مرکز اسناد انقلاب اسلامی

کد خبر: ۷۶۷
برشی از خاطرات آیت‌الله مسعودی خمینی
امام(ره) فرمود: «خانه، خانه من است و من حرام کردم در اینجا بمانید». ما بیم‌ناک بودیم که مأموران شبانه به خانه امام بریزند و برای جان امام احساس خطر کردیم. در این حال آقای خلخالی، که آدم عجیبی است، مقابل امام ایستاد و گفت: «شما حرام می‌دانید ولی ما ماندن را واجب می‌دانیم. وجوب و حرمت با هم در تضاد است». امام لبخندی زد و فرمود: «بروید بیرون از خانه من».
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۷ - ۰۲ فروردين ۱۳۹۶ - 2017March 22

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیت‌الله مسعودی خمینی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره وقایع دوم فرودین 1342 در مدرسه فیضیه می‌گوید: « من در منزل امام و در خدمت ایشان بودم، به تدریج شاهد بودم که زخمی‌های فیضیه را به منزل امام می‌آورند. حدود نیم ساعت بعد از شروع ماجرا بود که سیدی را آوردند که بی‌حال و زخمی بود. امام در حالی که بدون عبا و حتی ظاهراً قبا بودند از اتاقشان سراسیمه خارج شدند و بالای سر سید زخمی آمدند و سر سید را روی دامنشان گذاشتند و شروع کردن به نوازش او و پرسیدند که چه اتفاقی افتاده؟ بعد او را دلداری دادند. سید چشمانش را باز کرد وقتی امام را در کنار خود دید، گفت: «نه آقا من سالم هستم و هیچ طوری نشده». امام دستور دادند که دکتر به بالین او آورده شود.


 شب نماز مغرب و عشا را در همانجا [منزل حضرت امام] خواندیم و عده‌ زیادی از آقایان در خدمت امام جمع شدند و راجع به قضیه فیضیه صحبت داغ بود. حدود ساعت نه شب بود که آقا فرمودند: «همه مرخصند». ما عرض کردیم: «خدمت شما می‌مانیم». فرمود: «خانه، خانه من است و من حرام کردم در اینجا بمانید». ما بیم‌ناک بودیم که مأموران شبانه به خانه امام بریزند و برای جان امام احساس خطر کردیم. در این حال آقای خلخالی، که آدم عجیبی است، مقابل امام ایستاد و گفت: «شما حرام می‌دانید ولی ما ماندن را واجب می‌دانیم. وجوب و حرمت با هم در تضاد است». امام لبخندی زد و فرمود: «بروید بیرون از خانه من».

ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر