انقلاب و جنگل را آماده و بازسازی كنند. لذا این دو برادر به
نامهای «محمود نماریان» و «برادر بخشعلی عمران» عازم سینما بهمن شدند تا در مكان
فوقانی سینما كار تبلیغاتی و طراحی را شروع كنند که به سه نفر از مهاجمین که لباس
سپاهی داشتند و روی آن اورکت آمریکایی پوشیده بودند برخورد كردند.
برادر پاسدار حسین نماریان مسئول تبلیغات و روابط عمومی
سپاه میگوید: « نزدیك بانك رفاه و روبروی سینمای بهمن، ناگهان به یك حركت در گوشه
تاریك دیوار بانك رفاه مشكوك شدیم. به سوی آن نقطه تاریك حركت كردیم كه ناگهان با یك
فرد مسلح به كلاشینكف آماده شلیك مواجه شدیم.
البته لباس او شبیه لباس پاسداری بود، از هویت وی پرسیدم،
گفت از بسیج تهران هستم در حالی كه ظاهر آشفته و لباسهای گل آلود و ناهمسان وی
حكایت از موضوع دیگری میكرد كمی جلوتر رفتم كه در همین حین از نبش بانك رفاه سه
نفر مسلح به آر پی جی و ژ3 و كلاشینكف به طرف ما نشانهروی و ما را وادار به توقف
كردند. یكی از آنها پس از تفتیش بدنی از جیب من و همراهم، كارت پاسداری را بیرون
آورده و گفتند ما تو آسمانها دنبال شما میگشتیم و شما را در زمین پیدا كردیم و
فوراً با بیسیم به فرمانده حوزه موضوع را اطلاع دادند كه چه كنیم در جواب گفتند كه
فردا ساعت 11 صبح پس از پیروزیمان در شهر الحاق مردم آمل به آنها در میدان 17 شهریور
اینها را اعدام میكنیم.
ساعت حدود 2300 ناگهان صدای شلیك سراسری از چند گوشه شهر شنیده
شد كه ظاهراً شروع تهاجم همهجانبه سربداران به شهر آمل بود. در همین فاصله، دو
نفر دیگر از مردم كه یكی 15 ساله و دیگری حدود 21 ساله بود نیز توسط سربداران دستگیر
شده و به جمع ما ملحق شدند. 5 نفر از سربداران مسلح به زور وارد گودالی با عمق 3
متری كردند (یك گودال جنب ساختمان بانك رفاه بود.) همه لباس ما خیس شده بود همین
زمان یكی از برادران به نام یزدانپناه از مسئولین بهداری سپاه كه عازم (بیمارستان
17 شهریور) برای كمك رسانی در حركت بود را دستگیر و به داخل گودال فرستادند.
با طلوع آفتاب همه ما را از گودال بیرون آورده و از كوچه
جنب سینما به سمت منطقه اسپهكلا و بالای كوچه رضوانیه حركت دادند. پس از عبور از
اسپهكلا وارد قسمت انتهایی كوچه رضوانیه شدیم. تا این مرحله، هریك از افرادی كه
ماها را به این حالت میدیدند تعجب كرده و یا به سربداران ضد انقلاب فحش میدادند.
قبل از ورود ما به این مكان، برادر یزدانپناه در یك فرصت
به دست آمده از دست سربداران مسلح گریخت و آنها علیرغم داشتن اسلحه نتوانستند جلوی
او را بگیرند. در نقطهای كه ایستاده بودیم یكی از ساكنین درب حیاط منزلش را باز
كرده و با علامت دست به من اشاره كرد كه سریع وارد حیاط منزل شوم و از دست
سربداران بگریزم ولی به علت دور بودن دروازه و تجمع حدود 15 نفره سربداران در
مقابل ما 4 نفر، این كار میسر نشد.
حدود ساعت 9 صبح از انتهای كوچه رضوانیه به سمت كوچه شهید
فریدون كریمی و سپس به باغ آقای خاتمی حركت داده شدیم. این باغ جنب منزل آقای خاتمی
بود. خانم خاتمی كه برای دادن غذا به مرغها، وارد حیاط باغ شد ناگهان از دیدن
تعدادی مسلح و تعدادی اسیر كم سن تعجب كرد
و ماجرا را جویا شد كه یكی از سربداران گفت اینها مدافعان حكومت هستند و ما
سربداران، قرار است فردا آنها را در وسط شهر اعدام كنیم. خانم خاتمی به آنها ناسزا
گفت و آنها در جواب به او گفتند «برای ما كمی غذا بیاور تا بخوریم.» من به خانم
خاتمی گفتم لطفاً برای من یك قرآن بیاور... برای استخاره به قرآن و اینكه پایان
ماجرای گروگانگیری ما چه خواهد شد قرآن را باز كردم كه آیه 19 سوره بقره "والله
محیط بالكافرین" آمد به بقیه افراد
گفتم نگران نباشید كار سربداران را خدا تمام شده اعلام كرده است.
تقریباً ساعت حدود 13:30 بود كه ناگهان از سر كوچه صدای
بلند "الله اكبر" شنیدیم و این همان صدای آشنای رزمندگان اسلام بود كه
در واقع نماد پیروزی مومنین و شكست كفار و منافقین بود. دقایقی قبل از این زمان
همه سربداران از باغ بیرون رفته و در كوچه در حال فرار بودند. ما همگی با خروج از
باغ به جمع مردم پیوستیم و بدینسان بساط كفر و نفاق در محله رضوانیه و اسپهكلا
برچیده شد.»
امیرمحمد نوذری یکی از فرماندهان سربدار، چگونگی حمله به
ستاد فرماندهی سپاه آمل را در شب ششم بهمن اینگونه گزارش نموده است: «در شب ششم
بهمن من جزء گروه بهنام و مأمور حمله به سپاه بودم. در روبروی سپاه 3 گروه قرار
داشتیم یكی روبروی درب سپاه یكی به طرف جاده نور و گروه دیگری به طرف میدان 17 شهریور
درگیری شدت گرفت، چند نفر تیر خورده و تمام كرده بودند. حدود یك ساعت از حمله
گذشته بود كه یك دستگاه آموبولانس آمد من و نادر (بچه كردستان) به طرف آنها تیراندازی
كردیم حدود سه ساعت بعد صادق آمد و از ما خواست عقبنشینی كنیم.»
محمدعلی ناصرزاده معروف به دکتر محمد در اعترافات خود میگوید:
«در شب ششم بهمن، یک نفر از سربداران به نام رفیق حیدر کشته و دو نفر زخمی شدند که
درب هر خانهای را كه میزدیم، هیچ کس درب را باز نمیکرد.»
حضور گسترده نیروهای مردمی
برای مقابله با ضدانقلاب
ساعت 06:25 صبح با طلوع آفتاب روز سهشنبه، ششم بهمن سال
1360، مردم گروه گروه، به خیابانها ریختند. عدهای از مردم شهر که صدای گلولهها و
رگبار و انفجارات را از ساعات پیش میشنیدند و حال كه مردم به ماهیت كمونیستی
مهاجمان پی بردند برای دفاع و مقابله با جنگلیها (سربداران) روانه سپاه و بسیج
شدند. جمعیتهای مردمی دستهدسته بیشتر از ضلع شمالی شهر و از خیابانهای طالب
آملی، شیخ فضلالله نوری خود را به سپاه رساندند و اندکی بعد سازماندهی شدند. برخی
مسلح و عدهای غیر مسلح به سمت مرکزیت شهر حرکت کردند.
نیروهای مردمی در دستههای کوچک، از پایگاههای مقاومت و
انجمنهای اسلامی هر محله میآمدند سازماندهی میشدند و از طریق کوچهها و
ساختمانهای متصل به مرکز شهر، از هر طرف خود را به صحنه درگیری میرساندند، ولی
عمده قوای نیروهای مردمی، دو جبهه را به صورت خود جوش ایجاد کرد. جبهه غرب که از
سپاه آغاز شد و جبهه شرق که از كمیته و محله خیابان امام رضا (ع) به طرف ساختمان
بسیج حرکت خود را شروع کرد. بدین ترتیب سازماندهی نیروهای مردمی شکل گرفت. همچنین
بسیجیان و نیروهای مردمی که از روستاها و اطراف جنگل و راههای دور، صدای شلیک
گلوله را شنیدند و یا خبر حمله مهاجمین كمونیست به شهر به گوش آنان رسید، شبانه
خود را به نزدیکترین مقر نظامی و انتظامی رساندند.
مصادیق دیگری در دست است که نیروهای مردمی فاقد سلاح، به
جای کمک و پشتیبانی کردن از نیروهای نظامی و افرادی که اسلحه در اختیار داشتند،
پیشاپیش آنان حرکت کرده و خود را سنگر افراد مسلح قرار داده بودند و همچنین، در
صورت شهید شدن و زخمی شدن افراد مسلح، اسلحه آنان را گرفته و سنگر آنان را پر میکردند.