کد خبر: ۵۹۷۱
روایت شاداب عسگری از:

ناگفته‌های خلبانی که راز کودتای نقاب را فاش کرد

شاداب عسگری: وقتی در مورد انگیزه خلبان از لو دادن کودتا پرسیدم اظهار داشت؟ وقتی در سال 57 امام فرمودند سوگند به شاه باطل است، ما همه سوگندهایمان را به قرآن و خدمت به مردم ایران تغییر داده بودیم. بنابراین من سرباز قسم خورده‌ای بودم که وقتی افرادی مثل حمید نعمتی مرتب تکرار می‌کردند «برای پیروزی، 5 میلیون نفر را هم خواهیم کشت» نمی‌توانستم خیانت به مردم و کشورم را بپذیرم.
چهارشنبه ۱۸ تير ۱۳۹۹ - ۰۹:۳۶

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شاداب عسگری؛ نویسنده کتاب «قدر مطلق یک توطئه»، در مسیر پژوهش‌های خود، با خلبان معروفی که با حضور در منزل آیت‌الله خامنه‌ای در تیرماه 1359، توطئه کودتای نقاب را برملا کرد گفت‌وگو کرده است. این خلبان میل ندارد نام و عنوانش فاش شود اما ناگفته‌های جالبی از آن روزها دارد. اینکه چه اتفاقی رخ داد که موجب شد او از تشکیلات کودتا خارج شود؟ چه شد که تصمیم گرفت مسئولان کشوری را در جریان امر بگذارد؟ از این میان چرا آیت‌الله خامنه‌ای را برای فاش کردن راز خود انتخاب کرد؟ آن خلبان معروف، همه این سوالات را در گفتگویی که با شاداب عسگری داشته روایت کرده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید یادداشت نویسنده کتاب «قدر مطلق یک توطئه» درباره گفتگو با خلبانی است که یک روز قبل از اجرای کودتای نقاب در ملاقات با آیت‌الله خامنه‌ای ایشان را از آن توطئه مطلع کرد.

در روند پژوهش کتاب «قدر مطلق یک توطئه» با واسطه‌هایی و پس از چندین جلسه رایزنی، موفق به ملاقات با خلبان معروف کودتای نقاب شدم. کسی که نیمه‌شب، با حضور در منزل آیت‌الله خامنه‌ای، ایشان را در جریان کودتا قرار داد.

رهبر انقلاب آن خاطره را این‌طور روایت می‌کنند: «... شبى حدود اذان صبح دیدم که در منزل ما را به‌‏شدت مى‏‌زنند، من رفتم دیدم مى‏‌گویند: یک ارتشى آمده و با شما کار واجب دارد. دیدم یک نفر تکیه داده به دیوار، با حال کسل و آشفته و خسته سرش را فرو برده. گفتم: شما با من کار دارید؟ بلند شد و گفت: بله. گفتم: چکار دارید؟ گفت: کار واجبى‏ دارم و فقط به خودتان مى‌‏گویم... من به حرفش حساس شدم... احتمال این بود که سوءنیتى داشته باشد؛ اما دیدم نمى‌‏شود به حرفش گوش نداد... یک جایى گوشه حیاط نشستیم... آثار بی‌خوابى و خیابان‌گردى و خستگى و هیجان در او پیدا بود. خلاصه آنچه گفت این بود که در پایگاه همدان اجتماعى تشکیل شده و تصمیمى بر کودتایى‏ گرفته و پولهایى به افراد زیادى داده‌‏اند، به خود من هم پول داده‌‏اند... قرار است جماران و چند جاى دیگر را بمباران کنیم! پرسیدم: "کى قرار است این کودتا انجام شود؟" گفت: امشب. من دیدم مسأله خیلى جدى است و باید آن‏ را پیگیرى کنم...»

در دیداری که با آن خلبان داشتم، سعی شد به ابعاد ناشناخته و روایت‌های ناگفته از کودتای نقاب پرداخته شود. از آنجایی که مصاحبه‌شونده بنابر معذوریت‌های پیش‌روی خود سعی داشت از پاسخ به برخی پرسش‌ها خودداری کند، با این حال با او درباره آن شب عجیب به گفتگو نشستم.

یکی از نکات مهم صحبت‌هایش این بود که کودتاچیان آمریکا را کعبه آمال خود می‌دانستند. افرادی که برای کودتا انتخاب شده بودند، اشخاصی بودند که امریکا را به عنوان یک ابرقدرت جهانی به حساب می‌آوردند. شاهد مثال آن‌ها هم افغانستان بود.

او همچنین درباره دیدگاه کودتاچیان به دین نیز گفت: کسانی که برای کودتا انتخاب شده بودند، اعتقاد داشتند اسلام چیزی جز نماز و روزه نیست. از این‌رو نتیجه می‌گرفتند که دین از سیاست جداست و بنابراین روحانیون نیز سواد سیاسی ندارند. به گفته خلبان معروف، کودتاچیان معتقد بودند روحانیون راه و رسم حکومت‌داری را نمی‌دانند و اعتقاد داشتند در آینده شرایط برای تسلط کمونیست‌ها در کشور فراهم می‌شود. از سوی دیگر سعی کردند با معرفی آیت‌الله شریعتمداری و رجوع به فتوای او، کودتاچیان را برای اجرای توطئه اقناع کنند. مجموع این عوامل به‌علاوه سیاه‌نمایی‌های که درمورد جمهوری اسلامی راه‌اندازی کرده بودند برای کودتاچیان ایجاد انگیزه می‌کرد.

وقتی در مورد انگیزه وی از لو دادن کودتا پرسیدم اظهار داشت؟ وقتی در سال 57 امام فرمودند سوگند به شاه باطل است، ما همه سوگندهایمان را به قرآن و خدمت به مردم ایران تغییر داده بودیم. بنابراین من سرباز قسم خورده‌ای بودم که وقتی افرادی مثل حمید نعمتی مرتب تکرار می‌کردند «برای پیروزی، 5 میلیون نفر را هم خواهیم کشت» نمی‌توانستم خیانت به مردم و کشورم را بپذیرم.

او ادامه داد: هرچند از آقای شریعتمداری هم فتوا گرفته بودند، اما من نمی‌توانستم قبول کنم و با این مسئله کنار بیایم. از سوی دیگر وقتی جریان را برای مادرم توضیح دادم، به من گفت اگر به مسؤلین اطلاع ندهی شیرم را حلالت نمی‌کنم. با این سخنِ مادرم، دیگر جای هیچ شبهه‌ای برای من باقی نماند. لذا آماده شدم تا طرح کودتا را به اطلاع مسؤلین برسانم.

از او درباره چرایی انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای برای فاش کردن این راز پرسیدم. پاسخ داد: در آن موقعیت احساس می‌کردم کسی جز امام و آیت‌الله خامنه‌ای مورد اطمینان نیست. لذا تصمیم گرفتم فقط این‌دو نفر را در جریان امر قرار دهم. اما دسترسی به امام به‌لحاظ امنیتی به آسانی ممکن نبود. لذا بهترین گزینه حضور در منزل آقای خامنه‌ای بود.

آن زمان کسی به اندازه ایشان حامی و پشتیبان ارتش نبود. همراهی و حمایت‌های ایشان از ارتشی‌ها مرا مصمم کرد تا خدمت‌شان برسم و ماجرا را شرح دهم.

از او پرسیدم: آیا بعد از لو دادن ماجرا، وقتی شاهد بازداشت، بازجویی و محاکمه همکارانتان بودید احساس پشیمانی نکردید؟ در پاسخ مثال جالبی زد و گفت: حکایت رفتار من، حکایت واکنش پدری بود نسبت به بیماری فرزندش. پدر وقتی می‌بیند فرزندش بیمار است، سعی می‌کند او را نزد پزشک ببرد. پزشک برای درمان او ممکن است داروهای تلخ تجویز کند یا حتی کار به عمل جراحی نیز کشیده شود.. شاید برای پدر زجرآور باشد که فرزندش درد می‌کشد اما نتیجه این امر درمان قطعی فرزند است. من از کاری که کردم هرگز پیشمان نشدم، چرا که خود را سربازی می‌دانستم که قسم یاد کرده به کشورش خیانت نکند.

این بود شرح دیدار کوتاه من، با آن خلبان معروف. کسی که با جسارت بسیار، زمینه‌های شکست توطئه‌ای بزرگ را فراهم کرد. به فرموده آیت‌الله خامنه‌ای: آن توطئه، «توطئه‌ی خطرناكی بود. اما این توطئه هم به وسیله ارتشی‌ها خنثی شد. شاید ملت ایران نداند آن كسانی كه موجب شدند توطئه‌ی كودتایِ بسیار خطرناك پایگاه شهید نوژه خنثی شود، خودِ جوانان ارتشی بودند كه آمدند به ما اطّلاع دادند. یك خلبان جوان در نیمه‌ی شب آمد و درِ خانه‌ی ما را زد و با اصرارِ زیاد ما را وادار كرد كه حرفش را گوش كنیم. حرفش این بود كه این كودتا در ظرف بیست‌وچهار ساعت آینده انجام می‌گیرد. بعد هم عناصر دنبال كننده‌ی این قضیه - نظامیان و ارتشی‌های متدیّن آن پایگاه - بیشترین نقش را در خنثی كردن آن كودتا داشتند.»

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات