مسجد اعظم ارومیه؛ كانون مبارزات در ماه مبارک رمضان
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ با شروع نهضت امام خمینی، مردم و روحانیت از هر فرصتی برای فعالیتهای مبارزاتی استفاده میکردند. ماه مبارک رمضان یکی از مناسبتهایی بود که انقلابیون با استفاده از ظرفیت این ماه، دامنه مبارزات را گسترش میدادند؛ به همین ترتیب حساسیت رژیم پهلوی در این ماه چند برابر میشد و عوامل امنیتی شاه سعی داشتند با اعمال محدودیت، تهدید، دستگیری و زندانی کردن وعاظ و روحانیون، فعالیتهای مبارزاتی را در این ماه کنترل نمایند. در این زمینه در جلد دوم کتاب «انقلاب اسلامی در ارومیه» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده میخوانیم:
یكی از فرصتهایی كه انقلابیون با استفاده از ظرفیت آن در اشاعه تفكر انقلابی بهره میجستند، ماه مبارك رمضان بود. با توجه به حضور روحانیت در مساجد و منابر در این ماه، انقلابیون درصدد استفاده از این موقعیت برمیآمدند. در آستانه ماه مبارك رمضان، روحانیونی از قم و تهران جهت سخنرانی در مساجد ارومیه و برای روشنگری و تبلیغ نهضت اسلامی دعوت شدند. از جمله روحانیونی كه به ارومیه دعوت شد، آیتالله سیدعلیاصغر ناظمزاده قمی بود. در سندی كه ساواك از فعالیتهای او تهیه كرد، از وی با عنوان «روحانی افراطی و طرفدار خمینی» نام برده شده است. او با دعوت جمعی از جوانان انقلابی به ارومیه رفت و به سخنرانی در مسجد لطفعلیخان پرداخت. سیداصغر ناظمزاده درباره عزیمت خود به ارومیه میگوید:
«دهه اول ماه مبارك رمضان به ارومیه رفتم. در مسجد لطفعلیخان كه یكی از مساجد فعال ارومیه بود و جوانان انقلابی صحنهگردانان آن بودند، مستقر شدم. قبل از عزیمت به ارومیه، به آیتالله طاهری خرمآبادی گفته بودم كه نام امام را در این شهر مطرح میكنم... در روز اول ورودم، قبل از سخنرانی من آقای اسدالله جوانمرد از وعاظ برجسته شهر به منبر رفت و به سخنرانی پرداخت. پس از سخنرانی او، من به منبر رفتم. در روزهای بعدی منبر نام «امام خمینی» را مطرح كردم و با هر بار نام بردن از ایشان، مردم سه صلوات میفرستادند...
مردم از منبر رفتن واعظ مسجد جلوگیری كردند و خواستار آن شدند تا من منبرهایم را بیشتر كنم. پس از آن در منبرهایم، نام امام خمینی را مطرح میكردم و البته در كنار نام ایشان نام آیتالله شریعتمداری را نیز میبردم؛ چرا كه در آن منطقه نفوذ داشت. هر بار كه نام امام خمینی و شریعتمداری را میبردم، مردم صلوات میفرستادند. ابتدا برای امام خمینی سه صلوات و برای نام آیتالله شریعتمداری یك صلوات میفرستادند. سپس برای آیتالله شریعتمداری هم سه صلوات فرستادند. برای اینكه مانع از صلوات فرستادن برای آیتالله شریعتمداری شوم، مجبور شدم تا نه نام امام خمینی (ره) را ببرم و نه نام آیتالله شریعتمداری را، ولی از امام خمینی با عنوان مرجع مجاهد و تبعیدی نام میبردم كه معلوم بود منظورم امام خمینی است... در اثر اینگونه منبرهایم، روزبه روز بر تعداد حضار آن مسجد افزوده میشد؛ طوری كه جمعیت در بیرون از مسجد مینشستند و از طریق سیستم صداگذاری كه توسط جوانان انقلابی تدارك دیده شده بود، به سخنرانی گوش میدادند... در آن سخنرانیها، به انتقاد از رژیم و تجلیل از مبارزات مردم علیه ظلم و جور میپرداختم.»
ساواك كه نسبت به ورود روحانیون مدعو حساسیت خاصی داشت، از بدو استقرار او در مسجد لطفعلیخان، رفتار وی را تحت نظر قرار داد. لذا او در همان روزهای آغازین سخنرانیهایش در ارومیه به شهربانی احضار و مورد تذكر قرار گرفت. در گزارشی كه در این باره از طرف شهربانی تهیه شده بود، آمده است: «او بنا به دعوت عدهای از متعصبین مذهبی شهر رضائیه جهت ایراد سخنرانی مذهبی به این شهر مسافرت و در خلال سخنرانیهای خود در مسجد لطفعلیخان شهر مذكور، مطالب انتقادی و تحریكآمیزی بیان نموده و به همین علت از طریق شهربانی محل تذكرات لازم به او داده شده است.»
او علیرغم این تذكرات بر سخنرانیهای انتقادی خود ادامه میداد و به این خاطر در فضای ملتهب سیاسی آن روز كه مردم تشنه سخنرانیهای تند و انقلابی بودند، بر مستمعینِ منبرهای او افزوده میشد. همین امر باعث شد تا سخنرانیهای او به مسجد اعظم منتقل شود. به گفته آیتالله سیداصغر ناظمزاده: «... پس از گذشت چند روز و در پی زیاد شدن مراجعات مردم و نیز گنجایش كم مسجد، جوانان انقلابی از من خواستند تا در مسجد اعظم به منبر بروم. چند رو پس از حضورم در ارومیه، به مسجد اعظم منتقل شدم. یكی از روحانیون برجسته ارومیه با كنایه به من گفت كه تو باعث شدی تا منابر ما از رونق بیفتد. البته او درست میگفت و همین امر باعث شد تا به مسجد اعظم منتقل شوم. در مسجد اعظم نیز به سخنرانیهای انتقادی خود ادامه دادم و از امام خمینی (ره) با عنوان مرجع مجاهد نام میبردم و هربار كه نام مرجع مجاهد را میبردم، مردم با صلواتهای مكرر، به ابراز احساسات میپرداختند.»
انتقال سخنرانیهای آیتالله ناظمزاده قمی به مسجد اعظم، نقطه عطفی در مبارزات مردم ارومیه محسوب میشود. پس از آن اغلب روحانیون ارومیه، در ساعتی خاص برنامههای مسجد خود را تمام میكردند، به مسجد اعظم میرفتند و در سخنرانی او شركت میكردند. سخنرانیهای او، حساسیت ساواك را برانگیخت بنابراین پس از دو روز سخنرانی مسجد اعظم و درپی شدت گرفتن استقبال مردم از سخنرانیهای او، ساواك او را دستگیر و از ارومیه تبعید كرد. در گزارش ساواك درباره فعالیتهای دستگیری و تبعید او از ارومیه آمده است: «... چون تذكرات داده شده درباره روحانی مذكور مؤثر واقع نگردید و از طرفی احتمال داده شده كه سخنرانیهای تحریكآمیز وی موجب تهییج افكار متعصبین مذهبی و در نتیجه منجر به انجام تظاهرات اخلالگرانه از ناحیه افراطیون مذهبی گردد، لذا در مورخه 37/5/22 (57) نامبرده از طریق شهربانی رضائیه احضار و به وی تفهیم گردیده كه اقامتش در منطقه از لحاظ امنیتی به مصلحت نمیباشد. به دنبال موضوع فوق، ناظمزاده در ساعت 20 شب مذكور، با یك دستگاه اتومبیل، رضائیه را در معیت دو نفر از مأموران ژاندارمری به قصد قم ترك نموده است.»
وی درباره دلیل دستگیری و تبعید خود در ارومیه میگوید: «در روز ششم ماه مبارك رمضان، مسجد اعظم پر شده بود. هنگام ورود به مسجد، ازدحام جمعیت بهگونهای بود كه در اطراف مسجد هم جا برای نشستن نبود. تابستان بود و هوا ملایم، لذا تعداد كثیری از مردم نیز در بیرون مسجد و پشتبامها مستقر شده بودند. در منبر كه قرار گرفتم، سعی كردم تا بحث را بهگونهای مطرح كنم كه اشاره مستقیمی به شاه نشود، لذا به «هایلهسلاسی»، دیكتاتور وقت اتیوپی اشاره كردم و رفتارهای مستبدانه او را برشمردم و مورد نقد قرار دادم. بحث را جوری طرح كرده بودم كه فقط به جای شاه، «هایلهسلاسی» میگفتم وگرنه انتقادات همان بود كه از رژیم میكردم...
از جمله میگفتم كه او بر گُرده مردم سوار شده و با مردم به سان برده رفتار میكند و بر او لعنت و نفرین میفرستادم... در آن شب، سخنرانی تمام شد و من در منزلی كه توسط جوانان دعوتكننده تدارك دیده شده بود استراحت كردم. فردای آن روز، نهم ماه مبارك رمضان، به سالن مطالعهای كه به صورت خیلی شیك و نوین توسط آیتالله فوزی تأسیس شده بود و كتابخانه خوبی داشت رفتم تا به مطالعه بپردازم. در همانجا بودم كه مأموران شهربانی آمدند و مرا به شهربانی بردند. من بدون هیچگونه مقاومتی با آنان همراهی كردم. این بار مرا به نزد رئیس شهربانی كه تیمساری تنومند بود بردند. رئیس شهربانی به من احترام زیادی گذاشت و سپس گفت كه شما آسایش را از ما گرفتهای، چون تا نصف شب بایستی ماشینها را جابهجا كنیم كه جلوی مسجد اعظم برای سخنرانی شما میآیند...
سپس گفت كه باید از این شهر بروی. گفتم پس اجازه دهید تا لباسها و چمدان خود را بردارم. گفت كه نه، همین الآن باید بروی و ما وسایلت را بعداً برایت ارسال میكنیم. بعد مرا سوار ماشینی كردند و درحالیكه یكی بغلم نشسته بود و یكی هم جلو نشسته بود و در جلو و عقب ماشینِ حاملِ من هم دو ماشین حركت میكردند. نزدیك غروب به بیرون از شهر رسیدیم. در پاسگاهی توقف كردند و دو ماشین اسكورت برگشتند. طولی نكشید كه دیدم رئیس شهربانی با دو نفر لباس شخصی آمدند. فرد كت شلواری كه بعداً فهمیدم ریاست ساواك منطقه بود، مرا داخل پاسگاه برد و روزهام را افطار كردم. او تأكید میكرد كه تو منبرهایت خوب است و ما باید جبران كنیم. وی تأكید میكرد كه چقدر بابت این منبرهایت پول دریافت میكردی. من طفره میرفتم ولی او اصرار داشت كه حالا كه ما مانع منبرهایت شدهایم بایستی جبران كنیم. قصد آنان این بود كه به من پول بدهند...
من در نهایت پس از اصرارهای آنان برای اینكه آنان دست از سرم بردارند گفتم كه قرار بود بابت منبرهایم 20000 تومان دریافت كنم. فرد كت و شلواری، دست در جیبش كرد و دسته هزار تومانی نو درآورد و هفت هشت تا را شمرد و به من تعارف كرد. من تا آن روز هزار تومانی ندیده بودم و یا كمتر دیده بودم. او گفت كه این مبلغ را بابت ضرر كردنت میدهیم. من رد كردم و گفتم احتیاجی ندارم. گفت كه سهم امام است. گفتم بدهید به شریعتمداری و یا مرجعی دیگر. گفت تو بگیر و به او بده. قبول نكردم. گفت كه بگیر و خیرات كن. قبول نكردم ولی آنان اصرار میكردند. یكدفعه ناراحت شدم و داد زدم كه نمیگیرم ولم كنید. پس از آن دیگر رهایم كردند و اصرار ننمودند...
آنان سپس گفتند كه در ارومیه با چه كسی آشنایی. من میدانستم كه اسم هركس غیر از آیتالله فوزی را بگویم برایش درد سر درست میشود، لذا اسم او را بردم. گفتند كه تلفن را بردار و برایش زنگ بزن و بگو به قم میروم و مشكلی هم ندارم. این كار به این خاطر بود تا انقلابیون ارومیه فكر نكنند مرا دستگیر كردهاند. آقای فوزی منزل نبودند به خانوادهاش اطلاع دادم. گفتم: مرا به كجا میبرید. گفتند: به قم. گفتم: خواهشی دارم و آن اینكه مرا به تبریز ببرید. گفتند: میخواهی چهكار كنی؟ گفتم: میخواهم سوغاتی بخرم. گفتند: تو كه پول نداری سوغاتی بخری، تو میخواهی بروی با طاهری خرمآبادی شهر را به هم بریزی؟ آنجا بود كه فهمیدم آنان در جریان همه اقدامات ما بودند. سپس ما را حركت دادند و در نهایت به قم بردند و نزدیكیهای قم مرا پیاده كردند و گفتند خودت به قم برو.»
با دستگیری و اخراج وی از ارومیه، مردم در جریان امر قرار گرفتند و دست به تظاهرات زدند. ساواك تظاهرات فوق را اینگونه گزارش كرد: «پس از خروج نامبرده (ناظمزاده) از رضائیه، شورای هماهنگی منطقه تشكیل و تصمیمات لازم به منظور جلوگیری از هرگونه حوادث احتمالی اتخاذ گردیده است. متعاقب این جریانها، ساعت 22:30 روز 1357/5/22، حدود هزار نفر از طبقات مختلف برای استماع سخنرانی واعظ نامبرده در مسجد اعظم رضائیه اجتماع و قریب صد نفر از آنها كه از عزیمت ناظمزاده به قم آگاهی حاصل كرده بودند، با دادن شعارهایی به نفع روحالله خمینی از مسجد خارج و وارد خیابان پهلوی شهر مزبور شدهاند.»