زن، هویت و انقلاب اسلامی
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی ـ دکتر فاطمه محمدی؛ حضور اجتماعی زنان در ایران ریشهای دیرینه دارد، تکاپوهای اجتماعی زنان ایران چه در دوران ماقبل تجدد و چه بعد از آن، همواره دچار آسیبهای جدی بوده است؛ هر چند مشروطیت بهرهمند از حضور اجتماعی زنان بود اما نتایج قابل اعتنایی برای زنان نداشت. پیروزی انقلاب مشروطه عملا هیچ موفقیت ویژهای را برای زنان به همراه نداشت؛ امتیازات و حقوق زنان نسبت به گذشته تغییری نکرد و قانون اساسی مشروطه حق و حقوق خاصی برای زنان در نظر نگرفت. این امر خود به خود زنان را به عکسالعمل واداشت؛ در واقع صرفا به صورت ظاهری «ضعیفه» و «مطبخ» به «منزل» و «خاتون» تغییر یافت. اما در هویت واقعی تغییری صورت نگرفت. در واقع از مشروطه به بعد خیلی از زنان و دختران به تبعیت از پدران و همسرانشان حضور اجتماعی داشتند و به نوعی یک مشارکت در سایه و تابع بود که قطعا مطلوب آنان رخ نداد.
زنان از این زمان به بعد با نامهای مختلفی از انجمنها و جمعیتهای زنانه طرفدار حقوق زنان، نظیر انجمن مخدرات وطن و جمعیت نسوان وطنخواه و ... برخورد میکنند. اما بدون تردید عامه زنان ایران در این انجمنها عضویت و یا با آنها همکاری نداشتند. به درستی مشخص نیست که خواستهها و مطالبات این انجمنها درباره حقوق زنان تا چه حد با خواستهها و مطالبات عامه زنان ایران آن روزگار تطابق داشت، اما از آنجا که خواستههای این انجمنها درباره حقوق زنان از جایگاه و حقوق زن در جوامع مدرن غربی اقتباس شده بود، و بیش از هر چیز از اندیشههای سکولاریسم و مدرنیسم غربی مایه میگرفت، اکثر قریب به اتفاق زنان جامعه ایرانی از همراهی با این انجمنها خودداری کردند چرا که با ریشه اصلی آنان در تقابل و تضاد فاحش بود.
پس از آن در دوران رضاخان حقوق اساسی زن، براساس تجدد سطحی و فرمایشی، به حضوری ظاهری در اجتماع تقلیل یافت و در اواخر دوران پهلویها به ابزاری برای پرستیژ بخشیدن به چهره بزک شده جامعه ایران تبدیل شد. حضور زن در مجالس قانونگذاری دوران پهلوی دوم نیز صرفاً جنبهای نمادین داشت و فاقد مؤلفههای یک تحول ریشهدار اجتماعی بود. روند تجددخواهی در دوره پهلوی، آمیزه متناقضی از سکولاریسم و غربگرایی بود. رضاشاه اهداف خود را با ایجاد استبداد نظامی در ایران پیش میبرد. ایران در دوره رضاشاه در مقایسه با دوره قاجار به ظاهر بر جاده نوسازی حرکت میکرد، اما جنبش ملی ایران از دو جهت در دوره او دچار افول گردید:
1) در ایران دوره رضاشاه روند تجددخواهی صرفا بر مبنای تقلید سطحی و ظاهری از غرب بنا نهاده شد.
2) فعالیتهای تجددخواهانه دوره رضاشاه در یک قالب شدیداً کنترل شده و محدود صورت میگرفت و این روند، از تفکر سیاسی آزاد ممانعت میکرد.
زنان در برنامههای سکولار و مدرنیزه کردن جامعه ایرانی در دوره پهلوی، جایگاه ویژهای داشتند اما این حضور و دخالت آنان صرفاً صوری و ظاهری بود. در واقع رژیم پهلوی از اجرای برنامههای تجددخواهانه در مورد زنان دو هدف اصلی را دنبال میکرد:
1) زیر سؤال بردن نظام ارزشهای سنتی و اسلامی جامعه.
2) ایجاد شباهت ظاهری بیشتر بین جامعه ایرانی و غربی.
با روی کار آمدن رضاخان میرپنج در اسفند 1299، فعالیتهای زنان شتاب بیشتری گرفت. نگرش رضاخان نسبت به زنان در چارچوب کلی نگرش همسو با مدرنیته غربی و تجدد بود. مهمترین و عینیترین اقدام رضا شاه در رابطه با زنان، پدیده کشف حجاب بود که موجی از اعتراضات را به همراه داشت. به طور کلی میتوان گفت پدیده کشف حجاب در زمان خود، سبب ایجاد شکاف در بین جنبش زنان شد؛ چراکه همه زنان ترقیخواه و مردان طرفدار حقوق زنان، با اصلاح قانون خانواده و ازدواج و طلاق، حق تحصیل و آموزش دختران و حقوق سیاسی از جمله حق رأی موافق بودند، اما کشف حجاب مسئلهای نبود که اجماع کلی در مورد آن وجود داشته باشد.
در بین زنان آزادیخواه آن دوره، بسیاری با کشف حجاب مخالف بودند و این سبب شکاف بین آنها و زنان طرفدار کشف حجاب میشد و فعالیتهای جنبش مستقل زنان را با گسست مواجه میکرد. در واقع بر این باوریم که حتی زنان آزادیخواه به دلیل بافت سنتی جامعه ایران و وجود یک پتانسیل کاریزماتیک بسیار قوی به نام دین بر خلاف درخواستهای آرمان گرایانه خود به کشف حجاب قلیاً و ذاتاً مخالف بودند و این اتفاق سد محکمی برای رسیدن به مسیر توسعه اجتماعی آنان در آن سال ها بود.
از سال 1338 و بعد از سخنرانی شاه در جلسه هیأت وزیران، مساله دادن حق را به زنان از سوی رژیم پهلوی، به بحث داغ نشریات، مجلس و رادیو و تلویزیون تبدیل شد. رسانههای جمعی تبلیغ میکردند که شاه جسورانه و یک تنه از دادن حق رأی به زنان در برابر مخالفان حمایت میکند. سرانجام در پی یک سلسله ظاهرسازیها و جریانات ساختگی، در آخرین اقدام، در روز چهارم بهمن سال 1341 اعتصاب عمومی یک روزهای توسط سازمانهای زنان اعلام گردید. این اغتصاب از حمایت کامل دولت برخوردار بود و شرکت کنندگان در آن فقط کارمندان دولت بودند. دو روز بعد از اعتصاب، یعنی در روز ششم بهمن، رفراندومی برای کسب حمایت مردم از فرمان شش مادهای شاه که به انقلاب سفید معروف شد، برگزار گردید. زنان نیز در این انتخابات شرکت داده شدند. منابع رسمی دولت اعلام کردند که مردم ایران و از جمله زنان، حمایت قاطع خود را در حمایت از انقلاب سفید و فرمان شاه نشان دادهاند، عاقبت شاه طی فرمانی در هجدهم اسفند 1341 ش به زنان حق رأی و حق انتخاب شدن داد. زنان برای اولین بار در بیست و ششم شهریور 1342 در انتخابات بیست و یکمین دوره مجلس شورای ملی شرکت کردند و تعدادی از کاندیداهای زن به مجلس راه یافتند.
نگاهی به مشاغل و وضعیت خانوادگی و طبقاتی این نمایندگان نشان میدهد که اکثر قریب به اتفاق آنان دارای مشاغل دولتی بودند و خود و یا خانواده آنها وابستگی انکارناپذیر به رژیم پهلوی و دستگاه حاکم داشتند. علاوه براین تمامی نمایندگان زن، عضو و یا رئیس جمعیتها و سازمانهای زنان بودند. این سازمانهای وابسته به رژیم پهلوی، توسط همسر و خواهران شاه اداره میشدند. اکثر نمایندگان زن از طرف احزاب دولتی این دوره، نظیر حزب ایران نوین و رستاخیز، کاندیدای نمایندگی شده بودند؛ با یک نگاه ساده میتوان پی برد تمامی این نوع مشارکتها ساختگی و تحت کنترل تمام و کمال دولت و رژیم بود به طوری که اگر کسی دست از پا خطا میکرد خود و خانوادهاش کاملا مورد بازخواست و محاکمه (ولو به صورت مخفی) قرار میگرفتند. بنابراین میتوان گفت تمام روند مشارکت و حضور اجتماعی زنان و اساساً ساختگی و تصنعی بوده و فقط رژیم به دنبال انحراف و سرگرم کردن زنان و کسب محبوبیت اجتماعی بوده است. لازم به ذکر است پس از مدتی محدود بخش زیادی از زنان متوجه این روند به ظاهر در حال رشد شدند و شروع به فعالیتهای زیر زمینی و در واقع مبارزاتی کردند که میتوان گفت از همین جا مشارکت وسیع زنان جریانساز در مسیر انقلاب و تحول کلید خورد.
جایگاه زن ایرانی اگرچه در پارهای از زمانها نسبتاً قابل تحمل بوده است اما در مجموع در دو زمان و دو تاریخ، زن ایرانی تغییرات و تحولی را درک کرده است. نخستین تغییر با ظهور مکتب اسلام رقم خورد و دیگری تغییری است که با ظهور انقلاب اسلامی یعنی در همین چند دهه اخیر در سرنوشت زن ایرانی ایجاد شد. زن ایرانی از بردگی و رنج تا اوج عزت و سربلندی را طی کرده است و هم اینک در دوران رشد و شکوفایی خود به سر میبرد.
بیشک انقلاب اسلامی تحولی اساسی و ژرف در وضعیت زنان جامعه ایران به وجود آورد و جایگاه و منزلت واقعی آنان را اعتلا بخشید و دامنه مشارکت آنان را نیز گسترش داد. نقشی که در هیچ دورهای از تاریخ چنین پررنگ و واضح نبوده است. در رژیم پهلوی اگر چه به صورت ظاهری یک سری آزادیها و حتی مشارکتهای اجتماعی به زنان داده شد اما به دلیل تقلید کورکورانه از غرب و سلطهگری نگاههای فاسد و ساختگی غربیان همه چیز در همان ظاهر و استفاده ابزاری از آن باقی ماند. لذا به جز تهران در اکثر شهرها و استانهای کشور هیچ تغییر و یا حرکت رو به جلویی در این خصوص صورت نپذیرفت، که به پیروزی انقلاب اسلامی و هویت بخشیدن به زن و تعریف جایگاه زنانه و مادری و همسری در خانواده و لایه به لایه نظام اجتماعی زنان توانستند با یک آرامش واقعی وارد فرایند مشارکت اجتماعی شوند.
حضور زنان در دانشگاهها بعد از انقلاب به سمتی رفت که تعداد پذیرفتهشدگان زن در بسیاری از رشتهها بسیار بیشتر از مردان بود و در طی سالهای اخیر شاهد حضور وزیر زن و معاون رئیسجمهوری در کابینه دولت نظام جمهوری اسلامی بودیم که این حد بالای مشارکت اجتماعی را نشان میدهد.
پس از انقلاب تغییرات اساسی قانون حقوق واقعی برای زنان در نظر گرفته شد که رفته رفته با جان گرفتن نهال نو پای انقلاب اسلامی این حق و حقوق به ثمر رسید، زنان در مشاغل دولتی و حتی خصوصی به صورت جدی ورود کردند و در برخی از جایگاههای فنی و تخصصی توانستند به سهولت به افقهای روشن ذهنشان برسند. در سالهای اخیر زنان حتی در استانها و شهرستانهای دور افتاده ایران امکان حضور اجتماعی و رشد استعداد و مهارتهایشان را دارند و این انقلاب باعث شد که هویت زن اصیل ایرانی به همه دنیا معرفی گردد و این ذهنیت که فقط زنان ایرانی در خانه هستند و به کار خانه مجبور و مشغولند و امکان تحصیل و یا حضور اجتماعی را ندارند، از افکار رخت بست.
حضور فعال زنان ایرانی در عرصههای مختلف، خط بطلان بر اندیشههای ارتجاعی کشید و نشان داد که اسلام و بویژه فقه شیعه بهترین دفاع را از حقوق زنان به عمل میآورد. از این رو باید گفت مشارکت زنان در اجتماع در واقع نیازمند درکی نو از واقعیتهای موجود است، ناگفته نماند که با همه همراهیها و باز بودن فضا برای رشد اجتماعی هنوز با رسیدن به مطلوب واقعی فاصلههایی وجود دارد که لازمه آن هموار شدن تمامی مسیر توسعه برای همگان است.