روایتی از سادهزیستی سیدعبدالکریم هاشمینژاد/ سفره غذای شهید هاشمینژاد چگونه بود؟
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بازخوانی رفتار بسیاری از مسئولین در نخستین دهه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نشانگر توجه ویژه آنان به خدمت و دوری از تجمل و تشریفات است. شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد نماینده مردم مازندران در مجلس خبرگان قانون اساسی از جمله این افراد بود که تواضع، فروتنی، خدمت به مردم و سادهزیستی را مبنای زندگی خود قرار میداد.
در کتاب "زندگینامه سیاسی شهید هاشمینژاد" که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده درباره تواضع و فروتنی او آمده است: موقعیت بالای اجتماعی شهید هاشمینژاد هیچگاه عامل غرور و تکبر و روحیه خودخواهی در او نمیشد، بلکه بالعکس بسیار متواضع و فروتن بود و خود را از دیگران جدا نمیدانست.
اهتمام به خدمت
از دیگر خصوصیات وی، اهتمام به خدمت به مردم بود. هیچ شرایطی نتوانست رابطه بین شهید هاشمینژاد و توده مردم را از بین ببرد. با محرومین بسیار صمیمی و همراه بود و نسبت به این قشر شدیداً احساس مسئولیت میکرد و تمامی تلاش خود را در جهت رفع مشکلات آنان به کار میبرد و خود را نسبت به این کار متعهد میدانست.
درباره رفتار او با محرومین و مردم، نقل است پیرزنی که شهید هاشمینژاد ماهیانه مبلغی به او کمک میکرد، پلههای زیادی را طی میکرد تا به دفتر کار او در ساختمان حزب جمهوری بیاید و ماهیانهاش را بگیرد. مرحوم هاشمینژاد هر چه به او میگفت: "از این پله بالا نیا، اذیت میشوی"، آن پیرزن جواب میداد: "نه، من باید بیایم و شما را از نزدیک زیارت کنم." زمانی که وارد اتاق مرحوم هاشمینژاد میشد، عبایش را میبوسید و ماهیانهاش را میگرفت و میرفت.
شهید هاشمینژاد عاشق مردم بود. در لطافت و رأفت روح کم نظیر بود و از مشاهده مشکلات و گرفتاری مردم، بهویژه محرومین، بسیار متأثر میشد.
اجتناب از تشریفات و تجمل
یکی دیگر از خصوصیات اخلاقی وی دوری از تجمل بود. زی طلبگی که آن را در زندگیاش کاملاً رعایت میکرد، مهمترین خصوصیت وی بود. او دارای زندگی ساده و دور از تشریفاتی بود. در این رابطه یکی از دوستان و همکاران او میگوید: «شبی از جلسهای برمیگشتیم. دیر وقت بود. بعضی از دوستان همراه او آمده بودند، تا اینکه به منزل رسیدند. ایشان به آنها اصرار کردند که داخل خانه بیایید و هرچه باشد، با هم شام میخوریم. چون خیلی دیر وقت بود، همسر ارجمندشان هم استراحت کرده بودند و ایشان حاضر نشد او را بیدار کند و خودشان به آشپزخانه رفتند. شام آن شب کوکوی سبزی بود. ظرفی را که غذا در آن بود، با پارچهای برداشتند و آوردند جلوی دوستان گذاشتند و بعد مقداری نان و یک پارچ آب. خیلی بیآلایش و ساده نشستیم با دوستان خوردیم... زندگی او با تودهها مردم چندان تفاوتی نداشت.»