کد خبر: ۷۰۳۷
مروری تاریخی بر نتایج و خسارتهای اعتماد به غرب
بررسی تاریخ معاصر نشان میدهد هر زمان سیاستمداران و رجال سیاسی به غرب اعتماد کرده و دست نیاز به سوی آنها دراز کردند، پیامدی جز خسارتهای زیانبار برای کشور در پینداشته است. به عنوان نمونه در دوره مشروطه، با تسلط روشنفکران غربگرا، نهضت از مسیر خود منحرف و به دیکتاتوری رضاخان ختم شد. اعتماد مصدق به امریکا نیز نتیجهای جز کودتا و از بین رفتن مبارزات مردمی در ملی شدن صنعت نفت نداشت. سرانجام معاهده برجام نیز ثابت کرد اعتماد به غرب تا چه اندازه میتواند منشاء خسارت باشد.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- دکتر محمدعلی صدرشیرازی؛ تاریخ معاصر ایران نشان از آن دارد که از ابتدای مشروطه تا حال هر موقع رحال سیاسی به غرب اعتماد کردند و دست دوستی به سمت آنها دراز کردند، چیزی جز خسارت و تباهی برای کشور در پی نداشت. در ادامه به بررسی تاریخی این اعتماد و خسارتهای زیانبار ناشی از آن میپردازیم.
1. مشروطه
جنبش مشروطه، به سان نوری در دل سیاهیهای سپهر سیاست کشور در اواخر حکومت قاجار بود. نهضتی که نقطه عزیمت آن، بصیرت علما، ایمان مردم به اسلام و جایگاه والای روحانیت در معادلات اجتماعی آنان بود. دیری نپایید که این عدالت خواهی خودجوش، به مشروطه خواهی واردتی و القایی مبدل شد و این نور امید را به خاموشی برد. دالّ مرکزی عوامل داخلی انحراف مشروطه را بایستی در سرسپردگی تاکتیکی و فکری به غرب جستجو کرد.
انگلستان در مقام استعمارگر مسلط بر احوال کشور با به دنبال راهی برای نفوذ به مشروطه بود. هنگامی که تجمع اعتراضآمیز مردم تهران در مسجد جامع به خاک و خون کشیده شد، یک جریان در خطایی تاریخ ساز به آغوش گشودهی دشمن و سفارت انگلیس پناه بردند: «حاج بنکدار با مقداری دیگ و دیگبر و ملزومات دیگر و اسباب پخت و پز وارد سفارت شد. خیمهها برپا کردند و دیگها را بار؛ از طبقات مختلفه، معتکف سفارت شدند. عنوان، تقاضای عدالتخانه است؛ باغ مصفا، آش و پلو مهیا، مشتری بسیار، انگشتها در کار.»[1]
کم کم در انقلاب مشروطه، مضامینی پدید آمد که از درون جامعه نجوشیده بلکه با القاء و تلقین بیگانگان وارد فضای جامعه متولد شد و عصاره آن، کنار رفتن محوریت دین بود. وکیل الدوله در گزارشهای خود از القائات شارژدافر کاردار سفارت به متحصنان و تغییر عنوانِ مجلس شورای «اسلامی» به مجلس شورای «ملی» با پادرمیانی و اصرار وی پرده برداشته است.[2]
با تسلط مشروطهخواهان به اصطلاح منوّرالفکر بر کشور، بسط فرهنگ غربی در کشور شدتی مضاعف یافت و در روزنامهها آشکارا به مقدسات حمله میشد. این بود که علمایی بزرگ چون شهید شیخ فضلالله نوری که خود از بانیان مشروطه بودند، در برابر این پدیدار به فساد گرویده ایستاند و از مشروطه مشروعه گفتند. خواستهای حق که به بهای جانش تمام شد. با حذف علما از مشروطه، روشنفکران غربگرا آزادانه و با حمایت مستقیم انگلستان فضا را به دست گرفتند. تقلید افراطی و مبتذل از تمدن غربی، اعتماد آنان به استعمار، حمله به ساحت دین و علما و عدم تکیه بر مردم، باعث شد نهضت مشروطه و امیدهای بسیار آن روزها به نجات کشور از استعمار و استبداد، به شکست مطلق و دیکتاتوری رضا خانی بیانجامد.
2. رضاشاه و نگاه همیشگی به دستان بیگانه
با مطرح شدن رضاخان در صحنه سیاسی کشور، عریانترین نوع حمله به میراثهای مادی و معنوی کشور به بهانه صنعتی کردن کشور آغاز شد. وی که فرهنگ ایرانی و اسلامی را مانعی جدی بر سر استمرار حکومتش میدانست، بسط مدرنیسم فرهنگی و مولفههای سرسپردگی به تمدن غربی را در محور تلاشهای خود داشت. اقداماتی همچون متحدالشکل کردن لباس، قانون کشف حجاب، مبارزه با روحانیت، سرکوب عشایر، ممنوعیت عزاداری، ساختن راه آهن با هزینه افسانهای از جیب ملت فقیر با هدف انتقال آسان نیروهای انگلستان به شمال و... همه در راستای حفظ قدرت، با محور تکیه تاکتیکی و فکری بر غرب صورت گرفت.
کشور ایران جولانگاه استعمار مشترک انگلیس و روسیهای بود که در بستن قراردادهای اقتصادی استعماری در رقابت بودند. رضاشاه که میتوانست از این رقابت به نفع مردم ایران بهره ببرد و با تکیه بر قدرت آنان به تحدید نفوذ آنان و کاهش وابستگی اقتصادی کشور گرایش یابد، مسیرعکس را پیمود و تاکتیک «نیروی سوم» را اجرا و آلمان را نیز وارد گود سلاخی میهن نمود. رضاشاه اقتصاد و توسعه کشور را به شدت به این استعمارگر تازه نفس وابسته ساخت. طولی نکشید که: «اتّحاد بریتانیا و شوروی علیه آلمان و مشکلاتی که در عبور کالاهای آلمانی ایجاد کردند، به تجارت ایران صدمات فراوان زد»[3]
روابط ایران و آلمان در دوران رضاشاه فراز و فرود بسیار داشت و تمام این تطورات، به دستور مستقیم انگلستان و شوری انجام می پذیرفت. از جمله پس از شکست آلمان در جنگ اول، به دستور انگلستان ایران سیاهای از آلمانی ها تهیه نمود و آنها را ده سال به ایران ممنوع الورود کرد.
پیروزیهای برق آسای آلمان در جنگ دوم، رضاشاه را به شکست متفقین امیدوار ساخت و اینبار این کشور را تیکه گاه آمال خود در تداوم قدرت خویش قرار داد. لذا خواست متفقین مبنی بر اخراج آلمانیها با تانی مواجه شد. رضاشاه با بیم و امید بسیار اخبار جنگ را پیگیری میکرد تا اینکه ورق جنگ برگشت و آلمان مجددا شکست خورد. علیرغم اعلام بیطرفی ایران در جنگ، قوای روس و انگلیس از شمال و جنوب ایران را اشغال و رضا شاه را به عنوان مهره ای سوخته دور انداختند.
3. مصدق و تمناهای بی پاسخ
مصدق در معادلات سیاسی و اقتصادی نه تنها به کشورهای انگلیس و آمریکا، بلکه حتی به ایادی خودفروخته آنها نیز تکیه داشت. سنجابی وزیر کابینه مصدق مینگارد: «در کابینه اول مصدق، آشکارا به ما میگفت: آقا ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم؛ یک عدهای از افراد که جزء مبارزین و مجاهدین آزادی خواهی و وطن دوستی نبودند، حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند بر اینکه ممکن است ارتباطی با خارجیها داشته باشند را وارد کابینه کرد»[4]
تحریم نفتی ایران مصدق را به سمت آمریکا به عنوان تکیه گاهی جدید کشاند. سفر وی برای پاسخگویی به شکایت انگلیس به شورای امنیت به نیویورک را میتوان پر از عبرت تاریخی دانست. مصدق در این سفر دست نیاز به سمت آمریکا دراز میکند و مقامات این کشور به تمسخر و تحقیر وی میپردازند. مصدق پس از صرف ناهار، به ترومن، اظهار داشت: «ما سصید-چهارصد میلیون تومان کسر بودجه داریم» ترومن با بیتوجهی گفت: «اچسن با شما صحبت خواهد کرد!»[5] وی همچنین در نامهای به ترومن درخواست کمک مالی می کند و وعده تخفیف پنجاه درصدی نفت ایران را میدهد که باز هم با تحقیر آمریکا مواجه گشت. روزنامه داد(23 آبان 1330) این نامه را «خفتبار» نامید.
طنز تلخ آنکه، کودتایی که او را سرنگون ساخت، توسط همین کشوری که قرار بود ملجاء وی باشد. صورت گرفت.
4. بازرگان، یک عمر پافشاری بر همان خطای تکراری
مهندس مهدی بازرگان بر خلاف نهضت اسلامی که به حرکت خروشان ملت علیه استعمار و استبدادِ دستنشانده وی تکیه داشت، همه چیز را در «راضی» و یا «مجبور» کردن آمریکا جستجو مینمود: «[در ملاقات با امام] معتقد بودم که برای رهایی از دست شاه فقط یک راه بود و آن اینکه آمریکا را مجبور کنیم کم کم شاه را ول کند»[6]
نهضت که طبق اسناد متعدد از مذاکرات با سفارت آمریکا بدنبال توقف انقلاب، و جایگزین نمودن خود و هماندیشانش به عنوان دولتی «میانهرو» و «با همکاری آمریکا» بوده است، از دشمنی نهضت اسلامی با این کشور بهره جسته و به دنبال جلب حمایت آمریکا بود. وزن افراطیای که نهضت آزادی برای آمریکا قائل بود، تعجب خود آمریکائیها را نیز برانگیخت. استمپل مینویسد: «این روش انتقال قدرت از شاه به یک دولت جدید با همکاری امریکا، تا چهار ماه بعد که انقلاب به پیروزی رسید، به عنوان تز اصلی نهضت آزادی باقی ماند. این نمایشگر این احساس اغراق آمیز بود که آمریکا قادر به انجام هرکاری هست!»[7]
بازرگان همچنین از اینکه امام حاضر نبوده است وزن شاه و آمریکا را در معادلات سیاسی بپذیرد انتقاد میکند: «ایشان طوری حرف میزند که یعنی اصلا اینها را کان لم یکن می دانست. گفتم بالاخره آمریکا خوب، بد، ولی اینها یک نوع واقعیتی است ... دیدم ایشان نه برای آمریکا ارزش و اثری قائل است و نه حاضر است متدیکال کار بشود ... »[8]
این گرایش، در مورادی، به صورت آشکارا به توسل ختم می شود. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران، «جمعیت حقوق بشر» از دل نهضت آزادی با نام و اساسنامهای غربی تاسیس گشته و ملجأی بهتر از آستان معاون وزیر خارجه آمریکا برای دادخواهی از مظالم شاه نمییابد. در 14 آذر 57 جمعیت مذکور با امضای بازرگان، نامه ای که با «حضرت پرزیدنت کارتر» آغاز میشود. به رئیس جمهور آمریکا ارسال میدارد و از آمریکا، برای ایجاد آزادی استمداد میگردد.[9]
فرجام کار اما به کام بازرگان و نهضت آزادی نبود. آنها درحالی امام را از مسیر انقلابی خود که بر مردم و ایمانشان تکیه داشت باز میداشت، تنها نظاره گر شکست مطلق سیاستهای شعاری خود در برابر پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و انزوای شعارهای زنگار زده خود در تحدید قدرت شاه و رسیدن به کرسی مجلس بودند. شعارهایی که به اذعان بازرگان «25 سال رابطه با سفارت آمریکا» کمکی به تحققشان نکرد.
گرچه این پیشینه و این توسل به غرب و سرنوشت آن عبرتی خوب برای نهضت آزادی به شمار می رفت، اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی و رسیدن به قدرتی که تلاش چندانی برایش نکرده بودند نیز همان منش را پیمودند.
در اوج خشم مردم ایران علیه آمریکا بخاطر جنایات متعدد و نیز پناه دادن به شاه، بازرگان بی پروا و بدون اجازه امام به دیدار برژینسکی رفت و همین امر منجر به فوران نفرت دانشجویان از آمریکا و تسخیر لانه جاسوسی شد. در اثنای این واقعه اسناد رابطه نهضت آزادی با سازمان سیا که به برخی از آنان اشاره شد، افشا گشت. یک روز پس از تسخیر، بارزرگان استعفا داد. با این مقدمات، امام خمینی(ره) در پاسخ به نامه وزیر کشور وقت، در سال1366، در مورد نهضت آزادی مینویسند:
«پرونده این ”نهضت" و همینطور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت میدهد که نهضت به اصطلاح آزادی، طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است...اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند، ملتهای مظلوم به ویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال آمریکا و مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزیز چنان سیلی از ستمکاران میخورد که قرنها سربلند نمیکرد.»[10 معاهده برجام نیز ثابت کرد اعتماد به غرب تا چه اندازه میتواند منشاء خسارت باشد.
پینوشتها:
1- مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، زوّار، 1361، چ3، ص41
2- ابراهیم صفایی، اسناد مشروطه، تهران، نشر بابک، 1355
3- یارشاطر، احسان، پوشاک در ایران زمین، از سری مقالات دانشنامه ایرانیکا، ص۳۳.
4- سنجابی، کریم، خاطرات سیاسی، صدای معاصر،تهران، 1381، ، ص186
5 نگاهی به کارنامه سیاسی دکتر محمد مصدق، جلال متینی، شرکت کتاب. چاپ اول 1384. ص 266
6- روزنامه اطلاعات، 22/7/1358
7- استمپل، درون انقلاب ایران، رسا، تهران، 1377،ص 183
8- مواضع نهضت آزادی ، مصاحبه با حامد الگار ، ص 133
9- مجتبی سلطانی، خط سازش، صص 85-87
10- صحیفه نور، ج20، ص481