مروری بر فعالیتهای سیاسی آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی در نهضت امام خمینی(ره)
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آقا مجتبی تهرانی در پی آغاز نهضت امام خمینی همگام با سایر انقلابیون پا به عرصه مبارزه گذاشت. ایشان در تظاهرات مردم تهران روز سهشنبه 2 بهمن 1341 که با همراهی آیتالله حاج سید احمد خوانساری برپا شد، شرکت داشت و همراه با تظاهرکنندگان وارد بیت آیتالله سید محمد بهبهانی شد. همچنین اعلامیه امام در تاریخ 3 بهمن 1341 به وسیله معظمله به چاپ رسید. علاوه بر این اعلامیهای که با امضای 9 تن از علما و مراجع قم،از جمله امام همراه بود، نیز به وسیله حاج آقا مجتبی چاپ و پخش شد. آنگاه که متن خطی اعلامیه به دست او رسید، در آن یک خطخوردگی دید. او پیش از آن که آن را به چاپخانه تحویل دهد به میدان توپخانه آن روز که اداره مخابرات در آن قرار داشت، رفت و از کابین با بیت امام در قم تماس گرفت و در مورد خطخوردگی در متن خطی اعلامیه پرسید و اطمینان یافت که آن خطخوردگی از جانب خود امام است.
تنظیم و انتشار توضیحالمسائل امام خمینی
از دیگر اقدامات آیتالله مجتبی تهرانی در حمایت از امام خمینی، اقدام به تنظیم و سپس انتشار توضیحالمسائل ایشان بود. آقا مجتبی تهرانی در مورد چاپ این توضیحالمسائل میگوید: وقتی غائله تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد و امام وارد صحنه شدند، در صدد بر آمدم که توضیحالمسائل ایشان را به چاب برسانم. موافقت آن را از امام گرفتم و از آقای شیخ علیاصغر علامه خواستم توضیحالمسائل امام را تنظیم کنند و برای چاپ آماده سازد وقتی پیش از چاپ به من نشان داد آن را نپسندیدم، خودم دست به کار شدم و آن را طبق نظر امام تنظیم کردم و با فتاوای ایشان تطبیق دادم این توضیح مسائل در روز هشتم محرم (1 خرداد 1342) از چاپ درآمد و در دسترس مقلدین امام قرار گرفت. در صفحه اول توضیحالمسائل مذکور، دستخط امام خمینی به چاپ رسیده بود به این مضمون که: عمل به این رساله که بعضی از موثقین آن را با فتاوای من تطبیق دادهاند مجاز است.
آیتالله مسعودی خمینی در مورد هزینه چاپ این رساله میگوید: «ایشان [امام خمینی] در خصوص هزینه چاپ این رساله وجهی نپرداختند و گفتند هر کس مایل است این رساله به دست مردم برسد، باید هزینهاش را هم بپردازد. حتی از توزیع مجانی رساله که گاه به نیت افزودن به تعداد مقلدین مرسوم بود، پرهیز کردند.»
به گفته آیتالله مسعودی خمینی«بخشی از هزینه چاپ رساله ایشان را یکی از تجار و ناشرین تهران به نام آقای مصدقی پرداخت و بخشی را هم حاج آقا مجتبی و حاج آقا مرتضی تهرانی به گردن گرفتند. خیال میکنم حدود۵۴۰۰تومان به نرخ آن روز، هزینه برداشت.»
واکنش به دستگیری امام خمینی
عصر عاشورای سیزدهم خرداد 1342 حضرت امام خمینی با حضور در مدرسه فیضیه، طی سخنان کوبندهای، ضمن انتقاد شدید از رژیم پهلوی و اربابان آمریکایی و اسرائیلی شاه، پرده از جنایات طاغوت برداشتند. در پی این سخنان، ساعت سه نیمه شب (سحرگاه پانزده خرداد 42) صدها کماندو منزل حضرت امام را محاصره کردند و ایشان را در حالی که مشغول نماز شب بود دستگیر و سراسیمه به تهران برده و در بازداشتگاه باشگاه افسران زندانی کردند و غروب آن روز به زندان قصر منتقل نمودند. خبر دستگیری امام به سرعت در شهر قم و مناطق اطراف پیچید و باعث واکنش اقشار مختلف مردمی گردید.
در این بین آیتالله مجتبی تهرانی برای حفظ جان رهبری نهضت از آسیب احتمالی رژیم، برای تثبیت مرجعیت ایشان تلاش گستردهای انجام داد. در کنار آن سعی کرد با جلسات مکرر با مراجع و علما آنها را ترغیب کند که برای حمایت از امام خمینی به تهران مراجعت کنند. امضای نامه سرگشاده فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم به هیئت دولت از دیگر اقدامات معظمله در این زمان بود.
تلاش برای تثبیت مرجعیت امام خمینی
یکی از مهمترین اقدامات آیتالله آقا مجتبی تهرانی در واکنش به دستگیری حضرت امام، تلاش برای تثبیت مرجعیت ایشان بود. معظمله میگوید: «از اول آنچه برای من هدف بود، تقویت مرجعیت آقای خمینی بود. از اول در خط این بودم که ایشان مرجع بشوند. تشخیص داده بودم که ایشان به نفع اسلام کار میکند، به درد اسلام میخورد. روزی به آقای (عبدالرحیم)ربانی شیرازی نیز گفتم که من یک هدف دارم و آن مرجعیت علیالاطلاق آقای خمینی است، من این هدف را دنبال میکنم.»به دنبال دستگیری امام خمینی، ایشان بحث مرجعیت امام خمینی را بیش از پیش دنبال کرد.
حجتالاسلام حسین تهرانی فرزند آیتالله تهرانی در این باره میگوید: «بعد از شروع نهضت و بعد از این که امام سخنرانی کرد و ایشان را گرفتند؛ حاج آقا مجتبی، مرحوم آیتالله سید محمدرضا سعیدی و یک نفر دیگر خیلی تلاش کردند تا رژیم به هیچ نحو به ایشان آسیبی نرساند. چون در زمان رژیم گذشته کسانی که عنوان مرجعیت فقهی داشتند مصونیتی داشتند که محاکمه نمیشدند و خدای نکرده به آنها توهینی نمیشد. حاج آقا گفتند: «ما خیلی تلاش کردیم؛ از آقایان قم و آقایان تهران نامه کتبی گرفتیم برای مرجعیت امام.» یعنی این قدر ایشان مصر بود. ایشان گفتند: «از آقایان قم و آقایان تهران که در تهران چندین نفر مثل مرحوم آیتالله خوانساری و مرحوم آیتالله بهبهانیو مرحوم آیتالله آشیخ محمدتقی آملی وزنه بودند، نامه گرفتیم. برای این که ایشان مرجع علىالاطلاق است و مجتهد و فقیه جامعالشرایط است.»
در این زمان حاج آقا مجتبی تهرانی، شهید آیتالله سید محمدرضا سعیدی و آیتالله حسینعلی منتظری با هم بودند. معظمله خاطرات آن روز را اینگونه بازگو میکند: «ما این نامهها را گرفتیم و از آن جلسه آمدیم بیرون. آیتالله منتظری در نوک پیکان حملات بود و ایشان را همه جزء مبارزین میشناختند. من احتمال دادم که اگر ایشان بیاید بیرون، چون به شدت زیر نظر است، مشکل ایجاد میشود. گفتم: قبل از این که بیاییم بیرون این نامه را بده به من. نامه را گرفتم. از آن منزل که آمدیم بیرون بلافاصله ایشان را دستگیر کردند و گرفتند ولی نامه پیش من بود و به همین علت نامه لو نرفت.»بنابر این «نامه گرفتیم مرجعیت ایشان را تثبیت کردیم که آن وقت رژیم نتوانست کاری بکند.»
تلاش برای مهاجرت علما
از دیگر اقدامات آیتالله مجتبی تهرانی در این مقطع تلاش برای مهاجرت علما در پشتیبانی از حضرت امام بود. حجتالاسلام سید حمید روحانی درباره این اقدام آیتالله تهرانی میگوید: «در پی دستگیری امام در ۱۵ خرداد ۴۲ مرحوم حاج شیخ مجتبی در راه واداشتن دیگر علما و روحانیان به پشتیبانی از امام، سخت در تلاش و تکاپو بود. ایشان در گام نخست با چند تن از علما و روحانیان مبارز مانند آیتالله علی مشکینی، آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی و شهید سید محمدرضا سعیدی نشستهای منظم و پیگیر برگزار کرد و به رایزنی پرداخت. واداشتن علما و مراجع قم و دیگر شهرستانها به هجرت به تهران از موضوعاتی بود که نامبردگان روی آن پای فشردند و به صورت دسته جمعی به دیدار حاج مرتضی حائری یزدی رفتند و این پیشنهاد را با ایشان در میان گذاشتند.»
حجتالاسلام سید حمید روحانی در مورد واکنش آیتالله مرتضی حائری به این درخواست ادامه میدهد: آیتالله حائری از این پیشنهاد استقبال کردند و اظهار داشتند در صورتی که آیتالله گلپایگانی بپذیرند من نیز برای این هجرت آماده هستم. حاجآقا مجتبی به همراه آقای مشکینی به دیدار آقای گلپایگانی شتافتند و درباره هجرت به تهران با ایشان به رایزنی پرداختند. در این جلسه معلوم شد که آیتالله گلپایگانی نیز همین پیشنهاد را به آقای سید کاظم شریعتمداری دادهاند. با این حال آیتالله گلپایگانی چند تن از علمای تهران از جمله: سید محمدباقر شهیدی، شیخ ریحانالله گلپایگانی، میرزا باقر قمی، شیخ حسن فرید، میرزا باقر آشتیانی، سید احمد گلپایگانی و... را نام بردند و سفارش کردند که در این مورد با آنها مشورت شود و اگر نظر آنان مثبت بود رهسپار تهران شوند.
آیتالله مجتبی تهرانی خود درباره این دیدار میگوید: «از نزد آیتالله گلپایگانی که بیرون آمدم حتی به منزل نرفتم؛ سر راه به در منزل اخوی حاج شیخ مرتضی رفتم و از ایشان خواستم نان و ماست و یخ بگیرند و به منزل ما برسانند و بیدرنگ رهسپار تهران شدم. پس از رسیدن به تهران به منزل آقای سبط رفتم و اسامی علمایی را که آقای گلپایگانی خواسته بودند با آنان مشورت کنم به آقای سبط دادم و خواستم که فوراً آنان را دعوت کنند.»
نامبردگان در گفتگو با حاج آقا مجتبی درباره هجرت آقای گلپایگانی به تهران نتوانستند به تصمیم واحدی برسند. بنابر این حاج آقا مجتبی از آیتالله گلپایگانی خواستند که در پشتیبانی از حضرت امام اعلامیهای صادر کنند. آیتالله گلپایگانی نیز در تاریخ 21 خرداد 1342 در پاسخ تسلیت آیتالله حاج میرزا عبدالله تهرانی معروف به چهلستونی اعلامیهای تند و شدیداللحنی در محکومیت جنایات رژیم در 15 خرداد و بازداشت امام خمینی صادر کردند.
متن خطی این اعلامیه را آیتالله ربانی شیرازی به دست حاج آقا مجتبی رسانید، او هم بی درنگ به چاپ آن اقدام کرد و به وسیله مصدقی (ناشر) آن را به چاپ رسانید و به دست جوانان مبارز مسلمان در سطح گستردهای پخش کرد.
امضای نامه سرگشاده فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم به هیئت دولت
علاوه بر موارد فوق آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی در 8 مهر 1342 به همراه سایر فضلا و مدرسین حوزه علمیه قمدر نامهای سرگشاده به هیئت دولت نسبت به ادامه بازداشت امام خمینی اعتراض کردند.
در این نامه با اشاره به نقش حوزه علمیه قم در حفظ استقلال کشور آمده است: «...تاریخ ایران و مخصوصاً حوادث اخیر به خوبی نشان میدهد که روحانیت ایران و مخصوصاً حوزه علمیه قم چه نقش مهمی در حفظ استقلال کشور داشت و در تمام مواقعی که نیروهای مملکت دچار تزلزل و ضعف شده بود روحانیت با تمام قوا در برابر بیگانگان ایستاد در مواقعی که بسیاری از مأمورین خائن و عدهای از مالکین و فئودالهای بزرگ با ایجاد ناراحتیها قهراً عامل نشر کمونیسم بودند نیروی روحانیت یگانه حافظ مملکت بود و با استفاده از نفوذ معنوی خود ایران را از این خطر قطعی نجات داد.»
در ادامه این نامه ضمن محکوم نمودن اقدام رژیم در بازداشت امام خمینی به دولت اخطار شده است که هرچه زودتر از ایشان رفع مزاحمت شود: «جای تعجب نیست اگر دیده شود که استعمارگران خارجی و مزدوران داخلی آنان به جنگ روحانیت برخاستند زیرا خوب فهمیدند تا روحانیت و حوزه علمیه قم برقرار است نمیتوانند خوابهایی را که برای این ملت دیدهاند تعبیر نمایند متأسفانه با همه سوابق و خدمات نامبرده دولت ایران وضع حوزه علمیه قم را متزلزل و پس از چند حمله بالاخره مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیتالله العظمی خمینی ادام اللّهظله را به جرم دفاع از دین و آزادی بازداشت نمود و احساسات ملت مسلمان ایران را برانگیخت و به دنبال آن مسلمانان ایران با اعتصابهای بیسابقه و تظاهرات کم نظیر و فرستادن هزاران طومار و تلگراف آزادی معظمله و تأمین هدفهای روحانیت را خواستار شدند حوزه علمیه قم از بازداشت حضرت آیتالله خمینی مدظله سخت ناراحت و چند هزار طلاب در نگرانی شدیدی بسر میبرند و به دولت اخطار میکنند که هر چه زودتر باید رفع مزاحمت از معظمله بشود و نیز حضرت آیتالله[بهاءالدین] محلاتی و حضرت آیتالله [حسن] قمی دامت برکاتهم و سایر افرادی را که در نتیجه حمایت از دین و آزادی بازداشت شده اند آزاد کند و بیش از این احساسات مسلمانان را جریحه دار نسازد.»
تلاش برای نجات اعضای هیئت مؤتلفه اسلامی
از دیگر فعالیتهای سیاسی آیتالله آقا مجتبی تهرانی تلاش برای نجات جان اعضای مؤتلفه اسلامیدر ماجرای ترور حسنعلی منصور است.حسنعلی منصور از نخستوزیران عصر پهلوی دوم بود که با وجود مخالفتهای مردمی و اعتراض جامعه روحانیت، اقدام به اعطای حق قضاوت کنسولی(کاپیتولاسیون) به اتباع آمریکایی نمود. منصور از اسفند 1342 تا بهمن 1343 به مدت کمتر از یک سال نخستوزیر بود. تصویب کاپیتولاسیون، افزایش قیمتها و تبعید حضرت امام خمینی(ره) از جمله نخستین گامهای او در اداره کشور محسوب میشد. وی در اول بهمن ۱۳۴۳ هنگامی که قصد پیاده شدن از اتومبیل در جلوی درب ورودی مجلس شورای ملی را داشت، هدف گلوله محمد بخارایی از اعضاء هیئت مؤتلفه اسلامی قرار گرفت و چند روز بعد به هلاکت رسید. متعاقب آن مأموران امنیتی رژیم در جستجوی عاملین ترور به سراغ جمعیتهای مؤتلفه آمدند و شروع به بازداشت اعضای آن کردند.
از آن جایی که احتمال اعدام دستگیرشدگان میرفت، آیتالله آقا مجتبی تهرانی سراغ علمای ایران و نجف رفت تا واسطه شوند و جلوی اعدام آنها را بگیرند. معظمله در این مورد میگوید:«من خیلی تلاش کردم و رفتم از مراجع قم نامه گرفتم تا به شاه تلگراف بزنند که اینها را نکشند؛ سراغ علمای نجف هم رفتم.»
ایشان در گفتگو با علمای قم از آنان خواست که درباره نجات جان محکومان به اعدام به مراجع نجف، نامه بنویسند و از آنان استمداد کنند. در نتیجه توانست نظر آنان را برای نگارش نامه به مراجع نجف جلب کند. بنابر این آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی به آیتالله سید محسن حکیم نامه نوشتند؛ آقای سید کاظم شریعتمداری دو نامه یکی خطاب به آیتالله سید محسن حکیم و دومی خطاب به آیتالله سید ابوالقاسم خویی نگاشتند.
آیتالله سید محمدرضا گلپایگانی از بیم این که در راه، نامه ایشان «لو برود» به پیام شفاهی بسنده کردند. آقایان حاج شیخ مرتضی حائری و میرزا هاشم آملی نیز دو نفری یک نامه را امضا کردند. بنابر این حاج آقا مجتبی حامل چهار نامه و یک پیام شفاهی بودند و از راه قاچاق رهسپار عراق شدند.
معظمله در باره این سفر خود میگوید: «نامه پنج تا از مراجع در جیب من بود. رفتم نجف و سه تا نامه هم از مراجع نجف گرفتم که به شاه تلگراف کنند که اینها را اعدام نکنند... من پیش آقای حکیم رفتم. پیش آقای خوبی رفتم پیش آقای (سید محمود) شاهرودی که از مراجع بزرگ نجف بود رفتم و با آنها صحبت کردم که وساطت بکنند تا به شاه تلگرافی بزنند که اینها را اعدام نکنند.»
آیتالله حکیم 17 خرداد 1344 در پاسخ آیتالله مرعشی مینویسند: «قبل از این که مرقوم مورخ 2 صفر حضرتعالی زیارت شود، روز شنبه پنج صفر جناب آقای سید مهدی پیراسته سفیر کبیر را خواسته و به توسط ایشان استخلاص زندانیان و شش نفری که محکوم به اعدام شدهاند، از مقامات مربوطه درخواست [شده است].... لکن نصایح اینجانب موجب شد که به تهران گزارشات را مفصلاً بدهند.»
آیتالله خویی نیز طی تلگرامی به شاه برای محکومان به اعدام تقاضای عفو کرد. آیتالله سید محمود شاهرودی نیز در تلگرام خود به شاه خواست که حکم درباره محکومان را به صاحبان دم واگذار کند.
حاج آقا مجتبی تهرانی در خصوص پیگیریهای خود در خصوص تلگرام علمای نجف میگوید:
«... من نگران بودم پیش از آن که سفیر ایران پیام آیتالله حکیم را به شاه برساند این جوانان را اعدام کنند و بگویند پیام دیر به دست ما رسید، مانند تلگراف آیتالله بروجردی به شاه درباره فداییان اسلام که شاه آنان را اعدام کرد و گفت تلگراف آیتالله دیر به دست من رسید. لهذا رفتم نزد آقای حکیم، گفتم شما پیگیری کنید که پیام شما به شاه رسیده است یا نه؟ آقای حکیم اکراه داشتند که این موضوع را به این شکل دنبال کنند، این کار را برای خود سبک میدانستند. به من گفتند اطمینان دارم اینها را نمیکشند. سرانجام قرار شد شیخ محمد رشتی تلفنی با سفارت ایران تماس بگیرد و پیام ایشان به وسیله سفیر را پیگیری کند که به شاه رساندهاند یا نه؟...»
با این حال دستگاه رژیم چهار نفر از آنان را در سحرگاه 26 خرداد 1344 در میدان تیر پادگان حشمتیه تیرباران کرد و برخی دیگر را به حبس طولانی مدت محکوم کرد.
راهاندازی کتابخانه ولیعصر(عج)
بعد از تبعید امام به ترکیه در سال 43 آقای سید کاظم شریعتمداری که مواضع سازشکارانهای با شاه داشت و اکنون در غیاب امام، میتوانست نهضت اسلامی را به بیراهه بکشاند؛ مؤسسه دارالتبلیغ را افتتاح کرد تا طلاب جوان را به سمت خود جذب کند. حاج آقا مجتبی هم بدون هیچ تظاهر به مخالفت با دارالتبلیغ، تلاشهایی برای دور کردن حوزویان از این مرکز را آغاز کردند و با بازداری طلاب از ثبت نام در دارالتبلیغ، خودشان یک تشکیلات علمی قوی راه انداختند و با بهرهگیری از علما و فضلا توانستند گزینه خوبی را برای پیشنهاد به حوزویان ارائه کنند. کم کم مؤسسهای مدرن و پیشرفته برای تحصیل و تدریس و مطالعه اهل علم و اندیشه در منزلی که در اختیار امام بود، تشکیل شد و راه افتاد. در گام اول کتابخانهای تأسیس شد که بتواند نیازمندیهای علمی و پژوهشی طلاب و فضلا را برطرف کند؛ لذا کتابهای زیادی با همت و نظارت حاج آقا مجتبی خریداری شد. سپس سالنهای مختلفی برای مطالعه و تدریس در آن تعبیه گردید تا فضلا کلاسهای درس خود را از مساجد و مقابر به این مکان انتقال دهند. این پیشنهاد با استقبال اساتید و مدرسان حوزه قم روبرو شد و بسیاری از آنان کلاس درس خود را به آن مؤسسه منتقل کردند. علاوه بر این حاج آقا با پشتیبانی مالی آیتالله سید محمدصادق لواسانی توانست باغ اناری را که پشت مؤسسه بود، خریداری کند تا محققان و فضلا بتوانند ساعاتی را در باغ به مطالعه، مباحثه و گشت و گذار بپردازند. برای هر بخشی از این مؤسسه نام مناسبی در نظر گرفته شد مانند دارالتدریس، دارالتحقیق، دارالمناظره. نام این مؤسسه نیز طبق نظر امام که در جواب حاج آقا مجتبی تهرانی مرقوم داشتند: «اسم کتابخانه به اختیار آقایان است. به اسم اینجانب نباشد؛ اگر به اسم ولیامر عجلالله تعالی باشد بهتر است. اختیار با خود آقایان است.» کتابخانه ولیعصر(عج) گذاشته شد.
جمعی از دانشمندان و صاحبنظران در مسائل اسلامی مانند شهید آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی، شهید آیتالله علی قدوسی و... چند روزی در هفته در این مؤسسه به بحث و بررسی پیرامون نظام سیاسی- حکومتی و اقتصادی اسلامی مینشستند و در زمینه موضوعات پیچیده و مسائل بررسی نشده اسلامی به تحقیق میپرداختند. قرار بر این بود که برآیند این بحثها و جستارها به صورت نشریهای علمی و تخصصی انتشار یابد و در دسترس عموم قرار گیرد. بیش از چند ماهی از بنیاد مؤسسه نگذشته بود که رژیم شاه احساس خطر کرد و یکباره به آن مؤسسه یورش بردند.
نام حاج آقا مجتبی برای اولین بار در اسناد ساواک در این ماجرا به چشم میخورد. در صورت جلسهای که به دنبال غارت کتابخانه ولی عصر(عج) تنظیم شده، آمده است: «ساعت 30 :12 روز 22 / 8 / 46 با حضور امضا کنندگان زیر و آقای علی اکبر آزاد، نماینده دادسرای شهرستان قم، به کتابخانه ولیعصر واقع در خیابان حجتیه ـ پلاک 56 رفته، آقای شیخ مجتبی تهرانی، ناظر و مسئول فعلی کتابخانه در آن جا حضور داشته، تعداد هشت باب اتاق موجود در محل مزبور که فقط دو اتاق تو در تو در طبقه تحتانی مخزن کتاب بوده لاک و مُهر، کلیه اتاقها تحویل نماینده ساواک گردید.»
احمد مهران رئیس ساواک قم طی گزارشی در همان روز شرحِ ما وقع را برای رؤسای خود در اداره کل سوم ساواک چنین گزارش کرد: «... ساعت 30 / 12 روز فوق با تشریفات قانونی کتابخانه خمینی واقع در خیابان حجت به نام کتابخانه ولی عصر با حضور مجتبی تهرانی ناظر و مسئول فعلی کتابخانه، تعداد هشت باب اتاق موجود در محل مزبور ممهور و کتب موجود در کتابخانه پس از صورتبرداری با صورت جلسه مربوطه پُستاً تقدیم. ضمناً این محل نیز وسیله مأمورین شهربانی تحت مراقبت و از تردد طلاب نیز جلوگیری به عمل آمده است.»
چاپ آثار امام خمینی در نجف
آیتالله آقا مجتبی تهرانی که در سال 1347 به نجف عزیمت کرده بودند، در کنار تحصیل، چاپ آثار امام خمینی را در اولویت خود قرار دادند. به همین منظور ایشان کتاب تحریرالوسیله را که حضرت امام در دوران تبعید به ترکیه تکمیل و آماده کرده بودند، و نمیخواستند با بودجه بیتالمال آن را به چاپ برساند را پیگیری کرد. حاج آقا مجتبی با حاج حسین مصدقی (از ناشران کتابهای مذهبی در تهران) تلفنی گفتگو کرد و با سرمایه او این کتاب در نجف به چاپ رسید. کتابهای دیگر امام نیز مانند الرسائل همچنین جلد چهارم طهارت به وسیله حاج آقا مجتبی پس از تصحیح، اصلاح و زیرنویسی به چاپ رسید.
حجتالاسلام حسین تهرانی در مورد چاپ کتاب طهارت میگوید: «در نجف امام بحث طهارت را مطرح کردند، که حاج آقا میگفتند امام به من فرمودند من این مباحث را مطرح کردم اگر میتوانی اینها را دستهبندی و تصحیح کن. لذا حاجآقا تابستانها در نجف وقتشان را صرف تدوین دروس امام کرده بودند. این دروس درسهای علمی فقاهتی و اجتهادی بود.»
علاوه بر این سه جلد مکاسب محرمه امام نیز به وسیله آیتالله تهرانی ویراستاری و چاپ شد. آیتالله مسعودی خمینی در مورد چاپ مکاسب امام میگوید: «حاج آقا مجتبی تهرانی و آقا مرتضی تهرانی که از شاگردان خوب امام بودند اصرار زیادی کردند که امام مکاسب محرمهشان را به چاپ برسانند.حتی ابراز تمایل کردند که به خرج خودشان آن را به چاپ برسانند امام پذیرفتند و آن را در اختیار آنها قرار دادند.»
حاج آقا مجتبی در نجف افزون بر فعالیتهای علمی در رویدادهای سیاسی نیز همراه با حاج سید مصطفی خمینی پرتلاش بود. دیدار ایشان با آیتالله حکیم در جریان اخراج ایرانیان از جمله این فعالیتها محسوب میشود.
«من و حاج آقا مصطفی به ملاقات آقای حکیم رفتیم. حاج آقا مصطفی یک طرف ایشان نشست و من طرف دیگر. آقای حکیم سخت ناراحت بود. گفت دیشب از شدت ناراحتی حتی با قرص خواب هم نتوانستم بخوابم، دو ساعت نخوابیدم. در این ملاقات یک سیدی نشسته بود. آقای حکیم گفتند او هندی است و فارسی و عربی نمیفهمد. حاج آقا مصطفی سخن را آغاز کرد...»
آیتالله مصطفی خمینی در این دیدار به آیتالله حکیم یادآور شد که رژیم بعث عراق میخواهد شما را با اتهام هواداری از رژیم ایران در میان ملت عراق به زیر سؤال ببرد و بدنام کند؛ شما در برخورد با بعثیها که امروز به ظاهر با رژیم شاه درگیرند، مراقب باشید که به جانبداری از ایران متهم نشوید. آقای حکیم در پاسخ گفته بودند به خدا توکل میکنم و از او مدد میجویم. چند روز پس از آن دیدار، بعثیها حاج سید مصطفی را دستگیر کردند و به بغداد بردند.
نماینده امام خمینی در تهران
اسناد و مکاتبات ساواک نشان از آن دارد که آیتالله حاج آقا مجتبی به خصوص بعد از برگشت از نجف یکی از نمایندگان مهم امام خمینی در تهران بود که علاوه بر جمعآوری وجوهات و ارسال آنها برای حضرت امام در نجف، واسطه تبادل پیام بین ایشان و مردم نیز بودند. به عنوان نمونه زمستان 1353 امام خمینی در نامهای به محمدحسن اعرابی مینویسند: «اگر چه تازه کاغذ نوشتهام لکن چون از شماها و دیگران اخیراً مکتوبی نمیرسد و شایع است که مکاتیب ممنوع است. لهذا از طرف دیگر نوشتم شاید برسد. شما اگر میخواهید، کاغذ به آدرسهای زیر بنویسید؛ و نیز به وسیله آقای قرهی یا شخص دیگر به اشخاصی که در تهران هستند و میخواهند وجه برسانند بگویید که مکتوب از طریق سابق نمیرسد؛ به این آدرسها بنویسند.» حضرت امام در ادامه برخی از معتمدین خود از جمله آقا مجتبی تهرنی را به عنوان نماینده خود ذکر میکنند. ساواک در گزارش «سری طبقه بندی شده حفاظتی» خود درباره این نامه مینویسد: اخیراً نامهای از جانب خمینی به آدرس قم، حاج محمد حسن اعرابی فرستاده شده و در داخل آن، نامهای دیگر به نام احمد خمینی موجود است. و شرح نامه مذکور را گزارش میدهد.
در گزارش دیگری به تاریخ 15 تیر 1354 در مورد نمایندگان امام خمینی آمده است: «با تحقیقات مجددی که پیرامون شناسایی افراد منظور و چگونگی طریقه دریافت و پرداخت وجوهات مورد نظر به عمل آورده، افراد مشروحه زیر شناخته گردیدهاند: 1ـ مرتضی آشتیانی، پیشنماز مسجد بزازها، 2ـ مجتبی تهرانی، پیشنماز مسجد جامع و شخصی به نام سید مهدی لواسانی پیشنماز مسجد گذر لوطی صالح که از سادگی پارهای مردم سوءاستفاده کرده و به نام خمینی وجوهات دریافت میدارد.»
ترویج نام امام خمینی در میان مردم
موضوع دیگری که در اسناد ساواک درباره حاجآقا مجتبی تهرانی ذکر شده است. ذکر نام ایشان در ردیف مروجین امام خمینی در تهران است. به عنوان نمونه در گزارشی به تاریخ 11 اسفند 1353 با موضوع «مروجین خمینی» آمده است: «[در] مسجد جامع هم اکنون سه نفر ترویج خمینی را مینمایند. 1ـ سید محسن رفیعی،2ـ خلیلی،3ـ شیخ مجتبی تهرانی و خارج از مسجد لاهوتی که امام جماعت مسجد کوچک بینالحرمین شده و دیگر مرتضی تهرانی است که امام جماعت مسجد بزازها [مسجد میرزا موسی] میباشد.»
ساواک مذکور افزوده است: «منبع خبر و معرف نمایندگانی که نام آنها قبلاً گزارش گردیده خود فردی مقلد خمینی و طرفدار وی میباشد که تا حدودی از کلیه فعل و انفعالات در این زمینه مطلع و به احتمال قوی اظهارات وی مقرون به صحت میباشد از طرفی منبع مذکور عقیده دارد وجوهات جمعآوری شده از طریق خمینی مستقیماً در اختیار یاسر عرفات به منظور مبارزه با اسرائیل قرار میگیرد.» بنابر این گزارش «کلیه متعصبین مذهبی که وجوه خود را به نمایندگان خمینی میپردازند و نمایندگان منظور اقدام به ارسال آن به عناوین مختلف برای خمینی مینمایند با استفاده از اصول پنهانکاری ردپائی از خود باقی نمیگذارند (حتی نزد پرداخت کنندگان وجه) بلکه اظهار میدارند اگر خود من را قبول دارید وجه را پرداخت نمائید. سپس دریافت کننده وجه را بدون دادن رسید همان طور که فوقاً اشاره گردید به طور مختلف وجوه جمعآوری شده را به خمینی میرسانند.»
در گزارش 9 مهر 1354 با موضوع «عبدالمجید ایروانی» نیز آمده است: «سید عبدالمجید ایروانی امام جماعت مسجد ابوالفضل سمنانیهای مقیم مرکز درباره خمینی فعالیتهای زیادی نموده و حتی مقلدین مراجع دیگر را به او ارجاع میدهد خاصه آن که به مناسبت فرا رسیدن موسم حج از حجاج پول زیادی دریافت[شد] و با شیخ مرتضی و شیخ مجتبی تهرانی امام جماعت مسجد بزازها و جامع همکاری دارد.»
واکنش به سرمقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعات
در 17 دیماه 1356 مقالهای با عنوان "ایران و استعمار سرخ و سیاه" در روزنامه اطلاعات درج و در سراسر کشور منتشر شد. این مقاله مملو از توهین و افتراهای بیپایه و اساس به ساحت مرجعیت و امام خمینی بود. در مقاله یادشده به امام خمینی به گونهای کینهتوزانه و بیمارگونه حمله شده بود. فردای روز درج این مقاله توهینآمیز، درسهای حوزه علمیه قم تعطیل شد و جمعیت انبوهی از مردم به همراهی طلاب در اعتراض به این مقاله و به منظور جلب همصدایی مراجع و اساتید حوزه علمیه قم، به منازل آنان مراجعه کردند. شب هنگام فریاد انبوه جمعیت در مسجد اعظم و شعار «درود بر خمینی» و مرگ بر حکومت پهلوی خاطره 15 خرداد 42 را در اذهان زنده می کرد. این اعتراضات که از صبحگاه روز نوزدهم به طور گستردهتری آغاز شده بود، در بعد از ظهر با تیراندازی مأمورین به خاک و خون کشیده شد و تا نیمههای شب تعدادی از مردم شهید و مجروح شدند.
20 دیماه آیتالله مجتبی تهرانی به همراه جمعی از روحانیان تهراندر نامهای به مراجع تقلید با اشاره به «مطلب اهانتآمیز روزنامه اطلاعات در صفحه 7 روز شنبه 17دی ماه 56 مطابق 27 محرم 98 به مقام شامخ روحانیت و مراجع عالیقدر تقلید، مخصوصاً حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی دامظلالهم [که] موجب تأسف عمیق قاطبه مسلمانان گردید.» اقدام حوزه علیمه در تعطیلی دروس را تحسین کردند: «اقدامات آقایان مراجع عظام و مدرسین و طلاب علوم دینیه در قم به تعطیل دروس و اقدام در خور تحسین مردم متدین و غیور «قم» به تعطیل عمومی به عنوان ابراز انزجار از مندرجات روزنامه و تجلیل از مقام شامخ روحانیت و مراجع شیعه، موجب کمال قدردانی است...» در ادامه این نامه ضمن محکومیت اقدام رژیم در سرکوب اعتراضات مردمی آمده است: «جای کمال تأثر و تأسف است که مقامات مسئول به جای اقدام جدی برای تنبیه توهین کننده، جسورانه به روی مردم مسلمان و بی پناهی که برای ادای وظیفه دینی و وجدانی خود در قم اقدام کردهاند، آتش گشوده، جمعی بیگناه را مقتول و مجروح و متأسفانه مطلب در جراید تحریف و به گونهای دیگر وانمود شده است. ما ضمن محکوم کردن این اعمال وحشیانه و ضدانسانی این حوادث ناگوار را به پیشگاه مقدس حضرت بقیهالله الاعظم ارواحنا فداه و مراجع عالیقدر تقلید و عموم مسلمین به خصوص مردم مسلمان و غیور قم و بالاخص خانوادههای داغدیده تسلیت عرض نموده.»
محکوم نمودن حمله مزدوران رژیم پهلوی به منازل مراجع
روز سهشنبه 19 اردیبهشت 1357 در ایام سوگواری حضرت زهرا(سلامالله علیها) مأموران رژیم پهلوی به خانه آیتالله گلپایگانی هجوم برده و ضمن وارد کردن خسارت به منزل ایشان، طلاب را مورد ضرب و شتم قرار داده و با به کار بردن گاز اشکآور موجب بروز عارضه قلبی برای آیتالله شدند. روز بعد (20 اردیبهشت) نیز در تظاهرات مردم قم به مناسبت چهلم شهدای، یزد، جهرم و اهواز، مأموران نظامی و انتظامی فرمانداری نظامی شهر به ضرب و شتم مردم پرداختند و در نتیجه تیراندازی جمعی زخمی و شهید شدند.
تعدادی از طلاب تظاهرکننده در میدان ارم که با یورش مأموران رژیم مواجه شده بودند ناچار به طرف خانه آیتالله شریعتمداری که در همان نزدیکی بود فرار کردند تا از تعقیب و تیراندازی محفوظ بمانند. اما مأموران آنها را تعقیب و طلابی که در اتاقها و زیرزمین خانه پناه گرفته بودند را مضروب ساختند؛ ضمناً برخی از طلاب را بیرون آورده و در اتاقی از بیرون خانه جمع و تکلیف کردند که بگویند «جاوید شاه»! در این گیر و دار ، یکی از طلاب به نام ستار کشانی بر اثر اصابت گلوله کلت افسر ارتش زخمی شد و در راه انتقال به بیمارستان به شهادت رسید.انتشار خبر حمله مزدوران رژیم به منازل علما خشم اقشار مختلف مردمی را برانگیخت. به همین مناسبت آیتالله آقا مجتبی تهرانی به همراه جمعی از علمای تهران در نامهای به مراجع تقلید قم حمله مزدوران رژیم شاه به منازل آنان را محکوم کردند. در این نامه آمده است:
«مصائب وارده بر حوزه مقدسه قم و کشتار جمعی از طلاب و مردم مسلمان در حرم اهل بیت علیهمالسلام و هجوم مأمورین به منازل مراجع عظام تقلید و ضرب و جرح و قتل طلاب و سایر مردم مسلمان در داخل منازل که عملی حساب شده از طرف رژیم حاکم بود، موجب تنفر بیش از پیش جامعه روحانیت و عموم مسلمانان گردید. ما ضمن محکوم کردن این اعمال وحشیانه و غیرقابل تحمل که خشم شدید ملت مسلمان ایران را برانگیخته است، از خداوند متعال مسألت داریم مردم مسلمان را تحت رهبری مراجع عظام در راه دفاع از حریم اسلام موفق ومؤید بدارد.»
رساندن پیام علمای تهران به امام خمینی
خرداد 1357 آیتالله مجتبی تهرانی که از جانب برخی از عالمان و روحانیان تهران حامل پیامی برای امام بود به عراق مسافرت کرد. داستان این مسافرت از این قرار است که در دوران انقلاب جواد شهرستانی (شهردار تهران)، از طرف دربار و دولت مأمور میشود تا به ملاقات آیتالله میرزا باقر آشتیانی برود و خواستههای امام خمینی را به اطلاع دربار و دولت برساند. آیتالله آشتیانی برای پاسخ به نماینده شاه و دولت با حاج آقا مجتبی تهرانی به رایزنی پرداخته بود. در جواب آیتالله آشتیانی حاج آقا مجتبی اظهار کرده بود پاسخ امام در اعلامیهها و سخنرانیهای ایشان آمده است؛ با وجود این پس از مذاکره با جمعی از علما به این نتیجه رسیده بودند که موضوع را با شخص امام در میان بگذارند و پاسخ را از زبان امام بشنوند.
حاج آقا مجتبی به این منظور رهسپار عراق شد و در روز 14 خرداد 57 به بغداد رسید. پس از زیارت کاظمین از آن جایی که دریافت امام در کربلا به سر میبرند، به کربلا سفر کرد و در دیدار با امام پیام دربار و دولت به وسیله شهرستانی و نظرخواهی شماری از علما و روحانیان تهران را به عرض رسانید. امام در پاسخ اظهار کرده بودند:
- این شاه از کسانی است که وقتی احساس ضعف کند کرنش میکند بعد که خطر از سرش گذشت، سر جای اول خود قرار دارد و همان جنایتها و قانون شکنیها را ادامه میدهد؛ تاکنون چند بار این وضع برای او پیش آمده، او هر بار با همین تاکتیک خود را از خطر رهانیده و بار دیگر همان اعمال غیر انسانی را دنبال کرده است. این شاه مورد اعتماد نیست و نباید به او مهلت داد.
- این شاه رفتنی است؛ اگر علمای تهران به ما کمک کنند او زودتر میرود و ملت ایران از شرش رهایی مییابند.
آیتالله مجتبی تهرانی میفرمایند: روز بعد که رفتم خدمتشان، به من فرمود آخرین سخن من این است که شاه باید برود.
مشی سیاسی آقا مجتبی تهرانی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به سوابق درخشان و مراودات آقا مجتبی تهرانی با امام خمینی، انتظار میرفت که ایشان یکی از مسؤولین نظام اسلامی شده و گوشهای از بار مسئولیت را به دوش بکشند. امّا بنا به فرمودهی خودشان، با دعا به درگاه خدای متعال و توسّل به حضرات معصومین، خود را از قبول مسؤولیتهای آشکار کنار کشید.
به گفته فرزندش حجتالاسلام حسین تهرانی، مسئولیتهای زیادی به حاج آقا پیشنهاد شده بود که فقط قوه قضائیه برسر زبانها افتاد. حاج آقا علاوه بر این پشینهاد به عنوان یکی از فقها در شواری نگهبان از طرف امام، وزارت علوم و چند تا نمایندگی دیگر هم از طرف امام را نپذیرفتند.
آقا مجتبی فرمودند: وقتی خدمت امام رسیدم به ایشان عرض کردم اگر امر شما مولوی است سمعاً و طاعتاً و اگر ارشادی است شما اجازه بدهید که من کار طلبگی خودم را انجام بدهم. هر چه شما امر بفرمایید من همان را انجام میدهم. برای من سمتها مطرح نیست امر شما برای من مطرح است که مولوی است و یا ارشادی است؟امام در پاسخ حاج آقا فرموده بودند، من امر نمیکنم هر جور شما صلاح میدانید لذا اگر شما صلاح میدانید همان کار طلبگیتان را انجام بدهید. از اینرو معظمله با حضور در صحنهی نیروسازی برای انقلاب، همچنان به صورت گمنام و مؤثّر به تربیت نیروهای جوان و کارآمد برای انقلاب اسلامی پرداختند.
حجتالاسلام حسین تهرانی در مورد واکنش حاجآقا مجتبی به پیشنهاد مسئولیت قضائی میگوید: خاطرم هست آیتالله سید عبدالکریم موسوی اردبیلی که بعد از شهید بهشتی مسئولیت دستگاه قضا را عهدهدار بود، یک روز به حاجآقا زنگ زد و گفت: حاج آقا مجتبی ما در اینجا کلی پرونده داریم بیایید به ما کمک کنید. آن زمان اوج فعالیتهای تروریستی گروهکها بود. حاج آقا در پاسخ گفتند: آقای موسوی اردبیلی حرف شما کاملاً درست است. شما دنبال این هستید که پروندههایتان کم شود، ولی من به دنبال این هستم که برای جوانان پرونده درست نشود و جوانان به سمت انحراف نروند و در دام منافقین نیفتند.
از هیمنرو بود که ایشان جلسات عمومی اخلاق و معارف اسلامی که قبل از انقلاب برپا بود، را از سال 1359 به طور منظم و هفتگی ادامه دادند، همچنین دروس خارج را که سالها پیش در منزل خویش و با حضور برخی از فضلای تهران آغاز کرده بودند؛ سال 1364 با قبول کردن تولیت مدرسه مروی توسط آیتالله محمدرضا مهدوی کنی به آنجا انتقال و ادامه دادند.
ایشان ۱۰ روز پس از رحلت حضرت امام خمینی در یک سخنرانی در تاریخ 24 خرداد 1368 در پایان بحث پیرامون شکر به مسأله رحلت حضرت امام خمینی و مسألهی ولایت فقیه اشاره کردند و اظهار داشتند:
«میگویی خدا فوق همه [است]، بسیار خوب، شکر میخواهی به او بکنی، شکر او چیست؟ صدق ولاء است. پیغمبر، علی (علیهالسلام)، ائمهی طاهرین (صلواتاللهعلیهماجمعین)، هر ولایتی، به اطاعت است. تا برسد به ولایت فقیه، آن هم همین است. آن هم شکر دارد، شکرش به چیست؟ همین است. میگویم مافوق من است؛ بسیار خوب، من تحت سرپرستی اویم، بسیار خوب، شکرش به چیست؟ صدق ولاء. اگر نعوذ بالله شکر نشود، اگر شکر نشود، اهل معرفت آنها میدانند اگر شکر نشود، آن جایی است که نعمت زایل میشود.»
معظمله در ادامه با اشاره به رحلت حضرت امام گفتند: «دوستان من در ماه رمضان اگر یادتان باشد مکرر به شما گفتم، گفتم نعمت وجود امام را قدر بدانید! آیا ما صدق ولاء نسبت به امام داشتیم؟ چقدر گفتم من، شاید مکرر این را گفتم، در همین بحث شکر، گفتم این نعمت بزرگ است، یک مجتهد جامع الشرایط، از هر جهت علماً، عملاً، ابعاد گوناگون، گفتم این را قدرش را بدانید، خدا را شاهد میگیرم مکرر من در این فکر بودم، این دو هفته، خدا نکند ما کفران وجود او را کردیم از ما گرفتی، که بر اثر کفران باشد، جداً دارم میگویم من روی همین فکر میکردم، که نکند این شده باشد.»
بعد از رحلت حضرت امام خمینی و در دوران زعامت حضرت آیتالله خامنهای نیز مشی آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی بر رویه عملی مسالمتآمیز، دوستانه و دلسوزانه در قبال نظام سیاسی کشور در عین اجتناب از سیاستورزی فعالانه استوار بود. حضور آقامجتبی تهرانی در مراسم رونمایی ازضریح جدید امام رضا(ع)در زمستان ۱۳۷۹ش در کناررهبر معظم انقلاب اسلامی، حضور رهبر انقلاب در منزل آیتالله مجتبی تهرانی در آذر 1388، عیادت رهبر انقلاب از آیتالله مجتبی تهرانی در منزل ایشان در سال 1391، پخش مستقیم جلسات اخلاقی معظمله درشبهای قدراز سیمای جمهوری اسلامی، ایراد سخنان ایشان در تأییداجتهادآیتالله خامنهای در جلسات اخلاقی خود و اقامهنمازبر پیکر وی از سوی حضرت آیتالله خامنهای، نشاندهنده ارتباط متقابل دوستانه ایشان و رهبر معظم انقلاب بود.
منبع: مرکز بررسی اسناد تاریخی