وقتی حجاب دختران قزوین بازرس آموزش و پرورش رژیم پهلوی را عصبانی کرد
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سید احمد نصری در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است میگوید: در سالهای 1346-1347 تصمیم گرفته شد که جلسات مذهبی را برای دختران دانشآموز شهر برگزار کنیم اما نمیدانستیم چطور و از کجا باید شروع کرد. زیرا در شهر خانم عالمی که بتواند این جلسات را اداره بکند، نمیشناختم و یا شاید اصلا نداشتیم. در نتیجه تصمیم گرفتیم خودمان این کار را انجام دهیم.
بنابراین قرار بر این شد که چهار پنج نفر از اعضا، هر کدام خواهرانشان را به جلسات دعوت کنند. بدین ترتیب این جلسات با شرکت هشت دختر دبیرستانی،کار خودش را آغاز کرد. قدرتالله چگینی هم که جوانی مودب و اهل مطالعه و همینطور دانشجو رشته زبان و ادبیات عرب دانشگاه تهران بود، این جلسات را اداره کرد.
دخترهایی که در این جلسات شرکت میکردند خانمها بهتویی، شکوهفر،خواهر سیداحمد هاشمیان،خواهر محمد حاج شفیعیها و خواهر من بودند، که بعضی از آنها هنوز هم فعالیت دارند. به هر حال دختران دبیرستانی که خانوادههای مذهبی داشتند، از جلسات استقبال کردند.
بعد از مدتی از یک عالمی بهنام مرحوم تقوی هم استفاده کردیم و درسهای منظمی را برای این دختران برگزار کردیم. این جلسات نتیجه جالبی را به همراه داشت و باعث شد تا حجاب در دبیرستانهای قزوین و در میان دختران دبیرستانی جا بیفتد.
تا سالهای 45 و 46 تعداد کمی از دختران دبیرستانی قزوین اهل حجاب بودند. شاید بین سالهای 1344-1343دو دختر با حجاب داشتیم که به دبیرستان میرفتند: یکی از این دخترها دختر احمد شهاب که از علمای آن زمان بود و دیگری هم دختر اسماعیل توکلی از بازاریهای مبارز و متدین شهر بود. اکثر خانوادههای مذهبی دخترانشان را به دبیرستان نمیفرستادند.
بعداز تشکیل جلسات دختران اعضای آن جزء اولین کسانی بودند
که وقتی وارد سیکل دوم میشدند همه با
حجاب و چادری بودند. گسترش حجاب در شهر طوری بود که در دبیرستان شاهدخت، تنها
دبیرستان رشته ریاضی شهر اکثریت دختران با حجاب بودند.
***عصبانیت بازرس وزیر آموزشوپرورش از باحجاب بودن مدارس دخترانه قزوین***
یک بار بازرسی از طرف وزیر وقت آموزشوپرورش برای بازدید از دبیرستانهای شهر قزوین آمد. وقتی وارد این دبیرستان شد با اکثریت دخترهای محجبه روبهرو گردید. ابتدا فکر کرده بود دبیرستان اسلامی است. بعداز سوال کردن از رئیس دبیرستان متوجه شد دبیرستان دولتی است و با عصبانیت به رئیس دبیرستان اعتراض کرد. رئیس دبیرستان هم که خانم باشخصیت و معتقدی بود به بازرس میگوید: مردم مسلمان هستند، چه بخواهیم چه نخواهیم این واقعیت اجتماعی است.
بدین ترتیب جلسات دختران پا گرفت و از درون آن جلسات مختلف دیگری در سطوح مختلف برپا شد. البته در زمان فعالیت جلسات دختران جلسات دیگری هم وجود داشت. یکی از این جلسات در منزل ما بود که خواهرم عصمتالسادات آن را برای دبستانیها تشکیل داده بود.
بعداز مدتی، کلاسهای دیگری هم در شهر توسط خانمهای دیگری شکل گرفت. به طور مثال خانمی به نام هاشمیان با شوهرش که رئیس اداره برق آنجا بود از تهران به آنجا منتقل شده بودند این خانم جلسات خوبی که بیشتر جنبه آموزشی و تربیتی داشت تشکیل داد. همچنین خانم دیگری به نام خانم مشتاقی که از زنجان به قزوین منتقل شده بود، برای خانمهای خانه دار و کسانی که تحصیلاتشان کم بود کلاسی برگزار می کرد.