کد خبر: ۶۵۵۱
پنج‌شنبه‌ خونین

جنایت رژیم پهلوی در ارومیه در 2 آذر 1357

ساواك ارومیه در گزارشی ادعا كرد: «شخصی به نام آخوند حسنی از شهرستان مهاباد چند نفر از عشایر را به رضائیه آورده در پشت‌بام مسجد اعظم مستقر و از همان جا اقدام به تیراندازی نموده‌اند.»
چهارشنبه ۰۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۰۹:۲۱

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی - ویژه‌نامه روزهای خونین انقلاب؛ در سال 57، تظاهرات روز تاسوعا و عاشورای مردم انقلابی در سراسر كشور كاسه‌ صبر رژیم را لبریز كرد. رژیم كه تصور چینن تظاهراتی را نداشت، درصدد برآمد تا با اقداماتی از مردم انقلابی انتقام بگیرد، لذا در اغلب شهرها تدارك حمله به مردم دیده می‌شد. در ارومیه سپهبد ورهرام، در تدارك انتقام از مردم بود. مردم در 23 آذر وقتی طبق برنامه‌ هر روز، به مسجد اعظم رهسپار بودند فضا را متفاوت از هر روز دیدند و تردد نیروهای نظامی در خیابان‌های منتهی به مسجد اعظم، نشان از عزم جدی نیروهای رژیم در انتقام از مردم داشت.

در گزارش­هایی كه ساواك درباره‌ این روز به مركز ارسال كرد، هیچ نشانی از فضای متفاوت آن روز با دیگر روزها نداشت، لذا می‌توان با قاطعیت گفت كه حادثه‌ آن روز از پیش برنامه‌ریزی شده بود وگرنه تظاهرات و راهپیمایی مردم همه روزه اتفاق می‌افتاد و بزرگ‌ترین تظاهرات مردمی در روزهای تاسوعا و عاشورا صورت گرفته بود كه در آن روزها نیز اقدامی علیه تظاهرات‌كنندگان صورت نگرفت، حال آنكه در 23 آذر، تظاهرات بزرگی هم صورت نگرفته بود كه محمل و توجیه حمله به مردم باشد.

در این روز با حمله‌ نظامیان به مردم، حادثه‌ای خلق شد كه از آن با عنوان «پنجشنبه‌ خونین» ارومیه نام برده می‌شود. یكی از سخنرانان آن روز مسجد اعظم ارومیه، غلامحسین كرباسچی بود. در آن روز، مسجد مملو از جمعیت بود، درحالی‌كه آنان نمی‌دانستند در بیرون از مسجد چه خبر است. بنا به روایت راویان حادثه، ابتدا گروهی از طرفداران شاه كه سابقه‌ حمله به مردم در آبان 57 را داشتند، به مسجد حمله‌ور شدند و متعاقب آن مردم واكنش نشان داده و درگیری شروع شد. حمله‌ طرفداران شاه نیز حركتی از پیش­ تعیین ­شده بود و نظامیان، آنان را به سمت مردم گسیل كرده بودند تا مردم واكنش نشان دهند.

انتقام رژیم پهلوی از مردم ارومیه در 2 آذر 1357

مهدی یوسف‌زاده حادثه‌ آن روز را این‌گونه به تحریر در آورده است: «صبح 23 آذر طبق معمول مردم در مسجد اعظم جمع شدند و مشغول استماع سخنرانی بودند و هنوز تعدادشان كم بود و به حالت ازدحام معمول نرسیده بود كه عده‌ای از اراذل و اوباش و درجه‌دار بازنشسته و تعدادی از زنان هرزه با حمایت مأموران شهربانی، درحالی­كه شعارهای موافق دولت می‌دادند و در دست پرچم و عكس شاه را داشتند، در خیابان‌ها به‌راه افتاده بودند، به مسجد حمله بردند و با سنگ شیشه‌های آن را خرد كرده و قصد آتش‌ زدن آن را داشتند. مردمی كه در بیرون بودند به مقابله برخاسته و جمعیت داخل مسجد هم بیرون ریخته و به آن‌ها پیوستند و با سنگ و چوب و پاره آجر به سویشان حمله كردند و چند نفرشان را به سختی مجروح كردند.

آن‌ها هم دو نفر را با ضربه‌ چاقو مجروح كردند. بالاخره با پایداری حامیان مسجد و قرآن، متواری و تارومار شدند. پس از آن مردم برای پیشگیری از حمله‌ دوباره‌ آن‌ها و نیز حمله‌ مأموران شهربانی و حفظ حرمت مسجد و مسلمانان، در طول خیابان عسگرآبادی آتش روشن كرده و فرش‌های مسجد و نیمكت‌های آن را تماماً جمع كردند. 

سپس هر كدام با چوب یا آجر، سنگ یا میله تجهیز شده و در مقابل پلیس صف‌آرایی كرده و شروع به دادن شعار نمودند. بعد از آن درحالی‌ كه به تعداد جمعیت افزوده می‌شد، مردم با پرتاب سنگ و آجر پلیس را تا مسافت زیادی به عقب راندند و اقدام به كندن پاركومترها، تابلوهای راهنمایی، نرده‌های خیابان كردند و با آنها برای خود سنگر درست كردند...

این كار دامنه‌ وسیعی گرفت و خیابان عسگرآبادی و امام خمینی بسته شد و سنگرهایی كه مردم در چند نقطه ایجاد كرده بودند جلوتر برده شد و چند درخت تنومند هم كه از كنار خیابان شكسته شده بود به آنها اضافه شد. پشت آنها گروهی از جوانان و نوجوانان با چوب و میله‌ آهنی جمع شده و شعار می‌دادند. در فاصله‌ دوری هم پلیس صف‌آرایی كرده بود. عده‌ای دور آتش جمع شده و خود را گرم می‌كردند.

انتقام رژیم پهلوی از مردم ارومیه در 2 آذر 1357

 گروهی به نظم ­دادن مردم و جلوگیری آنان از پیشروی بیشتر پرداخته بودند. عده‌ای با وانت و موتورسیكلت رفته و از رودخانه سنگ برای پرتاب به سوی پلیس و دفاع از حریم مسجد آورده و بین مردم پخش می‌كردند. درهرحال مردم مجموعاً در كار سنگربندی و آذوقه و مهمات‌رسانی بودند...

این وضع تا ظهر ادامه یافت؛ یعنی صف‌آرایی و رجزخوانی مردم و پلیس در مقابل هم. جوانانی كه سنگر گرفته بودند با حرارت و اشتیاق و صداقت تمام فعالیت می‌كردند. یك جوان كم­سن و سال فریاد می‌زد: «آنها تفنگ و مسلسل ولی ما نیروی ایمان داریم» ـ «ما آنها را شكست خواهیم داد». مقداری از ظهر گذشته عده‌ای، نان و میوه به مقدار فراوان بین مردم پخش كردند. چند دقیقه بعد درحالی­كه عده‌ای، مردم را از نزدیك‌تر رفتن برحذر می‌داشتند، پلیس با یك حمله، چند گاز اشك‌آور پرتاب كرد.

مردم كمی عقب نشستند و به ‌دور آتش‌های افروخته جمع شدند و گروهی هم شروع به پرتاب سنگ به طرف پلیس و چند بانك كردند. بعد از چند دقیقه مردم دوباره به مواضع پیشین خود برگشتند...

وضع به حال اول خود بازگشته بود، درحالی‌كه مردم عصبانی و هیجان‌زده بودند. بعد از مدتی پلیس و گروهی ارتشی حمله‌ خود را دوباره شروع كردند، درحالی­كه این بار با تیراندازی و در پشت یك ماشین آب‌پاش پیش می‌آمدند، مردم در حال پرتاب سنگ عقب‌نشینی كردند و در این حال چند نفر تیر خورده و به زمین افتادند، درحالی­كه دوستانشان آنان را بلند كرده و با خود می‌بردند. 

این عقب‌نشینی تا نزدیكی مسجد اعظم و كوچه‌های اطراف ادامه یافت. ناگهان از بالای مسجد صدای شلیك رگبار بلند شد و پلیس با حیرت از پیشروی باز ایستاد و در نتیجه‌ ادامه‌ تیراندازی، با عجله شروع به عقب‌نشینی كرد. گروهی با فریاد فهماندند كه شلیك مسلسل متعلق به مردم است. پس از آن مردم هجوم آوردند و همان‌ها بودند كه پلیس و سربازان را با سنگ عقب راندند. 

شیشه‌های ماشین آب‌پاش خرد شد و قبل از اینكه به دست مردم بیفتد به‌زحمت از میدان خارج شده و گریخت. پلیس هم درحالی­كه كشته و زخمی‌هایش را به­جا نهاده بود وحشت‌زده فرار كرده رفت. پس از آن نیروهایی هم كه در میدان مركزی برای محافظت مجسمه شاه مستقر شده بودند، به سرعت محل خود را ترك كرده و رفتند...

ساواك ارومیه در گزارشی ادعا كرد: «شخصی به نام آخوند حسنی از شهرستان مهاباد چند نفر از عشایر را به رضائیه آورده در پشت‌بام مسجد اعظم مستقر و از همان جا اقدام به تیراندازی نموده‌اند.»

غلامحسین خراسانی‌كیا از روحانیون فعال ارومیه كه به نمایندگی از روحانیون جهت بررسی میزان شهدا و زخمی‌ها انتخاب شده بود، در این زمینه می‌گوید: «... بعدازظهر همان روز من‌ از طرف‌ آقای‌ حسنی‌ مأموریت‌ پیدا كردم‌ به بیمارستان‌ بروم‌ تا ببینم‌ چند نفر شهید شده‌اند و چند نفر مجروح‌ شده‌اند. وقتی به بیمارستان‌ رسیدم،‌ دیدم‌ كه‌ فردی را كه‌ از مأمورین‌ بود به سرش چادر كشیده‌اند و اعدام می‌كنند.... جماعت‌ هو كشیدند و هنگامه‌ بلند بود. من‌ به سختی وارد بیمارستان‌ شدم. دكتر حكمت را كه جراح بیمارستان بود دیدم. پرسیدم‌ ما چند نفر شهید داریم.‌ گفت:‌ چه ‌كار دارید. گفتم:‌ می‌خواهم‌ ببینم‌. یك‌ در را باز كردند در یك‌ اتاق من‌ دیدم‌ سه‌ تا شهید هست. من ‌‌مرده‌ خیلی‌ دیده‌ بودم‌ ولی‌ این‌طوری‌ نورانی‌ ندیده بودم‌ كه‌ خیلی‌ مرده‌ معمولی‌ نیستند. اینها واقعاً شهید هستند. شب‌ هم‌ دو تا زخمی‌ها شهید شدند. فردا‌ آنها را‌ با تشییع‌ جنازه‌ باشكوهی در باغ‌ رضوان‌ دفن‌ كردیم.»

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات