گذری بر استقامت بانوان در زندانهای رژیم پهلوی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بخشی از مجاهدتهای بانوان انقلابی، در زندانهای رژیم پهلوی منعکس میشد؛ آنها با استقامت و ایستادگیشان برگ زرین دیگری در تاریخ انقلاب اسلامی به نام خود ثبت کردند.
آنچه در ادامه میخوانید، روایتهایی از ایثارگریها، ایستادگی، مقاومت و دفاع از ارزشهای انقلابی توسط زنان مسلمان در زندانهای رژیم پهلوی است.
ایستادگی در برابر بازجوهای رژیم
از جمله رشادتهای بانوان انقلابی در زندان رژیم پهلوی، ایستادگی در برابر توهینهای مامورین، به امام خمینی بود. خانم مریم بهروزی، خاطره یکی از جلسات بازجویی را اینگونه روایت میکند: «...سه جوان را به اتاق من آوردند که یکی از آنها آقای محسن آژینی بود که بعدها از دانشجویان پیرو خط امام شد. آنها را به گونهای کتک زده بودند که از صورت و دستهایشان خون میآمد و لباسهایشان نیز پاره شده بود. در حضور ما از آنها پرسیدند: «چه کسی به شما گفته اعلامیهها را پخش کنید؟» آژینی جواب داد: «به مسجد رفته بودیم. در آنجا اعلامیههایی را دیدیم که در پایین آن نوشته بود: دستور آقاست.»
رسولی تا اسم آقا را شنید شروع به توهین به امام کرد و کلمات رکیکی به زبان آورد. در این زمان طاقت نیاوردم. به او گفتم: «چرا به مرجع شیعیان توهین میکنی. حق نداری به آقا توهین کنی؟» رسولی پس از شنیدن این صحبت گفت: «حالا معلوم شد که مقلد آقا هستی.» و در پروندهام نیز نوشتند مقلد آقا هستم. بعدها معلوم شد به این دلیل در حضور ما از آن سه جوان بازجویی کردهاند و درباره امام از آنها پرسیدهاند که من ناخودآگاه چیزی بگویم تا معلوم شود مقلد اقا هستم و به دستور ایشان فعالیت میکنم.»[1]
روزهای سخت زندان
وضعیت سخت و طاقتفرسای محیط زندانها به ویژه سلول انفرادی، نه تنها این زنان مبارز را از نتيجه کارهای خود سرخورده و پشیمان نکرد، بلکه آنها دوران اسارت خود را با سربلندی و بدون ضعف و شکنندگی مبارزاتی به پایان برند و حتی بعد از آزادی نیز بر همان اهداف و آرمانهای قبلی خود پایبند ماندند.
خانم سليحی، درباره چگونگی تحمل آن لحظات سخت میگوید: «... بعد از چند روز من برای خودم یک برنامه کاری گذاشتم؛ به این صورت که روزی چهار تا پنج ساعت راه بروم. در همین فضای یک متری بدون وقفه من راهپیمایی میکردم. حدود دو یا سه ساعت ورزش میکردم. یک مقدار سورههای قرآن را که حفظ بودم میخواندم و بقیه وقت را هم به نماز خواندن و اینها؛ یعنی شب که میخواستم استراحت بکنم واقعا احساس میکردم که خسته هستم و استراحت کردن برای من خوشایند بود...»
عدهای دیگر از زنان، با مطالعه، زمان را میگذراندند. چنانکه خانم ملکی میگوید: «در همان سلول یک چند روزی که گذشت من شروع کردم درس خواندن. پتوی سربازیها که بود، سیاه بود، از دستشوییها ته صابونها را میآوردیم صابونهایی که نازک میشد توی آنها من فیزیک و شیمی میخواندم. همان کسانی که توی سلول بودند حالا یا معلم بودند یا دانشجو، اینها کمک میکردند از پتو به عنوان تخته و از صابون به عنوان گچ استفاده میکردم. آسيهاحمدی که معلم شیمی مدرسه امامیه بود با خمیرهای نان ایزومرهای شیمی درست میکرد، به اصطلاح شکلهای فضاییشان را برای من نشان میداد...»
خانم سجادی هم به آموزش زبان در محیط زندان اشاره میکند و میگوید: «در جو پلیسی و بسته زندان تنها کاری که توانستیم بکنیم یادگیری زبان، آن هم به صورت پنهانی بود. برای این کار خرده صابونهایی را که برای ظرفشویی به ما میدادند جمع میکردیم، بعد روی پتوهای سربازی بدون آنکه نگهبانان بفهمند زبان یاد میگرفتیم. در بین ما افرادی بودند که زبان انگلیسی ، فرانسه، ترکی و زبانهای دیگر میدانستند.»[2]
استقامت در برابر شکنجهها
زنان مومن و انقلابی در برابر شکنجههای طاقتفرسای ماموران پهلوی نیز بردباری ویژهای نشان دادند. خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) از جمله زنان با ایمانی است که بیشترین شکنجه را در زندان تحمل کرده است. وی بخشی از این خاطرات را اینگونه روایت میکند: «به کمیته مشترک رسیدیم... شکنجهها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جانفرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد میکردند که موجب رعشه و تکانهای تند پیکرم میشد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفهای صورت میگرفت. در مواقع حرفهای آنقدر شلاق بر کف پاهایم میزدند که از هوش میرفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور میکردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی میشد، طاقتفرسا و جانکاه بود.»[3] با وجود این قبیل شکنجههای جسمی و نیز شکنجههای روحی، این بانوی مبارز و انقلابی همچنان ایستادگی کرده و در برابر استبداد پهلوی مقاومت میکرد.
پینوشتها:
1- خاطرات مریم بهروزی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 43-44
2- تاریخ شفاهی مبارزات سیاسی زنان مسلمان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 241
3- خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، تهران: سوره مهر.