رحمن حسنوند

ستارخان؛ الگوی مقاومت در برابر استبداد و استعمار

پایداری مردانه مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان، اثرات بسیاری داشت؛ یکی از آن اثرات، عقب نشینی شاه قاجار و پیروزی مشروطه خواهان بود. ستارخان علاوه بر آزادی خواهی، به وطن نیز عشق می ورزید و در راه استقلال کشور تمام تلاش خود را مبذول می داشت. نمودی از وطن پرستی او را باید در کنش مندی وی در قبال پیشنهاد پاختیاتف کنسول روس مبنی بر پناهندگی ستارخان به کنسولگری روسیه مشاهده کرد. سردار ملی خطاب به پاختیاتف گفته بود: «جناب کنسول! من می خواهم هفت دولت زیرسایه بیرق ایران باشد، شما می خواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد.»
سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ - ۱۱:۰۰

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی رحمن حسنوند؛ بعد از سرکوب انقلابیون مشروطه خواه و به توپ بستن مجلس شورای ملی توسط نیروهای استبدادی محمدعلی شاه، جنبش های آزادی خواهانه گستره سیاسی و جغرافیایی ایران قاجاری را در نوردید. مهمترین این قیام ها که علیه دستگاه استبدادی محمدعلی شاه به پا خاست قیام مردم تبریز به رهبری ستار خان بود. اثرگذاری قیام ستارخان در استوار ساختن مجدد مشروطه با در هم شکستن هیمنه و قدرت محمدعلی شاه در دوران استبداد صغیر به حدی بود که نام او در تاریخ ماندگار شد.

انعکاس مبارزات و مقاومت ستارخان بر این نکته تاکید دارد که جایگاه وی تا چه اندازه در احیای مشروطیت مهم و حائز اهمیت است. مرحوم مهدی مجتهدی در کتاب ارزشمند «رجال آذربایجان در عصر مشروطه» در وصف ستارخان و جایگاه او در احیای مشروطیت آورده است: «در بین مردانی که برای دفاع از مشروطیت دست به شمشیر برده و در این راه جانفشانی ها کرده اند ستارخان سردار ملی مقام اول را دارد؛ بحق او قهرمان مشروطیت ایران است.» [1]

ستارخان به سال ۱۲۴۵ شمسی در قریه سردار کندی واقع در شهرستان ورزقان چشم به جهان گشود شغل پدر او را پارچه‌ فروشی دانسته اند. از دوران کودکی و نوجوانی وی اطلاعات زیادی در دست نیست و عمده اطلاعات برجای مانده نیز پایه علمی و استناد درستی ندارد. او در دوران جوانی به عضویت طبقه لوطیان تبریز درآمد. ستارخان از لوطیان بومی تبریز نبود بلکه اصل او از قراجه داغ و از ایل محمد خانلو بود.

ستارخان همزمان با اعلام مشروطیت در تبریز به سر می برد. پس از بمباران مجلس به دعوت انجمن ایالتی آذربایجان به خیل مدافعان

مشروطه خواه تفنگچی نیست بلکه آزادی خواه است. اگر آزادی نباشد ایران به آشوب کشیده می شود.
مشروطه طلب پیوست.[2] او محله امیرخیز را برای این موضوع انتخاب کرد. محمدعلی شاه که سال ها در تبریز به عنوان ولیعهد زیسته بود با روح آرمان گرایانه و آزادی طلبانه مردم آن شهر آشنایی داشت. به همین جهت آن شهر به اولین هدف محمدعلی‌شاه برای سرکوب آزادی خواهان تبدیل شد. شاه قاجار نیروهای دولتی را به سرداری رحیم‌خان عازم آذربایجان کرد تا قیام تبریز را سرکوب کند.[3] در این شرایط، آزادی خواهی ستارخان باعث شد تا او و یارانش در مقابل لشکر اعزامی دولت قاجاری صف آرایی کنند.

قرارگاه مرکزی نیروهای ملی محلات، امیرخیز و نوبر بود. حمله لشکر شاه با ایستادگی مردانه ستارخان و یارانش که با تدبیر و هوشیاری توام بود شکست خورده و بر خلاف تصور محمدعلی شاه که پیروزی خود در سرکوب مجاهدین را بسیار نزدیک می دید به شکست انجامید و مجاهدین توانستند سپاه حکومتی را به عقب برانند. [4]

این پاسخ آزادمردانه ستارخان و یارانش به قوای دولتی در پیشنهاد فریبکارانه عین الدوله و نصر لسلطنه سپهدار که با قوای عظیمی رو به سوی تبریز نهاده بودند بار دیگر متبلورگشت و نقشه عین الدوله که سمت فرمانروایی کل آذربایجان از سوی شاه به وی محول شده بود را نقش برآب کردند.

عین الدوله مخفیانه از آزادی خواهان به رهبری ستارخان و باقرخان خواسته بود تا سلاح های خود را تحویل دهند تا شاید مورد رافت و بخشش شاه قرار گیرند اما پاسخ مجاهدین مبنی بر عدم اطاعت از شاه در این امر و پایبندی به مشروطه، در آزادی خواهی متبلور گردید و ستارخان به درخواست اعمال حکومت قاجار اینگونه پاسخ داد: «مشروطه خواه تفنگچی نیست بلکه آزادی خواه است. اگر آزادی نباشد ایران به آشوب کشیده می شود. قاجار مشروطیت را می‌پذیرد یا از ایران می رود؛ قسم خورده‌ام، قرآن مهر کرده ام، پرچم آزادی به دوش گرفته ام، حاشا که زمین بگذارم.»[5]

مشی و روش ستارخان در آزادی خواهی نام او را بر زبان ها انداخت. چنانکه روزنامه های خارجی هم مقالاتی درباره حوادث تبریز چاپ کردند و صدر اخبار خود را به مقاومت و دلیری و آزادی خواهی ستارخان و یارانش اختصاص دادند. برخی او را گاریبالدی ایران و تعدادی دیگر از روزنامه ها او را پوگاچف ایران می نامیدند.[6]

پایداری و مقاومت ستارخان در جریان محاصره تبریز توسط ایادی محمد علی شاه نمودار گشت. با بسته شدن راه های ورود آذوقه به شهر، آزادی خواهان و مردم دلیر تبریز در مضیقه قرار گرفتند. کار آزادی خواهان بسیار سخت شده و اوضاع رو به وخامت می رفت. در این دوران ستارخان مردم را به پایداری دعوت می‌کرد و با علمای دین نیز در مکاتبه بود و آنها نیز او را به پایداری دعوت می کردند.

به گاه محاصره همه جانبه تبریز توسط قوای دولتی، ستارخان امر به پایداری می داد و خطاب به مردم تبریز و نیروهایش می گفت اگر از گرسنگی بمیریم بهتر از آن است که تسلیم محمدعلی‌شاه و سپاه او شویم. [7] او می گفت ما آزادی می خواهیم و من حکم علمای نجف را در این راه اجرا می‌کنم. [8] می گفت: «اگر ما برای آزادی نجنگیم مردمی که بعد از ما می آیند چه خواهند گفت؟ خواهند گفت که چه آدم های ترسویی بودند، نام ایران را ننگ آلود کردند. زور شنیدید و دم نزدید؛ زیر بار ظلم رفتند و به بیچارگی تن در دادند؛ چقدر بدبخت بودند!»[9]

پایداری مردانه مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان، اثرات بسیاری داشت؛ یکی از اثرات آن، عقب نشینی محمدعلی شاه و پیروزی مشروطه خواهان بود. ستارخان علاوه بر آزادی خواهی، به وطن نیز عشق می ورزید و در راه استقلال کشور تمام تلاش خود را مبذول

پایداری مردانه مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان، اثرات بسیاری داشت؛ یکی از اثرات آن، عقب نشینی محمدعلی شاه و پیروزی مشروطه خواهان بود.
ساخت. شرح استبداد ستیزی او در نبرد با قوای محمد علی شاه قاجار که به صورت خلاصه به آن پرداخته شد را می‌توان در قالب دیگری تحت عنوان مبارزه در دو جبهه با استبداد و استعمار قابل تعریف دانست. در جریان محاصره تبریز و قطع راه های ارتباطی آن با خارج، دو دولت انگلیس و روسیه تزاری قصد داشتند از شرایط موجود بهره برداری کرده و نفوذ خود را در آذربایجان تحکیم بخشند. این موضوع از چشم مجاهدان تبریز پنهان نماند و هنگامی که خبر حرکت ارتش روسیه تزاری که با موافقت بریتانیا صورت پذیرفته بود به مجاهدین وصول شد ستارخان طی نامه‌ای از شاه خواست جهت جلوگیری از نفوذ قوای بیگانه، راه‌های مواصلاتی را بگشاید. او در این متن حاضر است استبداد داخلی را تحمل کند اما رنگ حضور بیگانه را در داخل خاک ایران نپذیرد.[10]

استقلال طلبی و بیگانه ستیزی شاید بزرگترین درسی باشد که باید از مشی و روش ستارخان آموخت. همچنین بعد دیگری از وطن پرستی او را باید در کنش مندی وی در قبال پیشنهاد پاختیاتف کنسول روسیه تزاری مبنی بر پناهندگی ستارخان به کنسول روسیه تزاری یافت. در منابع تاریخی به این موضوع اشاره شده است که ستارخان در جوابیه خود به پاختیاتف متذکر می شود: «جناب کنسول! من می خواهم هفت دولت زیرسایه بیرق ایران باشد، شما می خواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد.» [11]


پی نوشت :

1.مجتهدی ،مهدی ،(بی تا) ، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت ،آذربایجان،زرین ، ص154

2.همان،ص154-157

3. شمیم ،علی اصغر ،(1388)،ایران در دوره سلطنت قاجار،تهران ، زریاب ، چاپ پنجم ،ص541

4.همان ،ص543-544

5.پدرام، محمد حسن، (1389)،مجموعه کلمات قصار و سخنان ستارخان ، تبریز ، اختر ،ص11-13

6.حسن زاده، نریمان، (1386) ، ستارخان و جنبش آذربایجان ، مترجم پرویز زارع شاهمرسی ،تهران ، شیرازه ، ص97-96

7.مجموعه کلمات قصار و سخنان ستارخان ، همان ،ص14

8.همان ،ص18

9.همان ،ص19

10. کسروی ، احمد ،(1363)، تاریخ مشروطه ایران ، ج دوم ، تهران ، امیرکبیر، ص 694

11.همان ،ص695

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات