شواهدی از عدم همراهی ملی‌گرایان با مردم در طول تاریخ

ملی‌گرا‌ها که خود را نماینده واقعی مردم و برایند خواست آنان می‌دانند و ملّت را به عنوان مرکز ثقل و دالّ مرکزی اندیشه‌ها و رفتارهای خود معرفی می‌کنند، در عمل و در برهه‌های مختلف تاریخی، عدم همراهی خود با مردم را به دفعات نشان داده‌اند. نتایج بی‌توجهی آنها به خواست مردم در دوران نخست‌وزیری مصدق و به خصوص روزهای منتهی به کودتای 28 مرداد 1332 خسارت‌بار بود. طی سال‌های بعد و در بحبوحه مبارزات ملت ایران با استبداد داخلی و استعمار خارجی نیز، شواهدی از عدم همراهی ملی‌گراها با مردم وجود دارد که از آن جمله می‌توان به عدم همراهی با مردم در سال 1342 و بی‌توجهی به خواست مردم در تعامل با غرب اشاره کرد. از این رو می‌توان گفت گروه‌ها و شخصیت‌های ملی‌گرا، در مردم‌گرایی و احترام اندیشه‌ای-رفتاری به خواست آنان کارنامه درخشانی نداشته‌اند. به همین دلیل است که برخی از شخصیت‌های ملی‌گرا به انزوای خود در میان مردم اذعان دارند.
سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۰

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- محمدعلی صدر شیرازی؛ ملی‌گرا‌ها خود را نماینده واقعی مردم و برایند خواست آنان می‌دانند. آنها ملّت را به عنوان مرکز ثقل و دالّ مرکزی اندیشه‌ها و رفتارهای خود معرفی می‌کنند. اما سوال اینجاست که آیا این مدعا حقیقت بیرونی نیز دارد یا خیر؟ با مروری بر تاریخ می‌توان درباره آن به قضاوت نشست. از این رو، یادداشت پیش‌رو می‌کوشد به رفتارشناسی ملی‌گرایان در برجسته‌ترین نقاط عطف تاریخ معاصر و تطبیق آن با خواست و حرکت مردم بپردازد.


نتایج بی‌توجهی به خواست مردم در دوران مصدق

در روزهای منتهی به کودتای 28 مرداد 1332، در حالی که محمدرضا پهلوی کشور را ترک کرده و گریخته بود، و در شرایطی که جریان مصدق و آیت‌الله کاشانی با پشتیبانی قاطع مردم می‌توانست اوضاع را تغییر دهد، اما رفتارشناسی مصدق گواه آن است که این فرصت تاریخی چگونه بر باد رفت.

مصدق، بسیار محافظه كار بود و در خصوص ایجاد اصلاحات اساسی شجاعت و یا خواست لازم را نداشت. او حامی‌ حفظ سلطنت بود. جبهه ملی در ماده اول اساسنامه، بر وفاداری خود به نظام سلطنتی پهلوی، در قالب وفاداری به قانون اساسی تأكید می‌كند و در عمل نیز حتی در اوج قدرت مصدق و زبونی شاه موجبات ادامه سلطنت و بازگشت اختناق را فراهم می‌آورد. موكدات اساسنامه جبهه ملی، اهداف كلی و مبهمی چون عدالت و اصلاحات را تشكیل می‌دهد و در عمل دستاوردی برای مردم نداشت.

در بحبوحه کودتا نیز، خالی کردن خیابان‌ها از حضور مردم، از دست دادن حامیان خود و در صدر آنها آیت‌الله كاشانی، استفاده چندین باره از حكومت نظامی‌ ـبر خلاف شعارهای خودـ عدم تنبیه خائنین به وطن، چراغ سبز نشان دادن به آمریكا، عدم پیروی از ایدئولوژی مشخص و ... نشان از تکروی‌های مصدق داشت.

مصدق و جبهه ملی در مصادیق فوق، رفتاری مقابل خواست و مصالح مردم داشت؛ در حالی که آنان وی را نماینده خود در خط مقدم مبارزه با دیکتاتوری می‌دانستند. اما عدم همراهی مصدق با مردم و بی‌توجهی به خواست آنها باعث تحمیل خسارت به ملت ایران شد.


عدم همراهی با مردم در سال 1342

با خیزش میلیونی مردم علیه مظالم محمدرضا پهلوی در سال‌های 1341 و 1342، ملی‌گرایان حتی در برابر قتل عام مردم در 15 خرداد نیز سکوت را ترجیح دادند. بازگان در خاطرات خود اذعان می‌کند که پس از بحث و بررسی نظرات موافقین و مخالفین در هیات اجرائیه جبهه ملّی دوم، بالاخره تصمیم به عدم صدور اعلامیه در محکومیت رژیم شاه گرفته می‌شود. این «عدم محکومیت شاه» عمری بسیار طولانی یافت و تا آستانه پیروزی انقلاب و مهیا شدن فضای نسبتا آزاد حیات سیاسی ادامه داشت. اما این مردم و روحانیت بودند که در این سکوت طولانی ملی‌گرایان، زیر سخت‌ترین شکنجه‌های ساواک قرار داشتند و مبارزه را با رهبری امام خمینی به پیش می‌بردند.


عملکرد ملی‌گراها در مواجهه با نهضت اسلامی ملت ایران

در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، ملی‌گرایان تحت عناوینی چون کمیته دفاع ازحقوق بشر، نهضت آزادی و جبهه ملی چهارم به فعالیت سیاسی بازگشتند. اما فعالیت آنان چه به لحاظ ماهوی و چه جهت غایی موازی و بعضا در تقابل قاطع با خواست مردم بود.

نهضت آزادی که همواره از اصل رژیم مشروطه سلطنتی حمایت می‌نمود، و به گفته بازرگان نه مخالف رژیم مشروطیت سلطنتی و نه استقلال و امنیت کشور بود، در عمده بیانیه‌هایش، تلاش برای استقلال در مشی و حرکت در مسیری جدا از نهضت اسلامی ملت ایران مشهود است. مروری بر مواضع نهضت آزادی نشان می‌دهد، نهضتی‌ها در موارد محکومیت اعمال رژیم نیز نگرانی خود را از اوجگیری خشم مردم و تحریک بیشتر آنان ابراز می‌دارند و رژیم را به اقداماتی در راستای «فروکش» کردن انقلاب اسلامی دعوت می‌کنند. نهضت آزادی و جبهه ملی تا آخرین نفس‌های رژیم شاه تلاش نمودند تا در برابر خواست مردم، قانون اساسی پهلوی را نگه دارند. شگفت آنکه حتی بازرگان به نوفل لوشاتو می‌رود تا امام را با نخست‌وزیر رژیم پهلوی، آشتی دهد. هم او، وعده‌های شریف امامی را ترویج می‌کند و انتخابات وعده داده شده وی را «مائده الهی» می‌خواند.


تعامل با غرب؛ نمود دیگری از تقابل ملی‌گرایان با خواست مردم

روی دیگر سکه تقابل ملیون با مردم را می‌توان در تعامل آنان با غرب و آمریکا یافت. برخی از اعضا و سران این تشکّل از آغاز حضور سیاسی خود، ارتباطات وسیعی را با سفارت آمریکا آغاز کرده و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی این ارتباط را به اوج رساندند. شواهد زیادی گواه ارتباط مستمر ملی‌گرایان با آمریکا از سال 1332 تا 1358 است که خروجی آن خط گیری سیاست گام به گام بود.

بازرگان همزمان با روابط گسترده نهضت آزادی با سفارت آمریکا، با جدا جلوه دادن رژیم پهلوی و آمریکا، امام خمینی را از افشاگری علیه آمریکا باز می‌دارد و تحلیل می‌کند: «لبه تیز حملات، فعلاً بهتر است به استبداد باشد، نه استعمار، جنگ کردن در دو جبهه مانع پیروزی است.» این در حالی بود که مردم به پیروی از امام، آمریکا را سرمنشاء تمام «بدبختی‌ها» می‌دانستند.


تقایل ملی‌گرایان با مردم پس از پیروزی انقلاب اسلامی

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ملی‌گراها در راستای تقابل با خواسته عمومی مردم، پیشنهاد عنوان «جمهوری دموکراتیک» بجای جمهوری اسلامی را مطرح کردند. علاوه بر این، تلاش برای انحلال مجلس خبرگان با هدف پیشگیری از تصویب قانون اساسی مبتنی بر ولایت فقیه، عدم تمکین نسبت به اجرای قوانین اسلامی، بسط و تعمیق ارتباط مخفیانه و رسمی با ایالات متحده، کرنش در برابر دشمنان داخلی و تظاهرات منجر به حکم ارتداد جبهه ملی علیه لایحه قرآنی قصاص، تنها بخشی از ایستادگی ملیون در نقاب‌های مختلف در برابر خواست و انقلاب مردم بود.

تسخیر لانه جاسوسی و در پی آن، خروج اسناد مختلف درباره خیانت‌های ملی‌گرایان، باعث افول هر چه بیشتر این جریان شد. اما این پایان کار نبود و اندیشه‌های لیبرالی که در آن مقطع در پس پرچم ملی‌گرایی حیات داشت، در شخصیتی چون بنی‌صدر حلول یافت. درحالی که جمهوری نوپای اسلامی درگیر انواع فتنه‌ها و التهابات داخلی و خارجی بود، بنی‌صدر با انتشار روزنامه انقلاب اسلامی هر روز بر این التهابات و اختلافات می‌افزود. این روزنامه تا هفدهم خرداد ۱۳۶۰، ۵۵۷ شماره منتشر کرد و به دستور دادستان انقلاب اسلامی مرکز توقیف شد. علت توقیف این روزنامه، «نشر مقالات تشنج‌زا و مخل به مبانی اسلام و حقوق عمومی جامعه نوپا و انقلابی مردم مسلمان ایران بویژه در زمان جنگ» عنوان شده بود.

علاوه بر این، بنی‌صدر در دوران جنگ تحمیلی هم با اقداماتی چون تمسخر هشدارها مبنی بر آغاز تهاجم رژیم بعث عراق و تضعیف رزمندگان اسلام با بایکوت سپاه و نیروهای مردمی، در برابر خواست مردم ایستاد. این تقابل در 14 اسفند 1359 به جایی رسید که او علنا، طرفدارانش را به جنگ با مردم دعوت کرد.

چنانکه از خاطرات آیت‌الله موسوی اردبیلی برمی‌آید: «بعد از آنکه جریان ۱۴ اسفند پیش آمد و من روی جهاتی کشیده شدم به آن مساله... ما این کار را پیگیری کردیم، بیشتر به مدارک زیاد و هولناک رسیدم؛ یعنی خیلی زود فهمیدیم که این یک حادثه نیست... این یک توطئه است، مقدماتی هم دارد و پی‌آمدهایی؛ ولی ما خیلی زود فهمیدیم... دو نفر از اعضای دفتر بنی‌صدر را آنها گرفتند و آنها هم اعترافاتی کردند و این اعترافات مستند بود. این برای کار ما خیلی روشنگر بود. همانجا این کار، ارتباطش با جبهه ملی، با رنجبری‌ها (گروه رنجبران)، با لیبرال‌های دیگر، با رجوی و روابطش با خارج کشف شد. ما هرچه پیش می‌رفتیم، مساله از صورت یک جنایت هم بیرون می‌آمد. مساله یک توطئه سیاسی بود.»

از این رو می‌توان گفت گروه‌ها و شخصیت‌های ملی‌گرا، در مردم‌گرایی و احترام اندیشه‌ای-رفتاری به خواست آنان کارنامه درخشانی نداشته‌اند. به همین دلیل است که برخی از شخصیت‌های ملی‌گرا به انزوای خود در میان مردم اذعان دارند.

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات