دلداری دادن امام خمینی(ره) به طلاب و مردم / خونسردی امام در مدیریت بحران
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آیتالله خزعلی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی مننتشر شده است درباره فاجعه خونین مدرسه فیضیه در نوروز 1342 می گوید: « مراسم مدرسه فيضيه به درخواست آيتالله گلپايگانى برگزار گرديد. عدهاى از مردم و روحانيون در اين مراسم شركت كردند. همچنين عدهاى از وابستگان دستگاه كه ظاهر خود را شبيه روستاييان ساخته بودند و نيز تعدادى از افراد گارد شاهنشاهى حضور داشتند.
اين گروه كشاورزان كذايی و گارد شاهنشاهى به هنگام صحبت، آن هم روز وفات امام جعفر صادق(ع) بوى عرق از دهانشان به اطراف پخش مىشد. چنين كسانى را به عنوان كشاورز به مدرسه فيضيه فرستاده بودند تا به هنگام سخنرانى آقاى انصارى شروع به فرستادن صلواتهاى مكرر و بىهنگام كنند. ايشان با آن كه بسيار باهوش بود، ابتدا متوجه منظور آنها نشد، اما بعداً موضوع را فهميد و درخواست كرد كه صلوات بىجا نفرستند، اما صلواتها به طور مكرر فرستاده مىشد و زمزمهها و پچپچهاى آنان زيادتر مىگرديد، آقاى انصارى فهميد موضوع ساده نيست و بسيار پيچيده است از اين رو دست و پاى مطلب را جمع كرد و پس از جمعبندى سخنان خود، از منبر پايين آمد.
پس از پايين آمدن آقاى انصارى از منبر، يكى از آن نابكاران، فورى ميكروفون را گرفت و شعارهايى به نفع رضاخان لعنت الله عليه سرداد. با اين شعارها جلسه به هم ريخت و بلندگوها قطع شد، در اين هنگام يكى از طلبهها، سيلى محكمى به صورت شعاردهنده زد. چند نفر از مزدوران با ديدن اين صحنه شروع به سر دادن شعار جاويد شاه كردند و به دنبال آن به جان طلبهها افتادند.
طلبهها سريع به طبقه بالا رفتند و با آجر وابستگان رژيم را مورد حمله قرار دادند و عدهاى از آنها را مجروح و خونين ساختند. در خود حوزه اين به ظاهر دهقانان ابتدا سلاح گرم به كار نبردند، چون بايد نمايش دهقان بودن را خوب اجرا مىكردند، البته به زودى خود را لو دادند. چون ناچار شدند از گاز اشكآور و كلت استفاده كنند. علت استفاده از اين سلاحها اين بود كه واقعآ در تنگنا قرار گرفته بودند و از طلاب به شدت كتك خورده بودند، موقعى كه در دالان فيضيه به محاصره روحانيون درآمدند از نيروهاى پليس استمداد طلبيدند پليس وارد گرديد و طلاب را به خاك و خون كشيد.
كشاورزان كذايى نيز با ديدن نيروى پليس رمقى گرفتند و با چوبدستىهاى خود به جان طلاب افتادند. حتى حجرهها نيز از تعرض آنها مصون نماند و بسيارى از اسباب و لوازم روحانيون را با خود بردند. عبا، عمامه و حتى قرآنها را ورق ورق كردند. بسيارى از ورقهاى قرآن را بر روى هم انباشتند و آتش زدند وابستگان رژيم اين اعمال را به حساب پيروزى خود ثبت كردند و به تصور خود علما و طلاب را چنان مرعوب ساختهاند كه ديگر خيال مخالفت با محمدرضا و برنامههاى او را در سر خود نپرورانند.
دلداری دادن امام خمینی(ره) به طلاب و مردم
روحانيون متوجه شدند كه جان رهبر [امام خمينى] در خطر است و در اين فكر بودند كه اگر خداى ناكرده عمال رژيم دامنه تهاجم خود را گسترش دهند و به خانه ايشان حمله كنند و صدمهاى به ايشان برسد، آن موقع بر سر نهضت چه خواهد آمد بنابراين فورى به طرف منزل امام رفتند و درهاى خانه ايشان را بستند.
امام پس از شنيدن خبر بسته شدن در منزل بسيار عصبانى شدند و گفتند : فوراً در را باز كنيد. اما طلبهها جواب دادند در را بستهايم و نمىگذاريم آن را باز كنيد. امام تصميم گرفتند به فيضيه بروند، اما روحانيون نگذاشتند. حتى برخى طلبهها اصرار را تا به آنجا كشانيدند كه پاى امام را بوسيدند تا او را از رفتن به فيضيه منع كنند. امام پس از اين كه نگرانى آنها را ديدند شروع به دلدارى طلبهها كردند و گفتند ما اين وقايع را زياد ديدهايم ما كربلا را ديدهايم. كدام وقت رهبران ما خودشان را باختند. ما پيروزيم، ولى اين پيروزى هزينه زيادى مىطلبد. امام(ره) مردم را آرام و در خواست كرد تا مجروحين را فورآ به بيمارستان برسانند.