گذری بر حیات سیاسی آیتالله سیدحسن مدرس
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ کتاب زندگانی آیتالله سید حسن مدرس سرشار از برگهای زرینی است که نام او را در تاریخ ماندگار کرده است. او در یکی از نخستین فعالیتهای مبارزاتیاش، با ظلالسلطان پسر ناصرالدين شاه و حاكم اصفهان درگير شد كه اين درگيري به ترور نافرجام مدرس انجاميد.
وی در دوره دوم مجلس شوراي ملي به عنوان يكي از پنج مجتهد طراز اوّل از طرف مراجع انتخاب شد. در اين مجلس در مقابل اولتيماتوم روسيه ايستادگي كرد كه شجاعت او جرأت ساير نمايندگان و ردّ اولتيماتوم را به همراه داشت. او در دوره سوّم به عنوان نماينده مردم تهران انتخاب شد. مجلس سوّم با جنگ جهاني اوّل همزمان گردید و مدرس همراه بعضي از رجال، دولت در تبعيد تشكيل داد و بساط حكومت خود را دراستانبول گستراند و پس از جنگ به ايران بازگشت.
مدرس، با قرارداد 1919م به شدت مخالفت كرد تا جايي كه سفير انگليس او را مهمترين شخصيت مخالف قرارداد معرفي نمود. او در مجلس پنجم از مخالفين رياستوزرايي سردار سپه بود. علت اينكه مدرس اصرار به بقاي سلطنت قاجار داشت نه اين بود كه وي خاندان قاجار را لايق حكومت ميدانست، بلكه به صراحت ميگفت: اگر «مقصود ديگران تنها عبارت از اين بود كه اعليحضرت را از سلطنت بركنار سازند و ديگري را بر سر تخت بنشانند، من كه مدرس هستم صريحاً ميگويم كه به مبارزه نميپرداختم».
مدرس پي به يك توطئه خارجي برده بود كه ميخواهند با تغيير رژيم و تغيير سلطنت نظم اجتماعي و سياسي و فرهنگي ايران را به هم بزنند تا بتوانند به راحتي بر مردم ايران حكومت كنند. از اين رو ميگفت: روزگار و گردش آن چنين پيش آورده است كه بزرگترين و مقدسترين مبادي ايماني ما يعني آن اصولي كه موجب مصونيت اجتماعي و سياسي قوم ايراني، استقلال و تماميت ايران است با بقاء و دوام سلطنت اعليحضرت توأم گرديده است.... اما بر من ثابت است كه مقصود ديگران در حال حاضر تغيير رژيم حقيقي است با تمام معناي آن و تغيير رژيم در تمام شعب اجتماعي و سياسي... همانچيزها كه باعث انتظام رشتههاي مختلف حيات ملي ما بوده و همان چيزها بوده است كه ايراني را از سختترين مخاطرات خلاصي بخشيده است.
مدرس در مجلس ششم از تهران انتخاب شد و همچنان به مخالفت خود با رضاشاه ادامه داد. او با شم سياسي خود درك كرده بود كه اصلاحات رضاخاني، اصلاحات عميق نيست، بلكه يك نوع تجدّد سطحي است كه هم اصالت فرهنگي ايران را قرباني ميكند و هم دستاوردي به دنبال نخواهد داشت. وي با صراحت گفته بود كه «رژيم نويي كه نقشه آن را براي ايران بينوا طرح كردهاند، نوعي از تجدّد به ما داده ميشود كه تمدن مغربي را با رسواترين قيافه تقديم نسلهاي آينده خواهد نمود».
مدرس به طنز ميگفت: قريباً چوپانهاي قريههاي قراعيني و كنگاور با فكل سفيد و كراوات خودنمايي ميكنند، اما در زيباترين شهرهاي ايران هرگز آب لوله و آب تميز براي نوشيدن مردم پيدا نخواهد شد. ممكن است كارخانه نوشابهسازي افزودن گردد، اما كوره آهنگدازي و كارخانه كاغذسازي پا نخواهد گرفت. درهاي مساجد و تكايا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سيلي از رمانها و افسانههاي خارجي كه در واقع جز حسين كرد فرنگي و رموز حمزه فرنگي چيزي نيستند، به وسيله مطبوعات و پردههاي سينما به اين كشور جاري خواهد گشت؛ به طوري كه پايه افكار و عقايد و انديشههاي نسل جوان ما از دختر و پسر تدريجاً بر بنياد همان افسانههاي پوچ قرار خواهد گرفت و مدنيّت مغرب و معيشت ملل مغربي را در رقص و آواز و دزديهاي عجيب آرسن لوپن و بيعفتيها و مفاسد اخلاقي ديگر خواهند شناخت.
در چنین فضایی، روزنامههاي طرفدار رضاخان از هر فرصتی برای حمله به مدرس استفاده میکردند. روز 7 آبان 1305، در آستانه سالگرد حكومت رضاشاه، آیتالله مدرس ترور و به شدت مجروح شد. در همین حال در بيمارستان در پاسخ به نماينده رضاشاه كه براي عيادت آمده بود، گفت: «به كوري چشم دشمنان نمردهام و زنده هستم.«
مدرس مردي نبود كه با اين توطئهها از ميدان مبارزه بيرون رود. او با همفكران اقليت خود، رضاخان را استيضاح كرد. مدرس علت استيضاح را سوءمديريت و اقدامات ضد قانوني و حيف و ميل اموال مقصرين و عدم تحويل به خزانه اعلام كرد. گرچه استيضاح عملي نشد و استيضاحكنندگان مورد ضرب و شتم طرفداران رضاخان قرارگرفتند، اما جريان استيضاح، شوكي به مطبوعات وارد كرد.
مدرس در دوره هفتم مجلس از تهران كانديدا شد ولي حتي يك رأي هم به نام او خوانده نشد. او ميگفت: به فرض اينكه قبول كنيم هيچكس به من رأي نداده است، ولي يك رأي خودم كجا رفت؟
سرانجام آیتالله مدرس در 16 مهر 1307 دو روز بعد از افتتاح مجلس هفتم دستگير و به خواف تبعيد شد و در آذر 1316 پس از نه سال زندان و تبعيد، در كاشمر به شهادت رسيد.
رضاشاه چون قدرت و شجاعت مدرس را ميشناخت در اوّلين برخوردش با روحانيت، نقشه ترور وي را كشيد و چون موفق نشد، وي را منزوي كرد و پس از دستگيري و تبعيد او را به شهادت رساند.
منبع: حجتالاسلام و المسلمین روحالله حسینیان، چهارده قرن تلاش شيعه براي ماندن و توسعه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص 414-413