قتل رزمآرا و ملی شدن صنعت نفت
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ اعدام انقلابی رزمآرا توسط خلیل طهماسبی آخرین مانع ملی شدن صنعت نفت را از میان برداشت و کار را برای تصویب این موضوع و اجماع ملی روی ملی شدن نفت هموار کرد.
حجتالاسلاموالمسلمین روحالله حسینیان نوشت : مأموريت رزمآرا از ناحيه شاه، انگليس و آمريكا، حل مسئله نفت بود. وظيفه اصلى وى در ابتدا به تصويب رساندن لايحه گس ـ گلشائيان در مجلس شوراى ملى بود. مطابق سندى كه از خانه سدان كشف شده است، رزمآرا از قبل طرحى براى به تصويب رساندن لايحه پيشبينى كرده بود. بهرام شاهرخ يكى از افراد متهم به جاسوسى انگليس كه در زمان رزمآرا رئيس اداره تبليغات بود به كيتينگ رئيس اداره تبليغات شركت نفت گفته است :
«يكى از برنامههاى رزمآرا كاهش اهميت
قرارداد الحاقى در نظر مردم است كه اين كار با تبليغات پرسروصدا به صورت اجراى برنامه
اصلاحات در مملكت انجام داده و در نتيجه باعث خواهد شد كه مضمون قرارداد الحاقى به
صورت يك مسئله درجه دوم درآيد و احتمالا فقط به اين شكل است كه مىتوان لايحه الحاقى
نفت را بدون بروز هيچگونه مشكلى از تصويب مجلس گذراند.»[1]
يكى از برنامههاى رزمآرا
نماينده ويژه شركت نفت در تهيه جوابها و دفاع از لايحه در كميسيون نفت،
دولت را كمك مىكرده است. به گزارش كرافت « كاركنان دولت ايران اطلاعاتى از ما خواستند
كه كتباً براى آنها تهيه شده. اين اطلاعات را عيناً در گزارش رسمى خودشان گنجاندهاند،
ولى بىاثر نبوده است. از آن جمله جوابهاى فروهر را به مصدق در ماه دسامبر و جوابهاى رزمآرا
به مصدق در ماه فوريه 1951 و نظريات كارشناسان انگليسى را كه رزمآرا،
سوم ماه مارس به عنوان نظر دولت خود براى كميسيون نفت قرائت كرد، مىتوان بهطور مثال
ذكر كرد.»
رزمآرا وقتى از تصويب لايحه نااميد
شد، با انگليس وارد مذاكره شد تا در مورد طرحى براساس اصل پنجاهـ پنجاه گفتگو نمايد.
از آن پس رزمآرا مذاكره خود را بهطور محرمانه با نمايندگان شركت ادامه داد
و مردم را در جريان مذاكرات قرار نداد.
اشرف پهلوى از نزديكان رزمآرا
در اين باره چنين گزارش مىكند :
« رزمآرا در مقابل كسانى كه به او فشار
مىآوردند نفت ايران را ملى كند مقاومت كرد. احساس او اين بود كه با توجه به مسائل
مالى ايران و نداشتن تخصص فنى چنين اقدامى هنوز زود است و از نظر اقتصادى براى مملكت
فاجعهآميز خواهد بود. از اين رو در حالى كه از همه طرف به او حمله مىشد، او به فشار
خود براى تقسيم منافع شركت نفت ايران و انگليس براساس 50ـ50 ادامه داد.»
ايدن، وزير خارجه انگليس، در خاطرات خود پرده
از روى كمكهاى مخفى شركت به دولت رزمآرا برمىدارد و مىنويسد :
« دولت انگلستان شايد با شتابى بيش از اندازه
درخواست نخستوزير ايران را پذيرفت كه از كمك مالى فراوانى كه كمپانى مخفيانه به دولت
او مىكرد، سخنى گفته نشود.»
وى سپس پيشنهاد 50ـ50 را به شركت و نه به
رزمآرا، نسبت مىدهد و مىنويسد : « مردم ايران نيز به زودى از اين نكته آگاه نشدند
كه كمپانى مىكوشد ژنرال رزمآرا را متقاعد كند تا باب مذاكرات را براساس تقسيم 50ـ50
دوباره بگشايد.»
البته سخنان ايدن با توجه به طماعى انگليسىها
چندان موجه به نظر نمىرسد. طبق گزارش شپرد به وزارت امور خارجه انگليس، وى با تماس
با نورث كرافت[6] نماينده شركت نفت انگليس و ايران در 21 بهمن
1329، در خصوص آمادگى انگليسىها بر سر توافقى براساس اصل 50ـ50 استفسار كرد. نورث
كرافت به او پاسخ داد «شركت مايل است ترتيب مشابهى را مورد بررسى قرار دهد.»
مسئلهاى كه نياز به تحقيق دارد اينست كه
چرا رزمآرا
اصرار بر مخفى داشتن مذاكرات داشت؟ طبق گزارش مصطفى فاتح، معاون كل شركت در
امور ايران كه از كليه كمكهاى مالى شركت به رزمآرا مطلع بوده است، مقامات شركت اصرار
داشتند تا رزمآرا، مذاكرات براساس 50ـ50 و كمكهاى انگليسى را علنى كند، اما رزمآرا
از علنى كردن مذاكرات امتناع مىورزيد. وى استنباط خود را از انگيزه رزمآرا
چنين بيان مىكند: « رزمآرا خيال داشت در موقعى كه به نظر
او مساعد به وضع سياسى شخصى او بود، پيشنهاد
جديد شركت را در مجلس اعلام دارد و اين را به عنوان توفيق دولت خود به حساب آورد.»
رزمآرا در حالىكه تلاش مىكرد تا راهحلى
را براى خروج از بنبستى كه كميسيون نفت براى او به وجود آورده بود، بهدست آورد، سعى
مىكرد از ملى شدن صنعت نفت جلوگيرى كند. وى پس از مصوبه بيستوششم آذر ماه مجلس،
در سوم دى ماه، در جلسه خصوصى مجلس شركت كرد و به شدت عليه ملى شدن صنعت نفت، سخن راند. او گفت:
ايران داراى آن قدرت صنعتى نيست كه به خودى خود استخراج نفت نموده و در بازارهاى دنيا
بفروشد. ايرانى كه يك كارخانه سيمان را نمىتواند با پرسنل خود اداره كند و ايرانى
كه كارخانجات كشور را در اثر عدم قدرت فنى به صورت ناگوارى درآورده است و ضرر مىدهد،
با كدام وسائل مىخواهد نفت را شخصاً استخراج كند؟ در پايان با صراحت تمام گفت: ملى
كردن صنعت نفت بزرگترين خيانت است.
دو روز بعد، وزير دارايى، فروهر، به مجلس آمد و ضمن مخالفت با ملى شدن صنعت نفت، لايحه را مسترد كرد[10] و گفت: « نظر به اينكه كميسيون مخصوص نفت لايحه قرارداد الحاقى را جهت استيفاى حقوق ايران كافى ندانسته، دولت اين لايحه را مسترد مىدارد تا طبق قانون 29/7/1326، براى استيفاى بيشتر كشور، اقدام و نتيجه را به عرض مجلس برساند.»[11] اين ابتكار دولت فقط به خاطر جلوگيرى از ملى شدن صنعت نفت بود تا اصل موضوع نفت را از دستور مجلس خارج كند.
پس از كارشكنىهاى مدام و شگردهاى توطئهآميز
رزمآرا، رهبران نهضت ملى شدن صنعت نفت به اين نتيجه رسيدند كه تنها مانع ملى شدن نفت،
شخص رزمآرا
است.
در اين زمان، دو نيروى قابل اعتنا يعنى
فدائيان اسلام و جبهه ملى به رهبرى آيتاللّه كاشانى، براى ملى شدن نفت هماهنگى لازم را داشتند؛ لذا چند نفر از اعضاى جبهه ملى از نواب صفوى رهبر فدائيان اسلام وقت ملاقات
خواستند. ملاقات در خانه حاج محمود آقايى از تجار معروف و متدين
تهران، صورت گرفت. اعضاى جبههى ملى از نواب خواستند تا با يك اقدام جوانمردانه
و انقلابى، سد راه حكومت ملى يعنى رزمآرا را از ميان بردارند. نواب به
شرط اجراى احكام اسلامى، پيشنهاد را پذيرفت .آنها نيز قول دادند در صورت موفقيت، خواسته
نواب
را عملى نمايند.
آقاى سيدمحمد واحدى عضو برجسته فدائيان اسلام كه خاطرات خود را در سال
1334 منتشر نموده است و سعى دارد تا بعضى از زواياى قضيه ترور رزمآرا
را به دليل مسائل قضايى مبهم بگذارد، در مورد اين افراد مىنويسد :
« ماه ششم حكومت رزمآرا بود. وكلاء اقليت
مجلس كمكم عقبنشينى كرده بودند. آقاى نواب وكلاى جبههى ملى را دعوت به ملاقات نمودند
به منزل يكى از تجار، شب هنگامى درب منزل باز شد و به تدريج آقايان فاطمى، نريمان،
آزاد، دكتر بقايى، حائرىزاده و مكى وارد شدند. دكتر مصدق و دكتر شايگان مريض بودند
و حائرىزاده گفت كه من به نمايندگى دكتر مصدق هم آمدهام. هوا سرد بود و زير كرسى
نشسته بودند. در آن جلسه كه بيش از چند ساعت طول كشيد از همه سو سخن گفته شد. آن شب
خاتمه يافت و اعضاى جبهه ملى خواستند كه يك مجلس ديگر تشكيل شود. فردا ظهر هم در همان
محل وكلاى اقليت دوره شانزدهم حضور يافتند و در آن جلسه طولانى آقاى نواب طى يك سلسله
استدلالات مفصل آنان را معتقد نمودند كه براى پيشرفت در مبارزه با اجانب خصوصآ انگلستان
چارهاى جز نبرد با آنها از طريق احكام نورانى اسلام نيست .... وكلاى جبههى ملى از
قدرت رزمآرا ترسناك بودند و سقوط آن را غيرممكن مىدانستند و به كلى تز ملى شدن صنعت
نفت را شكست خود مىدانستند. در آن جلسه هم براى آخرين بار با وكلا و اعضاى جبهه ملى
عهد شد كه در اولين روز فرصت و قدرت طبق قانون اساسى كه هرگونه قانون مخالف اسلام را
ملغى دانسته، به اجراى قوانين اسلام بپردازند. آنها رفتند ولى بسوى تسلط بر يك مملكت
مىرفتند...»
شهيد واحدى توضيح نداده است كه اعضاى
جبهه ملى در مقابل چه چيزى عهد كردند كه در صورت به قدرت رسيدن، احكام اسلام را اجرا
كنند، هر چند با كنايه مىفهماند كه آنها در پى سقوط رزمآرا بودند.
مرحوم شهيد طهماسبى، مجرى تصميم، در بازجويى
خود مىگويد: « يك مجلسى هم كه چند وقت قبلش ]قتل رزمآرا[
در منزل حاج محمود آقايى تشكيل شد كه وكلاى اقليت
در آنجا ظهر و شب اجتماع كرده بودند... در همين منزل مذاكراتى در مورد همين قتل يعنى
تصميم به قتل رزمآرا با آقاى نواب مذاكراتى كرده بودند.» شهيد طهماسبى
در مورد افراد جلسه مىگويد: « شب، من با بقايى رفتم. در شب، مكى و دكتر فاطمى خاطرم هست،
بودند. يكى دو نفر ديگر از وكلا بودند.»[14]
فدائيان اسلام بعد از اطمينان از تعهد جبهه
ملى مبنى بر اجراى احكام اسلام اين مأموريت را به خليل طهماسبى، مردى كه در شجاعت بىنظير
بود، واگذار نمودند. طهماسبى به دليل اعتقادات شخصى با آيتاللّه كاشانى تماس گرفت
و حكم قتل رزمآرا را از وى سؤال كرد. آيتالله، رزمآرا را مفسد دانست و قتل
وى را لازم. ظاهراً فدائيان درباره قتل رزمآرا،
احتياط بيشترى كردند. افزون بر اينكه استاد خليل از آيتاللّه كاشانى اجازه عمل
گرفت، قرار بر اين شد كه قبل از عمل، با رزمآرا اتمام حجت كنند.
فدائيان اسلام، تدارك تظاهرات بزرگى را
فراهم كردند و با اعلاميههاى پىدرپى از تمام اقشار مردم و نيروهاى نظامى خواستند
تا در اين تجمع حاضر شوند و آيتاللّه كاشانى نيز در حمايت از فدائيان،
از مردم خواست تا در اين تظاهر اسلامى شركت كنند.
روز 11 اسفند 1329 مردم زيادى براى شنيدن
سخنان فدائيان اسلام در مسجد شاه (امام خمينى) اجتماع كردند تا سخنان بسيار مهم فدائيان
را بشنوند. در اين اجتماع سيدعبدالحسين واحدى، مرد شماره 2 فدائيان،
سخنرانى كرد.
وى در اين سخنرانى خاندان پهلوى، شوروى،
انگليس و آمريكا را مورد حمله قرار داد و هدف اصلى فدائيان اسلام را تشريح كرد و گفت:
ما در راه اجراى احكام اسلام تا آخرين قطره خون خود استقامت مىكنيم. زمامداران مسئول
و غيرمسئول مملكت، نخستوزير، وكلا و وزرا همه و همه بدانند كه طبق قانون اساسى بايستى
مجرى احكام اسلام باشند.[16] واحدى
اعلام نمود « نفت ايران متعلق به مردم ايران است و هيچ بيگانهاى حق طمع در ثروت اين
مرز و بوم را ندارد». واحدى،
وكلا را نماينده غيرواقعى مردم و دولت رزمآرا را يك دولت فرمايشى و غاصب معرفى
كرد[17] و گفت: «رزمآرا! برو، برو؛ اگر نروى تو را مىفرستيم،
مىدانى چطور؟ با يك تقّه».
رزمآرا خود را قدرتمندتر از اين مىدانست
كه اين تهديد را جدّى بگيرد، اما فدائيان اسلام نيز جدّىتر از آن بودند كه رزمآرا
مىپنداشت.
در آن روزها، آيتاللّه فيض[19] یکی از علماى بزرگ قم فوت كرده بود و جلسهاى به همين مناسبت در شانزدهم اسفند، در مسجدشاه (امام خمينى) برقرار مىشد و رزمآرا تصميم گرفت تا در اين جلسه شركت كند. داستان آن روز به گزارش شهربانى اين چنين بود: ساعت 11 و ربع اتومبيل نخستوزير جلو مسجد شاه متوقف شد. رزمآرا به اتفاق آقاى علم وزير كار از آن پياده، وارد صحن مسجد شد. وقتى به جلو حوض بزرگ رسيدند، ناگهان مردى كوتاه اندام از طرف راست از ميان جمعيت از پشت سر محافظين با سرعت، خود را به پشت سر رزمآرا رساند و بلافاصله با اسلحه كمرى كه در دست داشت، سر وى را از پشت هدف قرار داد و به ضرب سه گلوله ايشان را از پاى درآورد. مأمورين اسلحه او را گرفتند، ولى خود او در اثر كثرت جمعيت و ازدحام فرار كرد. در نتيجه اقدام مأموران، وى دستگير و به كلانترى 8 اعزام شد. در بررسى بدنى يك جلد كلامالله مجيد و يك ورقه كه روى آن در فضيلت جهاد با زبان عربى ]فضّلالله المجاهدين علىالقاعدين اجرآ عظيمآ[ نوشته شده بود با يك كارد از جيب وى كشف شد. نامبرده را به اداره آگاهى منتقل و در آنجا با حضور دادستان تهران مورد بازجويى قرار دادند.
وى ابتدا خود را عبدالله رستگار، فرزند موحد
و شغل نجار معرفى كرد. در جلسه دوم بازجويى، خود را خليل طهماسبيان، فرزند ابراهيم،
معرفى كرد و افزود: من نمىگويم سمندرباش يا پروانه باش، چون به فكر سوختن افتادهاى،
مردانه باش. بلى من طهماسبى هستم و باكى از كشته شدن ندارم. براى اينكه خداوند متعال
در آيه شريفه مىفرمايد: ولاتحسبنالذين قتلوا فىسبيلالله امواتآ بل احياءٌ عند ربهم
يرزقون. پس شما اين را مسلم بدانيد كسى كه شخصى را كه خائن به دين و مملكت تشخيص داد
و كشت، از كشته شدن ترسى ندارد.
طهماسبى ـ بنابراين گزارش ـ در بازجويى
نظر خود را راجع به مرگ تشريح كرد و مرگ را به مسافرت و انسان را به «مسافر» و دنيا
را به «كاروانسرا» تشبيه كرد. وى اشخاصى را كه دست و شكم خود را به خاطر اين دنياى
فانى به گناه و جنايت آلوده مىكنند « اشخاص پست و خيلى ناتوان» معرفى كرد كه داراى
«فكرى ضعيف» هستند. وى اخطار كرد « اينجا مملكت آل محمد است» و هركس در رأس حكومت
خيانت كند، آنها را از روى زمين برخواهند انداخت.
استاد خليل، جرايم رزمآرا
را اينگونه فهرست كرد :
1ـ ايجاد فتنه در آذربايجان هنگامى كه رئيس
ستاد ارتش بود.
2ـ رزمآرا در دوران نخست وزيرى،
ملت ايران را نزد دولتهاى اروپا، روس، انگليس و آمريكا خوار نمود.
3 ـ وى آبروى شش هزار ساله ايران را برد
و گفت ايران توان ساختن لوله هنگ هم ندارد.
4ـ شاهرخ جاسوس انگليس را كه در
راديو برلن به مردم ايران توهين مىكرد، در رأس امور گذاشتهاست.
5ـ چرا رزمآرا مىگويد از نفت نمىتوانيم
بهرهبردارى كنيم.
6ـ دفاع رزمآرا از خائنينى مثل فروهر
و طاهرى
كه در جامعه فساد مىكنند.
طهماسبى افزود: « چون تشخيص دادم رزمآرا
مردى خائن و وطنفروش است، مصمم شدم تا شرّش را از سر يك عده مسلمان كوتاه
كنم».
طهماسبى با برداشتى بسيار عميق و دقيق از
قيام امام حسين(ع) گفت: « اگر حسينبنعلى(ع) در زمانى كه يزيد و يزيديان حاكم بودند
و جامعه خالى از تقوى بود، فرياد «هل من ناصر ينصرنى» مىزد، منظور آن حضرت اين بود
كه تا انقراض دنيا بايد به من و جدم و دين خدا يارى كنند. منظور آن جناب آن روز نبود».
وى در برداشتى ديگر از سخنان امام حسين(ع)
گفت: «من 26 يا 27 سال عمر كردهام فكر مىكنم روى حساب 26 يا 27 سال ديگر عمر خواهم
كرد كه بايد با مذلت و بدبختىهايى كه ناظر آن هستم، به زندگى ادامه بدهم».
استاد خليل، تلقى خود را از جامعه اينگونه
بيان كرد: مردم را در خيابان مىبيند كه دسته دسته به سوى جهنم مىروند. مردم در پى
اعمال زشت و رفتن به كاباره، رقاصى و سينما مىباشند، شكم خود را به مشروبات آلوده
مىكنند، زنان فاحشه در كابارهها لخت مىرقصند، رشوه و دروغگويى حاكم شده. مردم گرسنه
شبها در گوشهى خيابان مىخوابند و گرد اتومبيل يك مشت وطنفروش را مىخورند و بيمار
مىشوند.
طهماسبى با قياس كردن اين حكومت و حكومت
علىبنابىطالب، كه مىفرمود : «اگر مسلمانى در يمن گرسنه بخوابد، تا زمانى كه من
زمامدار آنها هستم، بايد گرسنه بخوابم»؛ سخت برآشفته و با استناد به قانون اساسى رفتار
سردمداران را برخلاف قانون شمرد. وى در پايان گفت: « در شب رحلت فاطمه زهرا سلامالله
عليها در راديو بهجاى قرآن، ساز و آواز و موسيقى پخش مىكنند و مىگويند ما مروج دين
اسلام و شيعه اثنى عشرى هستيم.»
بارى رزمآرا را به بيمارستان سينا
انتقال دادند و پزشكى قانونى پس از معاينه اعلام كرد: سه گلوله به وى اصابت كرده، يك
گلوله از طرف چپ ناحيه خلفى گردن وارد جمجمه شده و از پيشانى خارج گرديده و دو گلوله
ديگر از طرف راست و از قسمت گوشه داخلى استخوان كتف وارد و يكى از آنها از ناحيه
گردن و ديگرى از محوطه قفسه صدرى خارج شده. پزشكى قانونى علت مرگ را اصابت گلوله در
مغز وى كه موجب متلاشى شدن آن گرديده، اعلام نموده است.
در آن روز، آقاى فلسفى در مسجد شاه مشغول
سخنرانى بود كه با صداى تير، مجلس متشنج شد و چون رفتوآمد زياد شد، آقاى فلسفى سخنرانى
را زود به پايان برد و مجلس را ختم كرد.
خبر كشته شدن رزمآرا توسط يكى از آجودانها
به شاه رسيد. شاه به شدت ترسيد و با « رنگ پريده و صداى خفهاى به» ثريا گفت: «رزمآرا،
نخستوزير، در مسجد بازار بزرگ به قتل رسيده است.»
مردم راجع به قتل رزمآرا عمومآ اظهار خوشحالى
مىكردند و در تحليل عاميانه خود مىگفتند: آخرين تير تركش در رفت و نفت ملى شد.
آيتاللّه كاشانى روز تشييع جنازه رزمآرا را، تظاهرات ملى اعلام كرد[26] و در مصاحبه با ديلى اكسپرس، حمايت بىدريغ خود را از طهماسبى اعلام نمود.[27]
پيمانشكنى با
فدائيان اسلام
پس از قتل رزمآرا، اختلاف در جبهه واحد مبارزه آشكار شد.
البته اين شكاف از قبل قابل پيشبينى بود، زيرا اهداف سه نيروى به هم پيوسته يكى نبود:
فدائيان اسلام براى اجراى احكام اسلام و برقرارى حكومتى اسلامى مىجنگيدند، آيتاللّه
كاشانى براى بيرون راندن انگليس مبارزه مىكرد، و جبهه ملى، براى رسيدن به قدرت و برقرارى
حكومتى ليبرال.
پس از قتل رزمآرا، فدائيان اسلام بيانيهاى صادر كردند.[28] اين بيانيه پس از «هوالعزيز» با اين عبارت شروع مىشد: « پسر پهلوى و كارگردانان جنايتكار حكومت غاصب بدانند كه چنانچه تا سه روز ديگر برادر رشيد ما خليل طهماسبى يا عبدالله رستگار را با كمال احترام آزاد نكنند، آن به آن خود را به سراشيب جهنم نزديك كردهاند.» آنها در تأييد عمل قتل رزمآرا نوشتند « برادر پاك و با ايمان ما... ذخيره جنايتكاران يا رزمآرا را به جهنم فرستاد.»
در حالى كه روزنامههاى ملىگرا سعى در
كتمان شعارهاى خليل در هنگام زدن رزمآرا داشتند، فدائيان سعى كردند تا
شعارهاى وى را در جامعه زنده كنند؛ لذا افزودند كه وى با نداهاى پياپى و رساى زنده
باد اسلام و اللهاكبر و قيافه نورانى و رشيدش به شهربانى ظلمانى سوق داده شد.» آنها
عمل خليل را « دستور خداى جهان و به حكم قانون مقدس اسلام» دانستند كه «خاركثيفى را
از شاهراه اسلام و مسلمين برداشت»، اعلاميه اخطار مىكرد كه « شيرزادگان بيشه پيروان
آل محمد» منتظر عمليات بعدى هستند. فدائيان در اين اطلاعيه پسر پهلوى، وكلا و وزرا
را تهديد كردند كه « چنانچه سراسر احكام مقدس اسلام را طبق كتاب فدائيان اسلام مو به
مو اجرا نكنند به حيات خويش تيشه زدهاند» و مجدداً تهديد كردند كه اگر تا سه روز ديگر
خليل را آزاد نكنند، «دودمانتان را به باد نيستى مىدهيم». در ذيل اعلاميه، سه تبصره
افزوده بودند: اول، نمايندگان چه اقليت (جبهه ملى) چه اكثريت بايد « تخلفى از سراسر
قوانين مقدس جعفرى ننمايند» و « از فداكارىهاى فرزندان اسلام» كوچكترين سوءاستفاده
ننمايند. دوم، اين كه روزنامهنگاران رعايت عفت و اخلاق را بنمايند. سوم، وابستگان
بيگانگان بدانند كه ايران سرزمين آل محمد است و جاى اراجيف نيست.
]اعتراف شهيد خليل طهماسبى بر تشكيل دو جلسه در منزل حاج محمود آقايى
با اعضاى جبهه ملى و
هماهنگى براى قتل رزمآرا[
]اطلاعيه
فدائيان اسلام پس از قتل رزمآرا و اخطار به نمايندگان جبهه ملى[
فدائيان اسلام در اين اطلاعيه علاوه بر
حمله به دربار، دولت و اكثريت مجلس، نمايندگان اقليت، يعنى جبهه ملى را نيز با اشارهاى
ضعيف مورد نقد و تهديد ضمنى قرار دادند: «همه نمايندگان اقليت و... و روزنامههاى وابسته
به هر اقليت... بدانند كه ايران مملكت پيروان آل محمد است و كسى كه كوچكترين تخلفى
از قوانين اسلام بنمايد، بنابر مقررات اسلام، به حسابش رسيدگى شده و نيز چنانچه از
فداكارىهاى فرزندان اسلام و ايران بخواهند كوچكترين استفاده سويى برخلاف مصالح اسلام
و ايران بنمايند، سريعآ به حسابشان رسيدگى مىشود.»
در واقع فدائيان دو نگرانى نسبت به جبهه
ملى داشتند كه آن را گوشزد كردند :1ـ تخلف از قوانين اسلام؛ 2ـ سوءاستفاده از عمل فدائيان
اسلام.
با مطالعه اين اعلاميه، يك سؤال جدى در
ذهن تجلى مىكند و آن اين كه چه چيزى به اين زودى موجب نگرانى فدائيان اسلام شدهاست؟
اولين ناراحتى فدائيان اسلام از جبهه ملى،
از نحوه انعكاس قتل رزمآرا بود. دو روزنامه وابسته به جبهه ملى، باخترامروز كه بيشتر
منعكس كننده نظرات مصدق بود و روزنامه شاهد كه بيشتر منعكسكننده نظرات آيتاللّه
كاشانى بود، خبر قتل رزمآرا را به گونهاى اعلام كردند كه
قتل از ميهنپرستى نشأت مىگرفت و نه آرمان اسلامگرايانه ضارب.
آنها شعار الله اكبر و زنده باد اسلام
طهماسبى را سانسور كردند و اين اقدام براى
فدائيان زنگ خطرى بود كه ملىگرايان از هم
اكنون پيمان خود را زير پا گذاشتهاند.
شهيد سيدمحمد واحدى در خاطرات خود نكتهاى
را بيان مىكند كه نشانگر حساسيت فدائيان اسلام بر شعارهاى اسلامى خليل است. او، مىنويسد:
« به مجرد كشتن رزمآرا، آقاى نواب به يكى از افراد فدائيان اسلام كه
از نزديك شاهد قتل و دستگيرى و شعارهاى خليل بوده، مأموريت مىدهند كه بهترين و زودترين
خبر را به آقاى دكتر فاطمى مدير روزنامه باختر امروز برساند... ولى عصر آن روز باختر
امروز شعارهاى واقعى استاد را تحريف كرده و از نقل شعار « زنده باد اسلام» خوددارى
كرده بود».
اين پيام مىرساند كه چگونه نواب صفوى
و فدائيان تلاش مىكردهاند تا كارهاى آنها به نام اسلام تمام شود، ولى اعضاى
جبهه ملى سعى در غير اسلامى كردن حركت داشتهاند. به قول شهيد عراقى،
تلاش جبهه ملى اين بود كه نشان بدهد كه « يكى از افراد مليون على رزمآرا
را هدف سه گلوله قرارداد و در بين راه مىگفت: زنده باد ايران».
برداشت فدائيان اسلام از انعكاس خبر اين شد كه جبهه
ملى اولا، چندان تمايلى به عظمت اسلام ندارد و اول راه پيمانشكنى مىكند و ثانيآ،
مىخواهد به اين عمل جوانمردانهاى كه با باور به اسلام و خدا شكل گرفته است، رنگى
ملىگرايانه بدهد.
موضوع ديگرى كه بدبينى فدائيان اسلام را
به اوج رساند و شكاف بين آنها و حتى آيتاللّه كاشانى را آشكار كرد، جلوگيرى
از پخش اين اطلاعيه در ميتينگ روز جمعه بود.
پس از قتل رزمآرا، آيتاللّه
كاشانى اطلاعيه صادر كرد كه به منظور « ملى شدن نفط (نفت) در سراسر كشور و
اظهار تنفر از فجايع ظالمانه فرانسوىها نسبت به برادران مسلمان مراكش و جلوگيرى از
نشر اسكناس كه باعث مزيد بدبختى ملت است و ابراز انزجار نسبت به اظهارات وزارت خارجه
انگليس، در سه بعد از ظهر روز جمعه هجدهم اسفند (آخر جمادى الاولى) در ميدان بهارستان
تظاهراتى منعقد است از عموم طبقات برادران دينى شركت در اين امر مهم را انتظار دارم».
روز موعود، جمعيت زيادى در بهارستان اجتماع كرد. گردانندگان اين تظاهرات اعضاى مجمع مسلمان و جبهه ملى بودند: « عدهاى از فدائيان اسلام مأموريت يافتند كه در پايان ميتينگ» همين اعلاميه را پخش كنند؛ اما « ناطقين جبهه ملى چند نفر از پخشكنندگان اعلاميه را به بالكن روزنامه كشور كه محل سخنرانان بود، برده و از آنها خواهش كردند كه از پخش آن اعلاميه شديد، خوددارى كنند» و شب نيز فردى كه خود را از طرف آيتاللّه كاشانى معرفى كرده بود، پيام آورد كه اعلاميه « بسيار تند بوده و موجب عدم رضايت شده». پيام آورنده از فدائيان خواست كه اطلاعيه خود را تكذيب كنند.[32] اين موضوع به فدائيان اسلام نشان داد كه با اين همراهان، قادر به رسيدن به اهداف خود نيستند.
تصويب قانون ملى
شدن صنعت نفت
پس از قتل رزمآرا معلوم شد تحليل اقليت مجلس ـ كه تنها مانع ملى شدن نفت را رزمآرا مىدانستندـ درست از كار در آمد و اقدام فداييان اسلام نيز بسيار مؤثر واقع شد و به قول پروفسور ذبيح، هيئت حاكمه پس از قتل رزمآرا به جبهه ملى امتياز داد.[33] درست فرداى روز قتل رزمآرا، كميسيون نفت كه تاكنون در مورد ملى شدن صنعت نفت از خود ترديد نشان مىداد، بر ترديد خود غالب شد و به ملى شدن صنعت نفت رأى داد و طرحى به اين شرح به مجلس پيشنهاد داد :
مجلس شوراى ملى!
نظر به اينكه ضمن پيشنهادات واصله به كميسيون
نفت پيشنهاد ملى شدن صنعت نفت در سراسر كشور، مورد توجه و قبول كميسيون قرار گرفته
و از آن جايى كه وقت كافى براى مطالعه در اطراف اجراى اين اصل باقى نيست كميسيون مخصوص
نفت از مجلس شوراى ملى تقاضاى دو ماه تمديد مىنمايد. بنابراين ماده واحده ذيل را
تقديم مجلس شوراى ملى مىنمايد:
« ماده واحده ـ مجلس شوراى ملى تصميم مورخ
17/12/29 كميسيون مخصوص نفت را تأييد و با تمديد مدت موافقت مىنمايد.»
سرانجام ماده واحده ملى شدن صنعت نفت در
روز 24 اسفند يعنى يك هفته بعد مجلس شوراى ملى، مطرح شد و به اتفاق آرا به تصويب رسيد.
ماده واحده به اين شرح بود :
« مجلس شوراى ملى تصميم مورخ 17 اسفند
1329 كميسيون مخصوص نفت را تأييد و با تمديد مدت موافقت مىنمايد»
آرى همان مجلسى كه سه ماه قبل حتّى رأى
كافى براى طرح پيشنهاد ملى شدن صنعت نفت نداد، امروز به اتفاق آرا ملى شدن صنعت نفت
را تصويب كرد و مجلس سنايى كه نيمى از آنها برگزيده شاه بودند، در 29 اسفند بر آن
صحه گذاشت.
با انتشار خبر ملى شدن صنعت نفت، شب هنگام
« راديو لندن حمله سختى به سيدابوالقاسم آيتاللّه كاشانى نمود» و اضافه كرد كه
«دولت انگليس به دولت ايران بهوسيله سفير خودش، راجع به نفت يادداشت داده است كه
تا 1990، نفت در اختيار ما هست و حق خودمان را خواهيم برد. حائرىزاده در مجلس جواب تندى
داده است كه راديو لندن حق ندارد به مقدسات ما حمله كند و آقاى آيتاللّه
كاشانى روحانى است و مقدس است.»
تفسير راديو لندن در آن شب، نشانه اين
واقعيت است كه انگليسىها، نقش آيتاللّه كاشانى و روحانيت را در ملى
شدن صنعت نفت، خوب درك كرده بودند. راديو لندن در تفسير خود به صراحت گفت: « امروز
پارلمان ايران پيشنهاد ملى كردن صنعت نفت را در كشور تصويب كرد. اين پيشنهاد از طرف
عده معدودى از مرتجعين و ثروتمندان و همچنين يك عده ملاهاى متعصب كه در رأس آنها سيدابوالقاسم
كاشانى است، پشتيبانى شده.»
و بدينسان، نفت، با تلاش نيروهاى مذهبى،
ملى شد. البته نبايد نقش ديگر نيروهاى ملى مانند اقليت مجلس، جبهه ملى و مصدق
را ناديده گرفت، ولى اين نوشته درصدد ارزيابى نقش نيروهاى مذهبى است كه با آنكه نقش
اول است، اما نويسندگان معاصر سعى كردهاند تا آن را به فراموشى بسپارند.
پینوشتها:
1. اسماعيل رايين، اسناد خانهى سدان، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران 1358، ص 266
2. همان،
ص 49 و ص 136
3. دكتر
مهدى بهار، ميراثخوار استعمار، ص 597
4. اشرف
پهلوى، پيشين، ص 213
5. رابرت
آنتونى ايدن، خاطرات، ترجمهى كاوه دهگان، انتشارات فرزانه، تهران 1357، ص 283
6. North Croft
7. فخرالدين
عظيمى، پيشين، ص 322
8. مصطفى
فاتح، پيشين، ص 407
9. دكتر
باقر عاقلى، روزشمار تاريخ ايران، ج 1، ص
441
10. همان
11. جامى،
گذشته چراغ راه آينده است، ص 510.
12. سيدحسين
خوشنيت، سيدمجتبى نوابصفوى، ص 51
13. مجلهى
خواندنيها، شمارهى 17 سال 16، 9/8/ 1334
14. آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامى،
پروندهى شهيد خليل طهماسبى، تصوير سند در صفحات 121،122 و 123
15. شاهد
9/12/1329، هر دو اطلاعيهى فدائيان و آيتاللّه كاشانى
16. سيدمحمد
واحدى، خواندنيها، سال 16، شمارهى 18
17. خوشنيت،
پيشين، ص 54
18. على
دوانى، نهضت روحانيون ايران، ج 2، ص 440
19. آيتاللّه
فيض از بزرگان و مراجع قم بود.وى در حدود سال 1252 در قم متولد شد پس از فراگيرى مقدمات،اصول
و فقه و حكمت در قم و تهران به نجف مشرف شد
و از محضر آخوند خراسانى، سيدكاظم طباطبايى وآيتاللّه شيرازى دوم، استفاده كرد. در
سال 1290 به قم بازگشت و مدرسهى فيضيه را بازسازى كرد و به تربيتطلاب قم پرداخت.
20. مسئول
تبليغات دولت بود.
21. آرشيو
مركز اسناد انقلاب اسلامى، پروندهى رزمآرا، تصوير سند در صفحههاى
22. همان
23. حجةالاسلام
فلسفى، خاطرات و مبارزات، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى، تهران 1376، ص 170
24. ثريا
اسفنديارى بختيارى، كاخ تنهايى، گردآورنده: لوئى والنتن، ترجمهى نادعلى همدانى و اميرهوشنگكاووسى،
نشر نادعلى همدانى، تهران 1370، ص 113
25. شاهد،
17/12/ 1329
26. محمد
حسنين هيكل، ايران كوه آتشفشان، ترجمهى سيدمحمد اصفيايى، صندوق پستى 209، بىنا، قمبىتا،
ص 34 و شاهد 17/12/ 1329
27. همان،
ص 185
28. تصوير
سند در صفحهى 126
29. سيدمحمد
واحدى، خواندنيها، سال16، شمارهى 20
30. شهيد
عراقى، ناگفتهها،پيشين، ص82 و باختر امروز در سر مقالهاى گلولهى شهيد امامى را پاككنندهىلكههاى
ننگ بر دامان مشروطيت دانست.
31. شاهد،
17/12/ 1329
32. پيشين
33. سپهر
ذبيح، ايران در دورهى دكتر مصدق، ترجمهى محمد رفيعىمهرآباد، نشر عطايى، تهران
1370، ص 54
34. محمدناصر
صولت قشقايى، پيشين، ص 128
35. روزنامهى
شاهد، 26/12/ 1329