مروری بر فعالیتهای مبارزاتی شیخالاسلام در آمریکا/ حسین شیخالاسلام سازشکار نبود
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حسین شیخالاسلام مبارزات سیاسی خود علیه رژیم پهلوی را در سال 1350 در امریکا و در انجمن اسلامی دانشجویان آغاز کرد و دبیری کمیته انتشارات انجمن اسلامی مرکزی در برکلی را به عهده گرفت. یکی از افراد موثر در شورای مرکزی انجمن اسلامی محمد هاشمی بود. محمد هاشمی از موسسین انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم امریکا و کانادا بود.
علاوه بر این هاشمی و شیخالاسلام پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در سال 60 این بار در کنار شهید رجایی و در دو مسئولیت سیاسی به یکدیگر میرسند؛ جایی که محمد هاشمی در کسوت معاون سیاسی نخستوزیر ، شیخالاسلام را به عنوان گزینه معاونت سیاسی وزارت خارجه به شهید رجایی پیشنهاد میکند و سبب ورود او به عرصه دیپلماسی میشود.
در گفتگوی پیشرو محمد هاشمی از خاطرات خود درباره حسین شیخالاسلام میگوید.
بسماللهالرحمنالرحیم. آقای هاشمی ممنون از وقتی که در اختیار مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار دادید. در ابتدا با توجه به حضور شما در امریکا از اواخر دهه چهل درباره مقدمات آشنایی با مرحوم شیخالاسلام بگویید.
محمد هاشمی: من سال 1348 برای ادامه تحصیل و در حقیقت برای ساماندهی به مبارزات به امریکا رفتم. انجمنهای اسلامی کمتر در امریکا نماینده داشتند. دومین روزی که وارد امریکا شده بودم کنگره دانشجویان کنفدراسیون بود که 2000 نفر دانشجوی ایرانی در آن شرکت کرده بودند. من نگاه کردم دیدم جوّ برای بچه مسلمانها مطلوب نیست. عمدتا چپها و جبهه ملی بودند. البته در همان کنگره بچههای کنفدراسیون عضویت دکتر مصطفی چمران را – که البته عضو افتخاری آنجا بود - به دلیل مسلمان بودن لغو کردند. یعنی فضای دانشجویی در خارج از کشور به نفع اسلام و نهضت اسلامی نبود. در آنجا به چند نفر برخورد کردیم که تقیدات اسلامی داشتند و از جهتی هم به جبهه ملی وصل بودند. به هر حال دکتر مصطفی چمران را پیدا کردیم و از طرفی هم یک ارتباطی با شهید بهشتی که آن موقع در آلمان رئیس مرکز اسلامی هامبورگ بودند داشتیم؛ چند نفر را ایشان معرفی کردند. خلاصه موفق شدیم انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی مقیم امریکا و کانادا را تشکیل بدهیم. پنج نفر بیشتر نبودیم. من و آقای دکتر یزدی و شهید چمران و دکتر علیمحمد ایزدی و مظفر پرتوماه این انجمن را تشکیل دادیم و کار را شروع کردیم.
در ابتدای تأسیس انجمن چه کارهایی انجام میدادید؟
محمد هاشمی: باید در فضای مبارزات دانشجویی تغییری حاصل میشد. چون در ایران مبارزات اسلامی و به رهبری امام و روحانیت بود. گروههای ملی و چپ هم بودند اما کمتر محوریت داشتند و فضای مبارزه در اختیار مسلمانها بود. اما در امریکا به این صورت نبود. مثلا اعضای کنفدراسیون در بدو ورود با دانشجویان ارتباط میگرفتند و به آنها خدمات میدادند و کمکم روی آنها کار میکردند تا جذب شوند. بعد از اینکه انجمن اسلامی تشکیل شد به ایران اطلاع دادیم که اگر دانشجویانی که به امریکا اعزام میشوند روحیه مذهبی داشتند و بچه مسلمان بودند حتما به ما اطلاع بدهند که در دام سایر گروهها نیفتند.
از چه زمانی حسین شیخالاسلام به شما پیوست؟
محمد هاشمی: آقای شیخالاسلام سال 1350 به امریکا و دانشگاه کالیفرنیا شعبه دیویس آمدند. این دانشگاه 9 شعبه داشت. پذیرش آقای شیخالاسلام در شعبه دیویس بود که ما آنجا سه چهار نفر از نیروهای خوب مثل شهید قندی، برادران رحیمی و صادق آیتاللهی را داشتیم که وقتی دانشجوهای جدید میآمدند سراغشان میرفتند و آنها را جذب میکردند. آقای شیخالاسلام هم با این دوستان آشنا شدند. ما در مراحل اول انجمنهای محلی را داشتیم و بعد یک انجمن مرکزی در برکلی بود. بدین جهت مراقبت میکردیم که نیروهای نفوذی ورود نکنند چون منابع ساواک داخل این انجمنها نفوذ میکردند و بچهها لو میرفتند. به هر ترتیب انجمن ما دو مرحلهای بود. دوستان در انجمنهای محلی جلساتی داشتند مثل جلسات قرآن، نماز جماعت و کم و بیش از اخبار مطلع میشدند. آقای شیخالاسلام زمینههای اسلامی خوبی داشت و خیلی زود با بچهها آشنا شد و بچهها خیلی از او تعریف میکردند. به او گفتند که شعبه مرکزی یعنی برکلی بیاید و من در آنجا با ایشان آشنا شدم. فکر میکنم اوایل سال 1351 بود. دیدم خیلی جوان مخلص و به اصطلاح بچه مسلمان بود. ما در برکلی یک آپارتمان گرفته بودیم که مرکز انجمن بود که به آن مسجد میگفتیم که جلساتمان آنجا تشکیل میشد.
یعنی از سال 51 مرحوم شیخالاسلام جزو شورای مرکزی شد؟
محمد هاشمی: حسین خودش را از دانشگاه دیویس به دانشگاه برکلی منتقل کرد و عضو جلسات برکلی ما شد. انجمن اسلامی یک هیئت مدیره و چند کمیته داشت. یکی از کارها هم این بود کتابهایی که در ایران آماده و منتشر شده اما ممنوع بود ما در چاپخانه خودمان در امریکا چاپ میکردیم در تیراژ 5000 و 6000 در دانشگاه پخش میکردیم. بیانیهها و سخنرانیهای امام را نیز بازنشر میکردیم. عمده کارهای انجمن بیشتر جنبه تبلیغاتی و رسانهای بود ولی خب جلسات هم داشتم. آقای شیخالاسلام نیروی خیلی علاقمند و فعالی بود. وقتی انتخابات انجمن برگزار شد اظهار علاقه کرد که در انجمن مسئولیت داشته باشد که دبیر انتشارات شد.
خاطره مشخصی از آن دوره دارید؟
محمد هاشمی: خاطره زیاد است. مثلا سمیناری گذاشته بودیم درباره تاریخ معاصر ایران و شخصیتهایی مثل میرزا کوچک خان، مدرس و دیگر شخصیتهای مبارز را بررسی میکردیم. حسین اعلام آمادگی کرد که درباره آقای مدرس تحقیق کند و مقاله ارائه بدهد.
علاوه بر این ما با دانشجویان مسلمان غیر ایرانی هم در ارتباط بودیم. مثلا آنها جلسات یا تظاهرات میگذاشتند ما هم شرکت میکردیم. در پاکستان حکومت نظامی شده بود و آن نخستوزیرشان کودتا کرده بود. پاکستانیها در نیویورک تظاهرات گذاشته بودند علیه حکومت نظامی در پاکستان. حکومت نظامی در انگلیسی میشود Marshal law یا قانون مارشال. پاکستانیها شعار میدادند Down with Marshal law یعنی مرگ بر حکومت نظامی ما خیال میکردیم اینها میگویند Down with Mashallah مرگ بر ماشاءا... بعد یکی از این پاکستانیها آمد گفت نه اینها منظورشان قانون مارشال یا همان حکومت نظامی است.
اگر اشتباه نکنم شما با مرحوم شیخالاسلام بعد از انقلاب و در ماجرای وزارت خارجه به یکدیگر رسیدید؟
محمد هاشمی: وقتی بنیصدر رئیسجمهور و رجایی نخستوزیر شد، اینها بر روی چند وزارتخانه به تفاهم نرسیدند. هشت وزارتخانه بود. آقای رجایی به عنوان نخستوزیر سرپرستی وزارتخانه را به عهده داشت. شهید رجایی یک حکمی به من داد به عنوان معاون سیاسی نخستوزیری و به نیابت از ایشان سرپرست وزارت خارجه شدم. ما میخواستیم معاونین وزارت خارجه را تعیین کنیم. آقای رجایی به من گفت افرادی را معرفی کن. یکی از افرادی که من معرفی کردم آقای شیخالاسلام بود که معاون سیاسی وزارت خارجه شد.
چه ویژگیهایی باعث شد که ایشان را پیشنهاد کنید؟
محمد هاشمی: ما در مبارزه پیرو امام بودیم و از امام تقلید میکردیم. در سال 42 ساواک میگفت به سه موضوع کار نداشته باشید شاه، اسرائیل و امریکا. امام در سخنرانیشان در عاشورای 42 در خطاب مستقیم به شاه فرمود اگر اسرائیلی شدی بگو من بگویم بیرونت کنند، اگر امریکایی شدی بگو من بگویم بیرونت کنند. یعنی مبارزه را امام در این سه عنصر تعریف کرد؛ علیه استبداد و علیه صهیونیسم و علیه امریکا. این مسئله الگویی برای بچههای انجمن اسلامی در امریکا بود که در مبارزه مقلد امام بودیم. بالاخره در این سه زمینه کار تبلیغاتی، انتشاراتی و سیاسی میکردیم.
مثلا یاسر عرفات که به عنوان نماینده فلسطینیها به سازمان ملل آمده بود در یک دستش یک شاخه زیتون و در دست دیگر یک کلت گرفته بود و گفت اگر با ما راه مسالمت را پیش گرفتید این شاخه زیتون را هدیه میدهیم و اگر علیه ما کار کردید با شما مبارزه میکنیم. صهیونیستها خیلی بهشان فشار آمد که سازمان ملل اجازه داده که عرفات بیاید سازمان ملل و اینگونه صحبت کند. شروع به فعالیت علیه فلسطین کردند. فلسطینیها که کسی را نداشتند ما بچههای انجمن اسلامی در حمایت از یاسر عرفات راهپیمایی کردیم. درگیریهای جدّی ما در دانشگاهها با صهیونیستها - که آنها خیلی هم نفوذ داشتند- پیدا کردیم. حسین هم دیدگاههای ضدامپریالیستی و ضد صهیونیستیاش قوی بود.
واقعه دیگری که اتفاق افتاد، سفرهای آقای چمران به خاورمیانه بود. چمران عضو انجمن اسلامی ما بود. حدودا پنج سال قبل از پیروزی انقلاب ایشان به لبنان رفت و سازمان امل را با آقای صدر به وجود آوردند که شاخه نظامی شیعه در لبنان بود. خوب آقای چمران چون خانوادهاش در امریکا بودند دو ماه یک بار به امریکا میآمد. وقتی میآمد جلساتی میگذاشتیم که اطلاعاتی خوبی از منطقه به ما میدادند. برای ما توضیح میدادند و تحلیل میکردند. بنابراین این هم یک عاملی شده بود که بچههای انجمن اسلامی کالیفرنیا و برکلی بیشتر از دیگران به مسائل خاورمیانه آشنا بودند. با توجه به صحبتهای شهید چمران و اطلاعاتی که نسبت به سوریه، لبنان و فلسطین میداد خیلی بهروز بودیم.
بر این اساس وقتی آقای شیخالاسلام را برای معاونت سیاسی وزارت خارجه پیشنهاد دادیم ایشان خیلی خوب آنجا را اداره کرد. اتفاقا تا این اواخر هم حسین در هر مسئولیتی هم که میرفت عمدتا به دلیل آشنایی به شرایط منطقه میتوانست موثر و مفید باشد. آن زمینهای که در امریکا به وجود آمد از او یک شخصیت آگاه و مطلع و صاحبنظری ساخت.
به نظر شما چه ویژگی از شخصیت مرحوم شیخالاسلام برای دیپلماسی امروز ما میتواند درسآموز باشد؟
محمد هاشمی: ایشان بر سر مواضع خودش علیه استبداد، امریکا و صهیونیسم - که توضیح دادم چگونه شکل گرفت- بسیار قاطع و جدی بود و به قول معروف سازشکار نبود که کوتاه بیاید و سازش کند. یعنی به راهی که انتخاب کرده بود اعتقاد عمیق قلبی داشت، این انتخاب اعتقادی بود نه تکلیفی و دستوری. خیلی از ما بخشنامهای هستیم اما عدهای هستند که به راه و مواضعشان اعتقاد و ایمان داشت. بسیار اخلاقی بود اصلا تهمت و توهین و غیبت در کلامش نبود. زمانی هم که در سوریه با حج انبوه مصاحبهها باز هم موضعی را میگرفت که بتواند بعدا از آنها دفاع کند.
نکته پایانی اگر هست بفرمایید.
محمد هاشمی: اگر از من بپرسند حسین شیخالاسلام را چگونه یافتی؟ اگر بخواهم کوتاه بگویم ایشان را مصداقی از مصادیق آیه 33 سوره احزاب میدانم: مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبديلًا ؛ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. یعنی انسان بود که مومن بود، قلبی مسلمان بود، تظاهر و ریا نداشت. با خدا عهد کرده بود و بر سر عهدش ماند. انشاءالله که الان بهترین جایگاه را در آن عالم داشته باشد.