شعار جالب ارامنه در حمایت از امام خمینی/ روایتی از حساسیت امام به برابری مردم و مسئولین
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله غلامحسین جمی، از مبارزان نهضت اسلامی در آبادان و نماینده امام خمینی در این شهر، در 8 دیماه 1387 درگذشت. وی که اولین امام جمعه آبادان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بود، خاطرات فراوانی از دوران مبارزه علیه رژیم پهلوی و نیز وقایع مهم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دارد که بخشی از آن را در ادامه میخوانید.
شعار جالب ارامنه در حمایت از امام خمینی
آیتالله غلامحسین جمی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، درباره مقبولیت امام خمینی در بین اقشار مختلف مردم و حتی اقلیتهای مذهبی میگوید: زندگى حضرت امام از هر جهت كه فكر بكنيد، قابل تأمل است. ايشان يك مقبوليت عامه داشتند. تقريباً همه امام را قبول داشتند، پير و جوان، مسلمان و غيرمسلمان.
در جلسهاى كه يك شب در منزل مرحوم مطهرى بود، من هم بودم. در آن جلسه مهندس بازرگان گفت: «آقا فهميديد امروز شعارها راجع به امام چه بود؟ اين ارمنىها امروز شعار مىدادند؟» گفتيم: «نه شعارها چه بود؟» گفت: «ارمنىها مىگفتند: مذهب ما ارمَنيه، رهبر ما خمينيه!» و تكرار مىكردند.
اين قضيه را نيز من از نزديكان امام شنيدم كه يكبار يك بسته پُستى از ايتاليا براى امام آمد. داخل آن يك گردنبند زنانه باارزش و يك نامه بود كه برای يك دختر ايتاليايى بود. مطالبى به اين مضمون نوشته بود: «اى امام، من شما را نديدهام. اوصاف شما را شنيدهام و مريد شما شدهام و شما را قبول دارم. خواستم هديهاى براى شما بفرستم. فكر كردم كه باارزشترين چيز براى من چيست تا براى شما بفرستم؟ ديدم بهترين چيز اين گردنبند است كه هديه شب عروسى من است، اين گردنبند را خدمت شما مىفرستم. اين را به عنوان هديه از من قبول كنيد.»
آن [ گردنبند] را به امام مىدهند. ايشان هم همينطور كه نشسته بود، گردنبند را روى ميز كوچكى كه جلويشان بود گذاشت. بعد كه يك خانواده شهيدى براى ديدار امام آمدند و دختر بچه آن شهيد هم همراهشان بود، امام آن گردنبند را برداشت و به گردن آن دختر شهيد انداخت و به او هديه كرد. شما ببينيد، او در خارج از ايران است، امام را هم نديده، اما امام را قبول دارد و به او علاقهمند است. اين حكايت از همان مقبوليت عامه امام دارد، واقعاً امام را قبول داشتند.
روایتی از حساسیت امام به برابری مردم و مسئولین
آیتالله جمی درباره حساسیت ویژه امام خمینی نسبت به برابری مردم و مسئولین میگوید: روزی به همراه دو نفر ديگر از روحانيون براى ديدار امام به جماران رفتيم. صبح زود به جماران رسيديم. از راه دور آمده بوديم و گرسنه هم بوديم. در همان محله جماران قهوهخانهاى بود. قرار شد براى خوردن صبحانه به آنجا برويم. يكى از همراهانمان را فرستاديم كه از نانوايى نانى بگيرد و در قهوهخانه بياورد تا صبحانه بخوريم. نان را گرفت و آورد اما با يك حالت تعجب! گفتيم: چه شده؟ گفت: اين امام چطور آدمى است؟ گفتيم: مگر چه شده؟
گفت: وقتى رفتيم كه نان بگيريم، نانوا خودش برايمان تعريف كرد كه آقا از وقتى كه به جماران آمدند، نان منزلش را از اينجا مىگيرند. امروز اول وقت كسى آمد و به من گفت: براى منزل آقا از اينجا نان مىخرند؟ گفتم: بله. گفت: من از طرف امام آمدهام، آقا مرا فرستادهاند كه به شما بگويم، مراقب باش. همان نانى كه به تمام مردم عادى اين جماران مىدهى، همان نان را به خانواده و منزل ما بده و اگر من متوجه بشوم كه براى ما در نان دادن امتيازى قائل شدهاى و نانهاى بهترى از ديگران به ما دادهاى، مىگويم كه ديگر از شما نان نخرند و ديگر اينجا نيايند. نانوا مىگفت: ما ديگر اينطورش را نديده بوديم. خيلى تعجب كرده بود. ما كه اين چيزها را مىفهميديم، ارادتمان نسبت به امام بيشتر مىشد.