مقایسه نقش مردم در تعیین حکومت‌ آینده در انقلاب‌های جهان

بر اساس منابع تاریخی در جوامعی که انقلاب به وقوع پیوست، دولت‌ها اعتقاد یکسانی به ادامه حضور مردم در سرنوشت سیاسی جامعه نداشتند. در فرانسه بعد از انقلاب، زمام امور به دست بورژواها و اشراف لیبرال بود و مجلس موسسان فرانسه به دست آنها هدایت می‌شد و مردم نقشی در تصمیم‌سازی‌های آینده نظام سیاسی نداشتند. در روسیه نیز بعد از انقلاب، سال‌های طولانی به نزاع، حذف فیزیکی سیاسیون، حاکمیت دیکتاتوری، سرکوب رهبران احزاب رقیب و... منجر شد و مردم حق و حقوق زیادی نداشتند، در امریکا بعد از استقلال ایالت‌ها و پیروزی انقلاب آمریکا، الیت و نخبگان سیاسی، نظامی و اقتصادی بر سرنوشت ملت آمریکا حاکم شدند ولی قاطبه مردم اسیر تصمیمات رهبران خود بودند و با گذشت چندین سال، امکان مشارکت سیاسی برای افراد فراهم نشد. اما در ایران بعد از انقلاب، رفراندوم دوازدهم فروردین سال 1358 یکی از کم نظیرترین نمونه‌های مشارکت سیاسی آرام و مترقی تاریخ قلمداد گردید و راه هرگونه مداخله‌جویی خارجیان و فتنه‌انگیزی داخلی را به روی دشمنان بست.
دوشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۱

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی- سیدمحمدجواد قربی؛ در تاریخ سیاسی جهان، انقلاب‌هایی به وقوع پیوسته‌اند که هر کدام از آنها به گونه‌ای بر سرنوشت ملت‌ها و نظام بین‌الملل تاثیر گذاشته‌اند. ماهیت، ساختار، زمینه‌ها و علل شکل‌گیری انقلاب‌ها متفاوت است و هر کدام از انقلاب ها را می توان از مناظر مختلفی مورد مداقه قرار داد. یکی از مسائلی که در خصوص انقلاب های بزرگ جهان قابل بررسی است، نحوه تعیین حکومت آینده در شرایط پساانقلاب است و این که در هر کدام از آن انقلاب‌ها، مردم چه نقشی در تعیین سرنوشت سیاسی خود داشته‌اند. نوشتار حاضر به بررسی نحوه تعیین حکومت آینده در انقلاب های بزرگ جهان خواهد پرداخت.


انقلاب فرانسه

بررسی شعارهای انقلابی و مطالبات مردمی در انقلاب فرانسه نشان می دهد مردم این کشور برای احیای حق انسانی خود در انتخاب شیوه مدیریت مملکت دست به انقلاب زدند تا بتوانند در حیات فردی و اجتماعی خود مشارکت فعال و موثری داشته باشند. فیلیپ استیل در کتاب "تاریخچه انتخابات در جهان" توضیح می‌دهد؛ «آرمان‌های دموکراسی در کشاکش آشفتگی‌ها و بهم ریختگی اوضاع غرق در خون شده بود.»[1]

اما نیروی اجتماعی در انقلاب 1789 فرانسه نتوانست به ثبات و تحکیم برسد و منازعه گروه‌ها همچنان ادامه یافت و تا دهه‌ها پس از انقلاب فرانسه، نیروهای سیاسی و اجتماعی درگیر کشمکش‌های مختلفی بودند و حکومت دائماً تغییر می‌یافت.

بعد از انقلاب فرانسه، اشخاصی که نه ایدئولوگ بودند و نه نقش رهبری جنبش اعتراضی مردم فرانسه را برعهده داشتند، بر سرنوشت مردم حاکم شدند و بر تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب تسلط پیدا کردند.[2] از این رو، مطالبات و خواسته‌های مردمی بعد از انقلاب فرانسه تحقق نیافت و نظام سلطنت مطلقه تغییر پیدا نکرد و همین امر مانع شد مردم در انتخاباتی فراگیر یا همه‌پرسی برای تعیین سرنوشت خود مشارکت نمایند؛ تا نهایتا در سال 1791 اختیارات پادشاه محدود شد و مجلس ملی به تصویب قانون اولیه فرانسه پرداخت.[3]

چارلز تیلی براساس مطالعه انقلاب‌های بزرگ جهان اشاره می‌کند که در انقلاب فرانسه، برداشت‌های خاصی از آزادی مردم می‌شد و وضعیت انقلابی به گونه‌ای بود که بین جناح‌های رقیب اختلافات فراوانی پیش می‌آمد و مردم در ائتلاف با برخی از این قدرت‌ها، جایگاه خود را تعریف می‌کردند؛ اما خیلی زود ائتلاف‌های قدرت فرو می‌پاشید و حلقه‌های جدید قدرت برای مردم ارزش خاصی قائل نبودند و بین سال‌های 1789 الی 1799 نیز چهار انقلاب متمایز در فرانسه به وجود آمد که مردم نقشی در تعیین آن نداشتند.[4]

به عقیده بسیاری از صاحب‌نظران، مردم فرانسه بعد از انقلاب 1789، هیچ جایگاهی در روند سیاسی این کشور نداشتند و طبقه اشراف و برخی از نخبگان سلطنت‌طلب در این کشور بر سرنوشت مردم حاکم شدند و مردم فرانسه تا سال‌ها نمی‌توانستند در تعیین حکومت آینده خود مداخله کنند.

به اعتقاد دالین در کتاب "فرانسه در عصر انقلاب‌ها"، زمام امور فرانسه بعد از انقلاب به دست بورژواها و اشراف لیبرال بود و مجلس موسسان فرانسه به دست آنها هدایت می‌شد و مردم نقشی در تصمیم‌سازی‌های آینده نظام سیاسی نداشتند.[5]


انقلاب روسیه

بعد از پیروزی انقلاب روسیه، هر چند حاکمیت میانه‌روها منجر به اقداماتی نظیر عفو مجرمین سیاسی، آزادی بیان، فعالیت مطبوعات و... شد اما حاکمان حاضر به تغییرات بنیادی در نظام سیاسی نبودند و صرفاً مترصد یک نظام پارلمانی به سبک کشورهای غربی بودند. [6] البته برای این مسئله هیچگاه آراء عمومی مورد توجه قرار نگرفت بلکه برخی از رهبران لیبرال، برای آینده مردم تصمیم‌سازی می‌کردند و علناً مردم نقشی در نهادسازی و مشارکت در آینده انقلاب نداشتند.

"فیل گسپر" معتقد بود نظارت و کنترل کارگران و دموکراسی واقعی، از آرمان‌های مردم روسیه بود اما انقلاب روسیه به تحکیم نوعی دیکتاتوری دیوان‌سالار در شوروی نوپا انجامید. یک دهه بعد نیز تمامی آن دستاوردهای تحسین‌برانگیز نخستین و همه‌ آن رویاهایی که اساس انقلاب را شکل داده بود، فروریخت و از میان رفت.[7]

بعد از انقلاب روسیه، رای و مشارکت مردم در امور مهم و سرنوشت‌سازی همچون همه‌پرسی انتخاب نوع حکومت چندان اهمیت نداشت تا جایی که حتی انتخابات به وسیله حزب کمونیست تحت نظارت بود و نامزدهای انتخاباتی توسط رهبران حزب انتخاب می‌شدند و هیچ رقیب سیاسی نمی‌توانست از بدنه مردم به کنشگری مدنی و سیاسی در انتخابات بپردازد. [8]

از آنجا که خواسته‌های انقلابیون روسی محقق نشد و آنها بعد از انقلاب 1905 نتوانستند به آرمان‌های خود دست یابند، شرایط برای انقلاب 1917 روسیه فراهم شد اما همچنان مردم نتوانستند به طور مستقیم بر سرنوشت خویش حاکم شوند و از طریق اعلام نظر عمومی یا همه‌پرسی، نوع نظام سیاسی آینده را مشخص کنند.

براساس اسناد تاریخی، دستاورد انقلاب روسیه به جای این که برای مردم عادی این کشور منافع زیادی داشته باشد، سال‌های طولانی به نزاع، حذف فیزیکی سیاسیون، حاکمیت دیکتاتوری، سرکوب رهبران احزاب رقیب و... منجر شد.[9] به طور طبیعی در چنین نظامی، مردم نمی‌توانند آینده مملکت را تعیین کنند و به عنوان رعیت نگریسته می‌شوند که حق و حقوق زیادی ندارند.


انقلاب آمریکا

انقلاب آمريكا يا همان جنگ‌هاي استقلال، به رهبري سرمايه‌داران فراماسونر-ليبرال آمريكايي صورت گرفت و هدف آن رهايي از استعمار بريتانيا و دفاع از منافع بازرگانان و سرمايه‌داران ايالات متحده در مقابل منفعت‌طلبي انگليسي‌ها بود. اكثريت قاطع رهبران انقلاب آمريكا از جمله كساني مثل جورج واشنگتن، جان آدامز، توماس جفرسون، بنيامين فرانكلين و جان لافايت همگي فراماسونر و مدافع گرايش‌هاي سرمايه‌دارانه بودند.

جان لاك ايدئولوژيك ليبراليست انگليسي را الهام‌بخش اصلي ايده‌ها و آرمان‌هاي انقلاب آمريكا دانسته‌اند. نويسندگان اعلاميه‌ استقلال آمريكا، باورهاي شديد ليبراليستي داشتند و تحت تأثير آراي فيلسوفان عصر روشن‌گري بوده و به همراه اعلاميه‌ استقلال، نظريه‌ حقوق بشر بر پايه‌ آراي جان لاك را نيز طرح كردند.

جمهوري ايالات متحده‌ آمريكا كه از پي جنگ‌هاي استقلال تأسيس گرديد را مي‌توان جمهوري سرمايه‌داران و فراماسونرها ناميد؛ زيرا بنيانگذاران آن يا جزو يكي از دو دسته و يا هر دو بودند. ايدئولوژي رهبري‌كننده‌ انقلاب آمريكا، ليبراليسم بود و لذا در ذات آن ترويج سرمايه‌سالاري نهفته بوده است.[10] از این رو، سرنوشت ملت آمریکا در دستان لیبرال‌ها و سرمایه‌دارها بود و عموم مردم آمریکا هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خود نداشتند.

بعد از استقلال ایالت‌ها و پیروزی انقلاب آمریکا، عده‌ای الیت و نخبگان سیاسی، نظامی و اقتصادی بر سرنوشت ملت آمریکا حاکم شدند ولی قاطبه مردم اسیر تصمیمات رهبران خود بودند و با گذشت چندین سال، امکان مشارکت سیاسی برای خیلی از افراد فراهم نشد و حتی در انتخابات این کشور، نتایج توسط الکترال کالج ها [11] مشخص می‌شد و آراء عمومی چندان نقشی در عرصه سیاست و فعالیت‌های اجتماعی ندارد.


نقش مردم در تعیین سرنوشت سیاسی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مردم توانستند برای بهبود شرایط و اصلاح امور اقتصادی و سیاسی به نقش آفرینی بپردازند. اولین همه‌پرسی در ایران به فاصله کمی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به حدی سریع اتفاق افتاد که بسیاری از ناظران مسائل ایران را مبهوت و افکار عمومی جهان را تحت تاثیر قرار داد. رفراندوم دوازدهم فروردین سال 1358 یکی از کم نظیرترین نمونه‌های مشارکت سیاسی آرام و مترقی تاریخ قلمداد گردید و راه هرگونه مداخله‌جویی خارجیان و فتنه‌انگیزی داخلی را به روی دشمنان بست.[12]

همه‌پرسی به صورت سریع بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نمایانگر چند مسئله مهم بود؛

الف) مردم نقش مهمی در تعیین نوع حکومت آینده داشتند و هرگونه نظام‌سازی و گزینش ماهیت نظام سیاسی ایران توسط مردم انجام شد؛

ب) انقلاب ایران صرفاً براساس منافع طبقاتی و گروهی نبوده است و به همین دلیل، همه مردم ایران از هر جنس، قوم، نژاد و فرهنگ مختلف در آینده انقلاب اسلامی از طریق مشارکت در همه‌پرسی سهم داشتند؛

پ) برگزاری همه‌پرسی تعیین حکومت در ایران نمایانگر ماهیت مردمی و رویکرد مردم سالارانه رهبران انقلاب اسلامی می‌باشد که چنین مسئله‌ای در انقلاب‌های بزرگ دنیا مشاهده نشد؛

ت) سرعت در برگزاری رفراندوم برای تعیین سرنوشت آینده انقلاب اسلامی، ناظر بر این مسئله بود که هیچگونه تحمیلی بر مردم ایران نبوده است و آنها فارغ از محدودیت‌های سیاسی، مشارکت فعالانه در آینده سیاسی ایران داشته‌اند؛

ث) همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی در ایران، ماهیت فلسفی و بنیان‌های فکری ملت ایران را نشان داد که برخلاف خواسته‌های مادی ملت‌های دیگر که نظام‌های مادی‌گرای لیبرال را دنبال می‌کردند، ملت ایران اهداف معنوی را مدنظر داشتند که میزان مشارکت بالای آنها در رای‌گیری نشانگر این امر بود.


پی‌نوشت‌ها

 1- فیلیپ استیل، تاریخچه انتخابات در جهان، ترجمه پرویز دلیرپور، تهران، نشر سبزان،1390، ص21.

2- منوچهر محمدی، انقلاب اسلامی در میان انقلاب های بزرگ جهان، کتاب نقد، سال چهارم، شماره سیزدهم، زمستان1378، ص43.

3- مصطفی ملکوتیان و سید مصطفی تقوی مقدم، مقایسه تاثیر رهبری در تحولات انقلاب فرانسه و انقلاب اسلامی پس از پیروزی، فصلنامه سیاست، دوره47، شماره2، تابستان1396، ص511.

4- چارلز تیلی، انقلاب های اروپایی، ترجمه بهاءالدین بازرگانی‌ گیلانی، تهران، نشر کویر، 1385، صص292-291.

5- دالین و دیگران، فرانسه در عصر انقلاب ها، ترجمه فریدون شایان، تهران، نشر پیشرو، 1358، جلد1، صص32-15.

6- قدرت الله بهرامی، انقلاب اسلامی و انقلاب های جهان، قم، پژوهشکده تحقیقات اسلامی،1388، ص212.

7- Phil Gasper, The Russian Revolution: a brief reading guide, International Socialist Review, Issue 105, Summer 2017, p1.

8- فیلیپ استیل، تاریخچه انتخابات در جهان، ترجمه پرویز دلیرپور، تهران، نشر سبزان،1390، ص35.

9- منوچهر محمدی، انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب روسیه و فرانسه، قم، دفتر نشر معارف،1391.

10- شهریار زرشناس، انقلاب آمریکا، سازمان فرهنگ و ارتباط اسلامی،1382، ص1.

11- Electoral college

12- رضا بسطامی، اولین همه پرسی انقلاب، مجله زمانه، شماره 43، فروردین1385، ص67.


این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات