سخنان مهم امام خمینی که ثبت و ضبط نشد
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روزهای پر التهاب 12 تا 22 بهمن خاطرات نابی را در حافظه تاریخی ملت ایران رقم زده است.
علیمحمدی بشارتی جهرمی عضو کمیته استقبال از امام در کتاب خاطرات خود با عنوان «عبور از شط شب» در مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است یادآور آن روزها شده که در ادامه به بخشی از آن پرداخته شده است.
علیمحمد بشارتی میگوید: روز 12 بهمن مقدمهای برای 22 بهمن است و از اینرو دستکمی از این روز نداشت. پایههای رژیم از قبل سست شده بود و حضرت امام خمینی با بازگشت خویش، ضربهی آخر را بر پیکر تکیده و نحیف رژیم وارد کردند و دیگر چیزی از رژیم باقی نماند. امیدها تقویت شد و یأس ارتش و درباریها به نهایت رسید. عموم مردم هم رهنمودها را مستقیماً از زبان حضرت امام خمینی میشنیدند که جز به سقوط دولت بختیار، آخرین خاکریز رژیم طاغوت، راضی نمیشد. به نظر من این ده روز (دهه فجر) را امام خمینی نیاز داشتند تا دولت موقت را تشکیل داده، شورای انقلاب را تقویت کنند و کارها را در ایران از نزدیک مورد نظم قرار دهند و مسئولین را برای مسئولیتهای بالا در نظر بگیرند.
اما جریان ورود امام خمینی از این قرار بود که در آن روز، خیل عظیم جمعیت، که بسیاری از آن ها از شهرستان ها آمده بودند، در بهشت زهرا و در مسیر تعیین شده برای حرکت امام خمینی اجتماع کرده بودند. کمیتهی استقبال هم مقدمات لازم را برای ورود امام خمینی و هدایت جریانات تدارک دیده بود. من هم در این کمیته مشارکت داشتم و در روز ورود امام خمینی در بهشت زهرا به ساماندهی امور مشغول بودم. اموری که خود مردم عملاً با احساس مسئولیت فراوان به انجام و حفظ آن میپرداختند. امام خمینی پس از آنکه در فرودگاه پیاده شدند قرار بود به دانشگاه تهران بروند و با روحانیونی که در اعتراض به تأخیر در پرواز امام خمینی در مسجد دانشگاه تحصن کرده بودند دیدار کنند. گروهی از نزدیکان امام خمینی با رفتن ایشان به دانشگاه موافق نبودند؛ چون هم مسیر طولانی و هم وقت تلف میشد. ما میخواستیم امام خمینی هر چه زودتر به بهشت زهرا(س) تشریف بیاورند و طبق وعدهای که داده بودند اصول و چارچوبهای نظام آینده را اعلام کنند. به هر جهت امام خمینی از فرودگاه با خودروی بلیزر، به رانندگی آقای رفیقدوست ، از میان سیل جمعیت استقبال کننده گذشتند، ولی به دانشگاه تهران نرفتند و مستقیماً به بهشت زهرا آمدند. من در جلسهی اول اطراف حضرت امام خمینی بودم. بازوبندی هم به نشانهی عضو نیروهای انتظاماتی کمیتهی استقبال به بازویم بسته و اسلحه هم داشتم. ابداً احتمال این را نمیدادیم که کسی از داخل جمعیت بخواهد به امام خمینی حمله کند.
امام خمینی در آغوش مردم بود و ما در داخل جمعیت گم بودیم. امام خمینی مثل شاخ شمشاد به بهشت زهرا رفته، بالای صندلی نشستند و آن سخنرانی تاریخی را انجام دادند. در جریان سخنرانی مردم کف زدند که امام خمینی مخالفت کردند و بدین ترتیب بعضیها صلوات فرستادند و برخی هم تکبیر گفتند. وقتی سخنرانی امام خمینی پایان یافت، در حال بازگشت، موتور بلیزر حامل امام خمینی سوخت و در میان جمعیت ایستاد. آقای رفیقدوست هم دیگر نتوانست کاری انجام دهد. درحالی که جمعیت به طرف امام خمینی هجوم میآوردند، ایشان به طرف ایستگاه هلیکوپتر هدایت شدند تا با آن انتقال یابند. در آنجا برای حفظ امام خمینی اطرافش را گرفتیم تا هلیکوپتر آمد و سرگرد سیدین خلبانش بود. این هلیکوپتر را بعضیها که با دولت بختیار در تماس بودند تهیه دیده بودند. هلی کوپتر با مانوری که انجام داد در میان هجوم جمعیت به زمین نشست، ولی چون دید که خطرناک است، بدون این که منتظر سوار شدن امام خمینی باشد، بلند شد. قسمت اعظم جمعیت به خیال این که امام خمینی سوار شده و رفتند، آن جا را خلوت کردند. هلیکوپتر چرخی در بالای پالایشگاه زد و دوباره بازگشت و امام خمینی سوار شدند و رفتند. ما دیگر آن جا نماندیم و با چند تن از دوستان سوار پیکان سرمهای رنگ خود شدیم و بازگشتیم.
بنده در مدرسه علوی که محل استقرار امامخمینی بود حضور داشتم و از نزدیک شاهد عینی قضایا بودم. آنجا ملاقاتهای امام خمینی شروع شده و مسئولیت ما جدی بود. مسئولیت ما حفاظت بود و به بازرسی بدنی کسانی که دیدار حضرت امام خمینی میآمدند مشغول شدیم تا مبادا خطری متوجه جان ایشان شود. البته در مدتی که من مشغول انجام وظیفه بودم، حتی یک مورد هم مشاهده نکردم که کسی این جرات را به خودش بدهد که قصد ترور امام خمینی را داشته باشد. شاید این امر بیشتر به خاطر این مساله بود که میدانستند اوضاع تحت کنترل است.
مقداری که اوضاع تحت کنترل درآمد امام خمینی شروع به سخنرانی برای ملاقاتکنندگان میکردند. ایشان جلوی پنجره میایستادند و بیاناتشان را ایراد میکردند. امام خمینی یک بار سخنرانی بسیار خوبی کردند که پس از چند دقیقه از پایان آن، حاج احمد آقا آمدند و به من گفتند: «آیا کسی این سخنرانی را ضبط نکرد؟!» گفتم: «من اگر مسئولیت مراقبت بر عهدهام نبود آن سخنان را حفظ میکردم و برایتان میگفتم و ضبط میکردید». متأسفانه هیچ کس آن سخنرانی مهم را ضبط نکرده بود تا اکنون ما متن آن را مثلاً در صحیفه نور داشته باشیم. این بدان جهت بود که آن موقع کسی به این فکر بود که دنبال جمع آوری مطالب و تکمیل آرشیو اسناد انقلاب باشد.