شهید بهشتی: جمهوری اسلامی یک نظام مکتبی است، فرق دارد با جمهوری دموکراتیک
تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم است. در صورت فوت یا کنارهگیری یا عزل رهبر، خبرگان موظفند در اسرع وقت نسبت به تعیین و معرفی رهبر جدید اقدام نمایند. تا هنگام معرفی رهبر، شورایی مرکب از رئیس جمهور، رئیس قوه قضاییه و یکی از فقهای شورای نگهبان به انتخاب مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه وظایف رهبری را به طور موقت به عهده میگیرد و چنانچه در این مدت یکی از آنان به هر دلیل نتواند انجام وظیفه نماید، فرد دیگری به انتخاب مجمع، با حفظ اکثریت فقها، در شورا به جای وی منصوب میگردد.
این شورا در خصوص وظایف بندهای ۱ و ۳ و ۵ و ۱۰ و قسمتهای (د) و (ه) و (و) بند ۶ اصل یکصد و دهم، پس از تصویب سه چهارم اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام اقدام میکند.
هرگاه رهبر بر اثر بیماری یا حادثه دیگری موقتاً از انجام وظایف رهبری ناتوان شود، در این مدت شورای مذکور در این اصل وظایف او را عهدهدار خواهد بود.
«قانون اساسی پیشنهادی توسط عدهای از افراد اسلامشناس و مورد اعتماد تهیه شده و تا آنجا که بنده اطلاع دارم این قانون به تصویب شورای انقلاب و مراجع تقلید و رهبر انقلاب رسیده است.» این اظهار نظر هم با واکنش امام مواجه شد و ایشان در پیام خود به مجلس خبرگان قانون اساسی آوردند: «علمای اسلام حاضر در مجلس اگر مادهای از پیش نویس قانون اساسی و یا پیشنهادهای وارده مخالف با اسلام دیدند، لازم است با صراحت اعلام دارند و از جنجال روزنامهها و نویسندگان غرب زده نهراسند که اینان خود را شکست خورده میبینند و از مناقشات و خردهگیریها دست بردار نیستند»[3]
«مگر شما میتوانید که مجلس خبرگانی که ملت با آن آراء زیاد این مجلس را درست کرده با یک کلمهای که شما بگویید «ما میگوییم که منحل باشد» مگر با این حرفها شما میتوانید، مگر شما قابل آدم هستید! اگر چنانچه ولایت فقیه بشود، دیگر همه قدرتها دست فقیه میآید! پس بنابراین عزا باید بگیرید! اینها اگر همه قدرتها دست رئیس جمهور مثلًا کذایی بیاید، هیچ حرفی ندارند، همه قدرتها دست رئیس جمهور باشد، اگر همه قدرتها دست یک نخست وزیر مثلًا منحرفی بیاید، آن هم حرفی به آن ندارند. اما اگر قدرت، نه آن قدرتی که قدرت شیطانی است، آنی که نظارت بر امور مملکت است که مبادا معوج بشود [...] باز هم با رای ملت. باز هم رای ملت است که آن اشخاص را یا آن هیاتهایی را که مثلًا میخواهند درست بکنند، با رای ملت درست میشود، با اکثریت. شماها در اقلیت هستید. نشستهاید آنجا با قلم میخواهید حکومت کنید بر اکثریت! شماها قُلدر هستید. او با سرنیزه حکومت میکرد؛ شما با قلم میخواهید حکومت کنید. و سرنیزه او شکست؛ قلم شما هم میشکند.»[4]
مناقشات علمی مجلس خبرگان پیرامون اصل ولایت فقیه
«امام خمینی برای احراز رهبری، استناد به قانون اساسی نکرده و هنوز هم نفوذ و قدرتی که امام دارد منبعث از قانون اساسی مدون نیست، بلکه سرچشمه نیروی رهبری امام، اسلام است که به ذات دارای نیرو است. اسلام با قدرتی که دارد و آیات آن را در انقلاب اخیر دیدهایم نیازی به قانون اساسی ندارد. جمهوری اسلامی از دو کلمه اسلام و جمهوری تشکیل میشود که اسلام محتواست و جمهوری قالب آن. ما اگر اصول اسلام را در قانون اساسی بیاوریم، خدمتی نکردهایم، چون اصول اسلام پشتوانههای مستحکمتری از قانون اساسی دارند. بنده معتقدم اسلام را با پشتوانه ۱۴۰۰ سالهاش در مافوق قانون قرار دهیم... رادیو و تلویزیون و وسایل ارتباطجمعی، مردم را با آن [پیشنویس قانون اساسی] آشنا کردهاند و با توضیحاتی که به مردم دادهایم، مردم ما را انتخاب کردهاند و بررسی نهایی قانون اساسی به ما واگذار شده. حالا به جای اصل سوم با اصل پنج جدید روبهرو هستیم. به هرحال اصل سوم قانون پیشنهادی با اصل پنجم اخیر معارض هستند. تغییر اصل سوم که در هرحال ملت از آن آگاه و بر آن تایید داشته است، بهصورت فعلی در مجلس خبرگان در شأن مجلس نیست... امام خمینی برای مدت معینی یا مادامالعمر بهعنوان رهبر قانونی مملکت حکومت نمایند. ولی در این ۱۴۰۰ سال امام خمینی استثناء است. از کجا میتوانیم امیدوار شویم در آینده نیز رهبری اینچنین داشته باشیم؟ بعضی آقایان میگویند رهبر انتخابی باشد، اگر انتخابی باشد، میشود رئیسجمهور، با شرایطی که برای رئیسجمهور تصویب میکنیم ریاستجمهور در انحصار طبقه خاصی نیست. یک روحانی هم مثل یک سیاستمدار مسلمان میتواند ریاستجمهوری را احراز کند. اگر بخواهیم با استفاده از نیروی اسلام حکومت را در اختیار یک طبقه خاص قرار دهیم، برای جامعه قابلقبول نخواهد بود. اسلام باید حاکم باشد، ولی نباید اسلام را یک طبقه خاص در انحصار خود بگیرد، آنوقت ممکن است اسلام ابزاری شود در دست قدرتطلبان.» [5]
«هیچکس نمیتواند بگوید بنده ولایت فقیه را نمیفهمم... صریحا میگویم. ما از نظر اسلامی دو وظیفه در قانون اساسی داریم: اول اینکه قانونی بر ضد قوانین اسلام تصویب نشود... تنظیمکنندگان این اصل در چهار دیواری جو کنونی قرار گرفته اند و خیال میکنند همیشه مرد بزرگی مانند امام خمینی بر سر کار است. این اصل با همین شکل و صورت در دنیای امروز اصلا قابل اجرا نیست. بزرگترین دلیل عدم صحت یک قانون قابل اجرا نبودن آن است. دنیا با همین سند خواهد گفت عدهای از علمای دینی نشستند و یک قانون اساسی که پایهی حکومت خودشان را تثبیت میکرد، نوشتند. امروز ممکن است مردم چیزی نگویند اما فردا این قانون را کنار خواهند گذارد ما حاکمیت مردم را در اصول گذشته تصویب کردهایم. کاری نکنیم که حاکمیت مردم یک شیر بیدم و سر و اشکم شود.[6]»
«کاری که خبرگان انجام میدهد، برطرف کردن نیاز اسلام نیست، بلکه قانون اساسی جامعه مسلمان و انقلاب اسلامی به معارف اسلامی نیاز دارد و باید متّکی بر این معارف نوشته شود. ایشان در ادامه شبهه قرار گرفتن حکومت در اختیار طبقهای خاص را پاسخ داد و گفت: «آیا اصل پنجم میخواهد بیاید نقش آراء عمومی را انکار کند؟ آیا اصل پنجم میخواهد بیاید آزادیها را از بین ببرد؟ آیا اصل پنجم میخواهد بیاید حکومت را در اختیار قشر معیّنی و طبقه معیّنی قرار بدهد؟ مثلاً میخواهد بگوید از اینپس نخستوزیر و رئیسجمهور و وزراء همه باید روحانی و معمّم باشند؟ هرگز، من میخواهم این اصل را ببینید؛ کجای این اصل این معنی را میدهد؟»
«آنچه که پیشنهاد شده است این است: - در زمان غیبت حضرت ولیّ عصر(عجّلاللهتعالیفرجه)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امّت -یعنی مرکز ثقل حکومت و رهبری- برعهده فقیه، فقیه یعنی چه؟ یعنی اسلامشناس، مطّلع، ورزیده، متخصّص. فقیه یک واژه عربی است؛ یعنی دانا و شناساننده و در این معنای خاصّی که ماها بهکار میبریم، یعنی دانای اسلام، اسلامدان، البتّه در اصطلاح اخص بهکار میرود و به کسی که در دانستن علم احکام دین و استخراج آن از مبانی و ادلّهاش در حدّ تخصّص و اجتهاد و صاحبنظری باشد، گفته میشود؛ یعنی کسی که بتواند احکام و قوانین و تعالیم اسلام را از کتاب و سنّت بهصورت یک صاحبنظر بفهمد. این میشود فقیه. «...برعهده فقیه عادل...» یعنی فقیهی که اعمالش، اخلاقش، رفتارش در همه شئون با عدل اسلامی که عبارت است از عمل به تمام فرایض و واجبات و پرهیز و اجتناب و دوری از همه محرّمات، هماهنگ باشد و نشان یک چنین اعتدال در رفتار او باشد. «باتقوا»، خداترس کسی است که یاد خدا همیشه در دلش زنده باشد و او را کمترین تخلّفی از راه خدا نگران کند. همیشه بیدار، «آگاه به زمان»، بفهمد در چه زمانی زندگی میکند و بداند نیازهای خودش و جامعه اسلامیاش و امّت اسلامیاش در این زمان چیست. «شجاع»، که این در همان باتقوا و باایمان مستتر است، ولی ما این را تصریح کردیم که کاملتر بیان شده باشد؛ شجاع و نترس باشد. «مدیر» یعنی دورنگری و آیندهنگری داشته باشد. ما گفتیم که مرکز ثقل حکومت جامعه و رهبری جامعه یک چنین فردی است و گفتیم که این فرد چگونه این مرکز ثقل بودن را به دست میآورد و گفتیم «که اکثریّت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند.»؛ یعنی کسی نمیتواند تحت عنوان فقیه عادل، باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر، مدبّر خودش را بر مردم تحمیل کند؛ این مردم هستند که باید او را با این صفات به رهبری شناخته باشند و پذیرفته باشند.»
«جامعهها و نظامهای اجتماعی دوگونه هستند، یکی جامعهها و نظامهای اجتماعی که فقط بر یک اصل متکی هستند و آن اصل عبارت است از آرای مردم بدون هیچ قیدوشرط که معمولا به اینها گفته میشود جامعههای دموکراتیک یا لیبرال. این جامعهها به آن معنی هستند که مبنای کارشان رای مردم است و هرچه در دم گفتند و خواستند بهظاهر که دولت نوکر ملت است، انجام میدهد. بهاصطلاح ایدئولوژیک نیستند و حکومتشان چارچوب ایدئولوژیک ندارد. جامعههای غیرمکتبی، آزاد از مکتب هستند و فقط همین یک اصل را قبول دارند اما جامعههای دیگری هستند ایدئولوژیک یا مکتبی، یعنی جامعههایی که مردم آن جامعه قبل از هر چیز مکتبی را انتخاب کردهاند و بهمحض اینکه مکتبشان را انتخاب کردند، درحقیقت اعلام کردند که از این بهبعد باید همهچیز در چارچوب این مکتب باشد. انتخاب مکتب آزادانه صورت گرفته و با آزادی کامل، مکتب و مرام را انتخاب کردهاند، ولی با این انتخاب اولشان، انتخابهای بعدی را در چارچوب مکتب محدود کردهاند، به این جامعهها میگویند جامعههای ایدئولوژیک یا مکتبی. جمهوری اسلامی یک نظام مکتبی است، فرق دارد با جمهوری دموکراتیک. آن چیزی که آقای مقدممراغهای و افراد دیگر پیشنهاد میکنند، برای جمهوری دموکراتیک بدون قید اسلام بسیار بجاست. ملت ما در طول انقلاب و در رفراندوم اول انتخاب خود را کرد و گفت جمهوری اسلامی، با این انتخاب چارچوب نظام حکومتی بعدی را خودش معین کرده و در این اصل و اصول دیگر این قانون اساسی که میگوییم طبق ضوابط و احکام اسلام، در چارچوب قواعد اسلام برعهده یک رهبر اسلامی و یک رهبر آگاه و اسلامشناس و فقیه، همه بهخاطر آن انتخاب اول ملت ماست. آنچه ما اینجا در رابطه با اسلام از اول تا حالا آوردیم و بعد هم هرجا لازم باشد، میآوریم، همان چیزی است که هر جامعه مکتبی در دنیا ناچار است رعایت کند. قصه، قصه مکتب و حاملان اندیشه مکتب و عاملان به مکتب است. قصه، قصه لباس نیست. روی این مطلب میدانم ملت ما حساسیت دارد، اجازه بدهید قبل از رأیگیری این سوال را از مجلس که اکثریت آنها در لباس روحانیت و چهرههای برجسته هستند، بکنم که آیا در این اصل نظر شما به لباس است؟ (نمایندگان: نه) چه کسی گفته به لباس، این تهمت است. مسئله، مسئله مکتب است، مسئله، مسئله اسلام است، مسئله، مسئله تقید فکری و عملی به اسلام است، والسلام.»