دکتر مرتضی میردار

الزامات تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی از منظر امام خمینی

تاریخ‌نگاری منطبق بر اندیشه‌ امام خمینی باید وجوه مختلف مبانی فکری ایشان را به عنوان چراغ راه در دست داشته باشد. به عبارتی؛ مولفه‌های بنیادین اندیشه امام که در زمره آرمان‌های انقلاب اسلامی نیز هست باید در تاریخ‌نگاری‌ انقلاب اسلامی بروز و ظهور یابد. در این نگاه، مبانی اندیشه‌ای امام خمینی به منزله لوازم و وسایلی است که در تاریخ انقلاب به کار گرفته می‌شود. از الزامات تاریخ‌نگاری در منظر امام می‌توان به عدم پذیرش پهلوي‌ها، توجه به نقش و جایگاه مردم در تاریخ، دوری از اسلام امریکایی، آگاهی بخشی و بصیرت‌دهی به جوانان به خصوص طلاب و دانشجویان اشاره کرد.
سه‌شنبه ۲۵ دی ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۴

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ دکتر مرتضی میردار، معاون تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی طی یادداشتی به بررسی الزامات و ضروریات تاریخنگاری انقلاب اسلامی از منظر امام خمینی پرداخته است که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید.


جامعه، در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) نقش کلیدی دارد؛ به این معنا که تحولات اجتماعی جامعه باید مورد مطالعه باشد. به عبارت دیگر اگر فقهای ما، اندیشمندان ما و کسانی که قرار است اداره جامعه را برعهده بگیرند سطوح مختلف جامعه و پیچیدگی‌های آن را نشناسند نمی‌توانند جامعه را هدایت کنند.

از منظر امام خمینی همه احکام دینی و دستورات شرعی برای اجرا در جامعه بیان شده است و این احکام  - که شارع مقدس آن‌ها را وضع کرده – باید توسط فقها در جامعه پیاده شود. پیاده‌سازی این احکام که به عبارتی هدایت، راهبری و اداره جامعه است نیازمند شناخت لایه‌های اجتماعی مختلف می‌باشد. در واقع احکام اسلامی فقط یک موضوع انتزاعی و ذهنی نیست، بلکه امام خمینی معتقداند احکام باید در لایه‌های مختلف جامعه ساری و جاری شود. 

از این رو؛ فقیه باید عالم به زمان و تحولات جامعه باشد. وقتی تحولات گذشته و حال یک جامعه مورد نظر امام قرار می‌گیرد، خود به خود تاریخ‌نگاری و پرداختن به تاریخ مورد توجه ایشان است. برای نمونه امام در سال 1323 کتاب کشف‌الاسرار را در پاسخ به حکمی‌زاده می‌نویسند  و این نشان می‌دهد ایشان به جریانات فکری که در جامعه می‌گذرد حساس است و آن‌ها را به دقت زیر نظر دارد. در دوران پسامشروطه به خصوص در دوره شهید مدرس، به مجلس شورای ملی می‌روند و روند امور را دنبال می‌کنند.

به واقع امام بیش از سایر فقها و علما به تحولات اجتماعی واقف است و واکنش نشان می‌دهد. در اندیشه امام همان اندازه که فقه مهم است ، تحولات اجتماعی -که در مسیر تعالی قرار بگیرد- نیز مهم است. از این رو شناخت جامعه، ارتباط عاطفی با آن، بررسی معایب و توفیقات جامعه از جمله لازمه‌های این امر است. به تعبیر دیگر امام علاوه بر اینکه فقیهی تمام‌عیار بود، یک جامعه‌شناس به تمام معنا هم هست و مسیر خود را از بین مردم و جامعه عبور می‌دهد.

از این منظر، تاریخ‌نگاری منطبق بر اندیشه‌ امام خمینی نیز باید وجوه مختلف مبانی فکری ایشان را به عنوان چراغ راه در دست داشته باشد. به عبارتی؛ مولفه‌های بنیادین اندیشه امام که در زمره آرمان‌های انقلاب اسلامی نیز هست باید در تاریخ‌نگاری‌ انقلاب اسلامی بروز و ظهور یابد. در این نگاه، مبانی اندیشه‌ای امام خمینی به منزله لوازم و وسایلی است که در تاریخ انقلاب به کار گرفته می‌شود.

یکی از الزامات نگاه امام به تاریخ، عدم پذیرش پهلوي‌هاست. در واقع امام به هیچ طریق مشروعیتی برای رژیم وابسته پهلوی چه در دوره رضاخان و چه در دوره محمدرضا قائل نیست. این حساسیت امام در سخنان ایشان هم کاملا مشهود است. در حالی که تاریخنگاران از پهلوی اول به عنوان رضا شاه یاد می‌کنند ، امام تعابیری همچون رضا خان قلدر یا قلدر بی‌سواد و ... را به کار می‌برند. 

رضا شاهِ تاریخنگاران برای امام - که خود آن دوران سیاه را درک کرده است – نماد یک فرد دیکتاتور، قلدر، بیسواد و وابسته است. به تعبیر دیگر محققان تاریخ انقلاب کمی سکولار شده‌اند که مبانی امام در این نوع نگاه را نتواستند به خوبی تبیین کنند.

در واقع امام قدرت و سلطنت پهلوی‌ها را مشروع نمی‌داند بلکه آن را مصداق بارز طاغوت می‌داند. ایشان پهلوی را رژیم وابسته‌ای تلقی می‌کند که اگر به ظاهر اقداماتی هم در زمینه‌های مختلف انجام داده برای بقای خود و حفظ منافع اربابان خود بوده است؛ نه اینکه خدمتی در جهت منافع مردم و کشور باشد.

از سوی دیگر در حوزه ایجابی تاریخ‌نگاری امام معتقدند که تاریخ انقلاب باید به معنای واقعی بر دوش مستضعفین و محرومین جامعه باشد که عده‌ای – به اشتباه – از آن به تاریخ فرودستان تعبیر می‌کنند.  در حالیکه به‌هیچ وجه فرودستان با لفظ قرآنی و دینی مستضعفین نمی‌تواند به یک معنا باشد.

در مفهوم مستضعفین یک شناخت و یک نوع بصیرتی نسبت به دین و دیانت وجود دارد که وجه مشخصه تمایز آن از فرودستان است. در واقع مستضعفین جامعه یک بصیرت دینی، تقیدات مذهبی دارند، چون در نگاه امام همین مستضعفین یا پابرهنگان بودند که با نهضت اسلامی همراهی کردند. چه بسا افرادی از همین مستضعفین در مقاطع تاریخی نقش اساسی داشته ولی حتی برخی از آن‌ها قدرت بیان هم ندارند، چرا؟ چون تاکنون تاریخ ما تاریخ برگزیدگان و تاریخ فرمانداران و... بود. در این زمینه ابزار رسانه نیز به معنی واقعی کلمه برای پردازش و تأثیرگذاری باید به کمک مستضعفین بیاید.

از الزامات دیگر اندیشه امام در تاریخ‌نگاری انقلاب آنست که این تاریخ از هرجهتی به دور از اسلام امریکایی باشد. یعنی اسلام سرمایه‌داری، اسلام واپس‌گرا و نباید در تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی مدخلیت داشته باشند. به عبارت دیگر وجه غالب تاریخ‌نگاری انقلاب باید در خدمت اسلام ناب محمدی قرار گیرد. بطور مثال امام در نامه 25 دی 1367 که در واقع راهبرد مرکز اسناد انقلاب اسلامی شد از حوزه‌های علمیه آن دوران گله می‌کند، تاریخ‌نگار انقلاب باید لایه‌های اجتماعی آن دوره حوزه را استخراج کند و دست به تحقیق و بررسی بزند یا جریان‌های فکری حوزه‌های مختلف، رویکرد و مواضع آن‌ها نسبت به حوادث تاریخی را تحلیل کند. اندیشه‌هایی که شرکت در مسائل سیاسی را برنمی‌تافتند و از روحانیت فعال انقلابی هم خوششان نمی‌آمد. شاید اسناد حداقلی در این زمینه وجود داشته باشد، اما ابزار تاریخ شفاهی به خوبی می‌تواند این مسئله را موشکافی کند.

به همین جهت تاریخ‌نگاری انقلاب آمیخته با تحولات اجتماعی است. به این معنی که رگه‌های فرهنگی در این زمینه بسیار اهمیت دارد و صرفاً سیاسی نیست. از منظر امام، همان اندازه که باید به اسلام سرمایه‌داری و اشرافیت پرداخت، به همان اندازه باید واپسگرایی، تهجر و مقدس‌مآبی را مورد مداقه قرار دارد. 

یکی دیگر از ملزومات در این زمینه، آگاهی بخشی و بصیرت‌دهی به جوانان به خصوص طلاب و دانشجویان نسبت به تحولات تاریخی و جلوگیری از تحریف تاریخ است. به عنوان نمونه امام خمینی در پیامی که برای پذیرش قطعنامه 598 صادر فرمودند نکات حائز اهمیتی راجع به ضرورت جلوگیری از تحریف تاریخ جنگ و وارونه‌سازی تحولات اجتماعی و دستاوردهای آن بیان کردند. بطوری که این پیش‌بینی امام درست بود و امروزه در بدیهیات تاریخ انقلاب هم شبهات و شایعه‌سازی‌هایی مطرح می‌شود. حتی برخی انقلابیون دیروز در این زمینه – خواه‌ناخواه- به ورطه اجتهاد در برابر نص افتادند بطوری که اساس اندیشه امام را در خاطرات خود وارونه جلوه می‌دهند. موضوعاتی همچون مبارزه با سلطه، جریان تسخیر لانه جاسوسی و برخی از موارد دیگر را به وضوح تحریف می‌کنند. در حالی که یکی از مولفه‌های اصلی اندیشه امام مبارزه با نظام سلطه و سازش‌ناپذیری است.

 علاوه بر این‌ها مردم‌گرایی و مردم‌داری، عدالت محوری، مقاومت اسلامی و مواردی از این قبیل نیز مبانی اندیشه امام را شکل می‌دهند که باید در تاریخ انقلاب اسلامی به آن‌ها توجه شود.

یکی از آفت‌های تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی، دوری از خاطرات، روایت‌ها و یادمانده‌های مردم بوده است.  بطور مثال در دفاع مقدس 5 میلیون رزمنده شرکت داشتند اما از این مقدار چه تعداد خاطرات با محوریت نیروهای رزمنده منتشر شده است؟  البته در سال‌های اخیر جهت‌گیری مثبتی در این زمینه صورت گرفته اما روایت فرماندهان و سران  جنگ - که عده‌ای هم توسط رسانه‌ها برجسته شدند- وجه غالب را داشته‌ است. باید محیط اطلس تاریخ نگاری جنگ را گسترش داد تا موضوعات و شخصیت‌های متعددی تعریف، تولید و تدوین شود.

بنابراین، نگاه جریان‌ساز بنیانگذار انقلاب اسلامی به تحولات اجتماعی و تاریخ باید همواره در تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی مد نظر قرار گیرد؛ چرا که تاریخ انقلاب بدون محوریت امام،  موضوعیت خود را از دست خواهد داد. 

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات