نقشهای که نقش بر آب شد؛ روایت هایزر از ناکامی سران رژیم پهلوی برای ممانعت از ورود امام خمینی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ از اواخر دیماه 57، مهمترین خبر که اغلب در مطبوعات و رسانههای جمعی پوشش داده میشد، خبر بازگشت امام خمینی به ایران بود. همه با نگرانی این اخبار را دنبال میکردند؛ مردم و انقلابیون نگران جان امام بودند و در سوی مقابل، طرفداران سلطنت از انفجار هیجان عمومی بعد از بازگشت امام به کشور واهمه داشتند.
روز 4 بهمن، ژنرال هایزر آمریکایی جلسهای با امرای ارتش برگزار کرد تا درباره ورود امام به ایران صحبت کنند و تصمیمات لازم جهت مقابله با رخدادهای احتمالی اتخاذ گردد.
رابرت
هایزر، ژنرال آمریکایی که در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی با هدف مهار انقلاب و
نجات سلطنت به تهران اعزام شد، ذیل خاطرات روز 4 بهمن 57، با اشاره به جلسه مهم
خود با فرماندان ارتش میگوید: فکر میکردم گروه اینک با بیعلاقگی آمادهی
پرداختن به موضوع ورود [امام] خمینی بود. به اخبار مطبوعات اشاره کردم که اپوزیسیون
قصد دارد این حادثه را بهطور زنده از تلویزیون پخش کند. آنها کمیتهی ویژهای را
برای استقبال انتخاب کرده و خطوط کلی تاکتیکهایشان را ترسیم نموده بودند. یکی از
تاکتیکها این بود که راهپیمایان منظم حرکت کنند. شاید این مسئله در نتیجهی
ملاقاتهایشان با ژنرال مقدم بود. تاکتیک دیگر این بود که مراسم استقبال باید هرچه
سادهتر برگزار شود. قرار بود تشریفات پرزرق و برق مثل طاق نصرت وجود نداشته باشد.
امور مربوط به استقبال میبایست فقط با اطلاع و تأیید این کمیته صورت گیرد.
گروه از قبل میدانست که [امام] خمینی سخنرانی سیاسی خود را کجا ایراد خواهد کرد؛ این سخنرانی در قبرستان بهشت زهرا برگزار میشد. گفتم: دلیلی نمیبینم كه از اپوزیسیون نخواهیم از چه مسیری استفاده کنند. در این صورت میتوانستیم تصمیم بگیریم که دولت کجا از وی حفاظت کند و در چه مکانی تحویل طرفدارانش شود. شنیده بودم که وی نمیتواند با هواپیمای ایرانی بازگردد و با ایرفرانس وارد ایران خواهد شد. اطمینان داشتم که اگر اینطور باشد، وی نمیتواند از دست ما فرار کند؛ زیرا به سادگی میتوانستیم از نزدیک شدن هواپیمای ایرفرانس مطلع شویم.
ژنرال ربیعی و نخستوزیر دربارهی ایدهی بستن فرودگاه مهرآباد از طریق مسدود کردن باند پرواز بهوسیلهی تانکها بحث کرده بودند. گروه در این مورد بحث کرد که اگر مسیر وی عوض شود، چه اتفاقی میافتد. بیشک این مسئله موج سنگینی را در بین اپوزیسیون ایجاد میکرد، اما به اعتقاد ما اوضاع از کنترل خارج نمیشد.
گزینهی دیگر این بود که به وی اجازه دهیم بهعنوان یک رهبر مذهبی به کشور بازگردد. همهی ما احساس میکردیم این یک سناریوی مضحک بود. فکر میکردیم به احتمال زیاد وی بلافاصله تلاش میکند تا دولتش را تشکیل دهد. از آنجایی که آقای بختیار قبلاً اعلام کرده بود که این کار غیرقانونی خواهد بود، اوضاع حسابی بههم میریخت و منجر به خونریزی میشد. با کمال تعجب، ژنرال قرهباغی اعلام کرد آماده است با تمام قدرت با این مسئله برخورد کند. در صورت لزوم، وی 1500 تا سه هزار نفر را دستگیر میکرد تا نظم برقرار شود و این کار با رهنمود آقای بختیار کاملاً سازگار بود. برایم کاملاً روشن بود که آقای بختیار مثل یک چای بود که هر چه آب داغتر میَشد، خودش را بیشتر نشان میداد. دستکم این مایهی دلگرمی بود که ارتش در اطاعت از وی نظر واحدی داشت.
به تأخیر انداختن ورود [امام] خمینی حتی برای بیست و چهار ساعت در آن موقعیت، فرصتی خوب و زمانی ارزشمند برای اقدام بود. احساس میکردیم بهترین راهحل این است که بهجای آنکه باند فرودگاه را واقعاً ببندیم، خیلی راحت اعلام کنیم که فرودگاه بسته است. ما این توانمندی را داشتیم که در صورت لزوم فرودگاه را ببندیم. این کار به ما اجازه میداد که تدارکاتمان را آماده نگه داریم و انتقال افرادمان ادامه یابد؛ به همهی آمریکاییها فشار آورده بودیم که ایران را ترک کنند.