بازخوانی خیزش مردم تبریز علیه محمدعلی شاه
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در نهضت مشروطیت همچنان كه آذربایجان پیشتاز بود، علمای این
سامان هم در تحققِ اهدافِ عالیه آن از پیشگامان به حساب میآیند، بهویژه آنكه تبریز
مقر ولیعهد و دارالسلطنه ایران بود. از این رو حركت و خیزش تبریز در پیشرفت و
پسرفت نهضت عدالتخواهی تأثیر عمدهای داشت. در این راستا
مقاومت و خیزش مردم تبریز در برابر زیادهخواهیهای محمدعلی شاه از نمود این حرکتهای
عدالتخواهی بود که نقطه عطفی در تاریخ قیام و مبارزه در انقلاب مشروطیت را به
تصویر تاریخ حک کرده است. در این زمینه مرحوم سید هادی خسروشاهی در کتاب خود با
عنوان «شهید نامدار عاشورا ثقةالاسلام» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی
منتشر شده است ماجرای خیزش مردم تبریز علیه محمدعلی شاه را اینگونه شرح میکند:
آغاز بحران در تبریز
امیرخیزی در رابطه با آغاز بحران و چگونگی کلید خوردن خیزش
در تبریز علیه استبداد محمدعلی شاه مینویسد: « تبریز از چگونگی امور مستحضر نبود
نمیدانست كه چه وقایعی در تهران روی داده است. رئیس تلگرافخانه اطلاع داد كه سیم
تلگراف قطع شده است. من با مرحوم افتخارالاطباء به ایالت نزد مخبرالسلطنه رفته و
ماوقع را به ایشان گفتیم. بعد معلوم شد كه سیم كمپانی نیز دایر نیست و من به مرحوم
مخبرالسلطنه گفتم كه چند روز پیش حاجی میرزاآقا به یكی از دوستان خود نوشته بود هر
وقت كه دیدی سیم تلگراف بریده شد، بدانید كه در تهران حادثه عظیمی روی داده است.
والی با نهایت خونسردی گفت: شاه با پشتیبانی امیربهادر میخواهد در مقابل ملت صفآرایی
كند. بنده با افتخارالاطباء به تلگرافخانه كمپانی رفتیم و از رئیس تلگرافخانه پرسیدیم:
آیا میدانید علت انقطاع سیم چه بوده؟ گفت: من نمیدانم».
مرحوم امیرخیزی درباره حضور نمایندگان انجمنهای ملی در
انجمن ایالتی و چگونگی شروع خیزش مینویسد:
«روز نهم جمادیالاول نمایندگان عموم انجمنهای ملی در
انجمن ایالتی حضور بههم رسانیدند و همه در انتظار بودند كه بدانند علت دعوت چیست؟
آنگاه رئیس انجمن ایالتی خطاب به حضار كرد و گفت: مقصود از زحمت دادن به آقایان این
بود كه از پریروز سیم ایران كار نمیكند و از تلگرافخانه كمپانی نیز علت كار
نكردن سیم را پرسیدیم، گفت: سیم كمپانی هم كار نمیكند. از كار نكردن سیمها معلوم
میشود كه در تهران حادثه بزرگی روی داده است. میرهاشم رئیس انجمن اسلامیه پرسید:
آیا موضوع انقلاب و علت انقطاع سیم معلوم است یا نه؟ رئیس گفت: موضوع این است كه
راپورتی به آقای رئیس تلگرافخانه رسیده است كه شاه با عدهای سوار و قزاق غفلتاً
از تهران حركت كرده و در خارج شهر جمعیتی به دور خود جمع كرده است.
در این زمینه رئیس تلگرافخانه تبریز تلگرافی ارسال کرده
بود، این تلگراف از شاه بود با عنوان «راه نجات» چون خوانده شد موجب شور و هیجان
فوقالعاده گردید.
متن تلگراف محمدعلیشاه
ملت قدیم و قویم ایران كه فرزندان حقیقی و روحانی ما هستند،
البته خوشوقت نخواهند بود كه دولت شش هزار ساله ایشان پایمال هوا و هوس جمعی
خودخواه و خودغرض كه به كلی از شرف ملیت دور و از حیث انسانیت مجهورند، گردد.
و البته راضی نخواهند بود كه بدبختانه دستخوش خیالات فاسده
دزدان آدمیكش شوند، یكی به طمع وزارت و دیگری به خیال ریاست، بعضی به علت جلب فایده،
برخی به واسطه كسب مسلط اقدام به امور نامشروع سادهلوحان بیچاره را به عناوین
مختلفه هر ساعتی به زبانی و هر روز به بیانی فریفته، آنان را آلت كار و ایادی
اعتبار خود قرار دهند.
به عموم فرزندان خود اعلام مینماییم كه در این صورت چندی
نخواهد گذشت كه از دولت و ملت چیزی باقی نخواهد ماند و به كلی رشته قومیت و قوای
مملكت از هم گسیخته خواهد شد، چنانكه به سالهای دراز و اتلاف نفوس ملت و عقلای
مملكت از عهدهی اصلاح آن نتوانند برآیند...
امیرخیزی پس از نقل متن تلگراف شاه مینویسد: «مضامین خلاف
حقیقت تلگراف محمدعلی شاه مایه حیرت و تأثرات فوقالعاده حاضرین گردید و به
اتفاق گفتند باید جواب سخت و دندانشكنی به شاه داده شود تا بداند كه امروز موقع اینگونه
سخنان دروغآمیز گذشته و هر كس از افراد ملت وظائف خود را نسبت به مملكت به خوبی میداند
و این كلمات مزورانه نمیتواند پرده بر روی حقیقت بكشد. اكنون لازم است كه با عزم راسخ و نیت پاك در
مقابل این گونه حملات بیاساس مقابله كرد. و برای تحصیل خبر از دارالشوری و مخابره
با سایر ایالات و ولایات به تلگرافخانه رفتند و تلگراف زیر به انجمنهای خراسان،
فارس، كرمان و اصفهان مخابره كردند.
متن تلگراف خدمت اعضای محترم انجمنهای مقدسه
دامت توفیقاتهم
«شاه نقض عهد و خلاف سوگند نموده آشكارا به مخالفت دارالشوری
كبری و معاندت وكلای فخام و هدم بنیان مقدس مشروطیت اقدام مینماید. لازم است عموم
برادران غیور ایرانینژاد از این سوءرفتار و حركات مخالفانه و خائنانه این شخص
خائنِ دولت و ملت و وطن مسبوق شده بلادرنگ به اقدامات مادی و معنوی قیام نمایید كه
دارالشوری و مبعوثین محترم ملت در خطر مهاجمات خائنین و موقع غیرت و فتوت است كه
از بركت یك قوه متحده ملی، عموم ملت ایران را از شر و فساد خائنین مستخلص
نموده و به سعادت ابدی نایل شویم».
آمادگی مردم تبریز جهت عزیمت به تهران
مردم آذربایجان داوطلب رفتن به تهران میشوند: «از روز
چهارشنبه دهم جمادیالاولی در تلگرافخانه هنگامهای برپا بود. مردم از هر طرف روی
به تلگرافخانه آورده فریاد میزدند كه چرا باید در اینجا نشست و وقت خود را بیهوده
تلف كرد، باید بیش از حرف به عمل پرداخت و مسلح شد و باید كسانی را كه به ملك و
ملت خیانت كرده و میكنند به جزای خود رساند یا باید به خون آغشته شویم یا آنكه بر
مقصود خود نایل گردیم. فیصله این كار با زبان شمشیر است نه با زبان قلم. مجاهدان
كه خون حمیت و غیرت در عروق ایشان به جوش آمده بود پای به زمین میكوبیدند و میگفتند
یا مرگ یا مشروطه.
تلگراف علمای تبریز به شاه
توسط حضرات مستطاب ظهیرالاسلام آقای بهبهانی و طباطبایی:
«دیروز تلگراف دستخطی همایونی كه به عموم ولایات امر
مخابره شده بود، عموم اهالی و دعاگویان زیارت نمودیم. شاهنشاه پیروز ظل عاطفت بر
سر كافهی ایرانیان مبسوط فرموده، مشروطیت را كه مایهی آسایش عباد و رفاه بلاد
و موجب تشیید مبانی قویمهی اسلامیت و اسباب قوت و ترقی دولت و ملت و آبادی مملكت
است مرحمت فرموده پس از آنكه شاهنشاه مغفور غنودهی خاك رحمت شد اعلیحضرت شهریاری
به همان شیوهی مرضیه راه یافته و همان حكم را محكمتر و دستخط آفتابنقطهی همایونی
بر تمام ملت اعطا و به تمام دول روی زمین اعلان مشروطیت فرمودند و عموم ممالك
متشكر این نعمت عظمی شدند.
در این مدت رعیت هر
چه قدرت داشت پروانهوار به دور آفتاب معدلت جمع شده و خود را در حفظ این اساس
مقدس به آب و آتش زدند و به ناگواریهایی كه ]از[ جمعی درباریان
روی میداد، متحمل شدند... به موجب حكم واجبالاتباع حججالاسلام عتبات عالیات اعلیالله
شأنهم عموم ملت تشیید و ترویج مشروطیت را وجههی همت كرده تا جان دارند روگردان
نخواهند شد و بالبداهه این قسم اقدامات درباریان اسباب انقراض و موجب هلاكت و باعث
نفرین و لعنت حضرت ختمی مرتبت است...
روز هفدهم جمادیالاولی سیصد نفر سوار مسلح از تبریز حركت
كرده به «باسمنج» دو فرسخی شهر رفتند و در موقع حركتِ ایشان شور و هیجان غریبی به
مردم دست داده بود كه صدای «زندهباد مجلس شورا» دلها را به لرزه میآورد و هر كس
در حد ذات خود آرزو میكرد كه بتواند در صف آنان جای بگیرد.
نخستین كسی كه از اشخاص نامی داوطلبانه قدم به میدان گذاشت
ستارخان بود كه میگفت اكنون به آرزوی خود رسیدم، با پنجاه سوار عازم باسمنج شد.
بعد باقرخان بود كه او نیز با پنجاه سوار حركت كرد و دیگر محمدقلیخان آقبلاغی بود
كه با عدهای از سواران قرهداغ كه اغلب از خویشاوندان خودش بودند، رهسپار باسمنج
شدند.
«تبریزیان خودشان خواهان میبودند و این توانستندی كه سه
چهار هزار سپاه به تهران بفرستند. ولی از یكسو خود شهر از آزادیخواهان تهی گردیده
به دست بدخواهان میافتاد و از سوی دیگر از تبریز تا تهران در درهها و گردنهها
دچار شاهسونان و دیگران گردیده پیش از رسیدن به تهران آسیب بسیاری میدیدند و پس
از همه اینها هنگامی رسیدند كه مجلس از میان برخاسته بود».
فرجام خیزش و سقوط مشروطه
چون محمدعلیشاه در باغشاه مستقر گردید و لشكریانش كه نزدیك
بر بیست هزار نفر بودند اطراف او را گرفتند، بخت و دولت را قرین خود دید و «لیاخوف»
هم كه شب و روز شاه را به برانداختن كاخ آزادی و ویرانی مجلس تشجیع و تحریك میكرد
درصدد برآمد كه به پارهای عناوین عرصه را بر مجلس شورای ملی تنگ كند، لذا پس از
آنكه تلگرافی را به نام «راه نجات» نشر كرد، از مجلس خواست كه چند نفر از ایران
تبعید شوند.
در روزنامه صور اسرافیل در هر شماره حقایقی زیر عنوان
«چرند و پرند» نوشته میشد كه شاه از آن قسمت روزنامه سخت عصبانی بود و در روز
رفتن شاه به باغشاه مقالهای تحت عنوان «بلای ناگهان» نوشته و رفتار سربازان و
سواران و ملتزمین ركاب را بهشدت انتقاد نموده بود كه ما چند جمله از آن را در اینجا
میآوریم: «چه انقلابی، چه اختلاطی، چه شوری، چه غوغایی! آیا قیامت قیام كرده است؟
آیا صاعقه از آسمان نازل شده است؟ آیا كوه دماوند تجدید آتشفشانی میكند؟ آیا قشون
دشمن ما را غافلگیر كرده است؟ هیچكس نمیداند، هیچ كسی نمیفهمد، همه كس در حیرت
است، همه كس مات و مبهوت است، چندین دسته سوار عصر چنگیز در دوره تربیت، تفنگها
را با حالت حاضرباش سر دست گرفته، بیمحابا به هر طرف شهر میدوانید و چندین فرقه
سرباز دوره ساترابها با پاچههای ورمالیده در عهد كنستیتوسیون بیاراده به هر
سمت شلیك میكنند، یك طرف درشكهها و كالسكهها به سرعتِ برق در حركت و اطفال صغیر
و پیرمردان و زنان را زیر پا میگیرد، یك طرف بچههای معصوم مانند صرعی از مدرسههای
خود بیرون آمده و ملجأ و ملاذ عادی یعنی دامن مادر خود را میطلبند. یك قسمت زنهای
بدبخت به تجسس اولاد و برادر و شوهرهای عزیز خود تقریباً عریان و برهنه از خانه بیرون
آمده در كوچههای شهر ضجه میكشند. دكاكین به سرعت تمامتر بسته میشود. همهجا
ناله است، همه جا فریاد است، همه جا چپاول است، همهجا غارت است، همهجا پر از
عربده، نعره، تهدید و تخویف است. حقیقت چیست؟ واقع امر كدام است؟
مجلس چون اوضاع را چنین دید، علناً با شاه به مبارزه برخاست
و نامه بسیار مستدل و تكاندهنده و در عین حال قانونی به شاه نوشت و در آن شاه را
به خاطر قانونشكنیهایش بهشدت مورد انتقاد قرار داد و این نامه مجلس كه برخلاف
روحیه و مذاق مستبدانه شاهانه بود، او را بهشدت عصبانی نمود و برای اجرای آخرین
تصمیم خود (به توپ بستن مجلس) مصمتر ساخت.