مروری بر اصول انديشهای دکتر علی شریعتی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛دکتر علی شریعتی شخصیتی است که امروز نیز دیدگاهها، آراء و اندیشههای او مورد بحث و بازخوانی قرار میگیرد. در دوران حیات وی نیز جلسات سخنرانی و کلاسهای درس او محلی برای طرح مسائل و بحثهای مختلف بود. از جهانبینی توحیدی، دیالکتیک توحیدی و فلسفهی تاریخ که شریعتی براساس دین اسلام ارائه میدهد و از مجموع سخنرانیهای وی میتوان اصول اندیشههای او را درباره انسان، جامعه و انقلاب استنباط نمود.
شریعتی
بر پایه تعلیمات قرآن، انسان را موجودی دوقطبی میبیند که یک قطب آن از خاک (حَمأ
مَشنون) است و قطب دیگرش روح خدایی که در او دمیده شده است و عنصر متعالی وجود او
را تشکیل میدهد. درون انسان پیوسته جولانگاه پیکار این دو قطب است. در نتیجه،
انسان موجودی ایستا نیست بلکه موجودی است پویا و در حال تحول دائمیو حرکت مستمر
به سوی عنصر متعالی خویش یعنی روح خدایی؛ و مذهب به معنی راه و مسیر این حرکت است.
راهی که از لجن تا خدا امتداد مییابد و انسان را از زندگی لجنی، جمود جهلی و خوی
ابلیسی به سوی تعالی و خداگونگی میبرد، بدین گونه است که میتوان تضاد میان دو تیپ
هابیل (انسان با ایمان و صالح) و قابیل (انسان متجاوز و برادرکش) را با تحلیل روانی
و بر پایهی تحلیل علمیو جامعهشناسی محیط، شغل و طبقه دریافت.
فلسفه
تاریخ بشری از نبرد این دو نیروی متضاد و دائماً در جنگ با یکدیگر در درون انسان
مایه میگیرد و به صورت پیکار میان توحید و شرک، حق و باطل، ستمکش و ستمکشی تجلی
میکند.
براساس
این جهانبینی و انسانشناسی که شریعتی ارائه میدهد، ایدئولوژی تشیع پدید میآید که
مسیر انسان را برای رسیدن به یک جامعه ایدهآل توحیدی مشخص میکند.
ایدئولوژی
تشیع بر دو اصل استوار است: اصل امامت و اصل عدل. شریعتی در بسیاری از آثار و
سخنرانیهای خود از جمله در رسالهی «شیعه یک حزب تمام» بر این دو اصل تأکید دارد.
«اساساً
شیعه یک حزب تمام است؛ حزبی با تمام خصوصیات و ابعادی که قرآن میگوید و با همهی
ویژگیها و مشخصات، که در تلقی روشنفکر امروز سنگر نجات انسانهاست... حزبی است که
هم تحقق عینی آن «حزبالله» است که قرآن را از آن سخن میگوید و هم پاسخگوی نیاز این
نسل مسئول و روشنفکر در آگاهی دادن و حرکت بخشیدن به تودههای متحجر جامعه در رهبری
مبارزهی طبقاتی آنها ... و تحقق آرمانهای طبقات محروم» و «امت یا جامعه یک جامعه
در حال حرکت است. جامعهای عازم یک هدف، در یک راه و در یک جهت.»
به
اعتقاد شریعتی، اسلام به ویژه تشیع علوی برخلاف تصور بسیاری از روشنفکران غیرمذهبی،
یک آیین محافظه کار و تقدیرگرا نیست بلکه در اصل یک ایدئولوژی انقلابی است که
تمام جنبههای زندگی به ویژه سیاست را دربرمیگیرد و به مؤمنین راستین میآموزد که
با تمام اشکال ستم و استعمار مبارزه کنند. شریعتی تأکید میکرد که: پیامبر اسلام
برای ایجاد یک امت توحیدی و یک جامعه پویا و مترقی و در راه عدالت، برابری، برادری
و به طور کلی ایجاد یک جامعه بیطبقه، کوشش میکرد و امامان به ویژه امام حسین
پرچم قیام علیه خلفای فاسد و امتیازطلبان درباری را برافراشت و شیعه نیز به تبع او
در همه زمانها و مکانها باید علیه ستم و استثمار و نابرابری و امپریالیسم فرهنگی
و اقتصادی و غربزدگی مبارزه کند.
به
این ترتیب، شریعتی دین اسلام به ویژه تشیع را یک ایدئولوژی اجتماعی و سیاسی میدانست
که با توجه به ضرورتهای جدید میتوان به تعبیر و تفسیر مجدد آن پرداخت و معنی
درونی و باطنی داستانها و موضوعاتی مانند خلقت انسان، نزاع فرزندان آدم و نظایر
آن را کشف کرد.
شریعتی
با تکیه بر فلسفه تاریخ، معتقد به مبارزه جهانی خلق های ستمدیده و استعمارزده
است؛ البته نه به اتکای ایدئولوژی مارکسیستی بلکه با تکیه بر جهانبینی توحیدی و ایدئولوژی
تشیع؛ منتها تشیع تجدید حیات یافته، پویا و انقلابی و نه تشیع (به اصطلاح وی) صفوی.
به اعتقاد او چنین تشیع اصیلی که راه علی و اولاد او را در پیش گیرد و رهنمودهای
آن بزرگواران را الگو قرار دهد، میتواند در راه دفع ستم و بی عدالتی و نجات
محرومان و مظلومان از چنگال استبداد و استعمار به پا خیزد و نبرد رهاییبخش را تا
پیروزی نهایی به پایان برد.
ایدئولوژی
تشیع، جامعه را در جهت پدید آوردن یک دموکراسی بر مبنای جهانبینی توحیدی و عدالت
اجتماعی هدایت میکند و شریعتی دموکراسیهای غربی را که مدعی برابری انسانها
هستند ولی در حقیقت زمینه حذف و خلع کردن اقلیت مترقی را توسط اکثریت محافظهکار
و عامیفراهم میسازند، فاسد و مطرود میشمارد و به جای آن دموکراسی هدایت شده و
متعهد را در نظر دارد؛ حکومت گروهی که براساس یک برنامه انقلابی، روابط اجتماعی و
سطح زندگی مردم را دگرگون میسازد. جامعهی اسلامی همیشه نیازمند امامیاست که از
سوی مردم (ناس) شناخته و برگزیده شده باشد.
طبق
نظر شریعتی، جامعه اسلامی بر عدالت و توزیع منصفانه استوار است و در این جامعه،
مردم به طور عموم مالکند و تفاوت طبقاتی وجود ندارد یعنی همانند جامعهای بیطبقه
است. جامعه اسلامیبرخلاف انواع سوسیالیسم غربی یک جامعه هدف دار است. نظم سیاسی
این جامعه از نوع دموکراسی یا لیبرالیسم بیهدف و بازیچهی دست قدرتها یا آریستوکراسی
یا الیگارشی ستمگر نیست. این جامعه بیشتر به رهبری واقعی نه رهبری فاشیستی متکی
است.
ظاهراً
شریعتی میان سوسیالیسم، حکومت دموکراتیک و رهبری هدایت شده طبقه کارگر، با تعلیمات
تشیع شباهت و قرابتی میبیند و در بسیاری از آثار خود در اثبات و روشن کردن این
قرابت سعی دارد.
شریعتی
در این باره مینویسد: «امام به معنی اعم، عبارت است از اصالت رهبری انقلابی،
براساس یک مکتب فکری برای ساختن امت.» و در
جای دیگر میآورد: «از امام به عنوان نمایندهی انسانیت میگویم آنچنان که امرسون
میگوید یعنی مشخص و معروف آن حقیقت دینی که به صورت ایدهآل در انسان هست.»
پس
امام به اعتقاد شریعتی یعنی الگو و معلم، آن گونه که خوارج فریب خورده و قشرینگر
در مسجد، نمازجماعت و سخنرانی حضرت علی(ع) را برهم میزدند و شعارها میدادند...،
اما حضرت علی (ع) حتی حقوق یک تن از آنها را از بیتالمال قطع نکرد. این است الگوی
امامت، این است دموکراسی و رعایت حقوق بشر.
شریعتی
در شناساندن مکتب ایدئولوژی تشیع و امامت، اغلب حضرت علی (ع) را یک الگو و نماینده
مکتب معرفی میکند و او را شاخص و سرمشق تمام عیار مکتب میداند.
از
اینجاست که شریعتی، مبارزات حضرت علی(ع) از زمان حیات پیامبر تا سقیفه و جنگهای
جمل، صفین و نهروان را عرصهی نبرد با سه چهره از جبههی باطل و حکومت جور میداند:
«جنگ اسلام و کفر در امامت حضرت علی (ع).... جنگ مردم است با دشمنان مردم، جنگ
برابری و عدالت است با تبعیض و بیداد ... او آموزگار تعیین شدهی پیامبر برای شناخت
قرآن و سنت است».
در
مذهب تشیع علاوه بر امامت، اصل عدل نیز یک رکن اساسی جامعهی اسلامیاست و آن
عبارت است از: اصل برابری حقوق انسانها و برابری نژاد، براساس نظامیکه زیربنایش،
توحید و روبنایش عدل جهانی است. امروزه عدل را به این شکل تعریف میکنیم که: «خدا
عادل است و ظالم نیست» و میگذریم؛ در حالی که عدالت یکی از صفات خداست و به همین
دلیل از اصول آفرینش است و اسلام برمبنای عدالت، جهانبینی خاصی دارد.
وقتی
میگوییم عدالت، یکی از صفات خداست به این معنی است که عدالت، یکی از اصول اساسی
هستی و نیز زندگی بشر است و بنابراین باید یکی از اصول اساسی جامعه باشد؛ پس باید
انعکاس عدالت خدا در همهی هستی و از جمله در جامعهی انسانی تحقق یابد و اگر
عدالت را فقط در بحث های کلامیبجوییم، به این نتیجه میرسیم که امروزه در جوامع
بشری اثری از آن دیده نمیشود.
نادیده
گرفتن این اصل، نخستین بار در اسلام از سقیفه آغاز شد و حضرت علی (ع) در طول بیست
و پنج سال خانهنشینی، شاهد فریبکاری ها و ستمکاری ها بود و میدید که زیر پوشش
فتوحات اسلام در ایران و مصر و روم، دو حق بزرگ یعنی اسلام و مردم مدفون شدهاند؛
به همین دلیل، از همان آغاز به دست گرفتن زمام خلافت میفرماید: «اگر نبود که مگر
به این وسیله حق ستمدیدهای را بستانم و از تجاوز ستمکاری پیش گیرم، ریسمان شتر
خلافت را بر گردنش مینهادم و رهایش میکردم».
و
میدانیم که در عصر سه خلیفهی پیشین به ویژه عثمان، زمام امور بار دیگر به دست
اشرافیت عرب و طبقات ممتاز عصر جاهلی افتاد و حضرت علی (ع) و خاندانش که حافظ
اسلام و حامیمحرومان و ادامهدهندهی راه قسط و عدل بودند، کنار زده شدند. شریعتی
در کتاب: «قاسطین، مارقین، ناکثین» در پی اثبات همین نکته است که در طول بیست و
پنج سال دوران خلافت سه خلیفهی پیشین، قاسطین یعنی اشرافیتطلبان عصر جاهلی که در
زیر پرچم قرآن و اسلام به استثمار مردم میپرداختند، در برابر علی (ع) صف آرایی میکردند.
پس علی در صفین با اسلامیمیجنگید که عدالت را از آن حذف کرده بودند؛ با این هدف که
عدالت محذوف را به اسلام بازگرداند. در این جنگ مردی از سپاه معاویه بیرون آمد و
از روی شفقت به مردم، علی را به صلح دعوت کرد؛ لکن حضرت در پاسخ فرمود: «ان مقالتک
هذه شفقة علی الناس و لکنالله یأبی آن بعصی فی ارضه و اولیائه مسکوة»، (این سخن
تو از روی شفقت بر مردم است اما خداوند ابا دارد که در زمین او عصیان ورزند و
دوستانش خاموش باشند).
و
به راستی کدامین روشنفکر بی غرض و دلسوخته است که برای مردم و جامعهی خویش در
جهان جز این شعاری و نظامیرا آرزو کند؟
شریعتی
در تحلیل تحولات اجتماعی و انقلابها نشان میدهد که چون جامعه و زندگی مردم
همانند دیگر پدیدههای جهان طبیعت، در تغییر است و هیچ پدیدهای و شرایطی ایستاد و
لایتغیر نیست، بنابراین سازمان اجتماعی و حکومت و سیاست نیز ناگزیر همراه و همگام
با تحولات اجتماعی و شرای طزندگی باید خود را متحول و متناسب سازد وگرنه نظامیکه
نتواند با شرایط متغیر جهان و زمان هماهنگ شود، قابل دوام نیست و هر حکومت که با
چنین شیوهی ایستا و لایتغیر، اصرار به تحمیل خود بر جامعه و مردم داشته باشد، محکوم
به فناست. بنابراین حکومت در صورتی که بخواهد در طی زمان دوام یابد، باید حقوق
اساسی مردم، از جمله حق دخالت در سرنوشت خویش را محترم بشمارد؛ چه این مردم هستند که
اعضای جامعه را تشکیل میدهند و دگرگونی های شرایط زندگی آنان و مقتضیات جامعه، در
نیازها و رفتار و خواستههای آنان منعکس میشود.
شریعتی
این معنی را تحت عنوان نهضت (Movement) و نظام (Institution) مطرح میکند، به این معنی که به طور کلی تمام حرکت های انقلابی این
دو مرحله را دارا هستند؛ زیرا هر انقلاب براساس ایدهآلها و هدف ها پدید میآید.
در این مرحله تمام پیروان نهضت در پی تغییر وضع موجود و ایجاد شرایط و نظمی نوین
هستند. وقتی نهضت پیروز شد و انقلابیون به قدرت رسیدند، مواضع تغییر میکند. اکنون
طرفداران نهضت بر مسند حکومت قرار گرفتهاند، بنابراین هدف آنها حفظ نظام جدید و
استحکام آن است؛ پس موضع محافظهکارانهای را در پیش میگیرند و هر حرکت و نهضت جدید
را به عنوان شورش و خیانت به انقلاب سرکوب میکنند.
شریعتی،
مذهب زردشت را نمونهای از این دو مرحله ذکر میکند که مثلاً، در دورهی اشکانی،
در کار مبارزه و حرکت بود و در دورهی ساسانی، حاکم بر سرنوشت جامعه و خواهان
استقرار و حفظ شرایط موجود شد؛ زیرا مذهب زردشت در عصر ساسانی در اوج قدرت و حکومت
متوقف گردید یعنی نهضت به نظام تبدیل شد و به
سرکوب نهضت های این عصر اقدام کرد.
شریعتی،
مصداق دیگر تبدیل نهضت به نظام را در حکومت صفویان میداند زیرا تشیع، در طول قرنها
همیشه در جبههی معترض و در کنار مردم محروم، مظلوم و در مقابل حکومتها جای داشت
و در زمان صفویه به حکومت رسید؛ آن گاه پویایی و حالت نهضت بودن خود را از دست
داد.
با
تحلیل فوق (نهضت و نظام) شریعتی به این نتیجه میرسد که هر ایدئولوژی و هر نهضت
انقلابی اگر بخواهد همیشه در حال پویایی و حرکت و پیشرفت باشد، باید با زمان حرکت کند
و خوشبختانه در مذهب تشیع، نهاد اجتهاد و استدلال عقلی با توجه به همین ضرورت پدید
آمده است. البته میدانیم که در فقه شیعه، عقل یکی از ارکان چهارگانهی استنباط احکام
شرع است. از این رو، شریعتی برای تضمین تداوم نهضت، به امر اجتهاد اهمیت فوق
العاده قایل است. اجتهاد علاوه بر اینکه از طریق استدلال عقلی شرایط زمان را دریافته
براساس آن احکام شرع را تطبیق میدهد، نگهبان و مراقب روح دین و پیرایش آن از
خرافات و تحریفات و ذهنیتهای غیرواقعبینانه خواهد بود.
از
نظر شریعتی یک فرد مسلمان معمولی، هر چند مجتهد نباشد، میتواند خود تصمیم بگیرد که
از فکر چه کسی پیروی کند و این پیروی باید از اندیشه و افکار مجتهد باشد نه از
اعمال اشخاص؛ چه پیروی از شخص و نه پیروی از اندیشه ممکن است موجب عاطل ماندن قوهی
تعقل و تمییز انسان و تنزل آگاهی افراد معمولی گردد. شریعتی تقلید را به معنی پذیرش
صرف و کورکورانهی یک مقام که در جامعهی اسلامیگسترش یافته است، نمیداند، بلکه
اجتهاد را تفکر و تعبیر آزاد برای پاسخگویی به تحولات آینده معرفی میکند.
وی
مینویسد: «مشاهده عینی، تفکر عقلی و تحقیق علمیشاخصه بارز بینش فرهنگی و روح
مذهبی اسلام است. برخلاف متون مذهبی که لحن تحکمیو تعبدی دارند و اصول اعتقادی و
مبانی دینی را به صورت حقایق اسرارآمیز و ماورای عقلی آن چنان القاء میکنند... که
گویی پای چوبین استدلال و دست کوتاه عقل و زبان فضول علم از دخالت در آن،
ممنوعند... قرآن که به زبان وحی سخن میگوید، در عین حال تقوای روح و پاکی باطن و
خلوص فهم را شرط اساسی پذیرش حقیقت و قرار گرفتن در مسیر هدایت میداند؛ پیروان خویش
را همه جا به تحقیق و تفکر میخواند و نه تنها برای شناخت طبیعت، تاریخ و جامعههای
بشری بلکه در راه دست یافتن به حقایق ماورای مادی و درک فلسفه زندگی و غایت خلقت
وجود و حتی معرفت خدانظر، جستجو، تفکر و تعقل در جزئیات پدیدههای طبیعی و واقعیتهای
عینی محسوس مادی را توصیه میکند».
به
این ترتیب، شریعتی اجتهاد را که عامل بزرگ حرکت و حیات و نوسازی همیشگی روح و نظام
عملی و حقوقی اسلام در طی ادوار متغیر و متحول زمان است، نمونهی بارزی از روح پویا
و واقعنگر اسلام معرفی میکند.
سرانجام
شریعتی به این حکم میرسد که: «به نظر من در اسلام به عنوان ایدئولوژی، بزرگترین
عاملی که نشان میدهد جامعه از نظر علمی میتواند همیشه به خودش حالت تهاجمیبدهد،
مسئلهی اجتهاد است...
اجتهاد،
از لحاظ ایدئولوژی، نوسازی فکری میکند و انقلاب فکری است که در طول زمان، هرگز
توقف ندارد و نمیدانم چرا امروز اجتهاد تنها در استنباط احکام فرعی محصور شده است
... در حالی که معتقدم در کل امور جامعهی اسلامی، همواره باید در اجتهاد باشیم.»
منبع: سیری در اندیشههای دکتر علی شریعتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی