کد خبر: ۹۱۰۶
فراز و فرود ادبیات کودک و نوجوان در گفتگو با مصطفی رحماندوست؛

تعجب ژاپنی‌ها از تیراژ میلیونی مجله‌های کودک و نوجوان در دهه‌ی ۶۰ / پدیده‌ای به نام فرمایشی‌شدن تاریخ انقلاب!

عکس لید
قبل از انقلاب با دورانی طولانی مواجه هستیم که ادبیات کودک و نوجوان در آن مطرح نبوده ‌است. بعد از انقلاب مجله‌های من که خودم سردبیرش بودم به تیراژ یک میلیون و چهارصد هزار می‌رسید. زمان جنگ کنفرانسی در لندن داشتم. در زمان معرفی من گفتند که آقای رحماندوست مدیر ۶ مجله است. رفتم پشت تریبون گفتم من مدیر مجله‌های رشد هستم که ۳تای آن کودکانه است. اما در کشور ما ۳۲ مجله‌ برای کودکان و نوجوانان منتشر می‌شود. وقتی نشستم یک فرد ژاپنی کنار من نشست و گفت که شما در کشورتان کلی مشکل دارید، تازه انقلاب شده، جنگ و تورم هم دارید و برای کودکان و نوجوانان خود نیز ۳۲ تا مجله منتشر می‌کنید؟! ما در کشورمان ۱۵ سال بعد از جنگ توانستیم در حوزه‌ی کودک و نوجوان کار کنیم.
سه‌شنبه ۱۹ تير ۱۴۰۳ - ۱۵:۲۸

پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی – انسیه باصری؛ ادبیات کودک و نوجوان یکی از مهم‌ترین عرصه‌های فرهنگ است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی بسیار مورد توجه قرار گرفت. به ویژه در دهه‌ی شصت و هم‌زمان با دوران دفاع مقدس این مهم از جایگاه والایی برخوردار بود.

۱۸ تیر ماه سال‌روز درگذشت نویسنده‌ی نامدار مهدی آذریزدی، روز ادبیات کودک و نوجوان نام گرفته است. به همین مناسبت در گفت‌وشنودی با مصطفی رحماندوست، نویسنده‌ی نام‌آشنای این عرصه، سیر شکل‌گیری و گسترش ادبیات کودک و نوجوان، تجربیات انقلاب اسلامی در این زمینه و وضعیت امروز این حوزه‌ی مهم ادبیاتی را به بحث و بررسی نشسته‌ایم.

مشروح گفتگوی مصطفی رحماندوست با پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ادامه از نظر می‌گذرد.

 

با توجه به نزدیک شدن ۱۸ تیرماه، روز ادبیات کودک و نوجوان، شما جایگاه ادبیات کودک و نوجوان را قبل و بعد از انقلاب چگونه ارزیابی و مقایسه می‌کنید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. قبل از انقلاب توجهی به ادبیات کوک و نوجوان صورت نمی‌گرفت. انتشاراتی که به صورت اختصاصی کتاب کودک و نوجوان تولید کند وجود نداشت. تعداد ناشران و کتاب‌هایی که در این زمینه منتشر می‌شد نیز بسیار کم بود. در سال‌های منتهی به انقلاب نویسندگانی مانند: داریوش عباداللهی، قدسی قاضی‌نور، صمد بهرنگی و... کتاب‌هایی را منتشر کردند که زمینه‌ی انقلابی داشت و از آن‌جا که جامعه نیز زمینه‌های انقلابی داشت این دست کتابها مورد اقبال قرار گرفت. اما این کتاب‌ها اصلاً ظاهر کودکانه کیفیتی مطلوب داشت. جنس کاغذها کاهی، نوشته‌ها بسیار ریز، صفحات بدون تصویر و یا غالباً با تصاویر سیاه و سفید بود و از لحاظ علمی هیچ تشابهی با استانداردهای کتاب کودک نداشت.

بنابراین، کتاب کودکان مطلوب بچه‌ها نبود بزرگ‌ترها می‌خریدند و برای بچه‌ها می‌خواندند. ناگفته نماند این کتاب‌ها از سوی افرادی که تمایل به اندیشه‌ی چپ داشتند نوشته می‌شد و نشر پیدا می‌کرد. در این زمان، مذهبی‌ها تعدادی کتاب مذهبی و یا شبه مذهبی برای کودکان و نوجوانان منتشر کردند. برای نمونه کتاب‌های فلسطینی را ترجمه می‌کردند و نشر می‌دادند و یا کتاب‌هایی تحت عنوان ۲۴ ساعت زندگی یک بچه مسلمان. این گروه کتاب‌ها نیز باز از لحاظ ظاهری ویژگی کتاب کودکان و نوجوانان را نداشت و فقط به نوعی تقابل با کتاب‌های منتشره از جانب چپ‌های مارکسیست بود.

بنابراین، ما قبل از انقلاب با دورانی طولانی مواجه هستیم که ادبیات کودک و نوجوان در آن مطرح نبوده ‌است. و در کتاب‌های ذکر شده به بهانه‌ی کودک، حرف‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را چاپ و منتشر می‌کردند. در حالی که آن‌ها هیچ‌کدام کتاب کودک و نوجوان نبودند. این که می‌گویم کتاب کودک نبوده ریشه در تاریخ ما دارد. در دوره‌ی قاجاریه یک اتفاقی رخ داد. ارتباط ایران با خارج از کشور باعث شد تا کمی آشنایی با ادبیات کودک شکل بگیرد. بدین ‌ترتیب کتاب‌هایی تحت عنوان "بچه‌خوانی" نشر پیدا کرد. کتاب‌های بچه‌خوانی از کتاب‌هایی که قبل از انقلاب نشر پیدا می‌کرد، بسیار کودکانه‌تر و ایرانی‌تر بود؛ زیرا در سال‌های منتهی به انقلاب، کتاب‌هایی بود که از ورای ذهن چپ‌های مارکسیست برروی قلم تراوش پیدا می‌کرد و برگرفته از مام کمونیست‌ها یعنی شوروی بود و کتاب‌هایی که از اعماق ذهن مذهبی‌ها تبلور پیدا می‌کرد تا حدی برگرفته از جنبش‌های آزادی‌بخش کشورهای مسلمان مانند فلسطین و یا آفریقای شمالی بود. اما یک اتفاقی قبل از انقلاب رخ داد که خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. مذهبی‌ها فهمیدند که «اگر بخواهند کار کنند باید فنی و جدی کار کنند». لذا تئاتر مذهبی به‌وجود آمد، فیلم در خدمت دین به‌وجود آمد، فیلم را در مساجد بر روی پرده نمایش می‌دادند، مؤسسه‌ی کانون کتاب کودک راه افتاد. فیلم، تئاتر و کتاب را با اصول و قواعد مربوط به خودش، آرام آرام به جامعه عرضه کردند و امیدشان این بود که در آن زمان (منظور قبل از انقلاب است) که طاغوت چپ و راست به شدت در حال فعالیت است، ما مذهبی‌ها هم برای خودمان برنامه‌ها و تبلیغات مخصوص خودمان را داشته باشیم. ولی در مجموع نسبت به جمعیت آن روزگار پاسخ‌گو نبود.

میزان توجه به ادبیات کودک و نوجوان بعد از انقلاب به چه صورت بود؟

بعد از انقلاب در این حوزه به یکباره جهش رخ داد. بیشتر افرادی که قبل از انقلاب به این نکته رسیده بودند که باید کار فنی بر مبنای اصول ادبیات کودک انجام دهند، در زمینه‌ی ادبیات کودک و نوجوان فعالیت خود را در محافل و اداراتی که رسماً برای کودکان و نوجوانان کار می‌کردند، آغاز کردند. مؤسساتی مانند کانون پرورش فکری، صداوسیما، انتشارات صداوسیما و... . همچین تقریبا تمام مجلات و روزنامه‌ها از جمله اطلاعات، یک صفحه‌ی هفتگی مختصص کودکان و نوجوانان چاپ می‌کردند. کیهان بچه‌ها هم فعالیت خوبی داشت تا سال ۹۰ که هر هفته هم منتشر می‌شد. اما یواش یواش از دوره‌ی آقای احمدی‌نژاد رو به افول گذاشت. چرا که یک به‌هم‌ریختگی از نظر ادبیات بچه‌ها داشت و یک نوع حالت بهم‌ریختگی از لحاظ داستان و ادبیات پیدا کرد.

دلیل اقبال و توجه به ادبیات کودک و نوجوان بعد از انقلاب چه بوده‌است؟

مطالعه‌ی موردی نداشتم، ولی فکر می‌کنم که متفکرین آن زمان به این نتیجه رسیدند که ماباید روی بچه‌های خودمان کار کنیم؛ چون خطر همیشه در کمین بچه‌های ما وجود دارد. من مسئول مجله‌های رشد بودم. مجله‌های رشد با این که قبل از انقلاب پخش می‌شد اما تیراژ بسیار پایینی داشت. بعد از انقلاب مجله‌های من که خودم سردبیرش بودم به تیراژ یک میلیون و چهارصد هزار می‌رسید که حتی من این تعداد را روی مجلات درج می‌کردم. بعد از انقلاب زمان جنگ من کنفرانسی در لندن داشتم. در زمان معرفی من گفتند که آقای رحماندوست مدیر ۶ مجله است. من رفتم پشت تریبون گفتم من مدیر مجله‌های رشد هستم که ۳تای آن کودکانه است. اما در کشور ما ۳۲ مجله‌ برای کودکان و نوجوانان منتشر می‌شود. وقتی نشستم یک فرد ژاپنی کنار من نشست و گفت که شما در کشورتان کلی مشکل دارید، تازه انقلاب شده، جنگ و تورم هم دارید و برای کودکان و نوجوانان خود نیز ۳۲ تا مجله منتشر می‌کنید؟! ما در کشورمان ۱۵ سال بعد از جنگ توانستیم در حوزه‌ی کودک و نوجوان کار کنیم.

در ایران آن دوران هزینه‌ها خیلی حساب و کتاب داشت و هزینه برای بچه‌ها جای خودش را باز کرده ‌بود. جنگ، بدبختی بود و اقلام مورد نیاز کوپنی عرضه می‌شد. از هر لحاظی به خاطر جنگ در تنگنا بودیم. مردم حتی ملحفه خانه‌یشان را برای جبهه می‌فرستادند؛ اما ادبیات کودکان جای خود را داشت. در همان دوران، کتاب‌های من در تیراژ ۵۰، ۶۰ و ۷۰ هزار منتشر می‌شد. این نشان می‌داد توجه به بچه‌ها چقدر بالا بود. در همه‌ی این مجلات ۳۲ گانه بسیار زیرکانه و پنهانی آداب دینی و اخلاقی به بچه‌ها آموزش داده می‌شد. به انقلاب و اسلام می‌پرداختند ولی نه به شکلی که موجب دلزدگی کودکان شود. در کل به فکر رشد کودکان بودند. دهه‌ی ۶۰ ـ ۷۰ بهترین دوران رشد ادبیات کودک و نوجوان ما بود. چرا که هجوم کتاب‌های خارجی نبود. نویسندگان ایرانی در حال رشد بودند و بازار کتاب ایرانی کاملاً در اختیار ایرانی‌ها بود.

تا رسیدیم به دوره‌‌ی آقای احمدی‌نژاد که ناگهان عرصه‌ی فرهنگ رها شد. در دوران احمدی‌نژاد اصلاً بحث مردم مطرح نبود. فقط بحث نگهداری قدرت مطرح بود. در این دوره به یک‌باره هجوم کتاب‌های فرنگی بی‌ارزش به داخل ایران و رفتن سرمایه به جیب کسانی که ناشر نبودند، پدید آمد. وزارت ارشاد کاغذ می‌داد به کسانی که مدیران وزارت ارشاد بودند و با جعل عنوان ناشر برای خود رزومه‌سازی می‌کردند و با انتشار ۱۰ و یا ۲۰ عنوان می‌توانستند سهمیه‌ی کاغذ بسیار هنگفتی دریافت کنند. از این جا به بعد رشد ادبیات کودک متوقف شد و حاصلش این شد که الان ما با انبوه کتاب‌های ترجمه‌شده روبه‌رو هستیم و نه با کتاب کودکان ایرانی با آداب و فرهنگ ایرانی. امروزه تیراژ کتاب‌های تألیفی از ۱۰۰۰نسخه فراتر نمی‌رود ولی تیراژ کتاب‌های ترجمه خیلی بالا است.

با توجه به این که ایران بعد از انقلاب در حوزه‌‌ی ادبیات کودک و نوجوان رشد داشته است، آیا در زمینه‌ی روایت تاریخ انقلاب این رشد مشخصاً به چشم می‌خورد؟ روایت تاریخ انقلاب در کتاب‌های کودکان و نوجوانان مشهود است؟

متأسفانه روایت تاریخ انقلاب را در این زمینه خیلی کم می‌بینیم. یک گروه‌هایی هستند که می‌گویند: «هنوز انقلاب وارد تاریخ نشده است.» هیچ ملاکی برای ورود یک واقعه، حادثه و... به دریچه‌ی تاریخ ندارند. تمام مجلدات تاریخ کودکان را مشاهده کنید تصویری دراین‌باره نمی‌بینید. اگر ناشران دیگری هم خواستند دراین‌باره به تاریخ انقلاب بپردازند بیشتر جنبه‌های نمایشی و فرمالیته داشته است. مثلاً در سالگرد پیامبر اعظم صد کتاب با تیراژ بالا در این زمینه منتشر می‌شود و یا می‌گویند درباره‌ی زندگی فلان شهید بنویس. این دیگر ادبیات نیست. ادبیات باید از درون طرف مقابل بجوشد و نباید فرمایشی باشد. بخش زیادی از ادبیات بعد از انقلاب، به‌خصوص برای کودکان و نوجوانان، همین گونه است: سفارشی، فرمایشی و فرمالیته؛ به همین دلیل اثرگذار نیست.

مصاحبه با آقای دکتر مصطفی رحماندوست

 

آیا افرادی که بخواهند خودشان بنویسند و نه البته به صورت سفارشی و فرمایشی بلکه با الهام و جوشش از درون خود، این‌چنین افرادی وجود دارند؟

بله هستند، ولی خیلی کم. مثلاً فکر کنید فردی برای امام خمینی شعر گفته و قصه برای دل خودش نوشته است. برای انقلاب شعر گفته است. اما برای دل خودش گفته‌ است. مثلاً یک نفر برای شهید شاه‌چراغی که زمانی مدیر مؤسسه‌ی کیهان بود، یک شعر قشنگی گفته بود. وقتی با این فرد صحبت می‌کردم دیدم ایشان شهید شاه‌چراغی را می‌شناخت. این نوشته بسیار فرق می‌کند با نوشته‌ی فرمایشی. یا مثلاً فردی برای شهید بزرگواری مطلب می‌نوشت ولی مشروبش را هم در کنار کار می‌خورد و می‌نوشت. حتی من با افرادی برخورد می‌کردم که می‌گفتم چی‌کاره‌ای می‌گفت: امسال هیچ‌کاری به من داده ‌نشده است. چرا فقط منتظر بوده که به او سفارش داده شود؟ من اسم این پدیده را می گذارم فرمایشی‌شدن و دستوری‌شدن تاریخ انقلاب! فردی که خودش و به دلش سفارش می‌دهد یک نوع دیگری کار می کند. از درون و دلش می‌جوشد. اما این نوع افراد را خیلی کم داریم و داشتیم. من از آن افرادی که سفارشی می نویسند و پول می‌گیرند، تأثیری در جامعه نمی‌بینیم و خیلی کم جاذبه‌ی آثار منتشر شده‌ی آن‌ها را در جامعه می‌بینیم. در سال‌های اخیر که دیگر وضع خیلی آشفته و بد است.

در سال‌های اخیر وضعیت ادبیات کودکان و نوجوانان را در حوزه‌ی انقلاب و جنگ چگونه می‌بینید؟ آیا فضای مجازی مؤثر بوده است؟

وضعیت بد و آشفته است و فضای مجازی تنها یک بهانه است. ما کاری در شبکه‌ی مجازی نکردیم. چیزی برای عرضه در شبکه‌ی مجازی نداشتیم و نداریم و شبکه‌ی مجازی ما را با قدرت تحت تأثیر قرار می‌دهد، دلیل اصلی آن هم ناامیدی است. آن کسی که زن، بچه و موقعیت شغلی خود را رها می‌کرد و می‌رفت جنگ، در جبهه‌ای که حتی پوتین جنگی به تعداد نبود و با کفش کتونی در جبهه می‌جنگید، آن هم کفش کتونی که حتی در سنگلاخ‌های میدان جنگ کفی هم نداشت، من این‌ صحنه‌ها را در جنگ دیدم، آن فرد انگیزه داشت.

نویسنده‌ی امروز انگیزه‌ای برای نوشتن در حوزه‌ی انقلاب ندارد. چون امروزه دفاع کردن از انقلاب سخت است. کلی فقر و فحشاء در جامعه وجود دارد. در جامعه‌ از اسلام و جمهوریت خبری نیست. خودباوری احمقانه که متفکرین یک سویه دارند و فقط خودشان را قبول دارند باعث می‌شود که بگویند: «اصلاً نیاز نداریم به خواسته‌های عمومی توجه کنیم». حاصلش می‌شود همین که هست. عموم مسلمانان انقلابیِ جبهه‌رفته هم دلخور هستند. هنرمند که نیاز دارد دلش با آنچه می‌نویسد بسیار همسو باشد، به این دلیل لااقل در ۱۵، ۱۶ و ۲۰ سال اخیر اثر قابل توجهی در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان تبلور پیدا نکرده است. من یک زمانی در گروه هیئت تألیفی کتاب‌های درسی دعوت شده بودم و می‌خواستند کتاب درسی بنویسند ومن قرار بود بعد از نوشتن ساده‌نویسی کنم. یک آقایی در آن جلسات گفت که ما تاریخی می‌خواهیم برای بچه‌ها بنویسیم که حرفی از محمد مصدق در آن وجود نداشته باشد. من از پشت میزبلند شدم و گفتم: آقا شما از بین می‌روید و کسی اسم شما را نمی‌آورد. اما نام مصدق می‌ماند. همانطور که نام انقلاب اسلامی می‌ماند. امام خمینی نقطه‌ی اوج تاریخ ایران است چه قبول داشته باشیم چه نداشته باشیم. مصدق نقطه‌ای قابل اتکا درتاریخ ایران است چه قبول داشته باشیم چه نداشته باشیم. تو نمی‌توانی از کتاب درسی مصدق را حذف کنی. ولی خیلی از این‌کارها کردند که فلانی اصلاً وجود نداشته است. این باعث می‌شود بی‌اعتمادی به‌وجود بیاید و حتی مطالب نوشته شده خوانده نشود. نتیجه همین می‌شود که هست. و چالش اصلی این است که می‌خواهیم آنچه که در ۴۰ سال پیش اتفاق افتاده، نه آن باشد که اتفاق افتاده است، آن باشد که من می‌گویم اتفاق افتاده است.

لذا وقتی برمی‌گردیم به عقب و نگاه می‌کنیم می‌بینیم که در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان از سال ۵۸ تا اواخر دهه‌ی ۷۰ خیلی خوب بوده است. کتاب‌های خیلی خوبی منتشر شد. کتاب‌های ما حتی به زبان‌های دیگر نیز منتشر شد. این نشان می‌دهد ما حتی بین‌المللی کار کردیم. کتاب‌های خود من به ۱۳ زبان ترجمه شده است. ما در این دوران نامزدهای جایزه‌های بین‌المللی را داریم. این نشان دهنده‌ی رشد بالا بوده است. مثلاً کتابم با نام ریشه‌ها در خاک شاخه‌ها در باد به زبان ایتالیایی ترجمه شده و آن‌جا کتاب سال شده بود. درصورتی که من کتاب را برای کودکان ایتالیا ننوشته بودم . آنچه که من نوشتم برای فرزندان خودمان بوده است. اما سطح نوشته طوری بود که قابلیت و مقبولیت پیدا کرده بود. در صورتی که نوشته‌های مارکسیستی و مذهبی قبل از سال ۵۷، هیچ کدام این ویژگی را نداشت. نوشته‌های بعد از ۵۷، حتی نوشته‌هایی که در زمان جنگ و برای جنگ نوشتیم انقدر قدرت و قوت داشته که مقبولیت بچه‌ها وحتی توجه جهانی را کسب کرده بود.

هیجان انقلاب و جنگ چه میزان مؤثر بر تولیدات بوده است؟ آیا محافلی هم در این خصوص شکل گرفته بوده یا هست؟

تأثیر داشته است. اما هیجان به تنهایی عامل تولید هنر نیست. من زمان جنگ مدیر مسئول مجله‌های رشد بودم و از جنگ هم در مجلاتم می‌نوشتم. یادم هست صفحه‌ای داشتم با نام «من جنگ را به چشم خودم دیدم» و از بچه‌ها در این صفحه خواسته می‌شد آنچه را ازجنگ دیدند روایت کنند و ما چاپ کنیم. من صفحه‌ام صفحه‌ی مظلومیت بود. ما مظلوم بودیم و به ما حمله کرده بودند. نمی‌خواستیم بجنگیم. و صفحه‌ی ما صفحه‌ی دفاع از مظلوم بود. هم مورد تهاجم قرار گرفتن حس جهانی را برمی‌انگیزد وهم دفاع از ارکان زندگی شخصی و عقیدتی. این موارد را در حوز‌ه‌ی ‌جنگ می‌نوشتیم و مورد اقبال قرار می‌گرفت. اما مطالب شعاری که طبق چارچوب خاصی باید نوشته شود و یک مواردی داخلش نباشد، اقبالی ندارد. آقای فهیمی نامی بود که در کتاب فرهنگ جبهه دروازه‌ای به روی جبهه باز کرد و در آن نشان داد که فضای جبهه فضایی همراه با خواندن دعای سمات، کمیل، شوخی و بازی هم بود. یعنی حقیقت زندگی در جنگ بود. کتاب آقای محمد رضا بایرامی با نام عقاب‌های تپه شصت، به چند زبان ترجمه شد. این کتاب، کتاب جنگ است، اما زندگی است. یک رزمنده و یک پرنده محور داستان هستند.

چند مؤسسه بودند و هستند که خیلی هم پایبند به آرمان‌های ایران و انقلاب نبودند و هنوز هم هستند مانند: شورای کتاب. الان هم دارند براساس همان کارنامه‌ها کار می‌کنند. اتفاقاً چون نرم کار می‌کنند و شعار هم نمی‌دهند، کارشان خوب است. مثلاً نوع نگاه ما به غزه با نوع نگاه‌ آن‌ها به غزه فرق می‌کند. اما نوع نگاه آن‌ها که مظلومیت بچه‌های غزه را نشان دهد تا شعار دهد نقش دارد. یک سری مؤسسات هست که نویسنده‌ی کودک و نوجوان‌اند یا انجمن‌های تئاتر هست، فیلم کودک و نوجوان هست.

 در یکی دو سال قبل از کرونا یک حرکات جدیدی آغاز شد. یک گردهمایی‌هایی به وجود آمد که فیزیکی نبود. مثلاً من در خانه‌ی شاعران کودک یک محفل شعر کودکان ایران را داشتم و ۲۰ الی ۳۰ نفر هم جمع می‌شدند و شعر می‌خواندند و نقد می‌کردیم. یک دفعه این ۲۰ الی ۳۰ نفر به ۱۶۰ نفر رسیدند. چون مجازی بود از سراسر ایران شرکت کردند. محافل مجازی داستان و شعر کودک و نوجوان خیلی خوب کار می‌کنند. اما الان وضع اقتصادی بد شده است. امکان این که خانواده از نان شب خود بزند و بخواهد کتاب ۲۵۰ هزار تومنی برای فرزند خود بخرد خیلی کم شده است. کتاب زیباتر از بهار من، در سال ۱۳۶۰ به قیمت ۲۰ ریال فروخته می‌شد در تیراژ ۷۰ هزار. حقوق آن زمان من ۴۵۰۰ تومان بود. ۲۰ ریال با ۴۵۰۰ تومان را مقایسه کنید با حقوق ۱۳ الی ۱۵ میلیونی الان من، چند تا کتاب ۲۵۰ هزار تومانی می‌توانم بخرم؟ پس وضعیت اقتصادی بد یکی از دلایل عدم اقبال به کتاب است و دیگر گرانی و گرفتاری کاغذ است. ما کتابی در دست داشتیم با نام نینی نبات که جنس صفحاتش طوری بود که اگر آب می‌ریخت بر روی آن، خراب نمی‌شد و بچه‌ها می توانستند با خود ببرند حمام . این نوع کتاب مورد توجه بچه‌های اوتیسم قرار گرفت. ما بدبختی کشیدیم تا به شماره‌ی ۴۰ رساندیم و در یزد شرکتی پیدا شد تا از سنگ کاغذ بسازد. الان داریم از آن کاغذ استفاده می‌کنیم. حالا منظور من این است که یک دفعه کاغذ پیدا نمی‌شود یا ارز کاغذ وارداتی را می‌گیرند و برای خودشان در شمال ویلا می‌سازند، یا فردی هم واقعاً کاغذ وارد می‌کند اما با هزار بدبختی آن کاغذ به دست ما می‌رسد. یک مشکل دیگر این که در یک روزگاری می‌شد با عنوان نویسنده‌ی کودک و نوجوان زندگی خودت را بچرخانی، وقتی تو می‌شدی نویسنده، تیراژ کتابت بالا بود، سالی چهار یا پنج کتاب چاپ می‌کردی و تجدید چاپ می‌شد. گردش مالی به حدی بود که نویسنده می‌توانست مانند یک کارمند درآمد داشته باشد و زندگی کند. اما الان نمی‌شود.حتی اگر بهترین نویسنده باشی. ما درزمان جنگ رونق اقتصادی داشتیم. نویسنده می‌توانست با درآمد حاصله از نویسندگی زندگی خودش را بگذراند. اما الان نمی‌شود. الان مثل قبل از انقلاب شده است. تیراژ پایین با فروش کم.

با توجه به صحبت‌های شما، این روزها آیا تغییر ذائقه‌ی مردم را می‌توان عامل رکود در رونق کتاب و افول ادبیات کودک و نوجوان در هر شاخه‌ای دانست؟

نویسنده‌ی کودک و نوجوان ویژگی خاص خود را دارد، با بچه راه می‌آید. ما نویسندگان وظیفه‌ی خودمان می‌دانیم که به بچه‌ها برسیم. نویسنده‌ی کودک و نوجوان آمادگی تغییر استراتژی برای بچه‌ی امروز را دارد. نویسنده‌ی کودک و نوجوان اسیر فرکانس‌های ساطع از جانب بچه‌هاست و مطابق خواسته‌ی آنان می‌نویسد. امروزه والدین، برای فرزندان زیاد هزینه می‌کنند. سعی می‌کنند درخارج فرزند به دنیا آورند که پاسپورت خارجی بگیرند. والدین سعی می‌کنند فرزندان خود را به مدارس غیر انتفاعی خاص بفرستند. در مهدکودک دوزبانه ثبت‌نام کنند. والدین تلاش می‌کنند فرزندان خود را برای دنیای خارج از ایران تربیت و آماده کنند. لباس برند به تن بچه‌ها می‌کنند تا در بین بچه‌ها مشخص نشود که وضعش خراب است. ولی آرامش را برای بچه‌ی خود که در کشور خود بماند فراهم نمی‌کنند. کتاب‌های آذر یزدی که بالای ۵۰ سال چاپ شده و قصه‌ی قدیمی است دیگر اقبالی ندارد. و الان دیگر به این فکر می‌کنند که راپانزل کی هست؟ و چی هست؟ دیگر برای شنیدن قصه‌ی حسین کُرد تربیت نمی‌شوند. وقتی مدرسه را بر اساس تفکر خارج رفتن ثبت نام می‌کند، کتاب را هم بر این اساس انتخاب می‌کند. کتاب انگلیسی برای فرزند تهیه می‌کنند نه کتاب کودکانه‌ی فارسی. تمام این‌ها می‌شود عدم اقبال. رکود در بازار کتاب کودک و نوجوان در هر زمینه‌ای برآیند همین موانعی هست که گفتم. این است وضعیت ادبیات و کتاب کودک و نوجوان ایرانی در سال‌های اخیر.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات