فرمان حکومت نظامی در 21 بهمن چگونه شکسته شد؟
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روز 21 بهمن 1357 فرماندار نظامي تهران و حومه در اعلاميه شماره 40 خود مقررات منع عبور و مرور در شهر را برقرار كرد. در پي انتشار اين اعلاميه، امام خميني بلافاصله در پيامي از مردم خواستند تا مقررات منع رفت و آمد را ناديده گرفته و به خيابانها بيايند. متعاقب پیام امام و ورود مردم به صحنه، مردم ایران توانستند حکومت نظامی را خنثی کرده و آخرین ضربه را بر رژیم پهلوی وارد کنند.
فرمان بياعتنايي به اعلاميه حكومت نظامي
حجتالاسلام والمسلمین روحالله حسینیان در بخشی از کتاب «یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه» مینویسد: بختيار در صبح روز 21 بهمن به سپهبد رحيمي فرماندار نظامي تهران دستور داد تا ساعت عبور و مرور را محدود كند. فرمانداري نظامي با صدور اطلاعيه شماره 40 بر ساعت منع عبور و مرور از ساعت 16:30 تا 5 بامداد افزود.[1]
به دنبال انتشار اطلاعيه حكومت نظامي در ساعت 14 از راديو تهران در همه جا شايعه كودتا منتشر شد. ياران امام خميني كه از قبل توسط سرهنگ محمدرضا رحيمي از تصميم حكومت نظامي مطلع شده بودند با اصرار از امام ميخواستند تا به جاي امني منتقل شوند، ولي امام خميني با اين اقدام مخالفت ورزيدند.
نكته مهم ديگر اين بود كه مردم بايد چه كنند؟ عدهاي معتقد بودند كه رژيم با افزودن ساعات حكومت نظامي قصد قتل عام مردم را دارد، بنابراين بايد مردم را به ترک كردن خيابانها دعوت كرد. موضوع از امام سؤال شد. امام خميني ابتدا دو ركعت نمازخواندند و سپس فرمودند: «مردم در خيابانها بمانند و به منازلشان نروند»[2]
اينتصميم براي بسياري از رهبران انقلابي سخت بود. آيتالله طالقاني با امام تماس گرفت وگفت: «آقا! اگر خون اين مردم ريخته شود، نميتوانيم پاسخگو باشيم. رژيم قصد قتلعام و كشتار مردم را دارد». آيتالله طالقاني بر نظر خود اصرار ورزيدند. امام خميني فرمودند: «اگر اين تكليف الهي باشد، شما چه ميگوييد؟» آيتالله طالقاني با اين جملهسكوت كردند.[3] بعد از آن آيتالله طالقاني گفت: «يا من بعد از يك عمر از سياست چيزي نميفهمم يا اين سيد با عالم ديگري ارتباط دارد».[4]
امام خميني به دنبال لغو شفاهي حكومت نظامي، اطلاعيهاي نيز صادر كردند. در ايناطلاعيه كه خطاب به «ملت شجاع ايران» و «اهالي محترم تهران» آغاز ميشد، تأكيد شده بود كه «اينجانب بنا دارم كه مسائل ايران به طور مسالمتآميز حل شود، لكن دستگاه ظلم و ستم» در شهرها دست به جنايت زده. امام خميني فرمودند: «در تهران لشكر گارد به طور ناگهاني به نيروي هوايي كه به ملت پيوسته است حمله نموده و نيروي هوايي به كمك مردم، شجاعانه آنان را شكست دادهاند. من اين تعرض غيرانساني و عمل گارد را محكوم ميكنم«. امام تهديد كردند كه «هنوز دستور جهاد مقدس ندادهام و نيز مايلم با مسالمت حفظ و قضايا موافق آراي ملت و موازين قانون عمل شود، لكن نميتوانم تحمل اين وحشيگريها را بكنم و اخطار ميكنم كه اگر دست از اين برادركشي برندارند و لشكر گارد به محل خودش برنگردد و از طرف مقامات ارتشي از اين تعديات جلوگيري نشود تصميم آخر خود را به اميد خدا ميگيرم«.
امام خميني در اين پيام افزودند «من از مردم شجاع تهران ميخواهم در صورتي كه قواي متجاوز عقبنشيني كردند، با حفظ آمادگي و هوشياري از خدعه دشمن، آرامش و نظم را حفظ كنند، ولي مجهز و مهيا براي دفاع از اسلام و نواميس مسلمين باشند».
شاه بيت اين پيام در جمله آخر بود كه چون حماسهاي بر سر زبانها سروده ميشد: «اعلاميهي امروز حكومت نظامي، خدعه و خلاف شرع است و مردم به هيچوجه به آن اعتنا نكنند. برادران و خواهران عزيزم! هراسي به خود راه ندهيد كه بهخواست خداوند تعالي حق پيروز است».[5]
امام خميني همين كه نوشتن پيامشان را به پايان رساندند به آقاي ناطق فرمودند: «درمدرسه باز است؟» ناطق گفت: «خير در را بستيم«. امام فرمودند: «باز كنيد». ناطق گفت:«آقا حكومت نظامي است«. فرمودند: «ميگويم باز كنيد. مردم ميآيند» در بايد باز باشد. تا در را باز كردند «مدرسه پر از جمعيت شد».
واکنش مردم به حکم لغو حکومت نظامی
پيام امام خميني بلافاصله توسط اتومبيلهاي مجهز به بلندگو در سطح شهر تهران اعلام شد. به گزارش كيهان، بعد از صدور اعلاميه حكومت نظامي «ابتدا مردم قصد داشتند براساس اطلاعيه حضرت آيتالله طالقاني از درگيري جلوگيري كنند؛ امّا ناگهان در شهر گفته شد كه امام خميني اطلاعيه فرمانداري نظامي را غيرقانونيخوانده است و مردم نبايد از اين مقررات اطاعت كنند. با دريافت اين خبر مردم شروعكردند به جمع كردن شن و كيسه و در خيابانها راهبندان ايجاد كردند و سنگربنديكردند».[6]
به دنبال انتشار پيام امام خميني مردم از خانهها بيرون ريختند و در سرتاسر تهران دست به تظاهرات زدند. اين اقدام بسيار مهم امام خميني آخرين ضربهاي بود كه تمام توطئههاي باقيماندگان رژيم را نقش بر آب كرد و اركان پوسيده رژيم را ساقط كرد. بيشک اين تصميم از تصميمات سرنوشتساز و قاطعي بود كه سرعت فروپاشي رژيم را بيش از حدّ تسريع كرد.
آغاز فروپاشي
با شكستن مقررات منع عبور و مرور، تظاهرات در تمام نقاط تهران به اوج رسيد. مردم سربازان گارد را خلع سلاح ميكردند و اسلحه آنها را به همافران ميرساندند. [7]عدهاي از سربازان نيز خود را به مردم تسليم ميكردند و سلاح خود را تحويل مردم ميدادند. حتي مردم توانستند چند دستگاه تانك را به غنيمت بگيرند. صدها قبضه تفنگ تا نزديكي عصر به دست مردم افتاد. سلاحهاي به غنيمت گرفته شده از پايگاه هوايي دوشان تپه نيز بين مردم توزيع ميشد. مردم سخت به ساختن موانع و سنگر مشغول بودند. پشت كيسههاي شني مملو از كوكتل مولوتف براي درگيري بود. ساعت 3 بعدازظهر مردم با كوكتل مولوتف و تيراندازي به كلانتري تهراننو حمله كردند و پس از زدوخورد شديد كلانتري را به تصرف خود درآوردند و سلاحهاي به غنيمتگرفته شده بين مردم تقسيم شد. در ساعات بعد كلانتريهاي 20ـ23ـ4ـ9ـ14ـ17ـ6ـ10واقع در مجيديه، سليمانيه، بهارستان، ميدان مجسمه، ميدان خراسان، نازيآباد، خيابانگرگان و ايرانمهر با كوكتل مولوتف و سلاح گرم مورد حمله قرار گرفتند و به تصرف مردم در آمدند.
وقتی ارتشبد قرهباغي رئيس ستاد ارتش به ستاد رسيد سرلشكرپرويز اميني افشار رئيس ادارهي دوم ستاد تماس گرفت و به قرهباغي گفت: «وضع شهرخيلي آشوب است. مردم به كلانتريها حمله ميكنند و پاسبانان يكي از كلانتريها را كه حملهكنندگان موفق شدهاند آتش بزنند تخليه كردهاند». چند لحظه بعد بختيار تماسگرفت و گفت: «تيمسار اطلاع داريد كه پاسبانان شهرباني كلانتريها را تخليه ميكنند؟» مجدداً اميني افشار تماس گرفت و گفت: «عدهاي از پاسبانان شهرباني كلانتري خود را تخليه كرده، به مركز آموزش افسري ژاندارمري در ونك پناه بردهاند. سربازان مركز آموزش نيز از مشاهده آنها متوحش شدهاند و در نتيجه در مركز آموزش ژاندارمري بينظمي ايجاد گرديده است». [8]«ضمناً مأمورين و سربازان فرمانداري نظامي كه در كلانتريها و يا در محلهاينزديك آنها بودند به تأسي از پاسبانها محل مأموريت خود را ترك و در خيابان در حركت» هستند.
با تصرف كلانتريها هر لحظه مردم بيشتر مسلح ميشدند و جنگ و گريز شدت مييافت و فرماندهان نظامي آخرين تلاش بيهوده خود را به كار ميبستند. هنوز ثقل درگيريها در دوشان تپه بود. فرماندهان نظامي آن نقطه را به دليل اهميت سوقالجيشي، مهمترين مكانها ميدانستند. رئيس ستاد ارتش به فرمانده نيروي زميني دستور داد «تعدادي ارابه جنگي آماده كنند تا براي كمك به سپهبد ربيعي به مركز آموزش هواييدوشان تپه بفرستند»، امّا تانكها فاقد مهمات و ابزار شليك بودند؛ چون بعد از جريان17 شهريور 1357 دستور داده بودند كه ارابههاي جنگي نبايد مهمات داشته باشند. سرانجام در حدود ساعت 3 بامداد سي دستگاه تانك آماده شد و به فرماندهي سرلشكر رياحي فرمانده لشكر 1 گارد عازم نبرد دوشان تپه شدند.
تانكها در خيابانها با موانع و كوكتل مولوتفهاي دستساز روبهرو ميشدند. تانك فرمانده، سرلشكر رياحي در ساعت 3:20 بامداد در زير پل فوزيه به آتشكشيده شد و رياحي مجروح شد. وي در حالي كه به شاه ناسزا ميگفت خود را تسليم مردم كرد و مردم او را به اقامتگاه امام منتقل كردند.[9]
سقوط كارخانجات اسلحهسازي به معناي سقوط رژيم بود. ارتشبد قرهباغي كه سخت به وحشت افتاده بود، تصميم گرفت با هليبرد به كمك نگهبانان تسليحات ارتش بشتابد، ولي سرلشكر خسروداد فرمانده هوانيروز و معاونش نبودند. قرهباغي به ناچار با سرتيپ اتابكي فرمانده يكي از يگانهاي هوانيروز صحبت كرد و دستور داد «فوري تعدادي از درجهداران زبده را با هليكوپتر در داخل مسلسلسازي پياده كنيد كه در مقابل مهاجمين به مسلسلسازي به نگهبانان كمك» كنند. ساعتي بعد قرهباغي با اتابكي تماسگرفت، ولي اتابكي هيچ كاري نتوانسته بود انجام دهد. وي به قرهباغي گفت: «معذرت ميخواهم تيمسار، وضع يگان هرج و مرج است؛ به هر كس دستور ميدهم اطاعت نميكند و كسي حاضر نيست كه مأموريت را قبول كند.[10] سرانجام اداره تسليحات ارتش در ساعت 8 صبح سقوط كرد و به دست مردم افتاد. به گزارش كيهان «پير و جوان و بچه هر اسلحهاي كه به دستشان ميآمد برميداشتند و به خارج ميآمدند. تيربارهاي سنگين، تفنگهاي ژـ3، اسلحه كمري... كساني كه با طرز كار اسلحه آشنايي داشتند قطعات اسلحه را سوار كرده و به مردم ميدادند. در خيابان فرحآباد تا چشم كار ميكرد، مردم بودند كه سلاح به دست به سمت محلههاي خود ميرفتند».[11]
سحرگاهان 22 بهمن خبرهاي مأيوس كننده غباري از غم را بر ستاد بزرگ ارتشتاران پاشيد. اخبار يكي پس از ديگري چون پتكي بر مغز نظامي رژيم فرو ميآمد: كلانتريها يكي پس از ديگري در حال سقوطاند، سربازان به مردم ميپيوندند. همافران، گارديها را شكست دادهاند، مردم اداره تسليحات ارتش را به محاصره خود درآوردهاند. مردم درسرتاسر تهران با نيروهاي حكومت نظامي درگيرند. مردم در حال مسلح شدن هستند، ستون زرهي اعزامي به دوشان تپه مورد حمله قرار گرفته، تعدادي تانك به آتش كشيده و فرمانده ستون اسير شده است، نيروهاي هوانيروز از فرمان سرپيچي ميكنند و حاضر به رفتن به اداره تسليحات نيستند، سرلشكر نشاط فرمانده گارد جاويدان از فرمان فرمانده نيروي زميني سپهبد بدرهاي سرپيچي ميكند و نيرويي براي حمايت از فرماندار نظامينميفرستد.
«سرهنگ ايرج ابدي فرمانده قرارگاه ستاد بزرگ ارتشتاران» در اتاق ارتشبد را كوبيد: قربان! «در سربازخانه قصر بيانضباطي و بينظمي عجيبي است!» چرا؟ «يگانهاي لشكر گارد كه از مأموريت فرمانداري نظامي به سربازخانهها مراجعت ميكنند، سربازها پس از رسيدن به آسايشگاه اسلحه خود را روي تختخواب انداخته از ديوارها فرار ميكنند». از همه بدتر اين خبر بود: مركز فرماندهي ستاد در نزديكيهاي صبح گزارش ميدهد كه گزارشي از نيروي زميني نرسيده، چون «تلفنهاي ستاد نيروي زميني مدتي است جواب نميدهد».[12] تنها اميد ستاد بزرگ ارتشتاران به يك گردان از لشكر زرهي قزوين بود كه براي حمايت از فرمانداري نظامي از قزوين به سوي تهران حركت كرده بود؛ ولي خبر رسيد كه «در ورودي شاهدشت به اتوبان، مردم راه را بر آنها بستند و پلپشت سر آنها را در شاهدشت تخريب نمودند و در حال حاضر اين دو گروهان در محاصره مردم هستند.[13]
به علاوه در آن شب در ستاد مدرسه علوي بيسيمهاي حكومت نظامي توسط انقلابيونكنترل ميشد. هر جا درگيري پيش ميآمد و درخواست كمك ميكردند ستاد به كاركنان برق دستور قطع برق آن منطقه را صادر ميكرد و بر مشكلات آنها ميافزود و موجب رعب و وحشت آنها ميشد.[14]
با بالا آمدن آفتاب 22 بهمن همه كلانترها، قرارگاه شهرباني در ميدان سپه، ستاد ژاندارمري در ميدان انقلاب سقوط كرده بودند و ده تانك و هزاران مسلسل و موشكانداز به دست مردم افتاده بود. صدها فرمانده نظامي و انتظامي اسير شده بودند و مردم مصمم بوند تا شب نرسيده بقاياي رژيم پهلوی را نابود كنند.
پینوشتها:
1- روزنامه اطلاعات 22/11/1357، ص 8
2- مرتضي الويري، پابهپاي آفتاب، ج 3، تهران، نشر پنجره، 1381، ص 242
3- خاطرات علي دانش منفرد، تدوين رضا بسطامي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1374، ص 82
4- ميردار، مرتضي (تدوين) خاطرات حجتالاسلام والمسلمين ناطق نوري، تهران، مركز اسنادانقلاب اسلامي، 1382، ص 172
5- صحيفه امام، ج 6، صص 121 ـ 122
6- روزنامه كيهان، 22/11/1357، ص 8
7- روزنامه اطلاعات، 21/11/1357، ص 2
8- قرهباغي، عباس، اعترافات ژنرال، تهران، نشر ني، 1365، صص 330 ـ 331
9- روزنامه اطلاعات، 22/11/1357، ص 8
10- عباس قرهباغي، صص 340 ـ 342
11- روزنامه كيهان ،22/11/1357، ص 2
12- عباس قرهباغي، پيشين، صص 334 ـ 343
13- روزنامه كيهان، 22/11/1357، ص 2
14- خاطرات ومبارزات شهيد محلاتي،تهران، 1375، ص 113