بازخوانی توطئههای منافقین در قائمشهر
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ با پیروزی انقلاب اسلامی در شرایط ناشی از
دوران گذار، گروههای مختلف سیاسی با اندیشهها و آمال متفاوت در جامعه در حال
فعالیت بودند، به همین دلیل زمینه جهت اعمال نفوذ آنها در قائمشهر فراهم آمده بود
که در این راستا میتوان به فعالیت گروههای چپگرا شامل: «پیکاریها؛ گروه چریکهای
فدایی خلق ایران(جریان اشرف دهقان)؛ فدائیان خلق اکثریت و اقلیت و سازمان مجاهدین
خلق (منافقین) و ... اشاره نمود. در این زمینه در جلد یکم کتاب «انقلاب اسلامی
در مازندران» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است:
از
بین گروههای چپ، سازمان مجاهدین خلق بیشتر از سایر گروهها با ایدئولوژی اسلامی
حاکم به رهبری امام به منازعه برخاستند. آنها سازمانیافتهتر از سایر گروهها
بودند، زیرا دامنه این تشکیلات در سراسر کشور گسترده بود. بنابراین در شرایط گذار
آنان با جذب عده زیادی از جوانان درصدد نفوذ به نهادهای انقلابی و کسب قدرت بر
آمدند. زکریایی ضابط قضایی کمیته انقلاب اسلامی در این خصوص چنین میگوید: «زمانی
که انقلابیون شهربانی قائمشهر را گرفتند، اثرات نفوذ منافقین پدیدار شد. چون همان
شب یکی دو نفر بودند که اصرار داشتند تا اسلحه یوزی و صد عدد فشنگ دریافت کنند.
اما فردای آن متوجه شدیم عدهای به بهانه اینکه میخواهند فلان وسیله را ببرند کل
سلاحهای شهربانی را برده و در جایی مخفی کردهاند. البته چون آنها به لحاظ تشکیلاتی
نسبت به مذهبیها قویتر عمل میکردند. بنابراین سلاحها را برده و بعدها بر علیه
نیروهای مذهبی به کار بردند و خیلیها را شهید کردند.»
بیشترین
محل فعالیت مجاهدین خلق قادیکلا و مجاور محله (بهشتی محله کنونی) بوده است. حجتالاسلام
والمسلمین ولیپور ریکنده معتقد است: «علیرغم اینکه آنها نفوذ زیادی در مجاور
محله داشتند، اما مذهبیها نیز در این محله حضوری پررنگ داشتند و منافقین هم نقش
بیشتری نسبت به محدوده قائمشهر در همین مجاور محله و اطراف آن داشتند. عامل تعیینکننده در نفوذ
سازمان مجاهدین در مجاور محله و قادیکلا، نزدیکی آنها به جنگل بوده است که رفت و
آمد و فعالیت آنها را در استتار درختان جنگل به سهولت امکانپذیر میساخت.»
زکریایی
در این زمینه میگوید: «محل ساختمان سازمان در قائمشهر ساختمان اللهبخش کنونی
بود. آنها از تاکتیکهای ویژهای در مواجه با حزباللهیها استفاده میکردند، از
جمله تاکتیکهایشان این بود که اگر خون بریزیم خیلی از معضلات را میتوانیم حل
کنیم. هنگامی که یکی از افراد آنها در خیابان ساری قائمشهر کشته شد، تمام افراد
آنها که در آنجا حاضر بودند شهادت دادند که خودشان، او را کشتند. و از دیگر
تاکتیکهای آنها این بود که به افرادشان آموزش میدادند اگر یک ضربه خوردید
خودتان را به مردن بزنید یا چنین وانمود کنید که کتک سختی خوردهاید.» وی یکی از
موارد دستگیری را چنین بیان میکند: «یادم است هنگامی که بچههای کمیته دست و پای
یکی از آنها را گرفته و میکشیدند، گفتم این کار را نکنید بگذارید خودش بیاید.
گفتند چرا؟ گفتم چون اینها در پی مظلومنمایی هستند و این کار شما بهانه لازم را
به دست آنها میدهد. در عین حال اغلب درگیریها را آنها شروع میکردند و بچههای
ما دفاع میکردند.»
زکریایی
با اشاره به دیگر اقدامات سازمان میگوید: «هاشمی از اعضای کمیته را هنگام مراجعت
از کمیته گرفته و برده بودند و به سختی کتکش زده بودند. یا جوان دیگری که روستا
نام دارد و اکنون سپاهی است او را هم گرفته و کتک سختی زده بودند که البته زنده
ماند. پس از این اقدام بود که حاکم شرع قائمشهر گفت دیگر اکنون نمیتوان با آنها
به مدارا رفتار کرد و بنابراین تصمیم گرفت با آنها به مقابله برخیزد. مقابله با
آنها ابتدا از قادیکلا که متصل به جنگل بود و مرکز هدایتشان بود، شروع شد.»
وی
برخی تاکتیکهای آنها را برای جذب جوانان چنین توضیح میدهد: «وقتی یکی از خانههای
تیمی را گرفتیم مشاهده کردیم هر نوع امکاناتی در داخلش وجود دارد. که البته به
لحاظ اخلاقی بیانش جالب نیست. از تاکتیکهایی که به کار میبردند این بود که سعی
میکردند بچهها را از خانوادهها جدا کرده و روی علایق آنها کار کنند و از آنها
انسانهایی که محور فعالیتهایشان حب مقام و ارضای خواستههای غریزی و تأمین
امکانات مالی بود بسازند. همچنین اختلافافکنی بین فرزند و والدین نیز در رأس
کارشان قرار داشت...
از
اقدامات تبلیغی سازمان استفاده از نام و عکس امام در تبلیغاتشان بود. آنها بدین
منظور برگهایی که در یک طرف آنها آرم سازمان و طرف دیگر نیز عکس امام بود در
میان مردم شهر پخش میکردند. یا اینکه لامپهایی میساختند که به جای سیمهای درون
آن نام و آرم سازمان و عکس امام را نیز در وسط لامپ قرار میدادند، همراه با آیه
«فضّل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما» و از این قبیل کارها که اگر ایستادگی
جدی بزرگان نظام نبود آنها میتوانستند به خیلی جاها مسلط شوند...»
در
نهایت سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروههای مخالف جمهوری اسلامی با آمدن و رفتن
چندین حاکم شرع و دادستان از جمله: «جمعهای»، «اکبری»، «مدنی»، «محمد نعیمی»،
موقعیت خود را همچنان حفظ کرده بودند. تنها پس از شهادت مصطفی مرادی و آمدن مرحوم
فخرالدین حجازی به قائمشهر و سخنرانی تهییجکننده او بر علیه اقدامات این نوع گروهها
بود که اقدامی همه جانبه از طرف مردم علیه آنها صورت گرفت و بدین ترتیب زمینه
تضعیف و اضمحلالشان فراهم شد.
زکریایی این ماجرا را چنین توضیح میدهد: «در شرایطی که در قائمشهر و خیابانهای آن گروههای متفاوتی مشغول فعالیت بودند و دکههای مخصوصی جهت پیشبرد اهدافشان داشتند، پس از جریان شهادت مصطفی مرادی بود که فخرالدین حجازی طی سفری که به این شهرستان داشت اوضاع را تغییر داد. سخنرانی وی در کارخانه نساجی، که اکنون مقر سپاه پاسداران میباشد، تأثیر زیادی در اقدام علیه این گروهها گذارد. وی در بخشی از سخنرانی خود قائمشهر را به دلیل سستی مردم آن در مواجهه با این گروهها لنینگراد خواند و به آنان توصیه کرد؛ مردم قائمشهر از این پس اسم شهر را بگذارید لنینگراد نه قائمشهر. این در حالی است که شهادت مصطفی مرادی نیز در همان روزها اتفاق افتاده بود. بنابراین سخنرانی حجازی و شهادت مرادی سبب حرکت جمعی مردمی که در آنجا گرد آمده بود، شده و کاری کرد که دکههای گروههای متفاوت، آن روز متلاشی شده از بین رفتند. سخنان مرحوم حجازی عاملی شد تا کیوسکهای تبلیغاتی آنها دیگر سر پا نباشند.»