اوضاع معیشتی مردم ایران در دهه 20
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بررسی کارنامه رژیم پهلوی در دهه 20 در حوزه معیشتی مردم از نقاط سیاه عملکرد این رژیم محسوب میشود. به طوری که در آغاز این دهه بلوای نان، فقر و گرسنگی عمومی مردم را در پی داشت، سیاستهای رژیم در طول این دهه نه تنها اوضاع معیشتی مردم را بهبود نبخشید بلکه زندگی مردم را سختتر کرده بود. به طوری که درباریان در مورد اوضاع مردم در این دهه میگویند: در این دهه فقر و بدبختي و مرض بيداد ميكرد.
در این نوشتار سعی شده است گوشهای از اوضاع معیشتی مردم در این دهه بررسی شود.
فقر عمومی در آغاز دهه 20
مورخین و پژوهشگران اذعان دارند، نتیجه دو دهه سیاستهای رضاخان در کشور چیزی جز فقر عمومی برای مردم در پی نداشت، به عنوان نمونه محمدعلی همایون کاتوزیان درباره وضعیت اسفبار معیشتی مردم در اوایل این دهه مینویسد: «اشغال کشور و بیثباتی داخلی به کمبود کالاها و در نتیجه نرخهای تورم بسیار بالا انجامیده بود. احتکار و فساد کارکنان دولت بر وخامت اوضاع میافزود. بیتردید میتوان گفت که فعالیتهای اقتصادی در شهرها کاهش بسزایی یافته و سرمایهگذاریهای دولت به حد ناچیزی تقلیل یافته بود. سرمایهگذاری خصوصی مخاطرهآمیز و نامطمئن بود. تقاضا کاهش و بیکاری افزایش یافته و فقر شایع شده بود و اسکناس اعتبارش را از دست داده بود...»[1]
ادامه این سیاستها توسط محمدرضا پهلوی در طول این دهه نه تنها اوضاع معیشتی مردم را بهبود نبخشید که خود شرایط زندگی را سختتر کرده بود.
بلوای نان
یکی از مهمترین و کمیابترین حوادث تاریخی که در دهه 20 در کشور رخ داد، قحطی نان و گرسنگی عمومی بود که مردم را به شدت علیه سیاستهای وقت شورانیده بود. به نوشته آبراهامیان در نخستین سالهای سلطنت محمدرضا پهلوی نمایندگان آمریکا و انگلیس همواره از «نارضایتی طبقات پایین از کمبود شدید مواد غذایی، لباس، دارو و درمان و آموزش» هشدار میدادند.[2] اما بیتوجهی رژیم به این موضوع باعث شد در 17 آذرماه سال 1321 این وضع به صورت قحطی خواربار و قحطی نان زندگی را بر مردم سخت کند. قحطی نان به حدی شایع شد که در روزهای 17 و 18 آذر ماه همین سال مردم با شعار «ما نان میخواهیم» اقدام به راهپیمایی گستردهای کردند. رژیم که توانی مقابله با قحطی را نداشت به روی مردم آتش گشود تا با این کار صدای آنان را خاموش کند.
بنابر خاطرات درباریان، در همین زمان که فقر و تنگدستی به مردم فشار آورده بود، سربازان آمریکایی در ایران در ناز و نعمت به سر میبردند. حسین فردوست، دوست صمیمی محمدرضا پهلوی در مورد رفاه سربازان امریکایی در دوران قحطی میگوید: «... وضع آمریکاییها به کلی متفاوت بود. آنها در خیابان امیرآباد یک باشگاه داشتند که مخصوص افسران و درجهدارانشان بود. روزانه به هر کدام یک بسته به عنوان جیره غذایی میدادند که هر بسته برای مصرف 5 – 6 نفر کافی بود. در هر یک از این بستهها انواع و اقسام کنسروها، انواع نان، ویتامینی که باید روزانه مصرف میکردند، دو بطری ویسکی و دو بسته سیگار خوب بود.»[3]
فقر عمومی در شهرهای مختلف کشور
فقر عمومی و سرتاسری کشور در دهه 20 موضوعی است که علاوه بر تاریخنگاران، درباریان و نزدیکان شاه نیز به آن اعتراف کردهاند.
فريدون هويدا، برادر امیرعباس هویدا نخستوزیر رژیم پهلوی که در پائیز 1323 سفری به خرمشهر داشت در مورد وضع مردم ایران در این سالها میگوید:
«در سپيده دم صبح، آذر 1323، موقعي كه قطار به انديمشك رسيد، متوجه حضور صدها مرد و زن و كودك پابرهنه در ايستگاه شدم كه با لباسهاي مندرسي از شدت سرما ميلرزيدند و چشم به ما دوخته بودند. در گوشهاي از محوطه ايستگاه، نمايندگان مركز تداركات ارتش آمريكا، صبحانه سربازان آمريكايي قطار را به صورت ساندويچهايي كه در كاغذ پيچيده بود، همراه با ميوه و فنجاني قهوه بين آنها تقسيم كردند. كه اين سربازان همانجا، فيالمجلس صبحانه خود را خوردند و قبل از سوار شدن به قطار، باقيمانده آن را به داخل بشكههايي كه در كنار محوطه قرار داشت پرتاب كردند. در اين موقع، ناگهان سيل ايرانيهاي پابرهنهاي كه در ايستگاه انتظار ميكشيدند به سوي بشكهها هجوم آوردند و با جستجو در ميان باقيمانده غذاي آمريكاييها، هر كدام تكهاي نان يا پرتقال و يا پوست موزي به دست ميآورد و به سرعت در دهان ميگذاشت و فرو ميداد».
فریدون هویدا که سال بعد در سفری به ساری رفته بود، اوضاع عمومی مردم را بدتر از سال قبل روایت کرده است و میگوید: «در بهار سال 1324، همراه چند تن از دوستان به املاكشان كه نزديك ساري، در كنار درياي خزر قرار داشت رفتيم، تا تعطيلات سال نوي ايراني را در آنجا بگذرانيم. مردمان روستايي كه در آن نواحي زندگي ميكردند در كلبههاي گلي بهسر ميبردند و بيش از دو وعده در روز، غذا نميخوردند كه تازه آن هم از مقداري نان خشك و ماست فراتر نميرفت... به طوركلي وضع ايران به گونهاي بود كه بدبختي و نكبت از هر گوشهاش ميباريد و هرگز هم تصور نميرفت كه بتوان روزي شاهد بهبود اوضاع كشور بود.»[4]
اردشير زاهدي وزير امور خارجه و داماد محمدرضا پهلوي، نیز با اشاره به فقر عمومی مردم در شهرهای مختلف کشور در دهه 20 میگوید:«در سال 1329 وضع اقتصادي و كشاورزي ايران خراب بود. در آذربايجان مردم از بيناني و قحطي در عذاب بودند. هر روز هم كه ما از خواب بلند ميشديم، ميديديم كه چند نفر از گرسنگي مردهاند. در شمال ايران اغلب بچهها شكمهاي بزرگ و رنگ پريده داشتند، چون به مالاريا مبتلا بودند. در كرمان و بندرعباس كيفيت آب آن قدر بد بود كه مردم به يك بيماري به نام پيوك مبتلا بودند.»[5]
فقر عمومی در تهران
اوضاع عمومی مردم در تهران دهه 20 نیز نشان از فقر و فلاکت عمومی مردم دارد. ثريا اسفندياري همسر محمدرضا پهلوی در خاطرات خود با اشاره به فقر عمومی مردم در دهه 20 میگوید: «در سال 1328، فقر عمومي ملت ايران روزافزون بود. يك سوم از سكنه مملكت بيكار بودند و در محلات تهران، مردها و زنها و بچههاي فلج و ناقصالعضو نيمهعريان در جستوجوي يك تكه نان خشك، سرگردان بودند».[6]
همچنین فریدون هویدا با اشاره به فقر و تنگدستی مردم تهران در این دهه میگوید: «در سراسر تهران فقر و بدبختي و مرض بيداد ميكرد. خيابانها چنان مملو از گدا بود كه هر موقع پياده راه ميرفتيم، حداقل ده نفر از آنها به دنبالمان روانه ميشدند و مرتب التماس ميكردند تا پولي بگيرند».[7]
اوضاع تأسف برانگیز زندگی مردم در جنوب شهر تهران در دهه 20 از دیگر موضوعاتی است که درباریان به آن اعتراف کردهاند. به عنوان نمونه؛ ثریا اسفندیاری که در اواخر دهه 20 از جنوب شهر تهران بازدید میکند، گزارش این بازدید را اینگونه روایت میکند: «در سال 1329، در هنگام بازديد از بيمارستانها و پرورشگاههاي تهران، متوجه شدم كه محلات جنوب شهر با جويهاي سرباز كه آب كثيف آن پس از عبور از رختشويخانهها و آلوده شدن به كثافات ولگردان و سگها به مصرف خوراك مردم ميرسد. بچههاي مفلوج، زنان و پيرمردان گرسنه، گلولاي كوچهها كه خانههايشان شباهتي به خانه ندارد. محلاتي كه فقر كامل بر آنها حكمفرماست و توان شكايت نيز ندارند».[8]
اعتراف نمایندگان مجلس به اوضاع معیشتی
اوضاع تأسف بار معیشتی در دهه 20 کار را به جایی رساند که نمایندگان مجلس شورای ملی نیز به آن واکنش نشان دادند. به طوری که در مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، مورخ 4 اردیبهشت 1327 با اشاره به اوضاع غیرقابل تحمل مردم میخوانیم: «آقاى سزاوار... با قرائت قسمتى از مقدمه برنامه دولت [ابراهیم حکیمی] گفتند نه تنها از سنگینى بار زحمتکشان و ضعفا کاسته نشده بلکه از تشکیل کابینه فعلى تاکنون صدى سى بر آن مزید گردیده است و معلوم نیست با وجود ذخیره و تشکیلات سیلو که با هزینه سنگینى به بودجه کشور تحمیل است چرا وضع نان به صورت نامطلوبى درآمده و همچنین موضوع کم و گرانفروشى و اختلاف فاحش قیمت مایحتاج زندگى مورد توجه دولت نیست و بعد در اختلال امنیت فردى و عمومى فعلى با اشاره به بلوای نان و قتل نفس در قم توضیحاتى دادند...»[9]
پینوشتها:
2- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، تهران: نشر نی، ص 211
3- حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج1، تهران: اطلاعات، ص 123 و 124
4- فریدون هویدا، سقوط شاه، تهران: اطلاعات، صص67 و 68
5- اردشير زاهدي، رازهاي ناگفته، به كوشش پري اباصلتي و هوشنگ ميرهاشم، چاپ اول، انتشارات به آفرين، 1381، ص 34
6- 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 91
7- فریدون هویدا، سقوط شاه، تهران: اطلاعات، صص67 و 68
8- 53 سال عصر پهلوی به روایت دربار، ، ص 92
9- مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی؛ 4 اردیبهشت 1327