۱۹ شهریور | سالگرد فوت حیدر رحیم‌پور ازغدی

سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

عکس لید
حیدر رحیم‌پور ازغدی، یکی از روشنفکران، نویسندگان و اندیشمندان برجسته معاصر ایرانی بود که در زمینه‌های مختلف فلسفه، سیاست، دین و فرهنگ فعالیت داشت. او از جمله چهره‌های انقلابی پیش از انقلاب اسلامی ایران بود و در دوره‌های پس از انقلاب نیز نقش فعالی در توسعه اندیشه‌های اسلامی و سیاسی در ایران ایفا کرد. رحیم‌پور ازغدی به‌طور خاص به نقدهایش از غرب‌گرایی، لیبرالیسم و مارکسیسم شهرت داشت در نامه ای به مهندس مهدی بازرگان در سال ۱۳۶۴، جریان نهضت آزادی را به دلیل مواضع سیاسی و فکری‌شان پس از انقلاب اسلامی ایران مورد نقد قرار داد و او را متهم کرد به همراهی با جریان‌ها و ایدئولوژی‌هایی که مخالف انقلاب بودند و مواضعشان با اهداف انقلاب همسو نبوده است.
سه‌شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۰

پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ بخش نخست این نامه به روایت خاص و بدیع مرحوم رحیم پور از جریان شناسی مبارزه بر علیه رژیم پهلوی و آفات و انحرافاتی که در جریان مبارزه از سال ۴۲ تا ۵۷ دست به گریبان طیف مخالفان رژیم بوده اختصاص دارد که بسیار خواندنی ست. پس از آن نقدهای کوبنده بر عملکرد وموضع گیری بازرگان در قبال مسائل مختلف اول انقلاب اختصاص دارد که از منظر مرور تحولات اول انقلاب و تجربه دولت موقت بسیار حائز اهمیت است. متن این نامه برای نخستین بار در سالگرد فوت مرحوم حیدر رحیم پور ازغذی منتشر می‌شود:

سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

پس از عرض سلام،جناب آقای مهندس بازرگان از آنجا که گاه شیوه مخالف اینست که هر که دفاعی از اندیشه‌های همگام با انقلاب کرد، وابسته، فرصت طلب، کاسبکار مرتجع و تازه به دوران رسیده معرفی شود، اجباراً به عرض میرسانم که من پس از سقوط دولت شما حتی یک روزمسئولیت اجرایی نداشته‌ام و مقالاتم گواهند، که گرچه و بر علیه غرب، لیکن همه‌ تند و انتقادی بوده است.پس به معنی مقصود آن گروه، وابسته و فرصت طلب نیستم.

و همچنین کاسب کار، زیرا از سال ۵۶ و روزی که امام تقیه را برداشت و پی کار انقلاب رفتیم،کارخانه کوچک من تعطیل شد و به برکت بوروکراسی که شما از پیشکسوتان تحمیل آن بر گُرده انقلاب بودید، هنوز باز نشده‌ است. از اینها که بگذریم، شرایطی دارم که در آینده توان هیچگونه خدمت و پذیرش مسئولیتی را نخواهم داشت. در این صورت انصاف می‌دهید که برچسب‌های معمول به بنده نمی‌زیبد. و برای اینکه یاران تازه شما مرا «تازه به دوران رسیده» ندانند نیز مجبورم گذشته‌ها را یادآور شوم.

 شما خوب میدانید که در دوران نهضت نفت، تواناترین بازوی تهران، هیئت مؤتلفین اسلامی خراسان بود که من از مرکزیت آن جامعه ‌بودم و تا سقوط کابینه ملی با این که روشنفکران غربی منش، هم صدا با توده نفتی‌ها، پر به متدینین اهانت کردند، ما به خاطر حفظ نهضت، تا حد توان ایثار کردیم. و پس از کودتا که اکثر مصلحت اندیشان پی کار خود گرفته و به اروپا و امریکا رفتند و یا تسلیم شاه شدند، ما با شما و "مقاومت"ماندیم. و از سال ۴۲ تا ۵۶ گرچه من مقلد امام بودم و با روحانیت متعهد، لیکن نهضتی‌ها هرگز نمی‌توانند جای مرا در کارهای مثبت خود نادیده بگیرند. پس بازهم با شما بودیم ،حتی از سال ۵۰ تا ۵۶ که امریکا، مجاهدین را می‌دزدید و از آنها مارکسیست‌های اسلامی میساخت، و آن فرزندانتان نیز چون مارکسیست‌ها بر شما می‌تاختند باز هم ما بودیم و مهمتر اینکه حتی آن روزها که روشنفکران تند مذهبی و طرفداران مرحوم دکتر شریعتی نیز از شما نا امید شده بودند، گرچه من دوست و هم شهری دکتر بودم از شما نبریدیم. آیا سیل نامه‌های تند انتقادی از جانب روشنفکران مذهبی به سوی ما، پس از نوشتن آن نامه کذایی و پس از آن نامه من، هرچند به عنوان دفاع از دکتر که همواره مدافعش بوده و هستم، نامه‌ای که به گفته خودتان صمیمانه‌ترین نامه‌ها بود، این حقیقت را اثبات نمی‌کند؟

با این توضیح و پس از اثبات وفا و همراهی‌های سی ساله، به اضافه این که در تمام مدت، در حوزه مایه می‌گذاشتیم و از شما دفاع می‌کردیم، این حق را به من بدهید تا چون مرید وفاداری به شما تذکراتی داده و ابتلائاتتان را بیان کنم. مگر دوست آئینه دوست نیست؟ بنابراین اجازه فرمائید به گله‌ها بپردازم و اندکی از آن سوی چهره بنویسم. اگر خود من به یکی از سرشناسان نهضت که هنوز در لاک خود فرومانده گفته باشم: اکنون که روحانیت آمده، شما چرا به درستی نمی‌آیید؟ و او پاسخ داده باشد: اینها سراب است و دامی برای به صحنه کشیدن ما. چه بهتر که ظالمین به یکدیگر مشغول باشند،ادعایم قبول است؟ آیا پدیده‌های امروز نهضت، میوه‌های همان درختی نیست که آن روزها در درون پاره ای از یاران جوانه می‌زد؟

 سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

سیا می‌دانست اگر مرجعیت شیعه رهبری انقلاب را به دست بگیرد، کار تمام است

بگذریم و به بیان کار دشمن در گذشته بپردازیم و کار شما در دوران بعد و شباهت‌ها و هماهنگی‌ها. ابتدا به طور فشرده به مطالعه شیوه‌های خصم در دوران پانزده ساله حرکت روحانیت می‌پردازیم که شهودمان بسیارند: شما خوب می‌دانید که گرچه نگرانی سیا از سال ۳۲ همیشگی بود، لیکن از سال ۴۲ و پس از دخالت مستقیم قم و قیام امام‌امت در کنار سیاست، رعشه بر اندامش افکند. چرا که یکسال، آتش سوزان انقلاب را در زیر خاکستر ‌تفرقه و تشتتی که ایجاد کرده بود می‌دید و می‌دانست که اگر مرجعی مقبول شیعه، رهبری انقلاب را بر عهده بگیرد، کارتمام است.

ازاین رو به موازات اصلاحاتی کاذب، به طور همه جانبه به ایجاد نفاق، انحراف ازمسیر و جایگزینی‌های ‌مناسب کار خود پرداخت. با هزار ترفند می‌کوشید تا شاه را چهره‌ای مصلح و آرام و دمکراتی مستحق سلطنت نشان دهد. و از سوی دیگر، با هزار طرح سیاسی اقتصادی و اجتماعی برحجم خاکستر نفاق می‌افزود و با ایجاد رونقی کاذب در اقتصاد، جامعه را به سوی تجمل و فحشا می‌کشانید. و در همان حال گروه‌هایی را به آموزگاری اخلاق اجتماع و دین گماشته بود. دانشگاه را غربی و نرم و آرام ، و حوزه را مقدس و خاموش و [مشابه] کلیسا می‌ساخت. هم روشنفکر را خوب میشناخت و هم حوزه‌ مردانی مصلحت اندیش را در اختیار داشت و به روشنفکر می‌آموخت تا که بگوید شاه باید سلطنت کند و نه حکومت!

لیکن حوزه را قانع می‌ساخت که اگر شاهی حکومت نکند، یک ساعته کشور به وسیله کمونیست‌ها بلعیده خواهد شد. او را عزیز و این را خار می‌کرد. اصلاح طلب شده بود و با هردو‌جناح هم‌درد. با دخترک غرب زده زار زار می‌گریست که چرا هنوز این ملت عقب مانده به نسل جوان اجازه نمیدهد که مینی‌ژوب را به ناف برساند و یا دوست پسرش روی چمن دانشگاه بغلتد. همان زمان، با رئیس حوزه ای که به رغم خود به جای امام کاشته بود، لاس میزد و غمخواری دین می‌کرد و شکوه داشت که چرا پاره ای با شاه مخالفند؟ آیا نمی‌دانند که اگر با دولت همکاری کنند ریشه فساد برچیده می‌شود؟

گرچه در پنهان با روشنفکران اصلاحی که امروز همرزم غربند همراز بود، از دخالت روحانیت در امور کشور به همان اندازه گله داشت که از حکومت شاه. روی خوش به رژیم نشان می‌داد که هم روشنفکران آرزوی آن را داشتند و هم ارتجاع مذهبی در طول زمان آن را پذیرفته بود. جدائی دین از سیاست، دموکراسی غربی تحت سلطنت شاه و حکومت غرب زیر پوشش کلیسا. آری روحانیون موعظه [کنند]، شاه سلطنت [کند]، غرب حکومت [کند] و [امثال] تقی زاده ریاست کنند. قلمی را که از دست دکتر شریعتی نویسنده کتاب «امت و امامت» و «حسین وارث آدم» گرفته بود دست روشنفکر غربی می‌داد که نوشت مردم که دیوانه و طفل نیستند تا قیوم و ولی خواسته باشند. درست همان مغالطه شاه و برای هموار سازی حکومت دلخواه اندک توده‌های روسی و مارکسیستهای حقیقی را یا می‌خرید و یا نابود می‌کرد. هرچه هنرمندانه‌تر، چپی‌های جوان را به جایی می‌فرستاد که خود سرنخ را در دست داشت، فدایی خلق می‌شدند. هم ضد دین و هم ضد شوروی.

 سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

 بریدن از خمینی، شرط رژیم برای حمایت از مبارزان بود

عجیب‌‌تر این که مجاهدین نوجوان اسلام در سلول‌های هم بند مارکسیست‌های پخته می‌کرد تا از روحانیت انقلابی ببرند و مجاهد خلق و یاران فدائی خلق گردند همان شمشیر دولبه که با یک طرف آن بر فرق انقلاب اسلامی امروز بکوبد و آن طرف را برای مبارزه با فردای شوروی ذخیره داشته باشد، اما همه جانبه به ناسیونالیست‌های وطنی جان می‌داد و یا لیبرال‌ها و روشنفکران مذهبی همدم شریعتمداری قهر و آشتی و مغازله می‌کرد. دوران نامزدی این دو بود شرط آتش بریدن از امام بود. لیکن در همان زمان مته را به مغز سعیدی، ارّه را برپای غفاری می‌کشید و محمد منتظری را بر تابه می‌گذاشت که چرا از راه غیر مجاز می‌روید؟ عجیب‌تر و مهم‌تر اینکه همه این گروه‌های انقلابی اعم از چپ و راست، التقاط ارتجاعی و التقاط جدید را نوعی آفریده بود که با خط امام مخالفتی داشته باشند. حتی انجمنی‌ها را که بی‌شبیه متدین بودند و در قصوری نگه می‌داشته که برخوردشان با ما منفی بود. این شمه‌ای از کار ما بود که هرگز قابل انکار نیست. پس شما چرا؟

من که شما را هم متدین می‌دانم و هم وطن‌پرست و همچون بقیه رفقا، یک دنده و آن سوی چهره‌تان را خوب می‌شناسم و کارهایتان را سند نمی‌گیرم. لیکن انصاف دهید که اگر نسل جوان متدین انقلابی و امت متعهد ناآشنا با ماجراها که می‌بینند همه گفتار و پندار شما همان است که سیا می‌خواست و یقین کنند که شما بزرگترین مهره"سیا" و ذخیره پنجاه ساله غرب در کشور هستید، پس باعث چنین سوءظنی خود شمایید که اجتناب از مواضع تهمت‌ها نمی‌کنید به درونتان و سوابق خودتان بنگرید و بر گفته‌ام نخندید آنچه را که راجع به شما می‌نویسم بخوانید بعد اگر خنده دار بود بخندید و اگر گریه‌آور بود بگریید و از ظواهر کار تبری جوئید.

معدل کار شما از سال ۲۶ تا ۴۲ بسیار عالی است و از ۴۲ تا۵۶ با آن نقطه خطی که بیان داشتم و باز هم خواهم نوشت خوب است. پس اگرطرح سیا رشد دادن به همه گروه‌ها و سرکوب عقیده امام و امت و شیوه ولایت فقیه بود چرا شما در همین روزها که نیاز کاملی به نوشیدن شیر از پستان فقاهت است خود را از شیر برمی‌دارید و دمکرات و آزادی‌خواه می‌شوید اگر سیا به آن‌چه رسیده بود که ملزم به ایجاد یک حکومت دموکراسی غربی تحت سلطنت شاه گردیده بود و در صدد چیدن میوه رسیده برآمده و میخواهد با اجرای سیاست حقوق بشر به وسیله کارتر چهره متناسب این کار، دموکراسی غربی را در ایران پیاده کند و آنچنان پیش می‌رفت که حتی در مجلس ختم آقای دکتر مراغه‌ای به جای قرآن با ما کارت عضویت حقوق بشر می‌دادند چرا شما که یکی از سخنرانان جلسه بودید نه از ولایت فقیه چیزی گفتید و نه به مناسبت مجلس یک خط از کتاب امت و امامت را خواندید و همه سخنرانی تندتان در اطراف احیای همان دموکراسی و نفی حکومت شاه بود نه سلطنت او؟

 سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

مهندس بازرگان: ما هم می‌خواهیم شاه برود ولی مگر می‌شود؟

چرا هنگامی که امام به نور فقاهت بر حقیقت واقف گردید و از این فرصت بهره گرفت به متدینین در مورد دیگران می‌نویسند و می‌گویند شما هم بنویسید و بگویید و بر تقیه تخفیف داد و بلافاصله خود در عراق به نوشتن نامه ای پرداخت که همه را تحت شعاع قرار داد. شما از نوشتن آن متأسف شدید و فرموید: چند نفر را به عراق فرستادم تا آقا را تعدیل کنند شاه باید برود؟ یعنی چه؟ ما هم می‌خواهیم برود ولی مگر می‌شود؟ شاه باید سلطنت نه حکومت آیا معنای دیگر این گفته همان جاوید شاه و پایدار باد اساس سلطنت با رنگ و روغنی که مرتجع دمکرات و روشنفکر غربی به آن مالیده بودند شود؟ آیا تعدیل امام باعث رشد انقلابیون کاذب و خرسندی سیا نبود؟ اگر شکی در سند است سند دیگر را بخواهید: در جریان زلزله طبس خمینیون با قبول هزار خطر، خیمه ای به نام امام برافراشتند (خداوند بر مقام روحانی شهد موسوی قوچانی که در این کار خدمت کردند بیفزاید) سیل کمک از طرف کشور به سوی آن خیمه سرازیر شد.

 سه نفر از وزراء کابینه فردای شما با پول خوبی به مشهد آمدند. استاد شریعتی به روال طبیعی آنان را به ما سپردند تا به طبس برویم شبی در خیمه سخن ما همه از امام بود. بالاخره یکی را طاقت کم آمد و گفت: اینجا هم حرف ... است و از شریعتمداری خبری نیست و صبح پول‌ها را برداشتند و به فردوس رفتند و تحت نظر دانش نماینده شریعتمداری آن روز و پناهنده قمی پس از پیروزی انقلاب، و مداح دیروز فرح به مصرف رساندند.

به پیش برویم: آیا بخاطر دارید یک شب قبل از سفرتان به پاریس یعنی اندکی پیش از فرار شاه هنگامی که حاجی امیرپور و دکتر روحانی و من برای بردن شما به جلسه مخفی خدمت رسیدیم چه درد دلی از سخنان امام داشتید: ایشان هم که یکسره می‌فرمایند شاه باید برود کجا برود دو ساعته کمونیست‌ها کشور را می‌بلعند آیا این سخن عینا همان تلقینات پانزده ساله در کیش ارتجاع نبود؟ این صحیح است که شما پس از ملاقات با امام تعدیل و به حدی رام شدید که دولت موقت را به شما سپردند و خدا به شما به خاطر آن فداکاری پاداش خیر خواهد داد. ولی آیا امام یا امت کوچک‌ترین کوتاهی درباره شما کردند؟ آیا امام اطاعت از شما را اطاعت از خود یعنی ولی شیعه نخواند و حیثیت خود و همه امت که اسلام را در گرو شما نگذاشت و امت یک صدا فریاد نکرد: «اطاعت از بازرگان اطاعت از امام است»؟

 

کندی و کاهلی دولت شما دشمنان انقلاب را امیدوار کرد

 آیا آنهمه تندی که داشت به خاطر شما آنهمه رام و نرم نشد که مورد طعن و لعن چپ نماها واقع گردید و بخاطر این کندی تلفات بسیاری نداد؟ آیا از آنجا که شما افتخار می‌فرمودید «من فولکس واگنم!» امتی که با مشت، تانک‌ها را از کار انداخته بود مجبور به هل دادن فولکس شما و درگیری با چپ نماها و توجیه کار بی‌محتوای خود نگردید؟ آیا این باعث نمی‌شد که چپ نماها پیروز و مالک انقلاب گردد و انقلابی‌ترین مردم روی زمین را مرتجع بخواند و یا کار به همانجا نمی‌انجامید که حتی پس از پیروزی انقلاب همان شود که سیا می‌خواست؟ آیا ارتجاع آنچنان جان نگرفت که هنگامی که قدس مدیر کل اوقاف شما با آنهمه سابقه خوب چون یک پیشنماز ساواکی را از مسجد جامع بیرون راند چنان مورد خشم و غضب قرار گرفت که خانه نشین شد؟ آیا دگر بار قلم و زبان روشنفکر غرب‌زده آنچنان جان نگرفت که روزنامه‌های رسمی امریکا بهتر از زمان شاه به کار پرداختند و ... اصغر حاج سیدجوادی که حتی با همان الفاظ شاه نوشت مردم که صغیر و دیوانه نیستند ولی و قیم خواسته باشند و مقاله [...] در هزاران نسخه بین امتی که به اسلام رأی داده بود پخش شد؟

آیا حسن نزیه نگفت اسلام نه قابل پیاده شدن است نه اگر پیاده شود مشکل گشای مسائل امروز است؟ آیا آن کُندی‌ها آنچنان کردستان و ترکمن صحرا و دانشگاه و جاهای دیگر را به شورش وا نداشت و فتنه کندی شما آنچنان همجانبه شد که بیگانه امیدوار شد. می‌خواهم بدون اجازه گوینده کلام سخن محمدرضا حکیمی را که چند ماهی پس از حکومت شما در جلسه‌ای که اکثر دوستانتان در آن حضور داشتند گفت نقل کنم: «لطمه‌ی روش بازرگان برای انقلاب کمتر از آنچه گروهی در صدر اسلام کردند نبود». گرچه آن روز فردوسی پور تذکر داد که به دستور امام تضعیف بازرگان جائز نیست و حکیمی خشم خود را فرو برد و گفت «ما مطیع امامیم ولی نظر من این است.»

اما امروز من مجبورم حقیقتی را که چند سال پیش از محمدرضا حکیمی و محمد منتظری بر زبان آوردند به قلم آورم. آیا مناسب انقلابی اینچنین مذهبی و مکتبی همان بود که شما کردید؟ اگر امام به خاطر سعه صدری که دارد و حسن ظن به شما و مراعات دموکراسی مشروع و احترام به جناح روشنفکر ایران و انقلاب را به شما و پی کار خود به قم تشریف بردند توقع حضرتش و امتی که برای احیای اسلامی و حکومت عدل (ع) قیام کرد از شما همان بود که کردید؟ در همه قلمرو انقلاب اسلامی از مراغه ای برای اداره آذربایجان و از مدنی برای خوزستان و از یونسی برای کردستان اشخاص مناسب‌تری نیافتید؟ این صحیح است که سخنگوی دولت خود را که باید سخنگوی دولت امام زمان باشد فردی مانند امیرانتظام انتخاب کنید؟ و نفت را به حسن نزیه بسپارید که اسلام را چیزی به دردنخور می‌دانست؟ یعنی همه او افرادی باشد که اسناد جاسوسی آنان از سفارت سیا بیرون می‌آید؟ و بعد ما را به بیکاری و هل دادن فولکس واگن تان وا دارید و تحت الشعاع چپ نماها قرار دهید؟

 سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

شما نقش ابوموسی اشعری را در ایجاد خوارج نهروان بازی می‌کنید

به خدا قسم که شمائید باعث انزوای صدها رجل کارکشته متدین و متعهد و هزاران روشنفکر حقیقی. شمایید باعث این بوروکراسی کشنده امروز ادارات. و بسیار می‌شنویم که مردم بر اساس ظلم نهاد لعنت می‌فرستند. شمائید باعث جان گرفتن بوروکراتها در همه شئون کشور و شما نقش همان ابوموسی اشعری را بازی کردید که خوارج نهروان را آفرید. شما همانید که با کندی‌های خود به بنی صدر که خواسته‌های مردم انقلابی را می‌شناخت وجهه دادید و او را بر تخت سلطنت نشاندید.

 شمائید که ده‌ها احمد زاده را به زندان افکندید گرچه شاهپور بخیتارها را فراری دادید. اجازه بفرمائید تا برای این ادعاها نیز سندی آورده شود. روزی چپی‌ها افرادی را تحریک کرده‌بودند و به عنوان مطالبه حقوق به استانداری کشانده بودند. احمد زاده از من خواست که جریان را به نماینده امام گزارش کنم خدمت آقای طبسی رسیدم. نبودند لیکن شهید هاشمی نژاد همراهم به استانداری آمدند و برای آنان سخنرانی کرد آن‌ها ساکت شدند و پیش استاندار رفتیم. احمدزاده گفت اگر لطمه به انقلاب نخورد بسیار مایلم هنوز که خیلی درگیر نشده‌ام استعفا دهم. پرسیدم چرا؟ ناگهان برآشفت: «آخر چرا ما که با امریکا در افتاده ایم پول‌هایمان را در خزائن امریکا می‌گذاریم و به سپور‌ها حقوق نمی‌دهیم.»

 اینها هستند که پست‌های کلیدی حکومت را قبضه کرده‌اند گرچه نماینده امام بلافاصله صدها میلیون تومان از وجوه آستانه به حساب استانداری ریخت و موقتا گره گشایی کرد. لیکن همین ناراحتی‌ها بود که احمدزاده را که به قول استاد شریعتی: «این مرد سیاسی گاهی به سادگی کودکی هفت ساله‌ای است» را وا داشت که به تهران برود و سخنرانی سوءظن آفرین ایراد کند و از چشم امام و روحانیت متعهد بیفتد و گرچه به او گفته شد چرا به‌خاطر گناه بلخی گردن شوشتری را زدی و پاسخش این بود که می‌خواهم خرابی‌ها به گوش امام برسد و اما کندی کار شما دیگر کار او و صدها مثل او را ساخته بود. حاکم رمشان می‌داد از حکومت رَم می‌کردند مثل همیشه تاریخ.

سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

شما می‌دانید که احمدزاده جناح چپ جبهه ملی واقعی و ضد رژیم سلطنتی بود و به حدی تند که مارکسیست‌های ضد ارتش او را می‌پسندیدند. اکنون این سند را بخوانید تا به علل انحراف احمدزاده‌ها بهتر پی‌ببرید: «اول فرودین ۵۸ به تأیید امام جمعه فعلی مشهد، فرمانده ژاندارمری تایباد را عوض کردم فردا از استانداری مرا خواستند که افسر عالی رتبه‌ای از تهران آمده شما را می‌خواهد من رندی کردم و از اطلاعات، سوابق بازرس را خواستم او از ژنرال‌های کثیف و دزد اما عالی رتبه و محبوب شاه بود و یکی از آجودان‌های مخصوص. رو به رو شدم که ژنرال با ژست همان فرماندهان شاه اما به نمایندگی انقلاب فرمودند تو چرا فرمانده هنگ تایباد را عوض کردی؟ گفتم برای این که تصفیه ژاندارمری ناحیه خراسان به کمال برسد و بعد به تهران بیایم و به کمک آقای خامنه‌ای ژنرال آجودان‌های شاه را خفه کنم. گرچه او در همان مجلس خفه شد و رفت.

لیکن باز فردا احمد زاده مرا خواست و گفت فلانی من از کار شما با خبر نبودم. گفتم نه! گفت کار شما هم که بد نبوده. گفتم: دستوری از طرف آقای شهزادی بود و قبلا هم آقای هادی خامنه ای تدارکاتی داده بودند. آنگاه آهی کشید و گفت ولی دولت کلی به‌خاطر این کار از من گله کرده می‌گوید این کارها را کمونیست‌ها می‌کنند شما که کمونیست نیستید؟ حالا دیدی که کار از دست انقلابیون خارج شده؟ حالا دیدی که دیگر باخته‌ایم و سر نخ در دست دیگران است؟ چرا تهران بر سخنان ژنرال آجودان شاه صحه می‌گذارد ولی کاری که تو کرده‌ای کمونیستی می‌داند و به من نسبت می‌دهد؟ آری اینچنین دولتی احمدزاده‌ها را به ظغیان وا می‌داشت و متأسفانه باعث انزوا یا انحراف یا زندانی شدن ده‌ها سرمایه انقلاب گردید.

 عجبا شما آنچنان به دیده‌بانی و کنترل شهید منتظری پرداخته بودید که وی را حتی به شهید بهشتی که مدافع دولت بود بدبین کرده بودید لیکن برای ژنرال‌های شکست خورده شاه این چنین وا می‌دادید. شما فرودگاه را بر روی محمد منتظری که بخاطر تفهیم و گسترش انقلابمان به لیبی یعنی یک کشور مسلمان انقلابی ضد امریکا سفر می‌کرد یا لبنان که اگر اقدامات اولیه او نبود اکنون ملک طلق اسرائیل شده بود، می‌بستید، لیکن برای سفر ضد انقلاب حتی تا دامن خصم آنچنان وا داده بودید که حضرات از سفرشان سر دخل مالی هم می‌آوردند. شما به حزب الله می‌گفتید تکان نخور که انگشتت به چشم انقلاب می‌خورد ولی برای ضدانقلاب آنچنان وا داده بودید که حتی از خود شما بر حکومت مسلط‌تر بودند تا چه رسد به حزب الله.

 چه می‌گویم وادادگی کار به حدی بود که در تهران ساواکی‌ها برای اخذ حقوق و شاید هم اضافه حقوق به تظاهرات می‌پرداختند و چماقدارانی که زیر پوشش و حمایت تانک‌ها با سه کلمه امام در پاریس منجمد‌تر از چماق‌های خود شدند، در اثر محبت شما چنان جانی گرفتند که در قم چماق‌ها را بر درخانه امام فرود آوردند. و دختران پهلوی به میتینگ پرداختند که چرا می‌خواهد زحمات پنجاه ساله پدرانمان را خنثی کنید و به زن عفت ببخشید. آه آه چه روزهای تلخی را حزب الله گذراند. در همه دانشگاه‌ها و دبیرستان‌ها ضدانقلاب به تعلیم اسلحه پرداخته بود و بچه‌هایی که خمینی ساخته بود صید می‌کرد ولی من که بر اسلحه خانه ژاندارمری خراسان حاکم بودم، تقاضای دانشجویان مسلمان را برای یک تعلیماتی، نتوانستم به شکل مجاز و مطابق فتوای امام برآورده و آن را در اختیار آن عزیزان بگذارم و بالاخره اسلحه را همراه با افسری فرستادم.

 سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

چرا خَلقی‌ها را «فرزندان مجاهد» خواندید؟

 آقای بازرگان، این شیوه کدام بازرگان است که در تحقیقاتی که زنگ خطر همه جانبه در گوش‌ها طنین افکنده به سبک شیوخ عرب و رژیم شاه از زمان و تا زمانی در اختیار دشمن نگه دارد که همه را ببلعد و چرا برای خروج ارز در کشور مانده، پلی بمراتب وسیع‌تر از آنکه خصم میخواست بستید، شما خلقی‌ها را نمی‌شناختید و نمیدانستید که اینان به هیچ چیز تا نفی حکومت فقه جعفری ارضاء نمی‌گردند؟ پس چرا پس از دوسال و بعد از آنهمه فجایع آنان را فرزندان مجاهد خواندید؟ آیا واژه مجاهد اصطلاح شرعی نیست شما آگاه نبودید که گروه فرقان یکی از گناهان و انشعابات خلقی‌ها بودند و بخاطر حفظ وجهه و شرایط زمانی سازمان، در آن روزگاری که فرقان یعنی بچه‌های احمق و خام و تند و فداکاری که حکومت شما‌ آنان را گمراه ساخت و مطهری و مفتح و قرنی و تقی حاج طرخان نمایندگان انقلاب را در حوزه و دانشگاه و ارتش و بازار ترور کردند، به جای افشای آنان، عکس‌های دکتر مرحوم و محروم از صحبت در خانه تیمی به نمایش گذاشتید. شما که اینهمه با گروه‌های انقلابی مماشات دارید را چرا با این طرف مماشاتی نیست و چرا پس از خطای تیر آنان به سینه رفسنجانی و خامنه ای، سخت به ترور شخصیت آنان برخاسته اید؟ مگر آنان دشمن جسم اینان بودند؟ چرا هنگامی که بهترین و فداکارترین فرزندان مجاهد انقلاب اسلامی یعنی دانشجویان خط امام اجباراً به اصل قضیه پرداخته و دل به دریا زدند و مرکز جاسوسی سفارت سیا را به تصرف انقلاب درآوردند به آن عزیزان آنهمه نسبت ناروا دادید و به حدی برآشفتید که تاب نیاورده استعفا کردید؟

 

نرمش و کرشمه‌ی شما در مقابل غرب، صدام را به تجاوز به وطن تحریک کرد

به سخنم برگردم و از انصاف بپرسم آیا باعث بدبینی امت به شما که یکسره ناخودآگاه مجری همه آنها شده اید که خصم میخواست، جو خفقان است ! و تبلیغات سوء بر علیه شما! یا بی سلیقگی‌های خودتان؟ آیا هیچ از خود پرسیده اید که چرا اکنون حکومت‌ها و افرادی از من دفاع میکنند که هیچ رابطه فکری با من ندارند اما با انقلاب اسلامی دشمنند بگذریم که اندوه کار شما ما را کشت و شما ما را دشمن می‌پندارید و به اصل سخن پردازم علت نوشتن این نامه که نمی‌خواستم بنویسم و شما مجبورم ساختید:

امروز چرا همگام با خصم از جنگ سخن می‌گوئید؟ و درست همانکه خصم می‌گوید را تکرار می‌کنید؟

عزیزم جنگ مثل سنگ است اگر سنگ را از وحشت آنکه آب بر کلوخ نرسد و خانه برسرمان فرو نریزد، زیر بنای خانه گذاریم سنگ چیزی خوبی است اما اگر بی جهت او را بر سر رهگذری کوبیم سنگ آلت شری است و ما شرور. پس نه در شأن صاحب نظر مطلق گرایی است و نه در شأن مسلمان مغالطه و چون شما را اهل مغالطه نمی‌شناسم بی پرده میگویم : علت شروع جنگ و حمله دشمن به خانه ما لطافت و نرمی شما بود که زیر بنا عملی این حکومت قرار گرفت اما علت طولانی شدن این جنگ عدم وجود شرایط صلح شرعی و استقامت امت از سنگ سخت‌تر شیعه علی و امامی است که قرآن را خوب میفهمد و صلح تحمیلی را نمی‌پذیرند.

این صحیح که امریکا با همه امکانات درصدد براندازی جمهوری اسلامی بوده و هست این هم صحیح که حزب بعث عراق مانند همه چپ نماهای امروزجهان ذخیره مد روز سیا برای با هر چپ حقیقی است و این صحیح‌تر که صدام اعرابی مستی است که تیغ تیز را در دست دارد لیکن اگر آنهمه کرشمه و دلربائی درمام وطنی که شما حافظ ناموسش بودید دیده نمی‌شد بلکه سبک سری او تا آنجا پیش نمی‌رفت که غلامان حرمسرایش نیز چشم طمع به او دوزند، هرگز صدام هرچند عرب تحریک نمی‌شد و شاهد تجاوزی این چنین ناجوانمردانه به مام وطن نبودیم و نه هم اگر وقار و پوشش ناموسمان همه جانبه بود با فرض تحریک صدام صاحبان هوشیار و مصلحت اندیش او به وی اجازه تجاوز نمیدادند در این صورت حداقل وظیفه شما است که از ریگ‌ها و سنگ‌هایی که چون در جای خود قرار نداشتند، به قیمت گزافی در اطراف دیوار کلوخی شما سدی از جان‌ها بستند تشکر کنید و دگر بار ناشیانه در صدد رخنه در سد حافظ کلوخ‌های دم کشیده نباشید.

سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

سرورم، هر ممیزی میداند که مطلق جنگ در ظرف زمان و جنگ مطلق در همه ادوار به ضرر ملت‌ها و سود فرعون و قارون زمان است و به همین خاطر مدام ابر قدرت‌ها در حال جنگ افروزی هستند لیکن انصاف دهید اگر فرضاً جنگ افروزان موفق می‌شدند که ایران را به جان عراق اندازند و ایران همچون عراق همه جا را بکوبد و از کشته پشته بسازد، آیا همه ابرقدرت‌ها در ظرف چند ساعت گرد هم نمی‌آمدند و ایران را وحشی و متجاوزی که تنبیهش فرض است، نمی‌شمردند؟

پس چرا آن روز که عراق به ایران حمله کرد هیچ نگفتند. لیکن امروز همان اسلحه فروشان و ابرقدرت‌ها این چنین دلسوز مردم و صلح طلب شده اند؟ آیا این بدان جهت نیست که امروز اصولاً ماهیت جنگ تغییر یافته چه این جنگ ضد جنگ‌های دلخواه ابرقدرت‌ها است و ضد جنگی که آن‌ها به راه انداختند در این صورت شما نباید همان سیاستی را دنبال کنید که ابر قدرت‌ها و فروشندگان اسلحه دارند، چرا شما باید چون کشیشان دیروز و سازمان ملل امروز طالب صلحی باشید که باعث جنگ‌های شدیدتر فردا است؟ آری همه کس به زیان جنگ چون شما واقف است لیکن آنانکه باور دارند که حیات جاوید، صلح پایدار و نفی قارون و فرعون را به دسته شمشیر قصاص بسته اند آنان که بدانند باعث این تهور و جسارت و تهاجم وحشیانه و همه جانبه چه کسانی هستند، امروز آن کشیشان احمقی بودند که انجیل را تحریف کردند و گفتند اگر کسی به صورتت سیلی نواخت آن گونه دیگر هدیه کن، اندکند.

 آنانکه بدانند باعث تجری و گستاخی هر متجاوز، وحشت، جبن، شک، احتیاط و تسلیم پذیری طرف مقابل است، و هردو همواره در آتش، اندکند و مؤمنی که تقیه را تنها خرج صفت اسلامی مسلم کند و نه مجرد نفس او، بسیار اندک چه کسی می‌تواند منکر این حقیقت گردد که شروع جنگ معاویه با علی و ادامه جنگ علی با معاویه به سود یهود و نصاری و فراتر از آن مانویان و بت پرستان بود و به زیان اسلام؟ در این صورت چرا علی برای ادامه جنگ پیش مصلحت اندیشان التماس میکرد در حالی که آنان طالب صلح و حکمیت بودند؟ آیا اگر شما را با همین اندیشه فعلی در آن جنگ به حکمیت پذیرفته بودند، شما نیز چون ابوموسی اشعری هر دو  رژیم را محکوم نمی‌کردید و به عمر و عاص فرصت نمی‌دادید تا معاویه را خلیفه رسول خدا گرداند؟

 

شما اگر نماینده‌ی پیامبر اسلام برای ابلاغ حکم رسالت به خسروپرویز  بودید، چه می‌کردید؟

خسته شدیم، اجازه بفرمائید به شوخی بپردازیم اگر جناب عالی با پیامبر بودید و پس از صلح حدیبیه به آن صورتی که می‌دانید و پس از حضرت مسئولیت ابلاغ نامه‌هایی را که برای سران رم و ایران و ... نوشته و بعد به شما می‌داد با آن همه خطری که نوشتن آن پیام‌ها در پی داشت، شما چه می‌کردید؟ این صحیح است که چون منافقین کلمه انه لمجنون را بر زبان نمی‌آوردید ولی آیا اطمینان دارید که از روی خیر خواهی نامه‌ها را در بیابان نمی‌سوزانید و پیش ابر قدرت‌های آن زمان به التماس نمی‌افتادید که آقایان ببخشید پیامبر ما قدری تند تشریف دارند، انشاا... تعدیلشان میکنیم این باعث تأثر است که چرا مردی الهی همه توجهش باید به کمیت‌ها باشد و به کیفیت‌ها توجهی نکند از این نیز بگذریم. و به علت طغیانم یعنی"واو" بی ربطی که رژیم ایران و عراق را به هم ربط داده بپردازم "واو"ی که قدرت تخریبی آن از بمبی که تقی زاده منفحر کرد، بیشتر است این دیگر چگونه "واو"ی است؟ شما اسلام فقه جعفری و آیه حزب بعث معطوف داشته اید؟ یا ولی شیعه و همه فقه‌های متعدی را که ۱۴۰۰ سال شیعه به انتطار آنان نشسته بود، یا مشیل عفلق و صدام و یوهنا عزیز آه خدا چه بی ادب

آری اگر تپش قلبم به تشریح این "واو" پردازد، قطعاً احساس و تأثرم مانع آن خواهد شد که مذهب عدل و اختیار را به تمام رعایت کنم، پس باید آن را بشکنم و به تقاضا بنشینم.

 

سخنی چند با آقای مهندس مهدی بازرگان

سرورم متوجه این حقیقت باشید که خصم با مذهبی روشنفکر در هر لباسی که باشد از همه کس دشمن‌تر است و همواره در صدد نفی اوست. ابتدا سخت می‌کوشد که جانی نگیرد و اگر گرفت به وسوسه اش میپردازد، او را به چپ می‌کشاند اگه نرفت به راست می‌کشاند و اگر باز هم نرفت به ابتذالش میکشاند و متأسفانه در این راه خود روشنفکر دخالت دارد اگر چه همه ابزار پروراندن آن ابتذال در دست خصم است.

از این رو متذکر میشوم پیش از آنکه خصم کاملاً به این خواست خود برسد و نهضت آزادی را وارث اخوان المسلمین سازد شما از خود شجاعتی "دوگل" گونه نشان دهید و نگذراید حزبی که یک قرن بر همه سیاسیون اصیل مذهبی حکومت داشت و آنچنان موجه بوده که امام و امت حکومت و بلافاصله به رهبری نهضت سپرد، بیش از این به ابتذال کشانیده شود و اجازه فرمائید تا آینده نهصت را از افرادی جوان و مؤدب و یا آداب روز اسلام عهده دار شوند و خرابی‌ها را ترمیم کنند و حضرتتان تنها سلطنت کنید نه حکومت! چه نیاز جامعه امروز ما به افراد متدین بصیر و سیاسیون مذهبی فراوان است و همه آرزوی خصم انزوای ایشان و خواسته انقلاب و امام و امت و اشتغال آنان.

والسلام علی من اتبع الهدی؛مشهد حیدر رحیم پور به تاریخ ۱۳۶۴٫۲٫۱۶ 

 

این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات