به بهانه تقارن روز پدر و سالروز شهادت شهید شاطری

روایتی از احترام شهید حسام خشنویس به پدرش/ تعبیر پدر شهید شاطری درباره فرزندش

استاد عباس قطایا می‌گوید: «... رابطه او با پدرش همراه با عشق و احترامی فوق‌العاده و بسیار درس آموز بود؛ بخاطر پدرش همه کارها را رها کرده بود و امور را تلفنی پیگیری می‌کرد. حتی برای لحظه‌ای خواب و یا استراحت، حاضر نشد که بیمارستان را ترک کند.»
دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۳

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهید حسن شاطری با نام مستعار حسام خوشنویس در تیرماه 41 در شهر سمنان به دنیا آمد او اولین فرزند از شش فرزند خانواده‌اش بود. دوران تحصیلات ابتدایی راهنمایی و متوسطه را در شهر سمنان گذراند خیلی زود با وجود سن کم به صفوف انقلابیون پیوست و به یکی از مهمترین عناصر فعال در زمینه‌ی هدایت راهپیمایی‌ها و دیگر فعالیت‌هاای ضد رژیم پهلوی تبدیل شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و هنگامی که امام خمینی(ره) فرمان تشکیل جهاد سازندگی را صادر کرد، شاطری از جمله اولین داوطلبان و فعالان این عرصه بود. با آغاز جنگ تحمیلی از سوی رژیم صدام که با همکاری جهانی با همکاری استکبار جهانی علیه جمهوری نوپای ایران به وقوع پیوست داوطلبانه به عضویت بسیج مستضعفین در آمد. او که فارغ التحصیل رشته مهندسی عمران بود، به عنوان مسئول اجرایی لشکر سیدالشهدا و لشکر خاتم الانبیا معروف به نیروی قدس انجام وظیفه کرد. وی همچنین به عنوان ناظر اجرایی چندین پروژه در کشور عراق حضور داشت. پس از جنگ 33 روزه لبنان به عنوان رئیس هیئت ایرانی مشارکت در بازسازی لبنان به این کشور اعزام شد. در مدت حضور شش ساله‌اش در لبنان رساله دکتری خود را به عنوان «چگونگی هدایت جنگ 33 روزه توسط حزب الله» نوشت. او چندین طرح اجرایی را به منظور حمایت و تامین رفاه مردم سوریه و با همکاری مردم آن کشور به انجام رسانید. وی سرانجام  در 24 بهمن 1391 و در راه بازگشت از دمشق به بیروت به شهادت رسید.

در ادامه، به بهانه تقارن سالروز شهادت شهید شاطری با روز پدر، روایتی در همین رابطه منتشر می شود. استاد عباس قطایا، مسئول تبلیغات هیئت ایرانی، روایت جالبی از محبت و لطافت مهندس نسبت به پدرش دارد؛ وی می‌گوید: «در یکی از روزها، پدر مهندس برای اولین‌بار به لبنان آمد. به آب و هوای لبنان عادت نداشت، حالش دگرگون شد، بدنش نتوانست با آب و هوا سازگاری پیدا کند و به شدت بیمار شد. مهندس او را به بیمارستان برده بود و من هم به محض اطلاع به بیمارستان رفتم. در کنار پدرش در قسمت اورژانس در انتظار نشسته بود. خیلی خسته به نظر می‌رسید...

رابطه او با پدرش همراه با عشق و احترامی فوق‌العاده و بسیار درس آموز بود؛ بخاطر پدرش همه کارها را رها کرده بود و امور را تلفنی پیگیری می‌کرد. حتی برای لحظه‌ای خواب و یا استراحت، حاضر نشد که بیمارستان را ترک کند.

به یاد دارم زمانی که به اتفاق مهندس به حج رفته بودیم، در حمام از او خواستیم تا موی پدرش را ما کوتاه کنیم اما او قبول نکرد و خودش این کار را انجام داد.

پدر او پس از شهادت مهندس، در یکی از مصاحبه‌های مطبوعاتی، تفسیر زیبایی از او داشت. گفت: شهادت برای کسی که 30 سال در راه آن تلاش می‌کند، چیز عجیبی نیست... و کسی که این همه مدت برای رسیدن به هدفش زحمت می‌کشد، حتماً به آن خواهد رسید... من به خاطر از دست دادن او غمگینم اما به شهادت او افتخار می‌کنم.»


منبع: معمار محبت (روایات و خاطراتی از زندگی سردار شهید حسن شاطری)


این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات