کد خبر: ۶۹۵۸

پیدا و پنهان ماجرای میانجی‌گری علامه طباطبایی در جریان دارالتبلیغ

مقدمات تأسیس دارالتبلیغ زمانى آغاز شد كه هنوز امام خمینی تبعيد نشده بود. امام آیت‌الله ابوالقاسم خزعلي را براي مذاكره با آقای شريعتمداري نزد وي اعزام کرد. البته امام به آقای خزعلی گفته بودند که: «من با دارالتبليغ مخالف نيستم، اما واقعيت اين است كه نحوه اداره آن به گونه‌اى است كه دارد انحراف ايجاد می‌کند.»
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ تأسیس دارالتبلیغ اسلامی توسط آقای سید کاظم شریعتمداری در دهه 40 و اختلافاتی که پیرو آن بروز کرد، ضربه بزرگی به حوزه علمیه قم زد و این مرکز دینی و سیاسی را دچار اختلاف و وقفه نمود. در چنین شرایطی، بسیاری از بزرگان که هم با امام خمینی(ره) رابطه خوبی داشتند و هم آقای شریعتمداری را می‌شناختند کوشیدند تا به نوعی این مسئله را حل کنند تا از این رهگذر، حوزه بیش از این صدمه نبیند. یکی از مطرح‌ترین این شخصیت‌ها مرحوم آیت‌الله علامه سید محمدحسین طباطبایی بود. ایشان کوشید با نامه‌نگاری با بزرگان حوزه، رفت و آمد به بیوت علما، دیدار با امام و آقای شریعتمداری و نامه نگاری با آیت‌الله سید محمدهادی میلانی در مشهد مقدس و اقدامات دیگر، مسئله را حل و فصل نماید. 
از آنجا که برداشت‌های مختلفی درباره فعالیت علامه طباطبایی در ماجرای دارالتبلیغ شده است، در این نوشته کوشش می‌شود با کمک روایت‌های تاریخی، عملکرد مرحوم علامه مورد تحلیل مستند قرار گیرد.

تأسیس دارالتبلیغ
روز 15 مهرماه 1344، مؤسسه‌ای با عنوان «دارالتبليغ اسلامی» تحت مدیریت آقای سید کاظم شریعتمداری در قم به طور رسمی افتتاح شد. مقدمات تأسیس دارالتبليغ از سال 1343 پایه‌ریزی شده بود. با توجه به اسناد و گزارش‌های تاریخی، قصد آقای شریعتمداری از راه‌اندازی این مؤسسه، «تربیت مبلغین دینی» عنوان شده بود.
شهربانی آذربایجان در گزارشی به تاریخ 29 مرداد 1343 نوشت: «... طبق اطلاع، آیت‌الله شریعتمداری به منظور تربیت مبلغین دینی تصمیم می‌گیرد که در قم مدرسه‌ای به نام دارالتبلیغ اسلامی جهت تحصیل طلاب تأسیس نماید که در تاریخ اردیبهشت ماه 43 [همزمان با] عید سعید غدیر اولین کلنگ آن [به] وسیله ایشان در قم با تشریفات خاص به زمین زده شده و سپس آقای شریعتمداری سخنرانی‌هایی در مورد مدرسه دارالتبلیغ اسلامی ایراد و مردم را جهت جمع‌آوری وجه و کمک به مدرسه مزبور دعوت [کرد.]» براساس همین گزارش، آقای شریعتمداری ضمن تخصیص شماره حسابی به همین منظور، نمایندگانی جهت تبلیغ و جمع‌آوری پول به سایر استان‌ها اعزام کرد. همین گزارش در ادامه اضافه می‌کند که: «از طرف بعضی عناصر و مخالفین وی و طرفداران آیت‌الله خمینی و سایرین که نسبت به آقای شریعتمداری نظر خوبی نداشتند، به مقام اعتراض برآمده و نسبت‌هایی به وی می‌دهند.»

پیدا و پنهان ماجرای میانجی‌گری علامه طباطبایی در جریان دارالتبلیغ

چندی بعد - و درحالی که هنوز شعبه قم کار خود را شروع نکرده بود - مقدمات تأسیس شعبه دیگری از دارالتبلیغ اسلامی در تهران نیز فراهم شد و طولی نکشید که دارالتبليغ کار خود را با 125 نفر شاگرد شروع کرد و در دوره‌ دوم، 145 نفر دیگر به این مجموعه اضافه شدند. برنامه درسي آن نهج‌البلاغه، عقايد، تراجم علماي اسلام، فن نويسندگي، ادبيات فارسي، فن خطابه، تاريخ اسلام، زبان عربي، زبان انگليسي، درايه و حديث‌شناسي، تفسير قرآن، فقه و هيئت بود.

مواجهه انقلابیون با مسئله دارالتبلیغ
آغاز به کار این مرکز از همان ابتدا با انتقادهای از سوی انقلابیون طرفدار امام خمینی روبرو شد؛ چرا که آن‌ها عقیده داشتند فعالیت این مرکز، ضربات جبران‌ناپذیری به روند نهضت اسلامی وارد می‌کند. چنانکه آیت‌الله محمد يزدي می‌گويد: «تأسيس دارالتبليغ توسط آقاي شريعتمداري و بعضي از دوستان ايشان زماني صورت گرفت كه انقلاب اسلامي در حوزه علميه قم جا باز مي‌كرد. شايع شده بود كه اين مؤسسه نوعي جبهه‌گيري در برابر حضرت امام است؛ به خصوص پاره‌اى بذل و بخشش‌ها كه به افراد می‌شد، يا حمايت‌هايى كه به عمل می‌آمد، مشكوك بود....» 
پیدا و پنهان ماجرای میانجی‌گری علامه طباطبایی در جریان دارالتبلیغ

مقدمات تأسیس دارالتبلیغ زمانى آغاز شد كه هنوز امام خمینی تبعيد نشده بود. امام آیت‌الله ابوالقاسم خزعلي را براي مذاكره با آقای شريعتمداري نزد وي اعزام کرد. البته امام به آقای خزعلی گفته بودند که:  «من با دارالتبليغ مخالف نيستم، اما واقعيت اين است كه نحوه اداره آن به گونه‌اى است كه دارد انحراف ايجاد می‌کند.» آقای خزعلی در شرح ماجرا می‌گوید: «امام مرا خواست و گفت كه آقاى شريعتمدارى می‌خواهد دارالتبليغ به فعاليت خود ادامه دهد، البته من با دارالتبليغ مخالف نيستم، اما واقعيت اين است كه نحوه اداره آن به گونه‌اى است كه دارد انحراف ايجاد می‌کند. بنابراين بايد ايشان دست نگه دارد. تو برو و با ايشان در اين باره صحبت كن. من در طول نوزده ساعت، نُه بار بين اين دو شخصيت رفت و آمد كردم و پيغام‌ها را رد و بدل كردم. يكبار به شريعتمدارى گفتم: ما با دارالتبليغ مخالف نيستيم ولى چون به صورت يك كانون انحرافى درآمده است و می‌خواهند آن را مقابل تبليغات اسلامى قرار دهند و مقدمه تشكيل دانشگاه اسلامى را به وجود آورند تا اسلام واقعى را بكوبند، بنابر اين بايد تعطيل شود... در نتيجه رفت و آمدهاى مكرر من، عاقبت آقاى شريعتمدارى گفت: من می‌روم و با آقاى خمينى ملاقات می‌کنم. اگر بگويد دارالتبليغ تعطيل شود من حاضرم آن را تعطيل كنم خدمت امام رفتم و گفتم الان شب جمعه است، صبح شنبه ايشان محضرتان خواهد آمد و با خودتان صحبت خواهد كرد و اگر بگوييد دارالتبليغ به كلى تعطيل بشود او قبول خواهد كرد. امام(ره) اظهار محبت كردند و گفتند نه من تا اين درجه نمی‌خواستم. من به ايشان اطمينان خاطر دادم و گفتم كه يك نفر كه دعوى مرجعيت دارد وقتى به يك طلبه قول دهد، حتمآ عمل می‌کند. به خوانسار رفتم بعد از ده روز كه به قم برگشتم خدمت امام(ره) رسيدم گفتم آقاى شريعتمدارى نزد شما آمد. ايشان گفتند آمد ولى دوباره اصرار به فعاليت دارالتبليغ داشت. من از اين موضوع بسيار ناراحت شدم از اين رو به منزل آقاى شريعتمدارى رفتم و به او گفتم: مگر شما ده روز پيش قول نداديد با ايشان ملاقات داشته باشيد. گفت: چرا. گفتم مگر قرار نبود چنين و چنان بكنيد. گفت: چرا، ولى بعد فكر كردم ديدم درست نيست...» 
امام خمینی مخالفت مستقيم و آشكار با دارالتبليغ را به مصلحت نمی‌دانستند و در جواب نامه‌اي كه نظر ايشان را در خصوص مركز مذكور پرسيده بود، چنين نوشتند: «راجع به مطلبی که مرقوم داشته‌اید حقير دخالتي ندارم».

پیدا و پنهان ماجرای میانجی‌گری علامه طباطبایی در جریان دارالتبلیغ

 البته چندی نگذشت كه خبر مخالفت امام با دارالتبليغ پخش شد، به طوری که اين مسئله در اسناد ساواك هم انعكاس يافته است؛ از جمله يك بار كه آیت‌الله شريعتمداري جهت پرداخت وجه مهمانخانه ارم نياز به كمك و مساعدت ساير مراجع داشت، پيشكار خود غلامرضا زنجاني(با نام مستعار ابهری در ساواک) را نزد امام خميني(ره) فرستاد تا ايشان نيز جهت پرداخت پول مكان مذكور كمك نمايند. امام از اين امر ناراحت شده، به فرستاده شریعتمداری گفته بود: «شريعتمداري حق ندارد دارالتبليغ درست كند و اگر هم از مردم در مورد خريد چنين ساختماني به نام مدرسه دارالتبليغ كمك خواسته باشد، مردم نبايد چيزي بدهند، ما به چيزهاي ديگر احتياج داريم، ما وسايل بهتر از اين احتياج داريم و من نمی‌دانم چرا این‌ها در مقابل دستگاه دارند با همدیگر مخالفت می‌کنند آن هم مخالفت علنی نه پنهانی. من کدام درد را برسم. همین کارهای ما باعث شد که نمی‌توانیم از اقدامات خود نتیجه بگیریم، یکی درباری می‌شود تا شکم او سیر شود، یکی سازمانی می‌شود، یکی جاسوس می‌شود؛ همه این‌ها به فکر خودشان قدم برمی‌دارند. فکر دین و قرآن و آخرت هیچ نیستند. من چگونه بتوانم موافقت کنم و حال آن که مردم از هر طرف به من حمله می‌کنند. آقا جریان چطور شد. آیا تا حال چه کردید. مردم حق دارند دیگر؛ خبر از مخالفت علماء با یکدیگر ندارند که این‌ها هر کدام برای ریاست فعالیت می‌کنند...» 
طلاب و روحانیون طرفدار امام خمینی هم بر اين عقيده بودند كه رژیم پهلوی از آقای شريعتمداري حمايت می‌کند. البته شواهدی از ارتباط شریعتمداری با رژیم پهلوی نیز وجود داشت و طی سال‌های بعد نیز این موضوع اثبات شد. در سال 1345 وقتی فعاليت‌هاي تبليغاتي و انتشاراتي دارالتبليغ با خريد ماشين‌آلات چاپ گسترش يافت، این تردید و شک بیشتر شد. ساواک در این باره گزارش داد: «طبق اطلاع واصله از قم اخیراً آیت‌الله شریعتمداری ماشین‌آلات مدرنی به مبلغ چهارصد هزار تومان جهت دارالتبلیغ اسلامی قم خریداری و مبلغ یکصد هزار تومان آن را به عنوان پیش قسط پرداخته و قرار است ماشین‌آلات مذکور به قم حمل و برای چاپ رساله و کتاب‌های مذهبی مورد استفاده قرار گیرد.»
پیدا و پنهان ماجرای میانجی‌گری علامه طباطبایی در جریان دارالتبلیغ

آیت‌الله شیخ مرتضی بنی‌فضل در بخشی از خاطرات خود با اشاره به حمایت رژیم پهلوی از دارالتبلیغ اسلامی، درباره علل و دلایل این حمایت‌ها ¬می‌گوید: «در شرایطی که انقلاب ‌اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی در مرحله بسیار سرنوشت‌سازی قرار گرفته بود و بایستی همه نیروها به طور متحد و منسجم به سمت مبارزه با رژیم ستم‌شاهی گسیل و بسیج می‌شدند، ناگهان با تأسیس دارالتبلیغ، تفکر جدیدی در برابر تفکرات انقلابی حضرت امام به وجود آمد که اصالت را به درس، بحث و تحقیق علمی قرار می‌داد و مبارزه با رژیم را کاری بیهوده و دردسرزا معرفی می‌نمود. به همین سبب، وقتی سردمدارن رژیم به ماهیت این مرکز پی‌ بردند بلافاصله در مقابل تفکرات سلطنت‌ستیزی حضرت امام از آن حمایت کردند تا جایی که در اولین فرصت، بزرگ‌ترین چاپخانه متعلق به دارالتبلیغ به حمایت و هماهنگی دولت وقت برای اولین‌بار از خارج وارد شد و در ساختمان این مرکز راه‌اندازی گردید، این در حالی بود که شاگردان و منسوبان امام در تهیه یک دستگاه بسیار ساده با ده‌ها مشکل و مانع روبه‌رو‎‎‎‎ می‌شدند.» 
این قبیل اختلافات کم کم در حوزه شروع شد و رژیم پهلوی هم به آن دامن زد. از یک سو انقلابیون و طلاب طرفدار امام خمینی رغبتی به هم کلام شدن با دارالتبلیغی‌ها نداشتند و از سوی دیگر هم طرفداران آقای شریعتمداری از نیروهای طرفدار امام فاصله می‌گرفتند. و به این ترتیب رژیم پهلوی هم به خواسته خود که همان دو قطبی کردن حوزه بود نایل شد. در این بین برخی بزرگان کوشیدند تا اختلافات را از بین ببرند. علامه طباطبایی به عنوان یکی از مدرسین نام آشنای حوزه از جمله این شخصیت‌ها بود.

پا درمیانی علامه طباطبایی در ماجرای دارالتبلیغ
پیرامون میانجی‌گری علامه طباطبایی در ماجرای دارالتبلیغ تنها به یک نامه از ایشان استناد می‌شود که خطاب به آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی نگاشته شده است و مطلبی با عنوان «نامه علامه طباطبایی به آیت‌الله میلانی درباره دارالتبلیغ آیت‌الله شریعتمداری» در رسانه‌ها منتشر شده است. حجت‌الاسلام رسول جعفریان محقق و پژوهشگر معاصر که این نامه را منتشر کرده، درباره آن می‌نویسد: «زمانی که فکر تأسیس دارالتبلیغ توسط آیت‌الله شریعتمداری مطرح شد، بلافاصله امام خمینی و به پیروی از ایشان، طلاب و روحانیون انقلابی با آن به مخالفت برخاستند. ما شرحی مفصل در این باره در کتاب جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی ـ سیاسی ایران آورده‌ایم. به اجمال عرض می‌کنیم: دلیل این مخالفت آن بود که روحانیون انقلابی با دولت درگیر بوده و به دلیل رویه‌ای که از آقای شریعتمداری می‌شناختند و اخباری که درباره ایجاد یک دانشگاه اسلامی مستقل از حوزه از طرف دولت شنیده می‌شد، احتمالات مختلفی را در این باره مطرح کرده و آن را اقدامی ناصواب در آن شرایط می‌دانستند.»
آقای جعفریان دلایل مخالفت انقلابیون با دارالتبلیغ را به صورت کلی بیان می‌کند. این در حالی است که خود ایشان در کتاب جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران درباره علت مخالفت انقلابیون با دارالتبلیغ می‌نویسد: «در شرايطى كه در قم و ميان روحانيون يك جنبش انقلابى جدى بر ضد پهلوى ايجاد شده، تأسيس چنين مركزى نوعى منحرف كردن مسير حركت انقلابى تلقى می‌شد. برخى اظهار كرده‌اند كه اصولاً مخالفت امام با دارالتبليغ به اين دليل بود كه وقتى كه عده‌اى با نظام شاه درگير شده و در حال مبارزه با آن هستند مطرح كردن اين معنا كه ما می‌خواهيم مبلغ تربيت بكنيم سبب می‌شود كه افكار يك عده در اين مسير قرار گيرد.  اين درست مسأله‌اى بود كه در ارتباط با انجمن حجتيه هم مطرح بود و نهايت آن كه دارالتبليغ، حوزه را به دو بخش انقلابى و غيرانقلابى تقسيم كرده و بين مراجع اختلاف ايجاد كرد.» 
جعفریان با اشاره به میانجی‌گری علامه در ماجرای دارالتبلیغ نیز می‌نویسد: «یکی از افرادی که در این ماجرا درگیر بود، علامه طباطبائی بود که روابط مناسبی با آیت‌الله شریعتمداری داشت و در ضمن با امام خمینی هم بی‌ارتباط نبود. آیت‌الله میلانی، آیت‌الله انگجی و بسیاری دیگر هم درگیر این ماجرا شده بودند. متن نامه علامه حاوی پیشنهادهایی است که بتواند این مشکل را حل کند.»

پیدا و پنهان ماجرای میانجی‌گری علامه طباطبایی در جریان دارالتبلیغ

آشکار است که علامه طباطبایی و امام خمینی وجوه شخصیتی متمایزی داشتند؛ طبیعتاً بُعد علمی شخصیت علامه برجسته‌تر از وجه سیاسی‌اش بود؛ و برعکس، امام خمینی علاوه بر آن که به عنوان یک فقیه، مرجع، استاد اخلاق، عارف و فیلسوف شناخته می‌شد، رجل سیاسی بود. طبیعتاً گاه در بین طلاب جوان حوزه علمیه نیز این تفاوت مشی و رویکرد، تفاسیر متعددی در پی داشت؛ تا جایی که برخی از شاگردان آن دو بزرگوار یعنی علامه طباطبایی و امام خمینی را گرفتار شک و شبهه می‌ساخت و البته گاه نیز این تشکیک، حاصل سوءبرداشت‌ها بود. مخالفت‌های امام با برخی از جریان‌ها، افراد، گروه‌ها، اقدامات، و آنچه در آن سال‌ها تا پیروزی انقلاب اسلامی و رحلت معظم‌له، بارها تجربه شده و سیره و روش ایشان را بر همگان آشکار می‌نماید این است که تیزبینی و آینده‌نگری و احاطه فوق‌العاده به روش‌شناسی و شخصیت‌شناسی افراد و موضوعات، باعث می‌شد که با همه مخالفت‌های آشکار، پنهان و مغرضانه دشمنان و مخالفان و نصایح و ارائه طریق‌های دلسوزانه دوستان، شاگردان و طرفداران، به تنهایی بر آنچه آن را صحیح و مصلحت می‌دانست پافشارد و در مقابل آنچه آن را صحیح و مصلحت نمی‌دانست، مقاومت و ایستادگی کند و با تمام علاقه و تواضعی که به امثال علامه طباطبایی و علمای اعلام و طلاب جوان دیگر داشت در برابر برخی از درخواست‌های آنان در امور و وقایع جاری درنگ نموده و جواب مساعد و مورد نظر آنان را ندهد. از طرف دیگر توجه تام ایشان به حفظ وحدت و اتفاق و قدرت و شوکت علمای دین و حوزه‌های علمیه موجب می‌شد نتواند مکنونات و معلومات خود از افراد و جریان‌ها را به طور صریح و آشکار بیان کند و اصل حقایق دریافتی خویش را در ضمیرش پنهان می‌نمود تا مبادا موجب کدورت و تفرقه بین برادران دینی‌ و فرصت‌یابی و تهاجم دشمنان و مغرضان گردد.
 هنگامی که مسئله تأسیس دارالتبلیغ اسلامی توسط آقای سید کاظم شریعتمداری شکاف عمیقی در حوزه علمیه ایجاد کرد، برخی طلاب طرفدار امام، تکاپوی علامه در این جریان را برنمی‌تافتند. آنان بر این گمان بودند که علامه از جریان دارالتبلیغ شریعتمداری حمایت می‌کند. آن طلبه¬ها به خاطر علاقه‌ای که به امام داشتند، گاه از این قبیل موضع‌گيری‌هاي علامه ناراحت می‌شدند. حتی ارتباط ایشان با آقای شریعتمداری برای آنان غیرقابل هضم بود. به تعبیر آیت‌الله مهدوی¬کنی: «هنگامی که در يك جلد از تفسير الميزان، مرحوم شريعتمداري تقريظي به عربي نوشتند، در آن زمان اين براي ما مشكل می‌نمود؛ چون در نظر ما آقاي طباطبايي بالاتر از اين بود كه آقاي شريعتمداري بر تفسيرش تقريظ بنويسد.» 
اما واقعیت این بود که علامه در شرایط آن روز، ایجاد شکاف در حوزه علمیه را به صلاح نمی‌دانست و درصدد حل بحران بود. نگارش نامه به آیت‌الله میلانی هم در همین مسیر بوده است. لذا دخالت علامه در این ماجرا در حمایت از دارالتبلیغ و آقای شریعتمداری نبوده است؛ او تنها با این هدف که حوزه را از انشقاق حفظ کند اقدام به این کار کرده بود. نجمه سادات طباطبایی، دختر علامه و همسر شهید آیت‌الله علی قدوسی (دادستان انقلاب اسلامی) در پاسخ به این شبهه که علامه با آقای شریعتمداری ارتباط نزدیکی داشته و به آن خاطر که اهل تبریز بوده در ماجرای دارالتبلیغ از شریعتمداری حمایت کرد می‌گوید: «مگر هر کسی که تبریزی است باید مثل یکدیگر باشد؟ مگر همه انقلابی‌ها با یکدیگر همشهری هستند؟ حتی آقای شریعتمداری به تفسیرهای علامه طباطبایی نقد نوشته بود اما پدرم اهل تلافی نبود. به پدرم گفتم ببینید او چه نقدی برای کتاب شما نوشته است، اما ایشان تنها لبخند زد و گفت دلشان خوش است به این چیزها، عیبی ندارد.» 
آیت‌الله محمدعلی گرامی نیز خاطره جالبی از میانجی‌گری علامه در ماجرای دارالتبلیغ نقل می‌کند. طبق خاطرات آقای گرامی گویا امام نیز با نظرات علامه موافق بودند و تنها اصلاحاتی را در مکتوب ایشان لازم می‌دانستند. به گفته آیت‌الله گرامی، بیت امام و به ویژه حاج آقا مصطفی در آن برهه بیشتر نگران خود آقای شریعتمداری بودند به طوری که مرحوم حاج آقا مصطفی به آقای گرامی گفته بود: «آقای شریعتمداری لب پرتگاه است، درست لب پرتگاه...»
 آقای گرامی نقل می‌کند: «یکی از همان شب‌ها که خیلی سر و صدا بود (به مناسبت جشن‌های 4 آبان) ما از شدت نگرانی رفتیم منزل آقا [امام خمینی] از پله رفتیم پائین؛ آنجا آقایان مرحوم سعیدی، انصاری شیرازی، شیخ عباس پورمحمدی بودند. خیلی از اوضاع ناراحت بودیم. از سر و صدای جشن و این حرف‌ها. توی این اوضاع دارالتبلیغ هم گل کرده بود و خیلی نگران کننده بود. مرحوم آقای سعیدی گفت این آقایان آمده‌اند راجع به دارالتبلیغ صحبت کنند. ورقه‌ای بغل دست آقا (امام) بود، گفتند این را آقای طباطبایی نوشتند برای حل اختلافات. بعد ورقه را خواند. پیشنهاداتی بود که من عین جملات آقای طباطبایی یادم نیست ولی بعضی اصلاحات مورد نظر آقای خمینی یادم هست، از جمله نوشته بود: دارالتبلیغ؛ آقا نوشتند حرف خوبی است اما اسم را بردارند و بگذارند مدرسه آیت‌الله شریعتمداری. [ایشان می‌فرمود] ما از کلمه دارالتبلیغ سوءخاطره داریم. ظاهراً مقدماتی در ذهن آقایان از این اسم بود که [مورد نظررژیم و ساواک بود] در موارد دیگر [پیشنهادات اصلاحی علامه] آقای خمینی فرمودند من موافقم اما آن را روی کل حوزه پیاده کنید؛ یک جا را از بقیه جدا نکنید.» 
به روایت آقاى جعفرى گيلانى (یکی از طلبه‌های قم) در پی وساطت علامه طباطبایى، امام خواستار آن شده بود كه اگر ايشان (شریعتمداری) مقصودش چيزى نيست كه دستگاه می‌خواهد، اسم دارالتبليغ را عوض كند. آقای جعفری گیلانی در شرح ماجرا می‌گوید: «سَر این جریان (دارالتبلیغ) اختلافاتی بالا گرفت و مرحوم آیت‌الله علامه طباطبایی میانجی قضیه بود که مسئله را حل نماید و گویا آقای خمینی و شریعتمدار نمایندگی داده بودند به آقای علامه طباطبایی که نقطه نظرات [آن‌ها را] نزدیک نماید و قضیه حل شود. این جریان مدت زیادی طول کشید. [علامه] می‌رفت منزل شریعتمداری مطالب آقای خمینی را منتقل می‌کرد و می‌رفت منزل آقای خمینی و مطالب شریعتمدار را [می‌رساند] تا این که لحظات آخر آقای خمینی فرمودند: پس اگر شریعتمدار منظورش این است چیزی نیست که دستگاه می‌خواست، اسم دارالتبلیغ را عوض کند و اسم دیگری روی آن بگذارند... خدمت آقای خمینی بودیم که از آقای شریعتمداری پیغام می‌فرستند که بنده نمایندگی خودم را لغو کردم [و دیگر علامه نماینده من نیست] و این مسئله صدا کرد و مشخص شد که آقای شریعتمدار فکر خودش نبوده و تأسیس دارالتبلیغ ... به ایشان الغا شده [است].» 
 آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی هم با اشاره به ماجرای دارالتبلیغ و وساطت علامه عنوان می‌کند که: «آن وقت این‌طور برداشت می‌شد که این مساله‌ای باشد برای انحراف حوزه و مراجع و علما از مبارزه... شاید هم اخباری به امام رسیده بود از جهت اینکه در پشت پرده هم مسائلی وجود داشته است. در هر حال آن مقدار که من می‌دانم این است که امام با دارالتبلیغ مخالف بودند و به همین خاطر مرحوم علامه طباطبایی و بعضی دیگر، این‌ها راه افتادند تا بتوانند این مساله را حل کنند. چون امام شدیداً ‌مخالف بودند و احتمال می‌رفت که مخالفت خود را علنی کنند. اگر امام مخالفت علنی می‌کردند به‌ طور حتم، دارالتبلیغ به هیچ وجه نمی‌توانست تأسیس شود و مفاسدی بر آن مترتب می‌شد. مرحوم آقای طباطبایی مسائلی را رد و بدل کردند که مساله تبلیغ را در کل حوزه گسترش داده و آن را زیر نظر همه مراجع قرار بدهند. یک روز هم که ما خدمت امام بودیم، امام فرمود من با آنچه ایشان – منظور علامه طباطبایی- آورده بود، مخالفت نکردم و پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. اما بعد از این دیگر امام تبعید شدند و آن پیشنهاد هم عملی نشد و درالتبلیغ نیز کارش را بعد از تبعید امام شروع کرد.» 
غیر از مرحوم علامه طباطبایی علمای دیگری نیز به دلیل حساسیت موضوع با نامه‌نگاری محضر آیات عظام از جمله آیت‌الله‌العظمی میلانی، مطلب را در میان گذاشته و خواستار رفع اختلاف پیش آمده بودند. از جمله این علما مرحوم آیت‌الله العظمی میر سیدعلی موسوی بهبهانی از علمای ساکن اهواز بودند. باز از جمله این افراد مرحوم آیت‌الله عبدالرحیم ربانی شیرازی بود که در مهر یا اوایل آبان 1343 و پیش از تبعید امام به ترکیه نامه‌ای به آیت‌الله میلانی ارسال نموده بود. 

پیدا و پنهان ماجرای میانجی‌گری علامه طباطبایی در جریان دارالتبلیغ


سرنوشت دارالتبلیغ
سرانجام با همه کش و قوس‌ها، کار دارالتبلیغ به جایی نرسید و هرگز رونق نیافت، اما ضربه‌هایی به حوزه و روحانیت وارد کرد. آیت‌الله طاهری خرم‌آبادی می‌گوید: «اگر چه دارالتبلیغ کارش را بعد از تبعید امام شروع کرد؛ اما آن رونقی که باید می‌گرفت، پیدا نکرد و آخرش هم به جایی نرسید؛ چون مهر تایید امام به مساله دارالتبلیغ زده نشد و از این مؤسسه این مطلب انتزاع می‌شد که یک حرکتی است در مقابل امام و نهضت امام، مخصوصاً اینکه مقدمات آن مصادف بود با مخالفت امام و همان زمانی که امام تبعید شدند. اینها یک سری مسائل را تداعی می‌کرد که اینجا یک مرکزی است در برابر نهضت و در برابر امام. به خصوص در آن زمان که ما در ابتدای مبارزه با رژیم بودیم و به وحدت و اتحاد صفوف، احتیاج بیشتری داشتیم. یکی از ضربه‌هایی که مساله دارالتبلیغ زد، همین جدا کردن روحانیت از یکدیگر بود. این مساله سرگرمی‌ها و صحبت‌هایی را به وجود آورد. به جای اینکه بنشینیم در رابطه با رژیم و جور و ستم‌های او و راه‌های مبارزه با آن بحث کنیم، در مورد مسائل داخلی صحبت می‌کردیم... «این مطلب ناگفته نماند که امام با اینکه با تأسیس دارالتبلیغ در آن شرایط موافق نبود، ولی علیه آن به طور آشکار نه یک کلمه گفت و نه نوشت و برای حفظ وحدت که به آن اهمیت زیادی می‌داد از اظهار مخالفت خودداری نمود و تا آخرین روز اقامتش در قم کوچک‌ترین سخنی به طور آشکار، عموم مردم از ایشان نشنیدند و تنها با فضلا و بزرگان در این زمینه سخن می‌گفت و تذکرات و پیام‌هایی به مرحوم آقای شریعتمداری می‌داد تا شاید بتواند به طور عاقلانه موضوع را حل کند و اقداماتی هم در این مورد توسط علامه طباطبایی و بعضی دیگر انجام شد ولی قبل از رسیدن به نتیجه امام را تبعید نمودند.» 



این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات