شواهد 6گانه از انحراف نهضت آزادی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ عملکرد و مبانی فکری و اعتقادی نهضت آزادی قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نشانگر انحرافات فکری و عملی آنها است. این انحراف به حدی بود که عملکرد آنها در کنشهای سیاسی، انحرافات عقیدتی، مواضع ضد
انقلابی و... منجر به انحراف جوانان بسیاری نیز شد و حتی برخی از گروههای افراطی نظیر
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از دل این افکار و اندیشهها سر برآوردند. مخالفت با ولایت فقیه،
کارشکنی در فرایند استمرار انقلاب اسلامی، تلاش برای حذف خبرگان قانون اساسی، بیتوجهی به
فرامین امام خمینی اتهام زدن به پایههای اصولی انقلاب، تلاش برای براندازی،
حمایت از مخالفان نظام اسلامی، همراهی با غرب، تلاش برای زدودن شعارهای انقلابی،
واقع گرایی افراطی و طرد ارزشهای انقلابی نظیر صدور انقلاب و... همگی بخشی از انحرافات
عملی نهضت آزادی است. در ادامه به شواهدی از این انحرافها اشاره میشود.
1.
عدم انطباق مبانی فکری نهضتآزادی با اسلام
نهضت آزادی و افکار مهندس بازرگان و همفکرانش اسلامی نبود و میان آراء و افکار نهضت آزادی با اندیشههای اسلامی و افکار امام خمینی(ره) تفاوت وجود داشت.[1] شهید بهشتی در خصوص مکتبی و اسلامی نبودن نهضت آزادی میگوید: «وقتی که نهضت آزادی تشکیل شد با خوشحالی از این خبر استقبال کردم و وقتی در اساسنامه از اسلام به عنوان یک مکتب و از نهضت آزادی به عنوان یک حزب اسلامی تمام عیار یاد نشده بود به دوستان بنیانگذار نهضت آزادی انتقاد کردم و گفتم که این حزب مکتبی نیست، اسمش را هم گذاشتهاید نهضت آزادی. آزادی که همه اسلام نیست، از مسائل مهم بشری است و از ارکان اسلام، ولی همه اسلام نیست. دوستان گفتند: برای اینکه ما میخواستیم آنهایی که روی عنوان اسلام آلرژی دارند از این تشکیلات فرار نکنند، ولی حقیقتش این که قصد فقط اسلام نبود. قصد این بود که مرامنامه نشان میداد که یک عده مسلمان آمدهاند یک حزب درست کردهاند؛ اما در این تشکیلات سیاسی، اسلام را به عنوان یک مکتب تمام عیار مطرح نکردهاند.»[2]
ارائه دیدگاههای غیر اسلامی پیرامون آزادی، اظهارات عجیب در خصوص مسلمان بودن مردم غرب، تعابیر التقاطی از آزادی و نظام مردم سالاری، تقلیل قدرت عمومی رهبر نظام و... شواهدی از غیرمکتبی بودن نهضت آزادی است.
نهضت آزادی در تقابل با اسلامگرایی اصیل قرار داشت. آنان به اسلام و انقلاب اسلامی پایبند نبودند و حتی تاکیدات فراوان آنها برای میهن پرستی، صرفاً در جهت کسب منافع حزبی و گروهی بود.
حجتالاسلام سیداحمد خمینی در نامهای که خطاب به آیتالله پسندیده پیرامون عملکرد ملیگراها و نهضت آزادی نوشته بود به این موضوع اشاره کرده بود. در بخشی از این نامه آمده است: «مسأله ملیگراها مسألهای خطرناک است. ملیگرایی در مقابل اسلامگرایی است و اسلامگرایی خط محکم و استوار امام است. ملیگراها بهای اول برایشان میهن است و به انقلاب و نظام و اسلام یا اهمیتی نمیدهند و یا اهمیت بسیار ناچیزی برایشان دارد. اینها اصل و اساس برایشان ریاست است. اگر به میهن هم علاقه دارند که رئیسش آنان باشند. اگر بعضی از آنان به اعمال فردی در چارچوب اسلام پایبند باشند ولی وقتی پای منافعشان پیش بیاید از هیچ دروغ و تهمت و ناسزا فروگذار نیستند. آنان بعد از انقلاب لحظهای در کنار امام نماندند. متلک و فحش و ناسزا به امام از کارهای رایج این از خدا بیخبران بود.»[3]
تمامی اعضای نهضت آزادی سعی داشتند در زمان دولت موقت، وارد فضای سیاست و دولت شوند و با روابط سازمانی خود تا حدودی موفق شدند و به تعبیری دیگر، مترصد کادرسازی اعضای خود در بدنه نظام بودند تا در زمان و فرصت لازم بتوانند از موقعیت پیش آمده استفاده ابزاری کنند.
2.
عدم انطباق
مبانی فکری نهضتآزادی با اصول انقلاب و آرمانهای امام
برخی از اعضای نهضت آزادی در سال 1358 از آن استعفاء دادند و یکی از دلایل خروج طیفی از انقلابیون از این نهضت، دور شدن افکار و برنامههای نهضت آزادی از آرمانهای انقلاب اسلامی بوده است. به اعتقاد شخصیتهایی نظیر؛ محمود احمدزاده هروی، عبدالعلی اسپهبدی، محمد بستهنگار؛ سيدمحمدمهدی جعفری، حسن حبيبی، كريم خداپناهی، علی دانشمنفرد، عزتالله سحابی، فريدون سحابی، حسن عربزاده، انسيه مفيدی، امير ناطقی، همايون ياقوت فام و محمدعلی رجايی این نهضت به سمت و سوی اهداف شخصی و منافع حزبی گام برداشته است و منافع و مصلحت اسلام و نظام اسلامی را نادیده گرفته است.
در متن استعفای دسته جمعی برخی از اعضای این گروه پیرامون دوری از ارزشهای اسلامی و انقلابی آمده است: «صرف نظر از تفاوتهای ريشهای و يا غير ريشهای در انديشهها و برداشتهای سياسی اجتماعی كه ما خود را آماده حل آنها كرده بوديم، مسائل ديگری وجود دارد كه در مجموع روابط خالصانه و صادقانه ديرين را كه خاصه و ويژگی نهضتی بودن شناخته بوديم، در ميان ما خدشهدار میسازد. سنت نهضت چنين بود كه هميشه مسائل و افكار و منافع شخصی تحتالشعاع مصالح جمع و حركت جنبش بود. در حالی كه ما چنين احساس میكنيم كه امروزه نام نهضت آزادی وسيلهای برای تبليغ پيشبرد افكار خاص شخصی و غير منطبق با ايدئولوژی توده نهضت و ارزشهای انقلاب اسلامی ايران در نزد بعضي از برادران و يا پايگاهی براي تبليغ مصالح شخصی نزد بعضی ديگر میگردد.»[4]
با وجود اینکه تاکید انقلاب و رهبران آن همواره بر واقعگرایی
همراه با توجه به آرمانها بوده است، نوع نگاه نهضت آزادی تاکید بیش از اندازه بر رئالیسم و آن هم بر
پایه تفکراتی چون برتری و قوت قاهره غرب در جهان کنونی بود. از منظر نهضت آزادی، گریزی
از پذیرش این واقعیت که غرب و نماد آن یعنی امریکا از ما به لحاظ مادی قدرتمندتر است
و در نتیجه باید با آن تن به سازش داد، نبود. در حالی که واقعگرایی رهبران جمهوری
اسلامی بر این مبنا استوار بود که ضمن پذیرش نوپا بودن ایدئولوژی انقلاب اسلامی در
برابر تاریخچه استعمار و دایره هژمونی گسترده غرب، باید با استکبار مقابله کرد. نوع
تفکر اعضای شاخص نهضت آزادی، دقیقاً در تقابل با آرمانهای انقلابی قرار گرفت که با
شعار استقلال و «نه شرقی نه غربی» پیروز شده بود.
جمعی از اعضای مستعفی نهضت آزادی هم در متن استعفای خود تاکید میکردند که یکی از دلایل خروج آنان، انحراف این نهضت از افکار و آرمانهای امام خمینی است. در بخشی از این استعفا، عملکرد نهضت آزادی را «مقابله با امت و انقلاب امت» میدانند و مینویسند: «ايمان ما به رهبری امام خمينی از اين واقعيت سرچشمه میگيرد كه امام را تبلور كاملی از آرمانهای ضد استعماری، ضداستبدادی و ضد استثماری تودههای قيام كرده و شهيد داده ملت ايران ميدانيم و بدين دليل رابطه طبيعی امامت امت بين ايشان و اين ملت هدفدار بر قرار است و لذا هرگونه مقابله و مخالفت با ايشان و مواضع اساسی ايشان را در حقيقت مقابله با امت و انقلاب امت تلقی میكنيم.»[5]
نمونهای از تضاد نهضت آزادی با افکار و آراء امام خمینی(ره) را میتوان در عملکرد نهضت آزادی پیرامون مسائلی نظیر؛ ارائه طرح انحلال مجلس خبرگان، تئوریزه کردن نظام و تقلیل دادن سطح رهبری، بیاعتنایی به نظرات امام در خصوص ارتباط با آمریکا و... مشاهده کرد.
3. ارتباط با آمریکا
بازرگان و نهضتیها، همواره در مواجهه با غرب و آمریکا چه پیش
و چه پس از انقلاب، دچارترس و خود باختگی بودند[6] و همواره
سعی داشتند، محور حملات انقلابی شاه باشد؛ نه آمریکا و حتی پس از پیروزی انقلاب، با
وجود مشاهده عجز آمریکا، همچنان دچار این ترس بودند و در صدد برقراری روابط دوستانه
با آمریکا به سر میبردند تا جایی که کارتر در خاطرات خود، از تلاشها و همکاریهای
بازرگان و کابینهاش با آمریکاییها یاد میکند.
سنجابی وزیر امور خارجه بازرگان نیز در کتاب خاطراتش «امید و نا امیدها»، به روابط عوامل آمریکایی با دولت بازرگان اشاره میکند. گری سیک، سیاستمدار مشهور آمریکایی، در خاطرات خود، از دیدارهای مکرر یزدی با زیبرمن آمریکایی (کنسول سیاسی آمریکا در پاریس) یاد کرده است. افشا شدن اسناد لانه جاسوسی نیز از ارتباطات گسترده محمد توسلی با استمپل (مأمور عالی رتبه سفارت آمریکا) و بازرگان و سنجابی با استمپل، و همچنین عباس امیر انتظام با مأموران سفارت آمریکا پرده برداشت.
بازرگان در ملاقات با استمپل اعلام میکند: جنبش اسلامی به غرب تمایل دارد و اعلام آمادگی میکند تا در صورت اجرای کامل قانون اساسی، از سلطنت حمایت کند.
اعضای نهضت در این ارتباطات با سفارت آمریکا، حتی آمادگی خود را برای ارائه یک جانبه اطلاعات به آمریکاییها اعلام میکنند. توسلی در ملاقاتهای خود گفته بود: نهضت اطلاعاتی را در اختیار کاتم، کارمند وزرات خارجه آمریکا گذاشته و به این کار خود ادامه میدهد. بازرگان و سنجابی، سه بار در تاریخهای 4 و 9 خرداد و 27 تیر 57 با استمپل ملاقات کردند. در آخرین ملاقات، نهضت آزادی از آمریکا برای انتقال حکومت استبدادی به یک حکومت دموکراتیکتر تقاضای کمک میکند.
از دی ماه 57، بازرگان امیر انتظام را به جای توسلی، به عنوان تماس بگیر روزانه نهضت با سفارت آمریکا تعیین میکند. آمریکاییها نیز نهضت آزادی را به عنوان بهترین امید برای کاهش خشونت و سختگیری نسبت به خود از طرف انقلابیون میدیدند. به طور کلی در یادداشتهای سفارت آمریکا، از نهضت به عنوان یک منبع برای آگاهی از اخبار ایران یاد شده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز نهضتیها در قالب مسئولیتهای خود در دولت موقت، تماسهای گستردهای با آمریکاییها داشتند که البته این روابط، در راستای خط حزبی این افراد بود و با مواضع انقلاب و امام هماهنگ نبوده است. افراد نهضت آزادی ضمن ملاقات با آمریکاییها، اطلاعاتی در زمینه مسائل داخلی در اختیار آنها قرار میدادند؛ از جمله انتظام، اطلاعاتی را در زمینه اختلافات افراد مذهبی افراطی اطراف امام و نهضت آزادیها و هم چنین اختلافات دولت موقت و شورای انقلاب در اختیار آمریکاییها قرار داده بود.
دستاندرکاران دولت موقت، با توجه به روابط خوبی که با آمریکا داشتند، سعی میکردند دستگاههای جاسوسی پیشرفته آمریکا را در شمال مجدداً راهاندازی کنند که با تسخیر لانه جاسوسی، این امر نیمه تمام ماند. بازرگان در زمینه حفظ استقلال کشور و کنترل شورشها و ناامنیهای داخلی نیز خود را به آمریکا محتاج میدانست و از آنان کمک میخواست. در این زمینه، آمریکا اطلاعاتی را در مورد افغانستان و سایر عوامل ناامنی اطراف ایران در اختیار امیر انتظام قرار داد.
در اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی، مشخص شد که آمریکاییها سعی داشتهاند، تهدیدات داخلی را با پشتیبانی کشورهای خارجی جلوه داده و خود را در این مسائل بیتقصیر نشان دهند و همچنین به دنبال کسب اطلاعاتی از ایران، در زمینه افغانستان و عراق نیز بودهاند. پس از تسخیر لانه جاسوسی اسنادی مربوط به تلاشهای انتظام، برای بازگرداندن اموال آمریکا در ایران نیز افشا شد.[7]
4.
تلاش برای
انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی
مجلس خبرگان به پیشنهاد و صلاحدید مستقیم امام خمینی(ره) برای
تهیه و تصویب نهایی قانون اساسی، تشکیل شد. این مجلس بافت عالمانه و اسلام شناسانهای داشت و از علما و دانشمندان اسلامی و شخصیتهای مذهبی و متدین پیرو خط امام، شکل
گرفته بود. اصل ولایتفقیه به عنوان رکن و اساس قانون اساسی و نظام اسلامی در همین
مجلس و با همت و تأکید عالمان روشنفکری چون شهید بهشتی، در قانون اساسی ایران، گنجانده
شد.
از آنجا که بافت اسلامی و انقلابی مجلس خبرگان، مانع بزرگی بر سر راه روشنفکران غرب زده و شخصیتهای ملی وابسته، به شمار میآمد، عناصر ضدانقلاب و گروههای منحرف سیاسی، تلاش زیادی کردند تا با تحریم این انتخابات و تضعیف آن و حتی مخالفت با مصوبات آن، از استمرار فعالیت آن جلوگیری کرده و این مانع بزرگ را از سر راه خود بردارند. اما رهبری امام(ره)، و هوشیاری مردم، فرصتی برای توطئههای دشمنان انقلاب باقی نمیگذاشت و کار مجلس خبرگان به خوبی پیش میرفت.
عناصر غربزده و ملیگرای دولت موقت که در حقیقت نمایندگان نیروهای ملی و تشکیلاتی چون نهضت آزادی بودند، نقشه جدیدی را طراحی کردند، تا بر اساس آن، هیأت وزیران، طرح انحلال مجلس خبرگان را امضا کرده و بدون اطلاع امام، به آگاهی مردم برسانند و امام را در معرض عمل انجام شده قرار دهند. مجری و عامل اصلی این طرح، عباس امیرانتظام یعنی معاون مطبوعاتی بازرگان و سخنگوی دولت بود.
در متن مصوبه دولت که قرار بود به عنوان اعلامیه دولت، پخش شود، مسئله انحلال مجلس خبرگان بسیار معقول و طبیعی جلوه داده شده بود. با این استدلال که در لایحه قانونی اداره امور مجلس و نظامنامه داخلی مجلس، مدت بررسی قانون اساسی، محدود و معین گردیده و مدت زمان قانونی بررسی و تنظیم قانون اساسی، توسط مجلس خبرگان به پایان رسیده است و با توجه به این که طبق اصول و موازین شرعی و حقوقی، اگر وکالت و نمایندگی، محدود به زمان معین باشد، پس از انقضای آن، وکالت و نمایندگی زایل میگردد، بنابراین بعد از انقضای مدت و روال وکالت، ادامه کار مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، مخالف قانون و مصوبات آن فاقد اعتبار است و چون وکیل حق ندارد مدت وکالت خود را یک طرفه تمدید کند، تمدید مهلت از طرف آن مجلس، وجهه شرعی و قانونی نداشته است. به این ترتیب، با استناد به اصول و قوانین فوق، انحلال مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، اعلام میگردد.
صورت ظاهری این مصوبه، چنان قانونی و شرعی جلوه داده شده بود که حتی برخی از وزرایی که از دایره همفکران بازرگان بیرون بودند و از خط امام پیروی میکردند نیز فریب خوردند و پای مصوبه را امضا کردند. اما امام خمینی با هوشیاری و فراست همیشگی، عمق توطئه را درک کرده و قاطعانه با اعلام این مصوبه مخالفت کردند.[8]
5. تلاش برای براندازی نظام جمهوری اسلامی
از سال 1363 که نمایندگان عضو و یا هوادار نهضت آزادی از مجلس اول هم بیرون رفتند، آخرین رشتههای نازک پیوند رسمی آنان با نظام جمهوری اسلامی نیز کاملاً قطع شد. به مرور این جریان در قالب اپوزیسیون برانداز نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت. ابراهیم یزدی در کنگره هفتم نهضت آزادی در مورخه 18بهمن 1363، خط مشی براندازی نظام را چنین تبیین میکند: «نهضت آزادی ایران معتقد است که باید حاکمیت فعلی را از طریق قانونی و منطقی و پارلمانی سرنگون کرد ... ادامه بحران فعلی مملکت، شرط لازم براندازی رژیم حاکم میباشد اما شرط کافی نیست ... شرط کافی موقعی ایجاد میگردد که در ذهنیت مردم، عنصر جانشینی ملحوظ گردد. نهضت میباید به عنوان این عنصر جایگزین عمل نماید.»
بازرگان در شهریور ماه 1364، در نامهای که خطاب به ایرانیان مقیم اروپا نوشته بود، از مبارزه آنان علیه حاکمیت ایران تجلیل کرد. وی همچنین آنها را به اتحاد با یکدیگر و آمدن به ایران و فریاد علیه مسئولین در داخل فراخواند. عبدالعلی بازرگان پسر مهدی بازرگان، نیز در کنگره نهضت آزادی در تاریخ 25 دی 1365 در شهر قم خواهان براندازی نظام میشود. وی میگوید: «ما یک موقع هست که انتقاد به این حکومت داریم... [اما اکنون] ما انتقاد نداریم؛ بلکه نیازمند براندازی هستیم.»
در همان سال 1365، جزوه آموزشی محرمانه نهضت آزادی به نام «تدوین استراتژی مبارزه» تدوین شد که در آن نسبت به مبارزه مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی تصریح شده بود. ابراهیم یزدی در بیست و ششمین سالگرد تشکیل نهضت آزادی در تاریخ 24 اردیبهشت 1366، اظهار امیدواری میکند که نظام جمهوری اسلامی از بین برود. سران نهضت آزادی، در کنگره نهم نهضت آزادی در بهمن سال 1366، نظام جمهوری اسلامی ایران که تحت رهبری امام خمینی قرار داشته را طاغوتی و سرکوبگر و استبدادی مینامند. در اردیبهشت ماه 1369، در نامهای که مهندس بازرگان، ابراهیم یزدی، یدالله سحابی و اکثر دیگر اعضای نهضت آزادی آن را امضاء کردهاند، حکومت جمهوری اسلامی ایران در زمان حیات امام خمینی یعنی از سال 58 تا 68 را «حکومت مطلقه انحصار و اختناق و انحراف» نامیدهاند.
چند سال بعد، در راستای تداوم خط براندازی، ابراهیم یزدی در اوایل آذر ماه 1373 که به دعوت یک بنیاد علوم سیاسی آمریکایی به ریاست جورج مک گاورن به آمریکا سفر کرده بود، در یک سخنرانی در واشنگتن در برابر اعضای این بنیاد اظهار داشت: «اکثر قریب به اتفاق مردم ایران خواهان برافتادن حکومت روحانیون هستند.»[9]
6. انشعابات ناخلف نهضت آزادی
مهدی بازرگان در تاریخ نهم اردیبهشت 1360، طی مقالهای در روزنامه
میزان تحت عنوان «مبارزه قانونی و مبارزه مسلحانه»، مشروعیت سیاسی و اعتقادی اقدام
مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی را تئوریزه و تأیید کرده بود. طی همین سال، که منافقین
مبارزه مسلحانه خود علیه نظام جمهوری اسلامی ایران را با بمب گذاریهای متعدد و ترور
مسئولین نظام آغاز کردند، بازرگان بارها به صورت مستقیم و غیرهمستقیم، اقدامات تروریستی
و براندازانه آنان را تأیید کرد. به عنوان نمونه، بازرگان در یک سخنرانی در مجلس اول
شورای اسلامی، با دفاع از تروریستهای منافق، آنها را جوانان جانباز نامیده است.
او همچنین منافقین را فرزندان نهضت آزادی خواند و گفت: «مجاهدین خلق! شما فرزندان نهضت آزادی هستید، در سال 1344 که در
زندان بودیم، به دنیا آمدید و راه خود را در پیش گرفتید. بدون آنکه از خانه
فرار کرده یا اخراج شده باشید. مبانی فکری و تعلیمات اولیه شما را کتابها
و بحث و تحلیل و تجربیاتی که از نهضت گرفتید، تشکیل میداد.»
از هین رو بود که امام طی نامهای که به حجتالاسلام محتشمیپور نوشتند، با اشاره به انحرافات نهضت آزادی فرمودند: «به حسب اين پروندههای قطور و نيز ملاقاتهای مكرر اعضای نهضت، چه در منازل
خودشان، و چه در سفارت امريكا و به حسب آنچه من مشاهده كردم از انحرافات
آنها، كه اگر خدای متعال عنايت نفرموده بود و مدتی در حكومت موقت باقی
مانده بودند ملتهای مظلوم بويژه ملت عزيز ما اكنون در زير چنگال امريكا و
مستشاران او دست و پا میزدند و اسلام عزيز چنان سيلی از اين ستمكاران
میخورد كه قرنها سر بلند نمیكرد... »
پینوشتها
1. امامعلی شعبانی، کتاب تاریخ شفاهی زندگانی و مبارزات شهید بهشتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1387.
2. سیدمحمد حسینی بهشتی، او به تنهایی یک امت بود! راست قامتان جاودانه تاریخ اسلام، تهران، انتشارات واحد فرهنگی بنیاد شهید،1361، ص467.
3. مجموعه آثار یادگار امام (ره)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1386،جلد1، ص 632.
4. متن استعفای شهید رجایی و جمعی از اعضای نهضت آزادی از این حزب در سال 1358 و سیدقاسم یاحسینی، همگام با آزادي (از آزادي تا انقلاب اسلامی: خاطرت شفاهی دكتر سيد محمد مهدی جعفری) قم، صحيفه خرد،1389، جلد2.
5. متن استعفای جمعی از اعضای نهضت آزادی از این حزب در آذر ماه سال 1358.
6 . نک: اسدالله بادامچیان، بررسي تحليلي نهضت آزادي ايران، تهران، انديشه ناب،1384.
7. تحریریه پگاه حوزه، «نگاهي به كتاب بررسي تحليلي نهضت آزادي ايران: روايتي از تاريخ نهضتي ها»، دوهفته نامه پگاه حوزه، شماره 218، بیست و دوم آبان 1386، صص27-24.
8 . علی رضوی نیا، نهضت آزادی: مروری بر تاریخچه، ماهیت و عملکرد، تهران، کتاب صبح،1387.
9. تحریریه صباح، «نهضت آزادی»، فصلنامه صباح، شماره15 و 16، بهار و تابستان1384، صص134-121.