کد خبر: ۵۰۱۰
روایتی از فضل‌الله فرخ

نقش امدادی مردم بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری

بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری، آن شب تا صبح مشغول بودیم. حتی بعضی دوستان، احتیاج به برش این آهن‌ها داشتند تا بتوانند مجروحین را بیرون بیاورند. بعضی شبانه درِ مغازه‌شان را باز كردند، وسایل برش داشتند، دوستان آهن‌فروش، وسایل برش، گاز آوردند و آهن‌ها را می‌بریدند. آن شب افراد زیادی را از این زیر توانستند تا صبح بیرون بیاورند.
چهارشنبه ۰۵ تير ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۳

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حضور مردم در کمک‌رسانی و امدادگری پس از انفجار دفتر حزب جمهوری بسیار مثمر ثمر بود. در همین زمینه فضل‌الله فرخ در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده می‌گوید: زمانی که حادثه‌ 7 تیر پیش آمد من مرتب به حزب رفت و آمد داشتم. بعضی شب‌ها جلسه‌ حزبی بود که در آن‌ها شرکت می‌کردم و بعضی وقت‌ها هم جلسه‌ مسئولان بود. شب حادثه قرار بود مسئله‌ اقتصادی مطرح شود، لذا بنا شد مسئولان را دعوت كنند، محمدرضا كلاهی هرچه مسئول به نظرش ‌رسیده بود، دعوت كرده بود. حتی به شهید لاجوردی تلفن كرده بود كه حتماً شما بیایید، حضور شما لازم است. 

آن شب من دیدم كه لزومی ‌ندارد بروم، لذا به خانه برگشتم. چون خانه¬ام نزدیك دفتر حزب بود تا رسیدم یك مرتبه صدای یك انفجار مهیبی آمد. انفجار به قدری قوی بود كه آنجا شنیده شد و ساختمان یك تكانی هم خورد. به این طرف و آن طرف تلفن كردم. گفتند: مثل اینكه انفجار در دفتر حزب بوده است. بعضی گفتند سرچشمه بوده است. من فکر كردم در خیابان بود. بعد گفتند انفجار در دفتر حزب رخ داده است. بلافاصله حركت كردم و به طرف دفتر حزب رفتم. 

اول فکر كردم كه ساختمان اداری است كه معمولاً شب‌ها خالی بود. بعد دیدم كه در سالن اجتماعات است، طوری بود كه هیچ كسی هم كاری نمی‌توانست بكند. چون سقف بتنی کاملاً روی آنها افتاده بود و از آن زیر صدای ناله می‌آمد. برق هم خاموش بود و ما آن شب تا صبح مشغول بودیم. حتی بعضی دوستان، احتیاج به برش این آهن‌ها داشتند تا بتوانند مجروحین را بیرون بیاورند. بعضی شبانه درِ مغازه‌شان را باز كردند، وسایل برش داشتند، دوستان آهن‌فروش، وسایل برش، گاز آوردند و آهن‌ها را می‌بریدند. آن شب افراد زیادی را از این زیر توانستند تا صبح بیرون بیاورند.

بعد هم دیگر رفت و آمد به آنجا را ممنوع كردند. همه‌ مردمی‌ كه آمده بودند در سرچشمه جمع شده بودند، حتی كسانی كه عزیزانشان زیر آوار بودند، همه سراغ شهید بهشتی را می‌گرفتند. همه می‌گفتند از شهید بهشتی چه خبر؟ و تا فردای آن روز هیچ‌كدام از ما خبردار شهادت ایشان نشدیم. بعضی‌ها می‌گفتند: پای ایشان قطع شده است. بعضی‌ها می‌گفتند: دست ایشان قطع شده است. بعضی می‌گفتند که مجروح شده است تا اینكه آن حادثه‌ هولناك را شنیدیم و از فردای آن روز، جو مملكت عوض شد. یعنی عده‌ای ‌كه راجع به منافقین شك و تردید داشتند و طرفدارشان بودند، بعد از این حادثه نگاهشان نسبت به آنها عوض شد. 

منافقین گمان می‌کردند با کشتن سران کشور می‌توانند باعث سقوط حکومت شوند، ولی نتیجه‌ این کارشان سبب سقوط خود آن‌ها شد.


این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات