کد خبر: ۳۱۵۰
برگی از کارنامه سیاه رضاخان
روایت کفشدار مسجد گوهرشاد از جنایت رضاخان در مشهد/ نحوه انتقال جنازه شهدای فاجعه گوهرشاد
حاج غلامعلی نخلعی، کفشدار مسجد گوهرشاد میگوید: وقتي رفتم به داخل مسجد ديدم كه همهجا خون ريخته است، اين طرف و آن طرف پرِ خون بود. چادر زنها، تكهپاره لباسها و كفش و كلاهها بود كه در مسجد ريخته شده بود اما كسي نبود. جلوي كفشكن پر از خون بود. مردهها را داشتند ميبردند. يك در يك لتي چوبي بود كه از بس جنازه ريخته بودند رويش و برده بودند پر از خون بود. كمپرسي آوردند و مردهها را بردند در يك گودالي كه كنده بودند ريختند. كساني كه هنوز جان داشتند ولي آنها را هم در كمپرسي ريختند. خلاصه ما هم ديگر به تطهير و تميز كردن و شستشو پرداختيم.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ فاجعه مسجد گوهرشاد در 21 تیرماه 1314، برگ دیگری از جنایتهای رضاخان در تاریخ ایران است. ابعاد این جنایت چنان وسیع بود که هرگز تعداد شهدای این واقعه به طور دقیق مشخص نشد. بازخوانی خاطرات شاهدان عینی میتواند نشانگر عمق این فاجعه باشد.
حاج غلامعلی نخلعی، کفشدار مسجد گوهرشاد که فردای حادثه در مسجد حاضر شده و از نزدیک شاهد جنایت عمال رضاخان بود میگوید: نصف شب بود كه صداي تير و تفنگ بلند شد. صبح كه آمدم ديدم دور تا دور فلكه قشون ايستاده و كسي نميتواند رفت و آمد كند. من آمدم كه بروم توي مسجد سربازها جلوي مرا گرفتند. يك صاحبمنصبي به آنها گفت ميخواهد برود كثافتكاريهاي شما را پاك كند بگذاريد برود.
باز آمدم جلوي مسجد رسيدم، سربازها جلويم را گرفتند. افسري برگشت به سربازها گفت اين از مستخدمين مسجد است بگذاريد برود كثافتكاريهاي شما را پاك كند.
وقتي رفتم به داخل مسجد ديدم كه همهجا خون ريخته است، اين طرف و آن طرف پرِ خون بود. چادر زنها، تكهپاره لباسها و كفش و كلاهها بود كه در مسجد ريخته شده بود اما كسي نبود. جلوي كفشكن پر از خون بود.
مردهها را داشتند ميبردند. يك در چوبي بود كه از بس جنازه ريخته بودند رويش و برده بودند پر از خون بود. كمپرسي آوردند و مردهها را بردند در يك گودالي كه كنده بودند ريختند. كساني كه هنوز جان داشتند ولي آنها را هم در كمپرسي ريختند. خلاصه ما هم ديگر به تطهير و تميز كردن و شستشو پرداختيم.
بعد از يك دو روز كه قدغن بود كه كسي به مسجد بيايد و نماز بخواند اين آقاي متولي بزرگ كه ميرزا طاهر بود، ما را صدا كرد كه فلاني بيا اينجا را امضا كن. گفتم چرا امضا كنم؟ بخوان ببينم. گفت نوشته كه در حال بيرون كردن مردم از مسجد، دو، سه نفر خفه شدهاند! گفتم آقا چرا امضا كنم؟ اين همه آدم كشتهاند و من شاهد بودهام. گفت من ميگويم امضا كن. گفتم تو بيخود ميگويي، اگر ميخواهي آنچه را ديدم بنويس تا امضا كنم. خلاصه امضا نكردم.
حاج غلامعلی نخلعی، کفشدار مسجد گوهرشاد
يك روز چراغچي آن زمان برايم تعريف ميكرد كه آن شب رفته بوده كه چراغها را تلمبه بزند سربازي را همراه او كرده بودند. در كنار حوض مسجد پيرزن، شخصي تيرخورده افتاده بود كه آنها را صدا كرد و گفته من شش تومان دارم براي دفن و كفن خودم پسانداز كرده بودهام، آن را برداريد و مرا به آبرومندي دفن كنيد. آن سرباز فوراً پول را گرفت و در جيبش گذاشت و آن شخص را كشت و بعد رفتيم به محراب مسجد پيرزن، آنجا هم يك شخص ديگري افتاده بود كه صد تومان پول داشت و گفت اين را خرج دفن و كفن من كنيد. صد تومان او را هم گرفت و در جيبش گذاشت، تفنگ را دم گوشش برد و شليك كرد و او را كشت.
منبع: کتاب "قیام گوهرشاد"؛ موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی